۱۳۹۲ آبان ۱۴, سه‌شنبه

روحانی و بن بست های پیش رو



 

محمد نوری زاد

آقای روحانی این روزها در بن بست فرساینده ای گیرافتاده است. هم ازاین روی که وی برای جذب آراء مردم شعارهای مردم پسند سرداده و اکنون می بیند آن شعارها شدنی نیست و او مجبوراست برسرآنهمه شعار پای بگذارد، و هم باید به چارچوبهای رهبری و قمارهای از پیش باخته و خسارتهای بالا آمدۀِ سپاه و بیت و دستگاه قضا و مجلس و دولت قبلی وفادار باشد و هزینه ی آنها را ازکیسه ی مردم و از وجهه ی خودش بپردازد.
کودکان دبستانی نیز میدانند که داستان هسته ای، یک قمار از پیش باخته بوده است. و روحانی باید به چشمان مردم زل بزند و بارسنگین این باخت بزرگ و آشوبنده را برشانۀِ مردم بارکُند و بدتر از همه این که همزمان نیز با شعارهای معکوسِ حاکمیت همصدا شود و خود شعار بدهد.
وزیر امورخارجۀِ آقای روحانی درست درحالی که همه ی دنیا از زیر و بالای نقش سرداران سپاه در فاجعه های جاریِ سوریه خبردارند و حتی تصاویر انکار نشدنی آن را نیز از شبکه های جهانی پخش کرده اند، رسماً و علناً حضور نظامی جمهوری اسلامی را درحمایت از بشار اسد انکار و تکذیب می کند. این تکذیب اگر درعرف دیپلماسی امری رایج و بدیهی باشد، دریک نظام اسلامی به فاجعه ای عنقریب شانه می ساید .این دروغگویی مسئولان همان است که درابعاد فرهنگی و هنری و اقتصادی به میان مردم راه یافته، سنگ ها را بسته و سگها را رها کرده است. مردم ما چرا دروغ می گویند؟ صرفاً به این خاطر که می بینند مسئولان توی چشمشان زل می زنند و دروغ می گویند. چرا مردم از هم میدزدند؟ به این خاطرکه می بینند مسئولان از آنها میدزدند. چرا مردم در مواجهه با مسئولان به ریاکاری و چاپلوسی فروشده اند؟ به این دلیل که میبینند مسئولانشان با ظاهرسازی های رقت انگیز فریب میخورند و با چاپلوسی های مشمئز کننده حال می کنند.
این بگویم و بگذرم که: حال و روز این روزهای روحانی به تازه داماد شرموک و بی دست و پایی می ماند که عروسش با چند بچه دربغل به خانه ی او آمده است. داستان قمار هسته ای که الیافِ باختش ازهمان ابتدای تأسیس در بیت مکرم تاب داده شده است، داستان حضور سپاهیان درجنگ داخلی سوریه، داستان خروج میلیارد میلیارد پول مردم به اشاره ی رهبری به هرکجا، داستان پرواری و حرامخواری سرداران سپاه، داستان بشوخی گرفتن حقوق مردم در دستگاه قضا، و همین حقوق در دستگاه اطلاعات، و داستان امنیتی بودن مناسبات کلی کشور، داستان بی ارادگی و اطاعت بی چون و چرای نمایندگان مجلس، داستان مؤسسات فربه و ویرانگری چون آستان قدس و بنیاد مستضعفان و ستاد اجرایی فرمان امام، داستان شعبون بی مخ های کفن پوشی که با اسم بسیجی و خودجوش جلوی چشم پلیس به هرکجا داخل میشوند و تخریب می کنند و میدزدند و حرمت ها را می درند، داستان رهبر مسلمین جهان که درازای مسئولیت های کلانِ خود به هیچ بنی بشری پاسخگو نیست اما از هر بنی بشری طلبکار است و بهمین دلیل مطلقاً به روحانی و هفت پشتش اجازه نمی دهد قدمی بی اجازه ی او بردارند، داستان صدا و سیمای پخمه و سرشار از دروغ و سانسور و سایر رسانه هایی که زیرچتر سانسور به حیات گیاهی خود ادامه می دهند، داستان امام جمعه های بی بنیه و بی سوادی که بجای هرچه که ندارند، عربده و تعصب و دهان دریده اما دارند، داستان آن مراجعی که نمک گیر بودجه های ماهیانه ی بیت خویش اند تا دزدی های کلان آدمها و دستگاههای بالاسر را نبینند اما با دیدن ساز یک نوازنده و شنیدن آوازیک خواننده و مشاهدۀِ چند تار موی بیرون زدۀِ بانوان عمامه برزمین بکوبند و فریاد وااسلاما برآورند، داستان آن دسته ازطلبه هایِ کم خردی که هرکدام خود را آیت اللهی پت و پهن می پندارند ومثل دژی پولادین راه را بر روفتن جهل بسته اند و در برابر هر تغییر و اصلاحی سینه سپرکرده اند، داستان بدهی ها و خسارت ها و بی آبرویی هایی که دولت احمدی نژاد بجای نهاده است، داستان نفوذ ورق پاره های تحریم به ناکجای تصمیم گیران، داستان مردمی که به شعارخواری خوکرده اند و همچنان از آقای روحانی مطالبه ی شعارمی کنند، آری! این ها همه بن بست های پیش روی روحانی اند و او را هیچ اجازه و امکانی برای عبور باقی نگذارده اند.

محمد نوری زاد

سیزدهم آبان سال نود و دو - تهران

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر