۱۳۹۲ مهر ۲۴, چهارشنبه

محمد نوری زاد



  

حسین باقر زاده
محمد نوری‌زاد پدیده‌ای بی‌نظیر است. نویسنده‌ای توانا، فیلمسازی ماهر، روزنامه‌نگاری با تجربه و سخنوری بلیغ است. در نظام جمهوری اسلامی و در حمایت از آن سال‌ها کار و کوشش کرده و آثار زیادی پدیدآورده است. تا چند سال پیش در کیهان شریعتمداری قلم می‌زده است، یعنی که در جناحی از حکومت قرار داشت که ذوب ولایت شده بودند و بر هر آن کس که ولایت مطلقه علی خامنه‌ای را به چالش می‌کشید می‌غریدند. ولی انتخابات سال 88 و حوادث پس از آن هم‌چون پتکی او را گویی از خوابی طولانی بیدار کرد. او نگاهی تازه به خود و نظام سیاسی حاکم انداخت و چیزها دید - چیزهایی که در طول سی سال پیش از آن ظاهرا ندیده بود. ۳۰ سال را در خدمت نظامی گذرانده بود که از دید او مقدس بود و الهی، و مخالفانش ضد خدا و خلق. اکنون انبوه مردم را می‌دید که با آرامش رأی خود را می‌طلبیدند و پاسخ آن را با گلوله می‌گرفتند، و اکنون می‌دید که بزرگ فرمانده این تعرض وحشیانه به انبوه مردم کسی جز «مولای» او علی خامنه‌ای نیست. چشمان او اکنون باز شده بود.
اعتراض او از نقد احمدی‌نژاد شروع شد و زود به نقد خامنه‌ای کشید. اولین نامه سرگشاده خود به خامنه‌ای را در شهریور ۸۸ نوشت و همان نامه بهانه دستگیری و زندان رفتن او برای اولین بار در جمهوری اسلامی شد. او در این نامه به سابقه خود اشاره می‌کند که «من شاید بیش از هر نویسنده و فیلمسازی، در سالهای رهبری شما، در جانبداری از شما مطلب نوشته ام و فیلم‌های مستند ساخته ام . و آنچنان غلیظ و ناگشودنی با شما و جایگاه شما گره خورده بودم که احساس می‌کردم : یاوری امام زمان، نسبت موکد و انفکاک ناپذیری با یاوری شخص شما دارد . احساس می‌کردم شما تمثیل و نماینده ای از همه غربت‌های تشیع محضید . احساس و باورم به این بود که شما، تنها فرصت تشیع برای به تجلی درآوردن معارف خفیه شیعه هستید . معارفی که می‌بایست یک به یک به صحنه آورده می‌شدند و امکان جولان می‌یافتند». سپس از شیفتگی خود به گفتارها و کردارهای خامنه‌ای به تفصیل یاد می‌کند تا نشان دهد که تا چه حد در ولایت ذوب شده بود و همه چیز را از زاویه تنگ دید «آقا جان» خود می‌دیده است.
پس از این مقدمه نسبتا طولانی او به «حضور» گسترده خامنه‌ای «در مواقف چند و چون نظام» اشاره می‌کند که «ما را به درک و لمس یک مدینه فاضله این زمانی بشارت می‌داد»، و اکنون که پلیدی‌های نظام به صورت عریان یکی پس از دیگری در برابر چشمان او ظاهر شده سرنخ آن‌ها را در بیت رهبری می‌یافت. و این جا است که او به تفصیل به شرح این پلیدی‌ها و از جمله سرکوب خونین اعتراضات سال ۸۸ می‌پردازد و سؤالاتی را در برابر خامنه‌ای قرار می‌دهد همراه با پاسخ ضمنی یا صریح آن‌ها که سرچشمه همه این پلیدی‌ها به بیت رهبری ره پیدا می‌کند و در عین حال با کاربرد ضمیر «ما» مجموعه‌ای را مقصر می‌داند که این نظام را در این مدت بر پا داشته‌اند و خود او را نیز شامل می‌شود. نامه به تشخیص قوه قضاییه منصوب علی خامنه‌ای از مصادیق توهین به رهبری بود و او در اوایل سال ۸۹ به سه سال و نیم زندان محکوم شد.
محکومیت زندان و تجربه آن او را از ادامه کاری که شروع کرده بود باز نداشت. او با نوشتن یک سلسله نامه سرگشاده به خامنه‌ای (که تاکنون به ۲۹ نامه رسیده است) سبک (genre) جدیدی در ادبیات سیاسی ایران ایجاد کرد و از طریق این نامه‌ها صریح‌ترین و بی‌پرده‌ترین انتقادات را متوجه شخص خامنه‌ای، روحانیت حاکم و سایر افراد و نهادهای پر قدرت نظام (از فرماندهان سپاه گرفته تا صدا و سیمای جمهوری اسلامی و رانت‌خواران ریز و درشت حکومتی) کرده است. زبان او محترمانه اما صریح و در عین حال آمیخته به طنزی تلخ و پنهان است که گاه در پیشنهادهای او به خامنه‌ای و مراجع شیعه و دیگران برای جبران ستم‌های گذشته آنان به مردم و اصلاح امور دیده می‌شود و گاه در ترسیم ابعاد جنایت‌هایی که به نام خدا در نظام جمهوری اسلامی بر مردم رفته است. او با استفاده از فن‌آوری‌های رسانه‌ای و ارتباطی سخنان و فیلم‌های خود را بی‌واهمه در وسیع‌ترین سطح ممکن پخش می‌کند و خوانندگان فراوانی برای پایگاه اینترنتی خود و در شبکه‌های اجتماعی به دست آورده است
علاوه بر این، او صفحات پایگاه خود را سخاوتمندانه در اختیار خوانندگان خود می‌گذارد و نظرات آنان را شامل هر گونه انتقاد به علی خامنه‌ای، روح الله خمینی، روحانیت حاکم، اسلام، مقدسان اسلامی و خدا و پیامبر و امامان هم که باشد بدون حک و اصلاح و تنها با حذف الفاظ رکیک و دشنام‌های زننده منتشر می‌کند. او به این انتقادات آمیخته به دشنام‌های زننده (حتی در مورد شخص خودش) معمولا به صورت محترمانه‌ای پاسخ می‌دهد و در عین حال نویسنده را به کاربرد استدلال و منطق به جای دشنام فرا می‌خواند. در پایگاه اینترنتی او گاه متونی حاوی صریح‌ترین اظهارات ضد مذهبی، ضد اسلامی، ضد شیعی، ضد روحانیت و ضد جمهوری اسلامی به چشم می‌خورد که خطاب به نوری‌زاد نوشته شده است. این پدیده در جمهوری اسلامی بی‌سابقه است. پخش و نشر این گونه اظهارات در فضای مجازی در خارج کشور که از گزند محتسبان جمهوری اسلامی در امان است کاملا عادی است، ولی نشر آن‌ها در یک پایگاه اینترنتی نام و نشان دار و تحت مسئولیت یک فرد مشخص در داخل کشور از مقوله دیگری است. کسی که خود بی‌پروا از حاکمان جمهوری اسلامی انتقاد می‌کند و در عین حال اجازه پخش چنین نوشته‌هایی را نیز در پایگاه اینترنتی خود می‌دهد یا باید انسان فوق‌العاده شجاعی باشد یا وابسته (پنهانی) به قدرت، و به اصطلاح حدش به شارع بخورد.
و این دومی در واقع چیزی است که بسیاری نوری‌زاد را به آن منسوب می‌کنند. برای اینان تصورپذیر نیست که در جمهوری اسلامی، رژیمی که هزار هزار منتقدان و مخالفان خود را در طول سالیان دراز به زندان کشانده و یا شکنجه و اعدام کرده است، کسی بتواند چنین فارغ البال هم خود علیه حکومت‌گران بنویسد و رسوا کند و هم نوشته‌های ضد دینی دیگران را نشر دهد. برای اینان این سؤال مطرح بوده است که چرا ابزار بیان نوری‌زاد را از او نمی‌گیرند و خود او را به زندان باز نمی‌گردانند. نوری‌زاد البته مدت‌های زیادی را در چند سال اخیر در زندان گذرانده است ولی اکنون به زندگی خود در بیرون زندان مشغول است و ظاهرا کسی مزاحم او نمی‌شود. این تشکیک در باره نوری‌زاد تنها در محافل و شبکه‌های اجتماعی خارج کشور مطرح نشده است. حتی بسیاری از کسانی که پای نوشته‌های او نظر می‌گذارند او را به وابستگی به نظام و یا ایفای نقش عامل پرووکاتور در بین اپوزیسیون متهم می‌کنند و صداقت او را زیر سؤال می‌برند.
این گونه بدگمانی‌ها البته در فرهنگ سیاسی ما مسئله تازه‌ای نیست. کمتر کسی در اپوزیسیون هست که از طرف کس دیگری به همکاری با یا عامل رژیم بودن متهم نشده باشد. در واقع، گسترش و تبلیغ این فرهنگ یکی از ابزارهای شناخته شده حکومت برای ایجاد و ابقای تفرقه و بدگمانی نسبت به یک‌دیگر در بین مخالفان جمهوری اسلامی است. از سوی دیگر، پذیرش این فرهنگ نیز وسیله‌ای مناسب برای توجیه تنبلی و کم‌کاری است. وقتی آدمی دیگران را کم و بیش عامل رژیم بداند، قاعدتا نباید به آنان از نظر سیاسی نزدیک شود و یا به نوعی همکاری و اتحاد عمل با آنان دست بزند - و این البته بزرگ‌ترین آرزوی رژیم حاکم است. در این جا نیز کمتر کسی می‌تواند از سوی محمد نوری‌زاد سوگند بخورد که او هیچ وابستگی به رژیم ندارد و از جایی مأموریت نگرفته است. ولی اگر او چنین مأموریتی داشت، آیا نمی‌توانست جور دیگری عمل کند و تا این حد فساد و ابتذال رژیم حاکم و کارنامه سیاه شخص خامنه‌ای و اعوان و انصارش را برملا نکند؟ آیا حتما باید یک منتقد حکومت به دست عوامل آن کشته شود تا بتوان به صداقت او پی برد؟
نوری‌زاد بارها از خطراتی که در کمین او است سخن گفته و ادامه داده که این خطرات از ادامه کار او مانع نخواهد شد. او در یکی از نوشته‌های اخیرشچرا نقد می‌کنم؟») می‌گوید «این روزها به دوستانی برمی‌خورم که مصرانه ومشفقانه مرا از صراحتِ سخن برکنارمی‌خواهند. و این که: حدودی را رعایت کنم، و پرده از وجهه ی ناجور جماعتی پس نزنم، و نقش و سهمشان را در پدیداریِ مفسده‌ها برملا نکنم» و پاسخ می‌دهد که «ندیدنِ یک جهالتِ آذین بسته، و عبور از کنار یک آسیبِ جاری، حتماً و قطعاً به فاجعه‌هایی می‌انجامد که این فاجعه‌ها با چهره‌هایی ناگزیر به جان جامعه رسوخ می‌کنند و یک به یکِ بایستگی‌ها را پس می‌رانند و برای بلعیدن دارایی‌های مردمان دهان می‌گشایند وفرصت‌های جامعه را به سمت خود سرازیرمی‌کنند و بر سرمان آن می‌آورد که تا کنون آورده‌اند. ومی‌گویم: ما باید یکبار برای همیشه: مجامله و اغماض و پذیرشِ مدام کجی‌ها وکجرفتاری‌ها را کنار بگذاریم و اجازه ندهیم جماعتی بجای ما تصمیم بگیرند و بجای ما نیز امضا کنند. معتقدم ما هر روز و هر ساعت و به هر مناسبت اگر به آشکارسازی صریح و بی اعوجاجِ خطاها وخطاکاری‌ها نپردازیم، و نقاب از چهره ی ریاکاران و دزدان و فریبکاران پس نزنیم، مثل این سی و چهارسال گذشته به گردونه ی ترس و وادادگی و بی تفاوتی فرو می‌شویم، و رفته رفته بدان خو می‌گیریم. خو گرفتن به ترس، به وادادگی، به بی تفاوتی، همان است که حاکمان از ما می‌خواهند. بی تردید
این سخنان و واکنش‌ها از آن ِ فردی وابسته به رژیم، و جیره‌خوار آن، نمی‌تواند باشد. باید به صداقت نوری‌زاد اعتماد کرد، به شجاعت او آفرین گفت، و پیکار او را که در داخل کشور و در زیر سلطه ولایت مطلقه فقیه پیش می‌برد ارج نهاد. او با این عمل شجاعانه خود دیوار ترس را در هم می‌شکند و به دیگران نیز جرأت می‌دهد که کمتر تقیه کنند و در برابر «امام جائر» از گفتن «کلمه حق» ابا نداشته باشند. او هم‌چنین برای ابراز مخالفت با سیاست‌های رژیم در کاربرد تبعیض و سرکوب علیه اقلیت‌ها و دگراندیشان، از ابتکارهای عملی بر خلاف هنجارهای فرهنگی و مذهبی حاکم در جامعه ابایی نداشته، و از جمله با بوسیدن نمادین کف پای کودکی بهایی و پوزش از ستمی که بر خاندان او و دیگر بهاییان در جمهوری اسلامی رفته یک تابوی بزرگ فرهنگی و اجتماعی را نیز در هم شکسته است. او به صراحت بر تعهد خود به دموکراسی بر اساس رأی آزاد مردم تأکید می‌کند و هیچ سلطه دیگری را بر جامعه نمی‌پذیرد.
محمد نوری‌زاد از هنگامی که تا چهار سال پیش هم و غم خود را وقف ولی فقیه کرده بود و تمامی خود و هنرش را در اختیار علی خامنه‌ای قرار داده بود تا اکنون که به عنوان رُک گوترین منتقد خستگی ناپذیر علی خامنه‌ای و روحانیت حاکم در داخل کشور سخن می‌گوید راه درازی را پیموده است. کسان زیادی بوده‌اند که پس از سال‌ها همکاری با رژیم از آن بریده‌اند و منتقد و مخالف آن شده‌اند. برخی به دلیل این نقدها به زندان افتاده‌اند و بسیاری دیگر راه خارج را پیش گرفتند تا از گزند مأموران رژیم در امان بمانند. نوری‌زاد نیز گرچه طعم زندان را چشیده است، ترجیح داده در وطن بماند و جان بر کف به نقد صریح و بی‌پرده خود از خامنه‌ای و عوامل او ادامه دهد. این که چرا رژیم به او اجازه داده که آزادانه سخن بگوید و دهان او را نمی‌بندد سؤال به جایی است، و نمی‌توان پاسخ قطعی برای آن یافت. ولی ندانستن این پاسخ نمی‌تواند بدگمانی در مورد نوری‌زاد را توجیه کند. مسلم این است که محمد نوری‌زاد با تهوری کم‌نظیر و در زیر سلطه نظام خشن و جنایت‌بار ولایت فقیه، خامنه‌ای و عواملش را بدون رعایت کمترین ملاحظه‌ای نقد و افشا می‌کند - و همین برای لزوم حمایت از او کافی است.
برای دیدن نقدهای نوری‌زاد و نظرات خوانندگانش به پایگاه اینترنتی او http://nurizad.info مراجعه کنید.
سه‌شنبه ۲۳ مهر ۱۳۹۲ 15 اکتبر 2013

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر