۱۳۹۱ مرداد ۲۳, دوشنبه

آموزه ای از تاریخ



خشایار رُخسانی

ارزش تاریخ تنها در آموزه گرفتن از آن برای پیشگیری از لغزش های گذشته است و نه درجا زدن در گُذشته. این یاداشت را من در ستایش و هایش (تأیید) نوشته-ی کَدبان مزدکِ بامدادان با سرنویس «ما و شاه و این رهبران» [1] فراهم آورده ام.

به باور من از جمله گرفتاری های بُزرگِ روشنبین های ایران و اپوزیسیونِ حکومت اسلامی این است که آنها نُخست با گذشتهنگاری و تاریخ کشورشان بیگانه هستند، و دوم اینکه هیچ مرزی میان گذشته و زمان کنونی نمیگذارند، و سوم اینکه هیچ ناسانی میان میهندوستی و نژادپرستی نمیشناسند، و این درهالی است که میهندوستی راستین و نژادپرستی دو گفتاورد و نهادۀِ (موضوع) گوناگون هَستند. به باور من ریشۀِ این کژبرداشتی روشنبین های ایرانی از گفتاوردِ میهندوستی را میتوان در اینجا جستجو کرد که آنها بدونِ کمترین رویکرد (توجه) و آشنایی با تاریخ، فرهنگ و آیین مردم کشورشان، از رویدادهای تاریخی و هَنجُمَنی (اجتمایی) کشورهای باختر رونوشت برداری میکُنند و با الگوبرداری از آن رویدادها میخواهند برنامه ای برای خوشبختی مردم ایران دراندازند.
 برای نمونه بخش بزرگی از روشنبینهای ایرانی میپندارند «از آنجا که هیتلر از میهندوستی مردم آلمان دُژکاربُردی کرد (سواستفاده کرد) و آنرا به ابزاری برای جنگ افروزی و کشتار یهودیان واگرداند، پس هرگونه میهندوستی، نشانۀِ نژادپرستی و فاشیم است. ولی راستی این است که اگرچه هیتلر در دامن زدن به جنگ از میهندوستی آلمانی ها دُژکاربُردی کرد (سواستفاده کرد)، ولی میهندوستی آلمانی ها نقش بسیار سازنده ای در ساختن کشورشان پس از جنگ جهانی دوم داشت. این برداشت نادرست از رویدادهایِ آلمان سبب شده است که روشنبین های ایران نیز نژاد پرستی هیتلر و میهندوستی ایرانیان را با یک چوب بزنند، آنهم درجاییکه کشور ایران تنها کشور باستانی است که مردمش با سپاسداری از آیین مهرورزی و مردُمی اشو زرتشت، با واژۀِ نژاد پرستی بیگانه بوده اند و ایرانیان برده داری را کاری ناشایست میدانستند [2]. شوربختانه چنین برداشت نادُرُست از واژۀِ میهندوستی سبب شده است که روشنبین های ایران با ترس از اینکه مُهر نژادپرستی بر پیشانی شان زده شود، بی مهری به میهن را بخشی از ویژگی هایِ «ستوده» برشمارند و در آنجا که گفته دربارۀِ پدافند از خاک ایران و سود مردم ایران است، برای پدافند از این ارزش ها چند بار «استخاره» و درنگ کُنند.
در پیوند با فراپُرسش (مسئله) میهندوستی هم اکنون هیچ ناسانی برجسته ای میان برداشتِ آخوندها از این واژه و بخش بزرگی از اُپوزیسیونِ حکومت اسلامی وجود ندارد، زیرا هر دوی این جریان های اندیشمندی، برداشتِ نادُرستی از این ویژگی دارند که در پایان در داد و ستدها و پیمان نامه های جهانی به کُرپانی شدن (قربانی شدن) خاک ایران و سود و آسایش مردم ایران میفرجامد. برای زدودن این کژبرداشتی نیاز است که اُپوزیسیونِ حکومت اسلامی بتواند با یک بازنگری و تفسیر دُرُست از واژۀِ میهندوستی، میان خودش با حکومت اشغالگر اسلامی مرزبندی کُند و به دُنبال آن با یک ویژگی و برنامۀِ تازه که برگرفته از میهندوستی راستین است، خودش را دوباره به  مردم ایران بشناسناند.
از دیگر گرفتاری هاِ مُهمِ اُپوزیسیون حکومت اسلامی و روشنبین های ایران این است که آنها نمیخواهند میان تاریخ و رویدادهای سیاسی کنونی مرزبندی کُنند. به گفتۀِ مهندس شاهین نژاد نویسنده [3] و پژوهشگر تاریخ و فرهنگ ایران، « این مرزبندی میتوانست به بخش بزرگی از دُشمنی ها میان سازمان های سیاسی پایان دهد و گره از کارِ اپوزیسیون حکومت اسلامی بگُشاید که هم اکنون از همبستگی آن پیشگیری میکُند.» برای نمونه از آنجا که ارزش تاریخ تنها برای آموزه (درس) گرفتن از آن است و نه درجا زدن در گذشته، و ما نخواهیم توانست رویدادهای 25 سدۀِ گذشتۀِ ایران را به سودِ خودمان دگرگون سازیم، بهتر است که بجای درجا زدن در یکی از بُررشگاه های (مقطع های) تاریخ ایران، همانند 28 امرداد، این رویداد را یک رویداد تاریخی بپنداریم و برای روشن کردن این پُرسش که آیا رویداد 28 امرداد را «قیام مردمی» یا «کودتا» بنامیم، پاسخ این به پُرسش را به آیندگان واگذار کُنیم، به آن دوره ای  که در آن مردمسالاری، امنیت، آزادی و آسایش در ایران استوار شده باشد تا آیندگان بتوانند بدون هرگونه یکسویه نگری در یک دادگاه مردمی دربارۀِ آن داوری کُنند.
بیگمان انقلاب 57 تنها برآیند لغزش سازمان های سیاسی یا ماندَک (خطای) حکومتِ پهلوی نبوده است، وآنکه نهش های (اوضاع) جهانی و سامه های (شرایط) گوناگون دست بدست هم دادند تا این بدبختی را بر سرنوشت مردم ایران چیره گردانند. از یک سوی اگر شادروان محمد رضا شاه پهلوی در گُسترش اِسپاش (فضای) سیاسی ایران میکوشید و امکان کوشندگی سیاسی را به سازمان ها و هَنگان ها (حزب ها) میداد، تا مردم ایران بتوانستند با ارزش های مردمسالاری آشنا شوند و این ارزش ها را با اندیشه های خُمینی گُجستک در  نَسک (کتاب) تحریر الوسیله » بسنجند که آداب لاس زدن با پاهایِ دختر بچۀِ شیرخواره را سفارش میکُند [4]، بیگمان ایران دُچار کمبود رهبران سیاسی آزادیخواه و مردمسالار نمیشُد، و خُمینی گُجستک نمیتوانست با آن خودکامی و اندیشه های واپسگرایانه، و بیدداگرانه ای که داشت پرچم رهبری مردم ایران را بردارد و آخوندها نمیتوانستند بر خیزآب (موج) ناآگاهی مردم ایران سوار شوند. و از سویی دیگر بیشتر سازمان های سیاسی ایران زیر هنایش (تأثیر) جنگ سرد میانِ خاور و باختر و آموزش های مارکسیستی در هالت خوشبینانه با ارزش هایی همانند آزادی، لیبرالیسم مردمسالاری و دادیک آدمی (حقوق بشر) بیگانه بودند و درهال بدبینانه، آنها این ارزش ها را خوارمیداشتند. یک نمونۀِ آشکار از این ناآگاهی روشنبین هایِ ایران پدافند خسرو گلسرخی در دادگاه بود که حسین ابن علی را مولای خودش میدانست، کسیکه در سرکوب، کُشتار  و برده کردن ایرانیان، بویژه مردم تبرستان پیوسته پرچمدار سپاه اسلام بود.و به گفته-ی کدبان مزدک بامدادان هنگامیکه روشنبین های امروز ایران، از شادروان محمد رضا شاه پهلوی برای گسترش ژاژپرستی (خرافات) و اندیشه های خرفاتی همانند «داشتن کمربستۀِ ابولفضل، برخورداری از یاری های نهانِ امام رضا یا حضرت عباس» خُرده میگیرند، پس دربارۀِ سرافرازی خسرو گُلسُرخی در بندگی به «مولا حُسین» چه میگویند که یک مارکسیست بود؟ از اینرو آسیب شناسی شورش 57 از راه گذاردن انگشت اتهام بر روی پیشانی تنها یک تَن یا یک سازمان ما را به بیراهه خواهد بُرد.
تاریخ هر کشوری سرشار از رویدادهای غم انگیز و پیروزی هاست که برآیند لغزش ها و ماندک ها (خطاها) یا خِرَدوَرزی و دلاوری های پادشاهان و فرمانروایان پیشین است. و از سویی دیگر رویدادهای تاریخی همانند چمبرهای (حلقه های) یک زنجیر به هم وابسته و بُن و بَر (علت و معلول) همدیگر هَستند که همانند سنگ های بازی دومینو
 (Domino)
همدیگر را میهَنایند (روی هم تأثیر میگذارند)، از اینرو ساده نخواهد بود که خورتاکی (مسئولیت) کژراهی تاریخ را تنها بر دوش یک پادشاه یا یک فرمانده انداخت. برای نمونه شکست ایران در برابر عرب های مسلمان که به چهارده سده اشغال ایران فرجامیده است، دارایِ شَوَندها (علت ها) و اَنگیزه های فراوانی بود. در همان زمانی که عرب ها برای فروگرفتن ایران خیز برداشته بودند، لغزش هایِ خُسرو پرویز و میهنفروشی فرمانداران و فرماندهانِ دُشمنیار (خائن) گوناگون دست به دست هم دادند که سبب جنگ داخلی در ایران و فرسایش و تکه تکه شدن آرتش نیرومندِ ایران به سه آرتش ناتوان و جدا ازهم گشت [5]. در همان زمانی که سرفرماندۀِ آرتش ایران در باختر، شَهروَراز، در پُشت دروازۀِ روم ایستاده بود و هراکلیوس فرمانروای روم سوای پذیرفتن شکست و پرداخت سدها تُن تلا به ایران به تاوان خسارت های جنگی، پذیرفته بود که روم ماهواره ای از شاهنشاهی ایران شود، فرمان کشتن شَهروَراز از سوی خُسرو پرویز سبب سرپیچی شَهروَراز، شورش آرتش زیر فرمان او و همکاری شهروراز با هراکلیوس شُد. این همکاری، سرنوشت سه دهه جنگ میان ایران و روم را به سود کشور رم برگ زد؛ جنگی که میرفت سرنوشت جهان را به سود کشور ایران دگرگون کُند، نُخست سبب شکست آرتش ایران در برابر آرتش رم و سپس سبب شکست های پی در پی ایران در برابر عرب های تازی گشت. و امروز ایرانیان بجای اینکه خودشان را «غلام حسین و غلام رضا» بنامند، میبایست بر جهان سروری میکردند. به همان فرنودی (دلیلی) که هم اکنون هیچکس در اندیشۀِ دادگاهی کردن خُسرو پرویز و فرماندهانِ دغاباز (خائن) پیشین همچون شَهروَراز و فرُخزاد هُرمُزد [6] برای لغزش هایِ ویرانگر و ایران بربادۀِ آنها در برابر رومی ها و عرب ها نیست، به همان فرنود نیز امروز نمیتوان خواستار دادگاهی شادروان محمد رضا شاه پهلوی برای لغزش های او بود، و این کیفرخواست را انگیزۀِ خودداری از همبستگی با دیگر سازمان های میهندوست کرد، زیرا این رویدادها به تاریخ پیوسته اند و تنها ارزشی که این رویدادها دارند، آموزش گرفتن از آنها برای پیشگیری از بازکرد و تکرار تاریخ است.

یاداشت ها

[1]
[2] به گفتۀِ سنفون در «کیروپدیا (زندگینامۀِ کوروش بزرگ)» ایران تنها کشور باستانی است که سربازان گرفتار شده در جنگ را شهروند ایران میکرد و برای آنها دادیک (حقوق) شهروندی برابر با دیگر ایرانیان میشناخت. نیاز به گفتن است که این آیین تا پایان دورۀِ شاهنشاهی ساسانی در ایران پابرجا بود.
[3]

[4]

[5]

[6] فرُخزاد هُرمُزد بر شهبانو آذرمیدُخت دختر خُسرو پرویز و پادشاه ایران شورید و او را بکُشت.

دوشنبه، 23 امرداد، 3750 دین بهی

۳ نظر:

  1. دوستت دارم ای ایرانی سرفراز که تنها و بی کس برای ایران باستان تلاش می کنی. اما بدان که تنها نیستی و دل های بسیاری با توست. تو ایرانی نژاده و پاک را دوست داریم. به کارت با همه ی وجود ادامه بده.روزی تاریکی ها کنار می رود.
    به یزدان اگر ما خرد داشتیم - کجا این سرانجام بد داشتیم؟

    پاسخحذف
  2. هرکه در پی سرفرازی ایران و زبان پارسی نیست نیست باد!

    پاسخحذف
  3. درود و سپاس فراوان هم میهن گرامی برای سخنان پُر از مهر و دلگرم کُننده شما.

    پیروز و سرافراز باشید

    خشایار

    پاسخحذف