۱۳۹۱ تیر ۱, پنجشنبه

نافرمانی شهریگری (مدنی): خودداری از خرید شیر و نان



خشایار رُخسانی

گامی «کوچک» به سویِ سازماندهی های بُزرگ:  نافرمانی های شهریگری (مدنی)

در راه ایستادگی در برابر سیاست های بیدادگرانه و ویرانگر حکومت اشغالگر اسلامی و همدردی با تنگدستان که بخش بزرگی از مردم ایران را میسازند، آزادیخواهان درونمرزی دست به یک نوآوری (ابتکار) تازه ای زده اند. آنها از مردم ایران درخواست خودداری از خرید شیر و نان در روزهای شنبه، یکشنبه و دوشنبۀِ آینده را کرده اند. اگر مردم ایران از این فراخواستِ نافرمانی شهریگری پیشوازی کُنند و این برنامه کامگارانه (موفقیت آمیز) انجام گیرد، این آزمون میتواند بر خودباوری و دلگرمی آزادیخواهان بیافزاید، چراغ ایستادگی را روشن نگه دارد و آغازی خُجسته برای سازماندهی نافرمانی های گُسترده تر و ایستکاری های (اعتصاب های) سراسری در هفته های آینده تا سرنگونی حکومت اشغالگر اسلامی شود.
ترس آخوندها بیشتر از خودباوری مردم به نیروی بیکرانشان و سازماندهی های هَنجُمَنی (اجتمایی) است تا درگیری رزمی با کشورهای باختر، زیرا سازماندهی نافرمانی شهریگری (مدنی) بهترین راه سرنگونی حکومت اشغالگر اسلامی است که با کمترین هزینۀِ جانی و داراکی (مالی) برای مردم و کشور همراه است؛ از راه نافرمانی شهریگری مردم میتوانند با کمترین هزینه به یک آزمون گرانبها دستیابند، که همانا هنایش (تأثیر) نیروی بیکرانِ هَنجُمَنی (اجتمایی) خودشان برای رسیدن به دگرگونی سیاسی است. و از آنجا که کارهای بُزرگ را با برداشتن گام های کوچک میآغازند، خودداری از خرید شیر و نان برای سه روز آینده میتواند نُخستین گام و آزمون در راه نافرمانی های گُسترده تر شود.
 برای نمونه اگر مردم از این فراخواست پُشتیبانی کُنند، میتوان در هفتۀِ آینده از آنها درخواست بیرون کشیدن پس اندازهایشان از بانک های کشور را کرد که آسیب فراوانی به دستگاهِ بیداد حکومت اسلامی خواهد زد. مهم این است که برای سازماندهی این نافرمانی ها، مردم ایران یک نهادی را به نمایندگی از جنبش آزادیخواهی خودشان بپذیرند و به آن باور کُنند. چنین نهادی میتواند از راه آزمایش و ماندک (خطا) از دل همین فراخواست ها بیرون بیاید و نافرمانی آزادیخواهان را سازماندهی کُند.

پنجشنبه، 1 تیر، 3750 دین بهی

۱۳۹۱ خرداد ۳۱, چهارشنبه

گفتگویِ هسته ای در مُسکو و هنایش (تأثیر) آن بر پیوندِ میان خامنه ای و پوتین



 دکتر حسین باقرزاده

چکیده:
اگر چه واپسین گفتگو در مُسکو درباره-ی تنگنایِ اتمی حکومت اسلامی با باختر مانند همیشه بی سرانجام ماند، ولی سود آن برای حکومت اسلامی، پیام روشن پوتین در پَتیاراکی (مخالفت) او با ادامه-ی آروایش های ترازداریک (تحریم ها اقتصادی) و پُشتیبانی همه جانبه از آخوندها در را ستایِ پیشگیری از سرنگونی آنها بود. آخوندها از راه پیشفروش کردن ایران به روسیه، به گونه ای سود و سرمایه-یِ این کشور را با ماندگاری خودشان گره زده اند. از اینرو مردم ایران در آینده در راه پُر پیج و خم دستیافتن به آزادی و مردمسالاری تنها با راهبندان دستگاه سرکوب حکومت اسلامی رو در روی نخواهند بود، وآنکه باید افزون بر نبرد با خودکامگی علی خامنه ای، نبرد با خودکامه-ی مسکو را نیز در این ترازنیش (معادله) بگُنجانند.

سرآغاز
 مذاکرات رژیم ایران با گروه 5+1 در مسکو همان طور که وسیعاً پیش‌‌بینی شده بود به بن‌‌بست رسید. دو طرف، به اصرار نماینده ایران، تنها به ادامه گفتگو در سطح کارشناسی و احیانا معاونت توافق کردند بدون این که در مورد هیچ یک از مسایل مورد مناقشه به کوچک‌‌ترین پیش‌‌رفتی دست پیدا کنند. عواقب شوم این بن‌‌بست برای ایران روشن است: اجرای تحریم‌‌های فلج‌‌کننده نفتی و مالی از دو هفته دیگر، احتمال تشدید تحریم‌‌ها از سوی غرب درماه‌‌های آینده، و افزایش خطر حمله نظامی به ایران پس از انتخابات آمریکا در ماه نوامبر. نمایندگان رژیم ایران، اما، ظاهرا از عواقب این بن‌‌بست احساس نگرانی نکرده‌‌اند. آنان اگر از ناحیه کشورهای غربی احساس خطر می‌‌کنند، دست کم از میزبان خود راضی بوده‌‌اند و همین امر شاید به آنان قوت قلب داده است. 

در واقع، این دور از مذاکرات در شرایطی برگزار می‌‌شود که تحول جدیدی در مناسبات رژیم ایران و روسیه صورت گرفته است. در ماه‌‌های اخیر، و به خصوص پس از روی کار آمدن مجدد پوتین، روسیه سعی کرده است که در مناقشه اتمی ایران تا حد زیادی از مواضع کشورهای غربی در قبال ایران فاصله بگیرد، و از جمله، تحریم‌‌های یک‌‌جانبه کشورهای غربی علیه ایران را تقبیح کرده است. در این مذاکرات هم دیده شد که روسیه، در عین این که خود یک عضو گروه ۵+۱ است، تنها میزبان گفتگوها نبود و بلکه عملا سعی کرد که نقش میانجی را در آن بازی کند. مثلا از قول سرگئی ریابکف معاون وزیر خارجه روسیه نقل شده که پس از پایان جلسات مذاکره در روز اول گفته است: «دو طرف را خیلی دشوار بتوان به نوعی توافق رساند چون مواضع آنها متفاوت و پیچیده است» - گویی که روسیه خود عضو یکی از این «دو طرف» نیست! روسیه در گذشته به وضع یک سلسله از تحریم‌‌ها در شورای امنیت رأی مثبت داده است، ولی اکنون انتظار نمی‌‌رود که به وضع هیچ تحریم جدیدی علیه ایران در شورای امنیت رضایت دهد و بلکه به احتمال زیاد آن را وتو خواهد کرد.

تغییر سیاست روسیه در قبال رژیم ایران بخشی از استراتژی جدید این کشور در منطقه خاورمیانه و شمال آفریقا پس از وقوع «بهار عرب» است. روسیه در قبال تغییرات تونس و مصر که دو رژیم متحد غرب را برکنار کرد واکنش نامساعدی از خود نشان نداد. از دید روسیه، سقوط دو حکومت وابسته به غرب پدیده مطلوبی بود، و این تحولات نمی‌‌توانست برای روسیه نتیجه بدی داشته باشد و بلکه احیانا زمینه مناسبی برای گسترش نفوذ آن در آن کشورها ایجاد می‌‌کرد. ولی در تحولات لیبی، سرکوب خونین مردم شورای امنیت را واداشت تا قطعنامه‌‌ای برای «حفظ غیر نظامیان» صادر کند و این امر زمینه دخالت ناتو در لیبی را فراهم آورد، و بمباران‌‌های شدید ناتو سرانجام به سقوط و کشته شدن معمر قذافی منجر شد. دخالت ناتو عملا راه نفوذ کشورهای غربی را در این کشور هموار کرد و روسیه که با رژیم قذافی روابط خوبی داشت یکی از پایگاه‌‌های خود در شمال آفریقا را از دست داد.

شکست رژیم قذافی به دست نیروهای ناتو روسیه را واداشت تا در قبال تحولات در سایر کشورهای متحد خود در خاورمیانه و شمال آفریقا هشیارتر عمل کند. روسیه از این که از طریق شورای امنیت به سهم خود راه دخالت ناتو به لیبی را هموار کرده بود احساس پشیمانی می‌‌کرد، و وقتی تحولات در سوریه اوج گرفت بر آن شد تا به هر بهایی که شده از تکرار سناریوی لیبی در سوریه مانع شود. از این رو نه فقط صریحاً اظهار داشته است که هر قطعنامه پیشنهادی به شورای امنیت را که بتواند مجوّزی برای دخالت نظامی (غرب) به سوریه باشد وتو خواهد کرد، بلکه خود با ارسال تجهیزات نظامی عملا به رژیم اسد در سرکوب مردم سوریه کمک می‌‌کند. علاوه بر این، روسیه و رژیم ایران منافع مشترکی در ابقای رژیم اسد در سوریه پیدا کرده‌‌اند و سیاست‌‌های همآهنگی در برابر آن پیش گرفته‌‌اند. اصرار روسیه برای شرکت رژیم ایران در هر کنفرانس بین‌‌المللی در باره آینده سوریه از منافع مشترک آنان در این کشور حکایت می‌‌کند و نشان دهنده اهمیتی است که کرملین برای رژیم تهران قایل است. مثلث مسکو، دمشق، تهران به دنبال حوادث اخیر استحکام بیشتری یافته است.

روسیه در قبال شکستی که از ناحیه غرب در لیبی متحمل شده است بر آن شده تا به هر قیمتی هست از تکرار سناریوی لیبی در کشورهای متحد یا تحت نفوذ خود مانع شود. در بین این کشورها، سوریه و ایران نقش محوری دارند. رژیم‌‌های این دو کشور از متحدان سرسخت روسیه یا دشمنان سرسخت آمریکا بشمار می‌‌روند و تغییر رژیم در هر یک از این دو کشور ضربه سنگینی به نفوذ و منافع روسیه در آن کشور خواهد زد. در واقع، متحدان زیادی برای روسیه در منطقه خاورمیانه و شمال آفریقا باقی نمانده است، و همین امر اهمیت بقای رژیم‌‌های این دو کشو را برای روسیه چندین برابر می‌‌کند. برای رهبران روسیه مهم نیست که رژیم اسد در سوریه مرتکب چه جنایات هولناکی شده است و یا چندین هزار غیر نظامی به شمول زنان و کودکان بی‌‌دفاع قتل عام شده‌‌اند. برای آنان مهم‌‌تر آنست که مبادا حکومتی متمایل به غرب در سوریه بر سر کار آید و ناوهای نظامی روسیه دیگر نتوانند در بندرهای سوریه لنگر بیندازند و یا فروش سلاح‌‌های روسی به سوریه کاهش پیدا کند.

روسیه در قبال رژیم ایران نیز سیاست مشابهی را در پیش گرفته است، و به احتمال زیاد برای حفظ آن در برابر تهدیدهای داخلی یا خارجی از هیچ اقدامی فروگذار نخواهد کرد. سیاست دشمنی دیوانه‌‌وار رژیم اسلامی ایران با آمریکا برای روسیه نعمت گران‌بهایی است و حفظ آن یکی از اولویت‌‌های رهبران کرملین بشمار می‌‌رود. روس‌‌ها می‌‌دانند که احساسات ضد روسی و طرف‌‌داری از آمریکا در ایران زیر سلطه جمهوری اسلامی قوی است، و هر تغییری در حاکمیت این کشور به منافع روسیه در آن صدمه ‌‌می‌‌زند. از این رو، سیاست روسیه بر این قرار گرفته است که با هرگونه فشاری از درون یا بیرون برای تغییر رژیم مخالفت کند و در صورت لزوم در مقام مقابله با آن برآید.

تعبیر این سیاست در سطح بین‌‌المللی آن است که روسیه با هر فشاری که از طریق تحریم یا حمله نظامی به تضعیف رژیم ایران بینجامد مخالفت خواهد کرد. متناسب با این سیاست، در مورد پرونده اتمی ایران نیز روسیه در پی آن خواهد بود که از تحریم‌‌های جدید و خطر حمله نظامی علیه ایران بکاهد. این تلاش‌‌ها تا آنجا که تحریم یا حمله بخواهد از مسیر سازمان ملل بگذرد، البته می‌‌تواند موفق شود. ولی در مورد تحریم‌‌ها یا حمله نظامی احتمالی که بدون مجوز شورای امنیت سازمان ملل صورت بگیرد، تلاش مسکو عمدتا به حفظ رژیم در برابر این اقدامات معطوف خواهد شد. 

در سطح داخلی نیز، سیاست مسکو در برابر هر حرکت مردمی که احیانا به طور خودجوش یا سازمان‌‌یافته علیه رژیم اسلامی حاکم بر ایران شکل بگیرد وضع مشابهی خواهد داشت. اگر رهبران کرملین در برابر شورش سرتاسری مردم سوریه علیه رژیم اسد و سرکوب شدید آن که هزاران کشته بر جا گذاشته است به خود اجازه می‌‌دهند که هم‌‌چنان از رژیم اسد حمایت کنند، دلیلی ندارد که در برابر حرکتی مشابه از مردم ایران واکنش دیگری از خود نشان دهند. مردم ایران در هر حرکت احتمالی در آینده فقط با رژیمی روبرو نخواهند بود که از کشتار و قتل عام مردم خود ابایی ندارد و بلکه احتمالا با یک قدرت خارجی در همسایگی آبی شمال کشور نیز روبرو خواهند شد که از حمایت سیاسی و نظامی رژیم حاکم در ایران دریغ نخواهد ورزید. 

مذاکرات مسکو بی‌‌نتیجه به پایان رسید، ولی پیوند جمهوری اسلامی با حکومت پوتین را تقویت کرد. پوتین که همراه با اوباما و سران دیگر گروه 20 در مکزیک به سر می‌‌برد با اوباما اعلامیه مشترکی صادر کردند که بر کلیات تکیه می‌‌کرد و نشان از این می‌‌داد که او مایل نیست با تلاش‌‌های غرب برای اعمال فشار بیشتر بر ایران همکاری کند. چهره گرفته آنان در برابر دوربین‌‌ها نیز چیز دیگری نشان نمی‌‌داد. غرب، اما، بدون تردید به تحریم‌‌های شدیدتری علیه ایران متوسل خواهد شد. تحریم‌‌های اقتصادی سنگینی که شروع شده و یا در راه است بزرگترین فشار اقتصادی از زمان جنگ را بر مردم ایران تحمیل کرده است. رژیم ایران به پشتیبانی سیاسی و نظامی روسیه متکی است و موجودیت خود را از داخل یا خارج در خطر نمی‌‌بیند. رفاه و آسایش مردم نیز انگیزه‌‌ای قوی برای رژیم ایجاد نمی‌‌کند تا برای رفع تحریم‌‌ها چاره‌‌ای اساسی بیندیشد. بن‌‌بست پرونده هسته‌‌ای ایران ادامه می‌‌یابد...


سه‌شنبه ۳۰ خرداد 3750 دین بهی 19 ژوئن 2012

۱۳۹۱ خرداد ۲۵, پنجشنبه

چند نکته دربارۀِ کیفرخواست شاهزاده رضا پهلوی




محمد مصطفایی داتگوی (وکیل)  دادگُستری

چکیده:
کیفرخواست شاهزاده رضا پهلوی دارای دو جنبه است: جنبۀِ داتگویی (حقوقی) و جنبۀِ سیاسی. در وجهِ داتگویی (حقوقی) سند و پاشن به اندازۀِ بسنده در دسترس هَستند که بتوان علی خامنه ای را به گُناهِ جنایت علیه بشریت  ایراخت (محکوم کرد). ولی در وجهِ سیاسی آن، برای اینکه این پروند از سوی یک دادگاه کیفری جهانی بررسی شود، باید نخست شورای امنیت پرونده ای را برای این کیفرخواست بگُشاید و پس از بررسی سندهای بسنده، آنرا به یک دادگاه کیفری جهانی بفرستد. ولی از سویی دیگر روشن است که این کیفرخواست در شورای امنیت با راهبند کشورهای روسیه و چین برخورد خواهد کرد. آخوندها با پیش فروش کردن ایران به روسیه و چین رای این دو کشور را در شورای امنیت خریده اند، و این دو کشور برای بهره بردن از سودهای سرسام آور «تُرکمنچای» ترازداریک (اقتصادی) که حکومت آخوندی با بستن پیماننامه هایِ ننگین به آنها ارایه داده است، از هیچ کوششی برای ناکام کردن کیفرخواست رضا پهلوی در شورای امنیت کوتاهی نخواهند کرد. ولی اگر این شکایت تنها در میان ایرانیان به نام یک ابزار فرارسانی (تبلیغاتی) مرزین نماند و برای بدست آوردن پُشتیبانی جهانی پیوسته در رسانه های گروهی کشورهای آزادِ جهان بازتاب داده شود، میتوان به سرانجام کامیاب آن اُمید داشت. ولی پیش پیغان (پیشفرص) برای اینکه این کیفرخواست در رسانه های گروهی بازتاب جهانی پیدا کُند و از سوی کشورهای آزاد جهان جدی گرفته شود این است که بدستِ اپوزیسیون حکومت اسلامی نمایندگی شود. و برای اینکار نیاز است که اپوزیسیون حکومت اسلامی خودش را به نام یک نهاد نیرومند در «شورای ملی ایرانیان» همبسته سازد، آنگاه ایرانیان خواهند توانست به کمک مردم و کشورهای آزاده-ی جهان این دو راهبند در شورای امنیت را درهم شکنند.

سرآغاز:
من تأکيد می‌کنم و يقين دارم که اين شکايت در صورتی که به درستی و عميق پی‌گيری شود و منحصر به تبليغات در رسانه‌های فارسی قرار نگيرد، در نهايت موفقيت‌آميز خواهد بود و اگر صرفأ به موضوع تبليغات بسنده شود، نه تنها شکايت به جايی نمی‌رسد بلکه انگيزه طرح شکايت از ديگران نيز گرفته خواهد شد.
مقدمه:
 من علاقه ای به بازی های بيهوده سياسی که انتهايش ياس و نااميدی باشد، ندارم و سعی می کنم در همان حوزه فعاليت خود، تلاش کنم و به امور حقوقی بپردازم هر چند امور حقوقی پيش رو و به خصوص موضوعات حقوقی بشری که بر آنها متمرکز هستم تافته جدای از سياست نيستند.
انگيزه نوشتن اين نوشته به دو دليل عمده است:
نخست اينکه در رابطه با اعلام شکايت از آقای سيد علی خامنه ای من نقش داشته ام و در کنفرانس مطبوعاتی که در پاريس در اين خصوص برگزار شد به همراه آقای رضا پهلوی و دو قربانی نقض حقوق بشر، شرکت کرده و از طرح شکايت عليه آقای خامنه ای حمايت نمودم و متعاقب آن در نگارش شکايت و جمع آوری اسناد به عنوان يک حقوقدان با آقای پهلوی همکاری نمودم .
و دوم اينکه به دليل مسئوليت حرفه ای که من بر عهده دارم و اينکه می بايست پاسخگو باشم، با نگارش اين يادداشت سعی در برطرف نمودن ابهاماتی دارم که پيرامون اين موضوع ايجاد شده است. احتمالا امکان دارد مسايلی از قلم افتاده باشد و ابهامات برطرف نگردد که باز هم در صورت وجود ابهام خود را پاسخگوی شما می دانم.
پيش از شروع سخن، من انتقاد شديد میکُنم به افرادی که تاب تحمل کوچکترين انتقاد را ندارند. چه اين افراد مدافعين و همراهان رضا پهلوی باشند و چه مخالفين ايشان؛ بارها من گفته ام که وکيل مستقلی هستم و از موضع سياسی هيچ فردی تا به حال دفاع نکرده ام و تا زمانی که در داخل کشورمان به يک نظام سياسی دموکراتيک دست نيابيم ـ نفيا و اثباتا ـ اظهارنظری نخواهم کرد. اما همه افراد و گروهها برای من محترم هستند و آرزو می کنم روزی برسد که همه ما ايرانی ها و نيز احزاب و گروههای سياسی تحمل نشستن دور يک ميز را برای داشتن کشوری با نظام دموکراسی و آزادی بيان و انديشه و احترام به حقوق بشر داشته باشيم.
معتقدم انتقاد حق هر فرد است و به هيچ نحوی از انحا نمی توان اين حق ارزشمند را سلب کرد. سلب حق انتقاد يعنی سلب دموکراسی و آزادی بيان؛ و سلب دموکراسی و آزادی بيان يعنی ديکتاتوری و ديکتاتوری يعنی زير پا له کردن حقوق انسان ها؛  حقوق انسان هايی که هيچ پشتوانه ای ندارند و شمشير قدرت بالای سر آنهاست. به همين دليل و هزاران دليل موجه ديگر نمی پذيرم که احدی حق انتقاد را سلب کند. پس هر کسی حق دارد از من و از هر کس ديگری انتقاد کند و نمی بايست به دليل تجربه ای تاريخی که داريم از يک فرد بت بسازيم و يک عمر زير شمشير اين بت، آه و ناله کنيم و تلاش کنيم تا بتی ديگر علم نماييم.
شروع شکايت عليه آقای خامنه ای و راهکارهای حصول به نتيجه
بنده نيز همانند بسياری از وکلای ديگر و نيز فعالان حقوق بشر يکی از جمله افرادی هستم که از نزديک جناياتی که عليه هموطنانم توسط برخی از مسئولين جمهوری اسلامی به رهبریِ آقای خامنه ای صورت گرفته بود را لمس نمودم و احساس بر آن داشتم و دارم که می بايست به خواهر و برادرانم که قربانی قدرت ظلم و جور شده اند ياری رسانم به همين دليل در لباس وکالت تمام تلاش خود را در اين راه به کار بستم و در نهايت هم قدرت بر تلاش های من حاکم شد. هر چند در فعاليت هايم به موفقيت های چشم گيری دست يافتم؛ اما اين موفقيت ها که بیشتر با تلاش و کوشش فعالين حقوق مدنی و سياسی صورت گرفت در مقابل جناياتی که مسئولين جمهوری اسلامی اعمال می کنند به چشم نمی آيد. حال نيز در تبعيد به سر می برم و وظيفه خود می دانم به هر نحوی از انحا باز هم پشتيبان قربانيان نقض حقوق بشر باشم. به همين دليل يکی از کارهايی که می شُد و می شود به انجام رساند مطرح کردن پرونده جنايت عليه بشريت عليه مسئولين جمهوری اسلامی است. در اين راستا گمان داشتم که با توجه به سابقه تاريخی آقای رضا پهلوی می توان قدم های مثبتی در اين راه برداشت البته اين عقيده بدون تامل و تحقيق نبوده است و مدتی نيز در خصوص عقايد آقای پهلوی تحقيق نمودم.
در اينجا لازم به توضيح است که همانطور که گفته ام و می گويم، من هيچ رابطه سياسی با شخص ايشان ندارم و احتمال دارد در مواردی با برخی از عقايد ايشان و نير همراهان ايشان مخالفت داشته باشم هر چند اين احتمال نسبت به ديگران هم وجود دارد، چرا که می دانم جلوی قدرت فردی را می بايست گرفت و در اصل می بايست و ضرورت دارد که قدرت در دست مردم يک کشور باشد و هر کسی بتواند در پيشرفت کشورش نقش داشته باشد.
در خصوص مطرح نمودن شکايت، در اواخر سال گذشته چندين بار جلساتی با تعدادی از دوستان و مشاوران آقای پهلوی که در رابطه با بحث شکايت نقش داشتند برگزار شد و آقای پهلوی نيز در دو جلسه از اين جلسات شرکت و اظهار نظر نموند. نظرات آقای پهلوی، انصافا معقول و منطقی بود و نشان می داد که هدفش انجام يک خدمت برای جامعه ايرانی است به همين دليل مصمم در حمايت از اين طرح بودم. اما نظرات برخی از مشاوران ايشان نظراتی سطحی و بسيار غير معقول و غير منظی بود.
من به عنوان حقوق دان مکلف بودم که نقاط ضعف و قوت شکايتی که قرار بود عليه آقای خامنه ای مطرح گردد را در جلسه بيان کنم، و به خوبی می دانستم و می دانم که طرح شکايت از رهبر يک کشور، عملی سهل و عادی نيست؛ پيش از اينکه بخواهم در اين راه همراه باشم پيرامون اعلام جرم عليه يک کشور و يا احدی از مسولين يک کشور تحقيقات بسياری کرده و با مطالعه کافی وارد جلسات می شدم، چرا که می دانستم هر اظهار نظری که در اين مورد نمايم، افراد فهيم و حقوق دانی هستند که مرا زير ذره بين آگاهی خود قرار دهند، به همين دليل تلاشم اين بود که با پشتوانه علمی و تحقيق قوی در جلسات شرکت کنم.
وقتی موضوع شکايت عليه آقای خامنه ای مطرح شد، به گروهی که پيرامون اين موضوع فعاليت می کردند، درخواست يک جلسه فوری کردم و خواستم که توضيحاتی را داده باشم تا در آينده مشکل و مانعی برای عملی که قرار بود انجام شود ايجاد نگردد.
جلسه تشکيل شد و من به مدت حدود يک ساعت در اين جلسه به بررسی شکايت عليه آقای خامنه ای پرداختم. خلاصه سخنم اين بود که اين شکايت دارای دو جنبه است که هر کدام از اين جنبه های لازم و ملزوم يکديگر بوده و دارای ارزش و اعتبار خاص هستند و نمی توان به راحتی از کنار آنها گذشت که عبارت بودند از جنبه حقوقی و جنبه سياسی قضيه. برای من به هيچ عنوان جنبه تبليغاتی مهم نبود چرا که بهترين تبليغ و اعتبار اين بوده است و می باشد که اين شکايت به هدف خودش برسد.
در این نشست من توضيح دادم، کار حقوقی کار بسيار سنگينی است، زمان و انرژی بسياری می بايست صرف اين موضوع کرد. لازم است تيمی از حقوقدانان ايرانی و در صورت لزوم بين المللی تشکيل شود و آنها مدتی با يکديگر مشورت کنند و شکايت را مرقوم نمايند. ما قرار نبود که گزارشی به سازمان ملل ارائه دهيم چرا که سازمان ملل دارای گزارشگران ويژه هست که به صورت کاملا دقيق و موثق در خصوص موارد خاص به صورت مورد يا عمومی پيرامون وضعيت حقوق بشر در يک کشور، گزارش تهيه می کنند و به سازمان ملل ارائه می نمايند. کار ما يک شکايت رسمی بود که يک طرف اين شکايت فرزند آخرين پادشاه ايران بوده است. بعدها حدود دو ماهی وقت صرف کردم و در حد توانم شکايتی آماده کردم و به این گروه دادم و آنها نيز با کمک حقوقدانان ديگر اين شکايت را تکميل کردند.
اگر حقيقت را بخواهيد، ما دلايل و مدارک بسيار زيادی در رابطه با جنايت عليه بشريت نسبت به مسئولين جمهوری اسلامی ايران داريم و به عبارت ديگر از لحظا حقوقی هيچ مشکلی در رابطه با اثبات اين جرم وجود ندارد. خوشبختانه مدافعين حقوق بشر ايرانی در سالهای گذشته بسيار فعال تر از مدافعين حقوق بشر در کشورهای ديگر بوده اند. به عنوان مثال شما نمی توانيد در کشورهای ديگر يک مرکز اسناد حقوق بشر، به قدرتِ مرکز اسنادِ حقوق بشر ايرانیان بيابيد؛ يا سايت هايی که فعاليت های حقوق بشری می کنند، بسيار موثق بوده و هر کدام از آنها دليلی موثق و قابل اثبات برای احقاق حقوق شهروندان ايرانی محسوب می گردند به همين دليل از لحاظ حقوق اسناد مثبوت در رسانه ها ـ چه رسانه های رسمی در داخل ايران و چه رسانه های غير رسمی ـ منابع بسيار خوبی برای اعلام شکايت و پيگری شکايت جنايت عليه بشريت به حساب می آيند.
در نشستِ بالا من توضيح دادم که نبايد اين کار را کار ساده و راحتی بيانگاريم و صرفا به عنوان يک حربه تبليغاتی از آن استفاده کنيم. ما بايد کاری قوی و با قدرت و با پشتوانه حقوقی قابل اثبات ارائه دهيم که در اين پیوند هیچ کاستی در آن وجود نداشت. انصافا آقای رضا پهلوی با دقت به سخنانم گوش می دادند و به نکاتی اشاره کردند که سخنان من را تاييد می نمود. ايشان نیز هم زبان با اين موضوع بودند و گفتند مهم اين است که کار به درستی انجام شود و حداکثر اين است که بحث اعلام شکايت را فعلا معلق می کنيم تا شکايت تنظيم شود . شکايتی که ارزش شنیدن داشته باشد. اين قسمت از طرح شکايت به عهده اينجانب و کسانی بود که کار حقوقی می کردند. و من در اين مورد تا جايی که در توان داشتم وقت صرف کردم و کوتاهی ننمودم چرا که خود قربانی بودم و هستم و به عينه ديده بودم و شاهد بودم که چطور مسئولين جمهوری اسلامی جنايت و خيانت می کنند.

اما جنبه دوم، که از جنبه اول مهم تر است، جنبه سياسی شکايت است.
اين پرونده قابليت طرح در دادگاه بين المللی کيفری را ندارد، مانند پرونده سوريه که دادگاه کيفری بين المللی نمی تواند هيچ دخالتی در رابطه با جنايات بشار اسد نمايد و می بايست شورای امنيت پرونده ای را تشکيل داده و همراه با گزارشی که اثبات کُننده-ی ارتکاب جرم جنايت عليه بشريت است به دادگاه کيفری بين المللی ارجاع نمايد. در اين صورت است که می توان به نتيجه پرونده اميدوار بود.
اما شورای امنيت يک نهاد زير مجموعه سازمان ملل است که کاملا حنبه سياسی دارد. تمام تصميم گيری های که در اين شورا صورت می گيرد سياسی است. بنابراين نياز بوده است که يک قدرت سياسی وارد اين پرونده شود و اين پرونده را به نتيجه برساند. اين قسمت کار بسيار مشکل و بيشتر اوقات به دليل روابط سياسی که دولت ها دارند غير ممکن است. ملاحظه می فرماييد که در سوريه ده ها هزار نفر به قتل رسيدند، در مورد پرونده سوريه هم شورای حقوق بشر سازمان ملل و هم دادگاه کيفری بين الملل و بسياری از صاحب نظران عقيده دارند که عمل بشار اسد جنايت عليه بشريت است و در اين رابطه اتفاق نظر وجود دارد. اما شورای امنيت تاکنون نخواسته است جنايات آقای بشار اسد را در غالب جنايت عليه بشريت بگنجاند و به دادگاه کيفری جهانی ارجاع نمايد و مانع جنايت های بشار اسد شود. البته اين احتمال هم وجود دارد که اين عمل تمرين يا آزمايشی باشد تا حکومتی بدون دخالت ناتو برکنار نگردد که تجزيه و تحليل اين موضوع در اين یاداشت نمی گُنجد، اما علت اصلی اينکه شورای امنيت از تشکيل و ارجاع پرونده جنايت عليه بشريت آقای بشار اسد طفره می رود و استنکاف می ورزد، صرفا عدم موافقت دو عضو دايمی شورای امنيت يعنی روسيه و چين است که از بد حادثه از دوستان صميمی و نزديکِ آخوندها نيز می باشند؛ به نوعی پُشتیبانی اصلی حکومت اسلامی از بشار اسد باعث گرديد تا چين و روسيه اين موضوع را بايکوت کنند.
نتيجه اينکه، اين جنبه از کار آسان نيست و بارها در مصاحبه ها و نوشته های خود به اين موضوع اشاره کرده ام. اما ناديده نگيرم که انجام این کار نشدنی هم نيست. کاری است که با همبستگی و اقدامی با پشتوانۀِ گروهی قابل هدايت و انجام است و آقای پهلوی نيز به دليل سابقه سياسی و تاريخی که دارند می توانستند و می توانند که در اين مورد نقش مهمی را ايفا کنند. چرا که ايران با کشور سوريه قابل قياس نيست؛ در سوریه جنگ داخلی آغاز شُده است و اگر شورای امنيت پيش از جنگ داخلی اقدامی مثبت انجام می داد و در آن زمان دخالت می کرد تا کنون خون هزاران نفر جاری نمی شد. در مورد ايران هم  اکنون زمان بسيار مناسبی برای لابی کردن و گفتگو است، چرا که دلايل بسيار قوی بر جنايت عليه بشريت وجود دارد، و جنگ داخلی هنوز نيست و فضا، فضای مطلوبی برای رسيدگی به اين پرونده است که در زير خواهم گفت چگونه می شود چنين کاری را به سرانجام رساند.
رسالت و تکاليف آقای پهلوی
آقای رضا پهلوی تا جايی که اطلاع دارم در ماههای گذشته به دو نکته و کار سياسی اشاره کرده اند. يکی از آنها بحث شکايتِ کيفریِ جنايت عليه بشريت، است که در برابر رهبر جمهوری اسلامی ارایه شُده است که البته پيش تر هم گروه ها و افرادی بوده اند که چنين عملی را انجام داده بودند، و ديگری تشکيل شورا يا کنگره ملی است. البته در آخرين گفتگويی که با يکديگر داشتيم قرار بر اين بود که تيمی هم تشکيل شود تا در رابطه با تدوين قانونی جامع و کامل به عنوان قانون اساسی تحقيق کنند که چون اين موضوع مطرح نشده است و مقدمه آن تشکيل شورای ملی است، در زمره رسالت ها و تکاليف ايشان نيز نمی گنجد.
رسالت اول ـ در خصوص شکايت کيفری عليه آقای خامنه ای همانطور که به صورت مشروح به نظر گراميتان رساندم، هيچ مشکل حقوقی وجود ندارد و تنها کاری که می ماند پيگيری های سياسی است. پيگيرهای سياسی هم دارای سياست های خاص خود است. ما در پیوند با شکايت کيفری، ما با آمريکا و اروپا مشکل چندانی نداريم و در سازمان ملل نيز فضا برای طرح شکايت مناسب بوده است. مشکل اصلی دو دسته کشورها هستند که مانع اصلی بر سر راه اين شکايت محسوب می شوند، يکی کشورهای اسلامی هَستند که با ايران رابطه نزديک دارند و ارایۀِ اينگونه شکايت ها می توانند به حکومت آنان نيز آسیب بزند؛ البته به دليل منزوی بودن حکومت اسلامی ایران شرايط برای گفتگو با اين دست از کشورها باز است. و ديگری کشورهای چين و روسيه هستند که بزرگ ترين مانع برای ادامه پروسه شکايت مطرح می گردند. البته تا اين لحظه بنده اطلاع ندارم که اين شکايت آيا در سازمان ملل و در شورای امنيت ثبت شده است يا خير؟ و اطلاعی هم ندارم که اين شکايت در حال حاضر توسط چه مقامی يا فردی مورد بررسی قرار می گيرد. آيا اين شکايت به دست دبير سازمان ملل يا رييس شورای امنيت رسيده است يا خير؟ و اگر رسيده است چرا تاکنون هيچ پاسخی ـ نفيا يا اثباتا ـ به اين شکايت نداده اند؟ اين قسمت از کارها به عهده بخش حقوقی نبوده است و قرار بر اين بوده که آقای پهلوی در اين مورد پيگری کنند. مضاف به اينکه مسافت محل اقامت بنده تا محل استقرار سازمان ملل اين اجازه را نمی دهد که بتوانم پيگری کنم. اما آقای پهلوی به دليل وجه سياسی شان و اينکه مسافت محل اقامتشان با سازمان ملل طولانی نيست، به راحتی می توانند پيگيری کنند. ايشان به راحتی می توانند با کشورهای اسلامی و چين و روسيه گفتگو و لابی کنند و نظر آنها را به موضوع شکايت عليه بشريت جلب نمايند. اينکه آيا ايشان تاکنون چنين اعمالی را انجام داده اند يا خير؟ من آگاهی ندارم.
من تاکيد می کنم و يقين دارم که اين شکايت در صورتی که به درستی و عميق پيگيری شود و منحصر به تبليغات در رسانه های فارسی قرار نگيرد، در نهايت موفقيت آميز خواهد بود. ولی اگر تنها به استفادۀِ تبلیغاتی از این کیفرخواست در میان ایرانیان بسنده شود، نه تنها شکايت به جايی نمی رسد بلکه انگيزه طرح شکايت از ديگران نيز گرفته خواهد شد هر چند يقين دارم که اين انگيزه نبايد به هر بهایی از میان رود. همه کسانی که قدرتی دارند و می توانند از قدرتشان برای به محاکمه کشاندن مسئولين جمهوری اسلامی استفاده کنند، نمی بايست انگيزه خود را از دست دهند و لازم است از قدرتشان بهترين بهره را ببرند که يقين دارم چنين هم خواهد شد.
اما رسالت دوم که می تواند پشتوانه خوبی برای انجام رسالت اول باشد تشکيل و تاسيس شورا يا کنگره ملی است. به نظر بنده آقای پهلوی چنانچه بتوانند تمام گروههای سياسی را دور يک ميز جمع کنند و به يک هدف و نتيجه واحد دست يابند و به اين نحو گروهها به يک اتحاد برسند، آنگاه می توان اميدوار بود که میشود در ايران يک کشور با نظام دموکراتيک برپا کرد. اين رسالت تنها رسالت آقای پهلوی نيست و بر دوش همۀِ سياسيون قرار دارد که تکبر و غرور را کنار گذارند و دست اتحاد به يکديگر دهند. اين همبستگی سبب خواهد شُد تا نه تنها این کیفرخواست به يک سرانجام خوبی برسد، بلکه جهانيان به اين گروه های سیاسی اعتماد کُنند که ادعای نمایندگی از مردم ایران را دارند، و ايرانيانِ درونمرزی نيز با اميد چند برابر دست به نافرمانی اجتمایی و مبارزه سياسی عليه تجاوزگران به حقوق بشر زنند.
با سپاس 

محمد مصطفايی 

وکيل دادگستری

بنمایه:

پنجشنبه، 25 خُرداد، 3750 دین بهی

۱۳۹۱ خرداد ۲۱, یکشنبه

پارسیگویی و نافرمانی شهریگری (مدنی)


خشایار رُخسانی

چکیده:
در راه نبرد برای آزادی ایران و در چهارچوب یک کارزار نافرمانی شهریگری، زبان پارسی و پارسیگویی میتوانند پرچم و شناسه ای برای این کارزار و شاهکلیدی برای رهایی ایرانیان از چهارده سده بندگی باشند. امروز درجه-ی آسیب پذیر بودن زبان پارسی با دوران قاجار سنجش پذیر است که تا 90% وام واژگان عربی برای روزنامه نگاری و نامه های دیوانی بکار گرفته میشُدند. و اگر کوشش های رضا شاه بُزرگ در بُنیانگُذاری فرهنگستان زبان پارسی نمیبود، امروز زبان پارسی در گروه زبان های مُرده شناخته میشُد. ایرانیان میهندوست باید بپذیرند که بیشتر واژگانِ بیگانه بویژه واژگانِ عربی در زبان پارسی به زور شمشیر و گُسترش ترس در زبان پارسی راه یافته اند؛ از اینرو زبان عربی زبان اشغالگران است و هر واژه-ی عربی که آنها بی پروا در زبان پارسی بکار میبَرَند، همانند چَمبَر (حلقه-ی) زنجیر بندگی است که خودشان با دست های خودشان بر پاهایشان استوار میکُنند.

سرآغاز
«اگر یک پاتَرم (ملت) در جنگ شکست بخورد و گرفتار آید، تا زمانیکه بتواند زبان خودش را زنده نگه دارد، بختی برای پیروزی و رهایی نیز دارد.» و از آنجا که مردم ایران پس از تازش عرب های مسلمان به کشور ایران که گُسترش دین ا سلام را بهانه کرده بودند، برای چهارده سده در بندِ تازیانِ عرب گرفتار شُده اند، شاهکلید رهایی آنها از این چهارده سده بندگی، زبان پارسی است، اگر ایرانیان میهندوست در نگهداری از این گنجینه-ی فرهنگی بکوشند.
 زبان پارسی با نگر به آوایِ دل انگیز و امکانِ واژه سازی، از توانمندترین زبان هایِ جهان است. با آنکه بده بستانِ واژه ها در میان زبان هایِ گوناگون نشانه-ی پویایی و زنده بودن آنهاست، ولی برای نگهداری از کَتامی (هویت) و شناسه-یِ مردُمی که دارای یک زبان ویژه هستند، باید واژگانِ بیگانه پیوسته در چهارچوبِ بُنپایه هایِ (قاعده های) دستور زبانِ آن مردم بکارگرفته شوند. ولی از آنجایی که انبوه واژگان ِبیگانه بویژه واژگان عربی در زبان پارسی گُزینه-یِ دلبخواهی پارسیگویان نبوده اند، و به زور شمشیر به زبان پارسی اندر شُده اند، آنها خودشان را پایبند به بُنپایه های (قاعده های) دستورزبان پارسی نکرده اند،  و از اینرو آسیب فراوانی به زبان پارسی زده اند. خوشبختانه ساختار و ریشه-ی کارواژه ها (فعل ها) در زبان پارسی بگونه ای است که میتوان به کُمکِ پیشوند و پَسوند، واژگانِ نوین پارسی فراوانی را ساخت که با واژگانِ بیگانه و اندریافته به زبان پارسی برابری کُنند. و این توانایی زبان پارسی در واژه سازی، ما را از وام واژگان بیگانه بی نیاز ساخته است.
همانگونه که میدانیم زبان پارسی در چهارده سده-ی گُذشته، با گُسترش دین اسلام و زبان عربی در این کشور هدف آسیبِ سهمگین واژگانِ بیگانه بوده است. به گونه ایکه اگر بُزرگانِ ادب پارسی همچون فردوسی بُزُرگ با نگاشتن شاهنامه به داد زبان پارسی نمیرسیدند، امروز زبان پارسی به رسایی فراموش شُده بود و مردم ایران نیز در گروه مردم عرب زبان، بخشی از «اُمت عرب» را میساختند. ولی با همه-ی فداکاری هایی که فردوسی بُزرگ برای نگهداری از زبان پارسی از خود نشان داد، امروز کمابیش 70% از زبان پارسی، آلوده به وام واژگان بیگانه شده است. و این درهالی است که برای هرکدام از وام واژگانِ بیگانه که به زبان پارسی راه یافته اند، دستکم دو واژه-ی زیبای پارسی در دسترس هَستند که میتوانند جایگُزین وام واژگان بیگانه شوند. از سوی دیگر روند آلوده سازی زبان پارسی با وام واژگان بیگانه به ویژه با واژگانِ عربی پس از روی کار آمدن حکومت آخوندی در ایران، افزایش شتابگونه ای داشته است. شاید برخی هَشدار و نگرانی مرا گزافگونه بانگارند، ولی راستی این است که زبان پارسی دارد در سراشیب فراموشی و نابودی «تختِ گاز» میدهد و اگر امروز «تُرمز دستی» کشیده نشود، نباید شگفت زده شُد که نسل آینده بجای پارسیگویی به زبان عربی بلغور کُند. امروز درجه-ی آسیب پذیر بودن زبان پارسی با دوران قاجار سنجش پذیر است که تا 90% از وام واژگان عربی برای روزنامه نگاری و نامه هایِ دیوانی  بکار گرفته میشُدند. و اگر کوشش های رضا شاه بُزرگ در بُنیانگُذاری فرهنگستان زبان پارسی نمیبود، امروز زبان پارسی در گروه زبان های مُرده شناخته میشُد. ایرانیان میهندوست باید بپذیرند که بیشتر واژگانِ بیگانه بویژه واژگانِ عربی در زبان پارسی به زور شمشیر و گُسترش ترس در زبان پارسی راه یافته اند؛ زبان عربی زبان اشغالگران است و هر واژه-ی عربی که آنها بی پروا در زبان پارسی بکار میبَرَند، همانند چَمبَر (حلقه-ی) زنجیر بندگی است که خودشان با دست های خودشان بر پاهایشان استوار میکُنند.
 حکومت اسلامی نیز از آنجا که یک حکومت اشغالگر، بیگانه و دُشمن مردم و فرهنگ ایرانی است، دارد سامانمند (سیستماتیک) و برنامه ریزی شُده، همگی کوشش خودش را با گُسترش ترس و فشار بکار میبرد تا از راه بیگانه کردنِ مردم ایران با گذشته و شناسه-ی (هویت) تاریخی شان، آن کاری را به سرانجام برساند که تازشگران عرب در آغاز اسلام در انجامش ناکام ماندند: به چم (یعنی) عرب کردن مردم ایران؛ در این پیوند، میتوان از برچیدن نام دودمان هَخامنشی از آموزش های تاریخی تا دروغ نویسی تاریخ ایران در دبیرستان ها و ساختن افسانه هایی همانندِ «آیین زنده به گور کردن دختران در ایران در آغاز اسلام، پیشوازی مردم ایران با آغوش باز از تازیان عرب» [1] تا اندر کردن تُندآبی (سیلی) از واژگانِ عربی در زبان پارسی... نام بُرد.
پُرسشی که در اینجا پیش میآید این است که خویشکاری (وظیفه-ی) ما آزادیخواهان و میهندوستان در برابر این سیاست هایِ پاد ایرانی (ضد ایرانی) و ایران ویرانگر چیست؟ آیا در برابر این سیاست هایِ زیان آورِ فرهنگی، هیچ کاری از دست ما آزادیخواهان ساخته نیست، بجز اینکه ما نقش تماشاگران سرشکسته را بازی کُنیم و تنها گواهِ ادامه-ی نابودی فرهنگ ایران و کَتامی (هویت) ایرانی بودنمان باشیم؟ به باور من برای ایستادگی در برابر این سیاست هایِ ویرانگر حکومت اسلامی، ما ایرانیان میهندوست دارای بُرنده ترین جنگ ابزار هَستیم که نباید آنرا دستکم بگیریم و نام این جنگاچ (اسلحه)، پیکار فرهنگی است؛ در چهارچوبِ یک نافرمانی شهریگری (مدنی)، پیکار فرهنگی میتواند نقش برجسته و کارایی در دستیافتن به پیروزی داشته باشد. و در این راستا پالایش زبان پارسی از وام واژگانِ بیگانه یکی از این شیوه هایِ کارآمدِ نافرمانی و مبارزه-ی شهریگری است که میتواند با کمترین هزینه برای آزادیخواهان بیشترین آسیب روانی را به این اشغالگرانِ اَنیرانی بزند. شاید در نگاه نُخست، آدم از خودش بپُرسد که «پارسی نویسی من چه آسیبی میتواند به این مُزدوران اشغالگر بزند، هنگامیکه آنها دارند بدون هرگونه ایستادگی چشمگیر، کشور را تاراج و ایرانیان را روزانه در یک برنامه-ی سامانمند کُشتار میکُنند؟» ولی راستی این است که برای برخاستن و ایستادگی در برابر این اشغالگران نیاز به یک نشانه و پرچم است که شناسه و کَتامی (هویت) ایرانی بودن و همبستگی ما را نشان دهد؛ پارسیگویی میتواند بهترین پرچم و بازتاب دهنده-ی این شناسه باشد که هم نشانه-ی دهن کجی به این اشغالگرانی است که نابودی فرهنگ ایرانی را هدف خود ساخته اند و هم نشانه-ی همبستگی آن مردمی است که آزادی ایران از چهارده سده بندگی را هدف خود کرده اند؟
با آنکه نمیشود یک شبه زبان پارسی را پاکسازی کرد که تا 70% با وام واژگان عربی آلوده شُده است، ولی نُخستین و کوچکترین گام در این راستا میتواند خودداری از بکار بُردن آن واژگان عربی در زبان نوشتاری و گفتاری پارسی باشد که با هفت وات (حرف) ویژه-ی عربی «ح، ظ، ض، ط، ق، ع، ص»، ساخته میشوند. در این پیوند، خوشبختانه واژه نامه-ی دهخُدا که به رایگان در تارکده در دسترس هست، با گذاشتن یک وات (حرف) «ع» در پیش روی واژگانِ عربی و بیگانه، آنها را از واژگان پارسی جُدا ساخته است [2]. و به کُمک واژهنامه های پارسی سره و پهلوی که بدست توانایِ ایرانیان میهندوست در«فرهنگستان زبان پارسی» گردآوری شُده است، میتوان به سادگی به همگی واژگانِ پارسی دسترسی پیدا کرد که برابر هایِ شایسته برای واژگان بیگانه هَستند [3].
اگر یکی از ویژگی های مُهم ایرانی بودن، گفتگو به زبان پارسی است، پس بکارگیری واژگان بیگانه در زبان گفتاری و نوشتاری پارسی نمیتواند نشانه-ی ایرانی بودن و بالیدن به آن باشد. در کارزار نگهداری از زبان پارسی هر ایرانی میهندوست میتواند نقش برجسته ای بازی کُند، اگر به خویشکاری (وظیفه-ی) و سهم خودش در این کارزار که خودداری از بکارگیری وام واژگان بیگانه است بها بدهد. در این پیوند نویسندگان، وبلاگ نویسان، و گویندگان رسانه های گروهی همانند رادیو و تلوزیون میتوانند نقش کارساز و مِهَندی (مهمی) را در بکارگیری و گُسترش واژگان پارسی بر دوش بگیرند. اگر بپذیریم که «مِهَستان (مجلس) آنجاست که مردم هَستند،» آزادیخواهان میتوانند برنامه-ی پاکسازی زبان پارسی را از همین امروز به کُمک این مردم بیاآغازند، و با آغاز و گُسترش کارزار پارسیگویی، یک تورینه-ی (شبکه-ی) بُزرگ و گُسترده-یِ ایستادگی را در سراسر ایران برپا سازند که میتواند از یک سوی به نبرد آزادیخواهانه-ی آنها شناسه (ماهیت) دهد، و از سوی دیگر زبان پارسی را پیش از بدست گرفتن فرمان کشور، پاکسازی کُنند.
با نگر به نقش گُذشتهنگاری برای آموزش گرفتن از آن و در راستای پیشگیری از لغزش های آینده، و نقش زبان پارسی به نام شاهکلیدی برای رهایی مردم ایران از چهارده سده بندگی، هم اکنون سهم ایرانیان در پژوهش های تاریخ باستانِ کشور خودشان، زبان پارسی، و گردآوری واژهنامه های پارسی و پهلوی بسیار کمتر از پژوهشگران باختر در این زمینه هاست. بدون رودربایستگی باید خستو شُد (اعتراف کرد) که بدونِ کُمکِ پژوهشگرانِ باختر در تاریخ ایران باستان و فرهنگ ایران، ما ایرانیان میهندوست امروز نه با گذشته-ی کشورمان آشنا بودیم و انگیزه ای برای بالیدن به تاریخ و فرهنگ خودمان میداشتیم. از اینرو بایسته است که آن بخش از ایرانیانِ میهندوستی که به ایرانی بودن خودشان میبالند، در چهارچوب توانایی هایی که دارند، نیرو، اندیشه و سرمایه-ی خودشان را هزینه-ی نگهداری از زبان پارسی، پژوهش در گُذشتهنگاری ایران  و آشنا سازی مردم ایران با این ارزش های فرهنگی کُنند.

یکشنبه، 21 خرداد، 3750 دین بهی


یاداشت ها
[1]
[2]

[3]

۱۳۹۱ خرداد ۲۰, شنبه

گامی به سوی همبستگی میهنی و مردمسالاری



 یانی خرون
برگردان پارسی: وحید شعبانی / شبکه ایرانیان هلند
رضا پهلوی: ما سال هاست که نبرد برای آزادی و مردمسالاری را آغازیده ایم. و از لغزش های پدرم و انقلاب خفقان آور خمینی یاد گرفته ایم...
 شاهزاده-یِ ایران رضا پهلوی (۵۱ ساله) نبردِ خود در برابر حکومت اسلامی را “نبردی با عقربه‌های ساعت” توصیف می‌کند. دلیل این موضوع، خطر اتمی شدن ایران است که هر آن نزدیکتر می‌شود. از این رو رضا پهلوی تلاش مضاعف خود را انجام می‌دهد تا غرب را به تحرک بیشتری وادارد و نیروهای مخالف ایرانی‌ را بر محور مشترکی همراه سازد.
رضا پهلوی دیروز عصر راهی دادگاه جهانی لاهه بود. او دعوت شده بود که شکایت نامه‌ای را که با کمک سازمان‌های حقوق بشری مستند شده بود، علیه آیت الله خامنه‌ای تشریح کند. او کتابچه‌ای تهیه کرده بود با نمونه‌های مشخص از جنایت هایِ حکومت اسلامی علیه بشریت پس از انقلاب ناکام سبزها در سال ۲۰۰۹.  رضا پهلوی می‌گوید: « این دادخواست که در شورای امنیت مطرح خواهد شد، مشخصا علیه آیت الله خامنه‌ای تهیه شده است، کسی که رهبر اول نظام،  مسئول و به واقع تصمیم گیرندهٔ نهایی است».
البته این تنها کنش رضا پهلوی نیست، او که از هفده سالگی در تبعید به سر می‌برد به زودی برنامهٔ خود را برایِ ایجاد یک شورای ملی ایرانیان اعلام می‌دارد؛ یک تشکل چند وجهی که مشروطه خواهان، جمهوری خواهان، کنشگران راست و چپ از همهٔ دنیا در آن حضور خواهند داشت. رضا پهلوی می‌گوید: “من شخصاً با تندترین مخالفان پدرم گفتگو داشته‌ام”. او  می‌‌افزاید که وی یک برنامه عفو عمومی‌ در دست تهیه دارد که برگرفته از برنامه کمیسیون حقیقت یابی‌ و آشتی‌ ملی‌ آفریقای جنوبی است: “این برنامه می‌تواند سقوط رژیم را تسریع کند. شما با این راه مانعی را از پیش روی کسانی‌ بر می‌دارید که از روی ترس از آینده، از این رژیم پشتیبانی می‌کنند.
شاهزاده با آلترناتیو دمکراتیک خود دنیا را سیر می‌کند. او هفته پیش در آلمان بود و البته چند روزی نیز در هلند می‌‌ماند. وی در هتلی در لاهه، بسیار دل انگیز به مدت یک ساعت و نیم در سخنرانی بدون انقطاع در مورد جهانبینی خود توضیح می‌دهد. خلاصه‌اش چنین است: “هدایت ایران به حکومتی سکولار که حقوق بشر و آزادی بیان در آن محترم شمرده شود”. 
بزرگترین کابوس رضا پهلوی حملۀِ اسرائیل به اهداف اتمی ایران است. او با گذشت زمان، ناشکیباتر می‌شود زیرا اهداف دموکراسی خواهانۀِ وی در آن وضعیت، رنگ خواهند باخت. وی این سناریو را وحشتناک توصیف می‌کند و می‌گوید: «تجهیزات و برنامۀِ اتمی‌ ایران از بین نخواهند رفت بلکه تنها به تاخیر خواهند افتاد. آیت الله‌ها در زیر مخفیگاه‌های مستحکم پنهان می‌شوند و سپس با خیال آسوده به تولید بمب اتم دست خواهند زد. در آن زمان غرب نیز پشتیبانی خود را از سویِ کسانی‌ که در طرفش هستند از دست خواهد داد، از جمله خود من. آخوندها بدون شک دست به انتقام های کور خواهند زد و ما شاهد یک موقعیت ‌باخت خواهیم بود.» 
.
ادامه گفتگو با تهران؟
رضا پهلوی می‌افزاید: «حالا اما ادامۀِ مذاکره با تهران بیهوده است. حکومت ایران با کشتن وقت تا حالا بازی را خوب اداره کرده است. اهداف اتمی ایران صلح طلبانه نیست. در غیر اینصورت آنها کشور را به مرز یک کشمکش نظامی نمی‌‌کشانیدند. حکومت قابل اطمینان نیست. آنها بمب می‌خواهند؛ نه برای اینکه اسرائیل را با بمب صاف کنند. نه، آنها دیوانه نیستند. آنها به دنبال بمب اتم هستند که منطقه را در اختیار داشته باشند. حزب الله لبنان را پشتیبانی و تروریست به دنیا صادر کنند. اسرائیل تنها کشوری نیست که می‌ترسد، همسایگان عرب ایران نیز عرق ترس بر چهره دارند.»
.
گسترش تحریم‌ها؟
رضا پهلوی به «تحریم‌های هوشمند” معتقد است. او می‌گوید: “تحریم‌های کنونی، حکومت را به اندازۀِ کافی‌ هدف قرار نمی‌دهند. چرا حسابهای بانکی‌ آیت الله‌ها توقیف نمی‌شود؟ چرا به دیپلمتهای ایرانی‌ اجازه سفر به کشورها را می‌دهند؟ با شرایط کنونی، حکومتگران، فشار را زیاد احساس نمی کنند.» رضا پهلوی تصور می‌کند که حتا - سیاست- چین و روسیه که همیشه موافق تحریمهای نیم بند علیه ایران بوده‌اند را هم می‌توان مدیریت کرد. او می‌گوید: «چین سیاستی عمل گرایانه دارد، و طالب اطمینان خاطر در بخش انرژی است. روسیه از گسترش ناتو بیمناک است. در هر صورت این کشورها از یک منطق ناامن که همیشه خطر جنگ در آن محسوس است، سود نخواهند برد. در ضمن گسترش رقابت بر سلاح‌های اتمی‌ هم شدیدا خطرناک است.»
.رضا پهلوی خواهان سفر به مسکو و پکن برای ابراز دیدگاه‌هایش و دیداری شخصی‌ با اوباما است. روابط ذینفع مورد بحث قرار خواهند گرفت ولی‌ آنچه وی در مرکز گفت‌هایش قرار می‌دهد «تشنگی مردم ایران به پشتیبانی استوار جهانی است».
در سال ۲۰۰۹ زمانیکه ایرانیان در اعتراض به دست‌کاری در نتایج انتخابات به خیابانها ریختند، در غرب اشتیاقی دیده شد، ولی‌ به همان پر شوری خاتمه یافت. رضا پهلوی معتقد است: «این امر سنجش پذیر با آن پُشتیبانی که از از مردم لیبی‌ و مصر شد نبود. شورشیان در لیبی‌ از ناتو پشتیبانی هوایی گرفتند و حسنی مبارک با درخواست‌های بیشماری برای برکناری مواجه شد. اگر ملتی‌ این حس را یافت که تنها نیست، روند جابجایی به ناگهان شتابی درخور خواهد یافت.»
.رضا پهلوی با ایجاد پلتفرم چند وجهی شورای ملی‌ که در اندیشه دارد، می‌خواهد که طرف صحبت دیپلمات‌های بین‌المللی باشد و همچنین مبارزان ایرانی‌ را پرانگیزه تر کند. او تصور می‌کند که با کمک رسانه‌های اینترنتی بتواند اعتصابات را در ایران عملی‌ سازد. او می‌گوید: «مردم ایران باید دوباره خیابانها را اشغال کنند. تغییرات باید از داخل انجام شود. ضمانتی در کار نیست ولی‌ من به آینده خوشبین هستم. از همه ملتها در خاور نزدیک، ملت ایران خوشبینانه‌ترین چشم انداز را دارد تا از تونل خودکامگی بیرون برود. ما مبارزه را خیلی‌ پیشترها شروع کردیم. ما از اشتباهات پدرم و انقلاب خفقان آور خمینی یاد گرفتیم.»
اما آیا رضا پهلوی آرزوی بازگشت پادشاهی به ایران را دارد؟ دموکراسی در ایران چه فرمی بر خود خواهد دید؟ آیا سامانه-ی سیاسی کشور در آینده از رای مردم منتج خواهد شد؟ یک پادشاهی مشروطه مانند هلند یا یک جمهوری مانند فرانسه یا یک مدل ملهم از ترکیه‌؟ رضا پهلوی می‌گوید: «من همگی آبرو و جایگاهم را برای هدف نهایی گذاشته‌ام

بُنمایه: روزنامهٔ فولکس کرانت، چاپ هلند، ۳۱ می ۲۰۱۲



--
با اندیشه به ایران
اپــوزویسیون حکومت اسلامی را همبسته سازیم
ایستکاری های (اعتصاب های) همگانی و نافرمانیهای مدنی را سازمان دهیم


۱۳۹۱ خرداد ۱۸, پنجشنبه

شَوَندِ (علت) دُشمنی با رضا پهلوی



 فرید
رضا پهلوی درفکر چاره قبل ازوقوع حادثه است! چرا این تدبیر برعده ای گران می آید؟
 جمهوری اسلامی در تنگناهای بسیاری گرفتار آمده است، و تنها امیدش که همانا مذاکره با غرب برای گرفتن تضمین امنیتی بود، نیز دارد به شکست کامل میانجامد. در اثر این سیاستهایِ مخربِ رژیم, کشور ما به حساسترین مرحله خود در طول 33 سال گذشته وارد میشود. هر آن ممکن است جنگی خانمانسوز کشور ما را به خاک و خون بکشد. در چنین شرایطی هر ایرانی مسئول و میهنپرست که دل در گرو آزادی ایران دارد, از خود می پرسد  که چه باید کرد؟ چه وظیفه ای را باید به عهده گرفت؟ چه کار می توان کرد که تا کنون از انجام آن کوتاهی کرده است, چگونه می شود بدون جنگ و هزینه های زیاد,  رژیم مستبد وچنایتکار حاکم بر کشورمان  را به زیر کشید و مردم را به سرنوشت خود حاکم کرد؟
آیا غیر از این است که هر آنچه در توان داریم باید قبل از وقوع حادثه انجام داد؟ آیا در همین لحظه ها وساعتها, آن دیگران که به سودِ خود میاندیشند و برای آن با همه به مذاکره می نشینند، سرگرم تصمیمگیری نیستند؟ این دیگران ممکن است،  جمهوری اسلامی باشد و یا این یا آن دولت جهانی در شرق و غرب جهان! دولتها همه به فکر منافع استراتژیک خود هستند و متاسفانه ما ایرانیان دارای دولتی هستیم که به تنها چیزی که فکر نمی کند همان منافع ملی ایران است؛ برای رژیم حاکم بر کشورمان فقط حفظ حکومت چند آخوند ارتجاعی مهم است. همه ما به خوبی می دانیم که حکومت جمهوری اسلامی،  منافغ 70 ملیون ایرانی را 33 سال فدای افکار عقب مانده و ارتجاعی خود کرده و میکند. این بن بست سیاسی که رژیم به وجود آورده است ما را به چه سرانجامی می رساند ؟ اگر روزی از خواب بر خیزیم و صدای آژیر  بمباران هوایی در تهران، مشهد، شیراز، اصفهان و... را از رادیو وتلویزینها بشنویم و یا در در همان رسانه ها، صدای آخوندکی را بشنوید که می گوید، امام زمان مهدی موعود، قبل از ظهورش به کشور اسلامی شیعه ما بمب اتمی را هدیه داده است، چه می کنید؟ آیا در خاور میانه ای که تنفر از دین و مدهب و قومیتها بی داد میکند، اگر عربستان، ترکیه و مصر هم  در جهت برقراری موازنه تسلیحاتی، خود را به بمب اتمی مجهزکنند، چه باید کرد؟ دقیقن در همین روزها و در جستجوی پاسخ به تمام پرسشهای بالا، یک ایرانی میهنپرستی به نام رضا پهلوی در کنار بسیاری دیگر آستینها را بالاتر زده است، تا پیش از اینکه آن دیگران، در پشت آن درهای بسته-یِ  کذایی برای سرنوشت من و تو تصمیم نهایی را بگیرند، کاری انجام دهد. دوباره تکرار می کنم، علاج واقعه را باید قبل از انجام آن چاره کرد. بعد از وقوع حادثه دیگر همه چیز دیر خواهد شد.
شاهزاده  رضا پهلوی به مانند پدری که از وقوع  حادثه  ناگواری برای فرزندش (ایران) آگاه شده است،  بر کمییت وکیفیت فعالیتهایش افزوده است. او در راس یک هئیت حقوق بشری به آلمان میرود؛ .با وجود مشکلاتی که بر سر راهش می نهند ولی از پای نمی نشیند. سنگ اندازی در مسیر این سفر، رضا پهلوی را مصممتر می کند (چرا که ایشان نیک می دانند و بر این امر واقف هستند که دولتها به خصوص در غرب و بر خلاف حکومت داران خلافت اسلامی، نمایندگان مردم خود هستند ) او در آلمان از هر امکانی برای رساندن فریاد در گلوخفته ملتش به جهانیان استفاده کرده و برای مقابله با نقض حقوق بشر در کشورمان، با نمایندگان پارلمان آلمان به گفتگو می نشیند. او از جامعه حقوق بشری در آلمان می خواهد که به جای گزینه جنگ، گزینه کمک به مردم ایران را انتخاب کنند. این گزینه میتواند منافع بشریت متمدن و بشر دوست را فراهم آورد. چرا که این گزینه, ملت ایران را نیز به سرنوشت خود حاکم می گرداند. رضا پهلوی درجریان این سفر و در مصاحبه ای که روزنامه بیلد, پرتیراژترین روزنامه آلمانی زبان در اروپا با 23  ملیون تیراژ روزانه با ایشان انجام دادند, مطرح کردند : «من امروز با بسیاری از گروه‌های اپوزیسیون که از همان زمان مانده‌اند، چون کمونیست‌ها، سوسیالیست‌ها و جهموری‌خواهان، همکاری می‌کنم، چون هدف ما مشترک است: رژیم حاکم بر ایران باید سرنگون شود.» پایان نقل قول, ایشان از آلمان جمهوری به هلند پادشاهی پرواز می کند. در آنجا هم علاوه بر مذاکره  با نمایتدگان پارلمان هلند،  جلسات پرسش و پاسخی نیز با بسیاری از هموطنان ایرانی مقیم در هلند برگزار می کنند, با روزنامه نگاران ایرانی و هلندی به مصاحبه می نشینند. شاهزاده رضا پهلوی در این سفر، دیداری پر ثمر نیز با آقای لوئیس مورنو اوکامپو، دادستان دادگاه بین المللی کیفری لاهه برای پیگیری طرح شکایت از خامنه ای، داشتند.
هموطن عزیز, من و شما به عنوان فعالان سیاسی و مبارزان میهنپرست راه آزادی ایران چه کردیم و میکنیم؟ آیا واقعن مضحک نیست که برخی همچنان بر طبل توخالی جنگ، میان جمهوری و پادشاهی می کویند؟ آیا در شرایطی که میهنمان در زیر پنجۀِ استبداد مذهبی اسیر است و روزی نیست که خبر اعدام چندین ایرانی را نشنویم، که به اتهامات واهی در این یا آن شهر به چوبه های دار سپرده می شوند، در شرایطی که خامنه ای و باندهای گوناگون حکومتی به خاطر سیاستهای به غایت نابخردانه وضد میهنیشان، کشور ما را در مرحله ورود به یک جنگ خانمان برانداز وارد ساخته اند, چرا باید  برخی همچنان بر منافع گروهی و ائدئولوژیک خود پای فشرده و چوب لای چرخ فعالیتهای افرادی بگُذارند, که به خاطر رهایی ایران از خود و مناقع خود سالهاست  که عبور کرده اند؟
چه کسانی با چه اهدافی می خواهند تفرقه ایجاد کنند وچرا؟ واقعن کدام ایرانیست که این شرایط خطرناک را در نیابد و در این مراحل تعیین کننده به جای دراز کردن دست یاری و همکاری به سایر ایرانیان آزادیخواه، سعی در ایجاد درگیریهای مسخره و به پراکندن تخم نفاق و نفرت اقدام می کند؟ آیا این کسان خواب هستند یا خود را به خواب زده اند؟ چرا که به خواب رفته بیدار میشود، ولی خود به خواب زده هرگز. البته مخاطب من اینجا آن افراد و نیروهایی نیستند که بابت حماقت و در خواب ماندن خود پول دریافت می کنند! من به عنوان یک ایرانی, وقتی میبینم که در کشورم ابتدایی ترین حقوق زن, مرد, بچه و پیر, بهایی و مسیحی, کرد وترک و فارس و در یک کلام انسانیت و بشریت ضایع میشود، نمیتوانم به مغضلاتی بپردازم که مشکل امروزم نیست. برای من, امروز نه جمهوری ارزش دارد ونه پادشاهی, این دو واژه برای من آنموقع عزیز خواهند شد که باعث همگرایی ایرانیان و ایجاد همبستگی ملی برای زدن نحجر و استبداد دینی در کشورم شوند. .متاسقانه بسیاری ازهموطنان ایرانی, از این واژه ها برای ایجاد درگیری و پرداختن به همان جنگهای زرگری سالهای گذشته، سوء استفاده می کنند. آقای رضا پهلوی شاخصترین فردی هستند که بر این مشکل اشراف دارند. اگرآن عینک تیره و تار ایدئولوژی را به دور اندازیم و چشم بصیرت را تمیز کنیم و با آن به جهان بنگریم در خواهیم یافت که ایشان چگونه سعی میکنند، حتی آن ترمنولوژی را انتخاب کنند و از واژه هایی برای بیان افکار و عقاید خود بهره ببرند که آسیبی به هیچ اقلیت قومی و دینی و سیاسی نخورد. کاش ما در صقوف مبارزان و فعالان ایرانی شاخص , 100 نفر مثل ایشان می داشتیم. من از ایشان سپاسگزارم چرا که درخواست از جامعۀِ جهانی برای کمک به مردم ایران خواست من نیز هست. من هم به مانند ایشان با صدای بلند فریاد میزنم که ملت نجیب و مظلوم ایران 33 سال در زیر یوغ استبداد مذهبی دردها ورنجها کشیده است و حالا چرا باز هم مردم باید تاوان حماقت رهبرانش را بپردازند و مورد بمباران قرار گیرد.؟اگرکسی باید مجازات شود این نه مردم ایران که رهبران این نظام اند. این خامنه ای و رقسنجانی وهستند که باید در دادگاههای قانونی محاکمه و سپس به جزای اعمال ننگین و خائنانه خود برسند. این خواست ملیونها ایرانیست: .محاکمه شخص خامنه ای که با شکایت شاهراده درجریان افتاده است و خامنه ای را به عنوان مقصر اصلی تمام جنایات اتفاق اقتاده در ایران به جهانیان شناساند. این یک خواست ملی است. قبل و بعد از ایشان نیز بسیاری این خواسته را در مجامع بین المللی مطرح کرده و می کنند.
این خواست همه ایرانیان میهنپرست است. حال نمی فهمم چرا عده ای از این بابت پای بر زمین میکوبند و جیغهای بنفش می کشند و مرتب بیانیه و اعلامیه می دهند که آقا شما که نمی توانید خامنه ای را به محاکمه بکشید. اینها به جای همکاری سعی می کنند در چشم مردم خاک بپاشند. در پاسخ به اینها آقای رضا پهلوی در جواب خبرنگار هلندی که به اختلاف عقیده شدید در بین ایرانیان برای رویارویی با حکومت اشاره کرد، گفت: «به نظر من ایرانیان هیچگاه تا این اندازه با یکدیگر همبستگی نداشته‌اند» و ادامه می دهد «برای نمونه جنبش هجده تیر را در نظر بگیرید. بسیاری از جوانان احساس کردند به آنها خیانت شده، آن هم از سوی کسی که بیست میلیون رای ملت را با خود داشت. خاتمی در آن زمان این موقعیت را داشت که تبدیل به یک قهرمان ملی شود. اما او پشت جوانان را خالی کرد. همین وضعیت دوباره رخ داد، میرحسین موسوی از بازگشت به دوران طلایی امام صحبت می‌کند. مشکل رهبران هستند نه مردم.» پایان نقل قول, در اینجا باید متذکر شد که اکثریت مطلق مردم ایران خود را با این گفته ها همگام و هم رای می دانند. اگر افرادی به این حکم اعتراض دارند باید شرایط یک رفراندم آزاد را فراهم کنند و از مردم همه پرسی شود قدرت  و دولت دست شماست این گوی و این هم میدان.
در مدتی که بالاترین را به عنوان پلاتفرم درج افکار واندیشه هایم انتخاب کرده ام با بسیاری دوستان آشنا شدم که زمانی از خاتمی وا صلاح طلبان پشتیبانی می کردند. همینها به خاطر مماشات و دودوزه بازی اصلاح طلبان و پس ازآشنایی بیشتر با اقکار ارتجاعی خمینی و خامنه ای دیگر اغتقادی به آنها ندارند. برخی از اینها مردد باقی مانده اند و برخی نیز با ارسال لینکهایی باعث ایجاد درگیریهای بی مورد می شوند وروز خود را با تمسخر دیگران وآزار واذیت این وآن به شب میرسانند و نمی دانند چرا وارد کارزار سیاسی شدند؟ این کسان نمیدانند چرا اصلاحات را ناآگاهانه انتخاب کردند، ولی اکنون که پی به اشتباه خود بردند، چرا تصمیم صحیح را نمی گیرند؟ ممکن است شتبابان جواب دهند که «تصمیم صحیح چیست؟ آیا هر نظری که مورد قبول من نباشد صحیح نیست؟ حقیقت چیست و یا چه کسی حقیقت و حقانیت را نمایندگی می کند؟» البته اینجا نمی خواهم وارد تئوری شناخت شوم, ولی این سوال هم جایز است که در اینجا از خود بپرسیم چه میکنیم چرا و هدف چیست؟ آیا واقعن هدف برگشتن به دوران خمینی است که باید همینجا توضیخ داد به هرآنچه که اعتقاد دارید قسم؛ تعداد اعدام شده های آزادیخواهان ایران در دوران همین سید علی جنایتکار وجبار بسیار کمتر از آن دوران  امام مقوایی هستند! این دیگر فاکت است. پس اگر خاتمی و شرکا میخواهند برای رسیدن به آن دوران فریبمان دهند باید در مفابلشان ایستاد باید به اینها گفت که شما 33 سال وقت داشتید این رژیم را اصلاح کنید اگر اصلاحی در کار بوده به مانند همان اتقلاب بهنمن 57، رو به خرابی و ویرانی بوده , اینها اصلاحشان برابر با بیچارگی و خرابی کشور و فقیری ملت است. ما امروزدر ایران رژیمی داریم که نه می خواهد اصلاح شود و نه می تواند. این حکومت نه ولی فقیه اش را از قانون اساسی حذف می کند, نه زندانیان حتی غیر برانداز و مذهبی را آزاد می کند، نه با جهان از در تعامل سازنده در می آید و نه انتخابات آزاد برگزار می کند. دقت کنید که اینها حتی خاتمی و رفسنجانی  یا احمدینژاد را تحمل نمی کنند. دلیلش کاملن مبرهن است به یک مورد آن اشاره می کنم :  شما فرض بگیرید , زندانیان سیاسی را آزاد کنند ,آزادی اینها به معنی این است که دیگر کسی را بعد از این دستگیر و زندانی هم نکنند ,اگر در روزنامه ها کسی خواست بدون سانسور بنویسد و بسیاری از دزدیها و قساد اداری سران حکومت را بر ملا کند, مثلن بنویسد که خامنه ای و فرزندانش سالانه چندین ملیارد از پول نفت را بدون حسابرسی دقیق, از فروش نفت بر میدارند,آیا با چنین فردی چه خواهند کرد ؟ کافیست مردم این حقایق را در روزنامه ها و صدا وسیمای رژیم بشنوند و  بخواهند اعتراض کنند, باید بیایند در خیابانها آیا اگر اینها را دستگیر نکنند چیزی از رژیم خواهد ماند؟ خیر نتیجه می گیریم که آزادی زندانیان و عدم دستگری مردم برابر است با نابودی رژیم در چنین صورتی دیگر نه از تاک نشان خواهد ماند و نه از تاک نشان!  فقط به این دلیل ساده تا وقتی جمهوری اسلامی با این مشخصات موجود است, زندانی سیاسی, شکنجه, اعدام و نقض همه جانبه حقوق بشر هم موجود است. در نتیجه سیاست مزورانه خاتمی و شرکا جزء دروغ و فریب چیزی برای ارائه به مردم در خود نهفته ندارد. علاوه بر این سیاست مذاکرات رژیم با غرب را هم اگر به عنوان مثال دوم در نظر گیریم می بنیم که شکستی همه جانبه در انتظارشان استدر رابطه با این نوع مذاکرات بی نتیجه شما را رجوع می دهم به مقاله ای که با عنوان, « چرا هر نوع مذاکره رژیم با عرب محکوم به شکست است»؟ نگاشته ام (1)اقتصاد ویران است و بحرانی, نفت و فروش آن دیگر نمی تواند هزینه های لبنان, سوریه, عراق, فلسطین و دزدیهایشان را فراهم کند. اینها در جهان حتی یک کشور دوست ندارند هر چه هست یا دشمن اند ویا دهان باز کرده اند برای بلعیدن سرمایه های ما ,اینکه سیاست استحاله رژیم یه شکست کامل انجامیده است ,مقصر فقط خود اصلاح طلبان هستند.حال تعداد قلیلی به جای قبول این واقعیتها ونقد این سیاستها واتخاذ روش وراه جدید وکارآمد,تمام نیروی خود را صرف مثلن افشای رضا پهلوی کنند واز آنجایی که رضا پهلوی دارای آنچنان نظزات مدرن ودموکراتیست که اینها هیچ نمی یابند تا به افشای آن بپردازند در نتیحه وادار به اراجیف گویی می شوند و یا از شیوه های کیهان شریعتمداری استفاده کرده با دروغ وتهمت می خواهند به اهداف مزبزب خود دسترسی پیدا کنند.شیوه دیگری هم اخیرن پیدا کردند,یعنی سعی می کنند که یک اشتباه بسیار جزعی را زیر زره بین گذاشته آنرا بزرگ کنند ومرتب در این یا آن رسانه لینکش کنند.این روشها را جمهوری اسلامی سالهاست که با هزینه های ملیونی بر علیه خاندان پهلوی انجام داده. ما به خوبی می دانیم که نتایج این تهمت وافتراها به عکس خودش تبدیل گشته است.من تعجبم از دوستانیست که ادعای مبارزه با استبداد مذهبی دارند و دست به چنین تشبثاتی می زنند.واقعن چه کمکی به ما خواهد کرد اگر که مثلن به 29 مرداد بپردازیم ویا خود را با مقولاتی سرگرم کنیم که امتیازش در جیب خامنه ای ورفسنجانی ریخته شود. اینکه به یکدیگر تهمت وافترا زده ومثلن به 60سال پیش برگردیم که آیا مصدق حق داشت یا پهلوی؟ آیا کدامین مشکل امروز ما را حل خواهد کرد امروز این ما هستیم که باید کشور را ابتداازچنگال دزدان مستبد دینی رها ساخته وسپس در باز سازی آن به کمک هم اقدام نماییم .باید در فکر این باشیم که در فردای آزاد ایران چگونه می توانیم مشگل بیکاری واعتیاد جوانان را حل کنیم؟چرا امروز فارغ التحصیلان ارزشمند ما باید تازه بعد از سالها درد و رنج ورود به دانشگاه وتحصیلات در زیریوغ بسیج ضد مرمی دانشگاه ومشکلات زندگی واتمام تحصیل,تازه بعد از دانشگاه هم باید با معضل بیکاری دست وپنجه نرم کنند؟ هیچ می دانید این سرمایه های کشور وسرآمدان این مرز وبوم هزار هزار در حال جذب به کشورهای دیگر هستند ؟ایران فردا و ویران را چه کسی باید بسازد؟با مدامین تخصص و دانشمند ومعلم ؟ به جای پرداختن به همدیگر باید در فکرایران آزاد بود وباید امروز اندیشید در فردا,ما چگونه سیستم داشگاهی را دوباره تاسیس کنیم  که منخصصین زبده تربیت کند ؟ تا بتوانند در جهان گلوبال کنونی با دیگر کشورها به رقابت بپردازد؟سیستم اقتصادی ما به خاطر احاطه اجناس بنجل چینی به کلی در حال نابودبست.  صنعتگران ما کارخانه داران وکارگران ما دیگر نمی توانند حنی با پاکستان به رقابت بپردازند از چین وکشورهای غربی وهند می گذریم در اینجا هم شما را به آماری که از رسانه های خود جمهوری اسلام در بالاترین  لینک زده ام , مراجعه می دهم (2).
دوستان عزیز کشور ما هزاران مشکل ومعضل دارد که در این 33 سال به تدریج روی هم تل انبار شده است وبا رفتن جمهوری اسلامی برای من وشما به ارث باقی می گذارند در سال 57 ملیاردها دلار ذخیره ارضی, اقتصادی شکوفان وبالنده را اینها تحویل گرفتند در اینجا هم طبق آمار سخن می گویم. در سال 56 اقتصاد ایران از نظر رشد جزو10 کشور اول جهان بود ما از کره جنوبی جلوتر بودیم,هزاران کره ای وفلیپینی و..در کشور ایران مشغول کار بودند ایران یکی از کشورهایی بود که کارگر ومتخصص وارد می کرد!امروز ما فقط 6 ملیون آواره داریم.بیبنید با این کشور چه کردند؟
و یا موضوع اساسی دیگر, سکولاریزم, اینکه وقتی از سکولاریزم صحبت می کنیم دقیقن به چه معناست چرا دین نباید تعین کننده باشد وچرا باید به امر خصوص تبدیل شود؟
چه نوع ابزاری در اخنتیار داریم برای کنار زدن این حکومت؟آیا  جامعه جهانی ابزاریست قابل استفاده یا خیر؟ اگر نه ابزارهای دیگر ما کدامهایند؟
اصولن کدامین جریان سیاسی مقبولیت جهانی واعتماد ملی را بر می انگیزد تا به نمایندگی از طرف ما بتواند با جهان وارد مذاکره شود؟کدامین مکانیزمهایی  باید بر این نعاملات حاکم باشند؟من در اینجا فقط به چند مولقه اشاراتی کوتاه کردم و اگر این گفتمانها را عمیقن به بحث وبررسی بگذاریم لازمه دهها ساعت مباحثه است .چرا به جای جدلهای بی مورد وبه قول شما رو کم کنی وآزار دهنده به این مقولات پرداخته نمی شود؟چرا باید افکار وسیاستهای مردگان دیروزما, که امیدوارم روح همه شان شاد باد, بر امروز زندگان ما احاطه داشته باشد ؟دیروزیان , مشکلات دیروزی داشتند آنرا حل کردند یا نه در دیروز تمام شد.مشکل امروز ایرانیان به دست افرادی باز خواهد شدکه فکر واندیشه امروزین ومدرن داشته باشند اگر توانستیم امروز را در اولویت  و ارجهیت قرار دهیم می بریم ولی اگر خود را در سردابهای تنگ وتاریک  28 مرداد به فراموشی سپردیم وخواستیم باختهای دیروز را در وهم وخیال وبا اسرار بر کینه های باقی مانده از شکستهای دیروز تداوم ببخشیم ,دیروز را باختید امروز را می بازید فردا را هم خواهید باخت ! درد جوان امروز ایراتی نه انقلاب مشروطه است ونه حنی انقلاب 57 .جوان امروز می داند چه می خواهد وخیلی خوب تشخیص می دهد چه کسی از او وامید و آمال هایش پشنیبانی می کند. ما ایرانیان نباید به خاطر نظرات سیاسی مربوط یه گذشته , امروز خود را فدا کنیم!ما امروز یک مشگل اصلی واساسی داریم این مشکل حکومنیست که حداکثر با5% طرفدار بر 95% ملت ایران به خلاف خلافت می کند و به کمک سرنیزه وسنگسار قدرتش راتداوم می بخشد.به کسی هم جوابگو نیست.هر صدای اعتراضی را هم با حداکثر شرارت  وسبعیت در نطفه خفه می کند.حالا هم می خواهد در تخیلاتش با تسلیح اتمی ,عمر حکومتش را جاودانی کند وبه جهان هم زور بگوید.دنیا ولی ملت بی کس ونجیب ایران نیست با همان روشها آشناست ودر مقابلش ایستاده است.هوسیار باشیم که سرنوشت همه ما به زودی زود در فرآیند  تعاملات وچالشهای سه نیروی عمده رقم خواهد خورد در سپهر سیاسی ایران این سه نیرو به چالش یکدیگر می روند.
ملت ایران وتمامی جریانات سیاسی که خواها ن ایراتی دموکرات وسکولار با هدف رسیدن به حقوق بشر یک نیروی این معادله است.  حکومت جمهوری اسلامی وتمام جناحهای اصولگرا و اصلاح طلب که خواهان حفظ حکومت اسلامی هستند نیروی دوم این معادله می باشند.  و نیروی سوم هم سازمانها ودولتهای خارجی می باشند که بین دو نیروی مردم وحکومت اسلامی در نوسانند. اگر ما بتوانیم جنگهای عاشورای 28 مرداد وتاریخ معاصرایران را (در رابطه با تاریخ قدیم اختلافات کم است) به ناریخدانان مستقل و به آکادمیهای علوم تاریخ واگذاریم وخود را به این قانع کنیم که : پهلوی ها 57 سال به این کشور خدمت کردند در ظمن اشتباهاتی هم داشتند .خود را از این وهم وانحرافات بینشی دور کنیم وبا تمام پدیده ها با حکم :یا همه چیز یا هیچ و سقید یا سیاه برخورد نکنیم وخود محوری وسکتاریسم گروهی را کناری گزارده وابزار اصول پایه ای تبادل نظریعنی منظق واستدلال را جایگزین بینشهای انحرافی نماییم , از افراط و تفریط بپرهیزیم ,بپذیریم که مصدق یک ملی گرای وطنپرست بود.البته او هم دارای اشتباهاتی بود,جمهوری خواهی وپادشاهی را به فردای ایران وملت ایران واگذاریم تا آنها برای خود سیستم مور نظز خود را انتخاب کنندوآنموقع خواهیم توانست با این جند اصل ساده که مورد نوافق همگان قرار بگیرند ما می توانیم بنای همکاری و کنزنس ملی را بنا نهیم. فقط در پرتو چنین تمهیداتیست که جهان را هم به کمک وا می داریم
در پایان این تذکر را هم ضرور می دانم
در عصر گلوبالیسم,اینترنت , ماهواره وساتلیت  نه جمهوری اسلامی چند سال دیگر دوام خواهد آوردو نه بعد از جمهوری اسلامی نیرویی می تواند به تنهایی قدرت را قبضه کند وبا خودکامگی واستبداد سیاسی  حاکمیت کند دوران دوام چنین حکومتهایی به پایان رسیده است!بحثهایی که خود را بر روی این محور استوار می سازد دارای برهانهای قوی نیستند در این جهان باید بیشتر از فروپاشی وتجزیه ترسید تا تمرکز قدرت سیاسی !دوران جنگ سرد سالهاست که تمام شده است خود را به فرداهای دور نایامده  مشغول نکنیم اگرچه نباید آنرا از حافطه مان هم پاک کنیم
فرید