سیامک مهر
سیامک مهر را تنها نگذاریم. او نمادِ میهندوستی و فریاد واخواهی (اعتراض) مردم ایران به سه دهه بیدادِ حکومت اشغالگر اسلامی است.
نامه-یِ سیامک مهر، از زندان به فرزندش
میترا جان،
مطالبی هست که میخواهم بدانی. بیشتر از این نظر که اگر در اینترنت و یا در کانالهای ماهواره ای و رسانه ها پرسیدند آمادگی داشته باشی.شرایط من در زندان به گونه ای است که بیشتر از هر چیز از بی خبری رنج میبرم. از 21 شهریور 1389 به مدت 35-45 روز که دقیقا نمیدانم من در اطلاعات زندان بودم و در این مدت به دلیل شکنجه های فراوان با شیشه عینکم اقدام به خودکشی کردم. با اینکه میدانی چشمانم خیلی ضعیف است و با تقاضای زیاد از طرف خودم 3 ماه از دادن شیشه عینک و حتا یک عدد قرص به من خودداری می کردند. بیشتر توهین و شکنجه ای که در مورد مقاله هایم شدم در مورد مقاله : "مقام زن در فاحشگی اسلام" بود گه گویا بدجور از این مقاله می سوزند. از تاریخ 15 اسفند 89 مرا به سلول انفرادی و سپس به سلول فرعی در اندرزگاه 5 انتقال داده اند. نه رادیو، نه تلویزیون ونه روزنامه نه کتاب و نه هیچ مسیر خبری در اختیارم نیست. با اینکه زندانیان سیاسی را به سالن12 اندرزگاه 4 انتقال داده اند ولی من تنها زندانی سیاسی هستم که ممنوع ملاقات، ممنوع تلفن، وبصورت کاملا جُدا از دیگران نگهداری می شوم. اخیرا احضاریه ای به زندان آورده اند که علیه من شکایت شده. نه شاکی مشخص است و نه از مورد اتهام حرفی زده شده. من احضاریه را امضا نکردم و نپذیرفتم. خودم حدس میزنم موضوع دادگاه رسیدگی به اتهام (سب النبی) باشد. به مسئله توهین به مقدسات. البته اتهام های دیگری هم ممکن است در میان باشد. من برای هر وضعیتی آمادگی کامل دارم و روحیه و انرژی ام در برابر اهریمن تباهی و پلیدی که قصد دارد سرانجام مرا ببلعد در حد بالا وعالی است.شاخ به شاخ با اهریمن خواهم جنگید.
میتراجان
یادت باشد من یک فرد نیستم، یک فکرم. من یک شخص نیستم بلکه یک اندیشه ام. اندیشه ای که در میان ایرانیان ریشه دارد و من سخت امیدوارم که عاقبت بر اهریمن پيروز می شود. بر عنصر ضد بشر، ضد آزادی و ضد زندگی. بنابراین نابودی شخص من به معنی نابودی این اندیشهء بالنده نیست. نام من و دیگر زندانیان سیاسی اینجا نیز چون مبارزاتی که جاودان شدند هرگاه یادی از رژیم اسلامی در تاریخ به میان آید، دوباره زنده خواهدشد. معنی «زنده یاد» که دربارهء درگذشتگان می گویند دقیقاً همین است. پس تو سرت را بالا بگیر و در مقال اطرافيان واسلامزده های عقب مانده واُمُل و بیمار محکم بایست و بی سوادی آنان را گوشزدشان کن. حتا تحقیرشان کن از بابت جهل وخرافه ای که بیمارشان کرده است. اسلامزده هایی که در پیرامونت می بینی حتا از انسان های غارنشینی که بردیواره های غار آثار هنری خلق میکردند پس مانده ترند. زیرا در عصری زندگی می کنند که بشر متمدن و خردگرا و آزاداندیش دوره روشنفکری را سپری کرده و رو بسوی آینده ای زیبا و شاد و مرفه با گام های استوار به پیش می تازد. اسلامزده های اطرافت همچنان در گنداب متعفن و مقدسات و باورهای جاهلانه مذهبی غرقند و نه حقوق و آزادی های خود را می شناسند و نه از ارجمندی و کرامت انسانی بهره مند هستند. باورهای جاهلانه مذهبی، آنان را متنفر از ازادی پرورش داده است هر سنک و چوب و استخوان مرده های هزاران ساله را که در بیابان های گرسنگی می یابند می پرستند. خرد خود اندیش خویش را به هیچ می نگارند وچون الاغی و گاوی افسار به گردن خود انداخته، قلاده به خود بسته اند و یک سر قلاده را به دست شیاد وشارلاتانی مقدس سپرده اند تا در نهایت آنان را چون حیوانی بی ارده وبی اختیار به هر سو بکشد و بدوشده وبه کُشتارگاه ببرد.
میترا جان
من به اندیشه هایم و به درک خود از آزادی و ارجمندی انسانیتم می بالم. من یه آنچه نوشته ام افتخار می کنم. مبارزی هستم که در جنگ با اهریمن اسیر گشته ام، اما اهریمن را نیز کلافه کرده است. این سکوت مطلقی که در رسانه های رژیم اسلامی درباره دستگیری و اسارت وکلا موضوع من دیده میشود نشان از ترس رژیم دارد. این که مرا بصورت پنهانی تا الان یازده بار به دادگاه بردند ومیآورند،اینکه دسترسی مرا به ارتباط با بیرون از زندان مطلقا مسدود کرده اند، نشانه های پیروزی من است.
میترا جان
تنها امیدی که به کمک دارم از سوی ایرانیان همفکر و مخالفان جدی رژیم اسلامی است. حمایت آنها و رسانه ها و نهادهای حقوق بشری و فعالان حقوق بشر می تواند درسرنوشت من و فشار به رژیم موثر واقع شود نکته ای دیگر اینکه همانطور که گفتم عواطف و احساسات خودت رادر مورد من کنترل کن و با خردِ محض به موضوع من بیاندیش من هیچ امیدی به اینکه رژیم ددمنش اسلامی مرا زنده بگذارد ندارم.
من الان در سلول انفرادی هستم. اینجا به سلول انفرادی برای فریب مردم میگویند “سوئیت” ! علاوه بر سلولهای انفرادی در هر سالن عمومی اندرزگاه ها یک اتاق کوچک با حمام وتوالت هم هست که به آن “فرعی” می کویند و هر یک شماره ای دارد.
من در بین هفت هشت هزار زندانی تنها و تنها زندانی هستم که ممنوع ملاقات و ممنوع تلفن و از هرگونه ارتباط محرومم. هرگاه یک زندانی ممنوع ملاقات میاید آنرا نیز به سلول من میآورند که معمولا از اشرار وجانیان است. اکنون که این مطلب را مینویسم در فرعی از سالن 13 اندرزگاه 5 که زندان معتادین و جانیان و شرارتی های خطرناک است محبوسم. این اندرزگاه به (متادونی ها) مشهور است. سلول من حتا یک دریچه به بیرون ندارد که با کسی ارتباط داشته باشم. بنابراین احتمال اینه این نامه را به این زودی به بیرون بفرستم بسیار کم است. امروز که این مطلب را مبنویسم فقط می دانم که ماه اردیبهشت است ولی از تاریخ و ساعت وروزش اطلاع ندارم. چون من در سلول انفرادی هستم، بنابراین نمی توانم از فروشگاه خرید کنم. به ناچار کارت بانک را باید به دیگران بدهم تا برایم خرید کنند. اینجا همه دزدند. چه زندانی، چه زندانبان وحتا مدیر فروشگاه هم هر گاه کارت به دستش بدهی، فوری خالی میکند.شکایت هم سودی ندارد فکی رسیدگی میکند. این را هم بگویم که مدتی پیش یکی از همین جنایت کارها و اوباش به من حمله ور شد که چون من کوتاه آمدم درگیری جدی پیش نیامد. اینها همیشه شیءی بُرنده با خود حمل میکنند که به آن “تیزی” می گویند.در فرعی 17 اندرزگاه6، که بودم در داخل بند یک نفر با همین تیزی به خاطر چند گرم موادمخدر گردنش را بریدند و کشتند.در زندان موادمخدر از سیگار فراوان تر یافت میشور. کراک و شیشه اصلی ترین مواد مخدر مصرفی در زندان است.
امروز دوشنبه نوزدهم اردیبهشت 90 بعد از هشت ماه انفرادی به سالن 12 اندرزگاه 4(بند سیاسی) منتقل شدم.
سیامک مهر (محمدرضا پورشجری)
زندان رجایی شهر کرج
برگرفته از وبگاه سکولاریسم نو
http://www.newsecularism.com/2011/07/01.Friday/070111.Siamak-mehr-I-am-an-idea.htm
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر