خشایار رُخسانی
پاسُخی به یک هم میهن
پیش گفتار:
حکومت اشغالگر اسلامی هیچگاه نمیتوانست برای سه دهه بدون کُمک پُشتیبانانش در درون ایران به هَستی ننگین خودش ادامه بدهد. این پُشتیبانان آن بخش از مردم دین زده-یِ ایران هَستند که به ایدیولوژی دینی، ارزش های دینی و اشوکان (مقدسان) این حکومتگران باور دارند. ازاینرو مبارزه با باند سید علی خامنه ای بدون مبارزه با این بخش از توده-ی اسلام زده ایران امکان پذیر نخواهد بود؛ به زبان دیگر این توده-ی اسلام زده خاک ریزها و سنگرهایی هَستند که بدون پُشت سر گذاشتن آنها، دستیافتن به کاخ خودکامگی و بیداد علی خامنه ای را امکان ناپذیر میکُنند. برای سرنگونی این حکومت اشغالگر، نُخست باید پُشتیبانان این رژیم خوناشام را از سر راه برداشت؛ از آنجا که من به برادر کُشی و جنگ درون شهری باور ندارم، بهترین گُزینه ای که میماند، روشنگری است که باید از راه زیر پُرسش بُردن ارزش های دینی و اشوکان (مقدسان) این حکومت اشغالگر در ذهن و اندیشه-یِ پُشتیبانان این رژیم انجام گیرد که همچون ستون هایی، کاخ بیداد علی خامنه ای را بر شانه هایِ خودشان نگه داشته اند.
آقای محمد حامد فتاحیان نمونه-یِ دیگری از میلیون ها ایرانی مسلمان و شیعه است که با آنکه با حکومت اسلامی سر ناسازگاری دارد، ولی بدون اینکه خودش بداند، باور او و دیگر هم میهنان مسلمان به اسلام و پدافندِ کورکورانه و دین نموداری (متعصبانه-ی) آنها از «ارزش ها» و دستورهای دین اسلام، سبب ادامه-ی هَستی این حکومتِ اشغالگر و پادایرانی گشته است. آقای فتاحیان میگویند: « تفسیر های نادرست از آیه های "قتلو قتلوی" قرآن سبب شده است که نامُسلمانان بپندارند که فردید (منظور) قرآن از این آیه ها کُشتن نامسلمان است، و این درهالی است که گوهر پیام این آیه ها "جنگیدن" بوده است و نه کُشتن.» ایشان با کیفر مرگ همداستان هَستند، و آنرا پاسخ درخوری به دات شکنان (قانون شکنان) در راستای پایَستگی (ثبات) همبودگاه میدانند. و دیگر اینکه میگویند که یکی از وَرچ های (معجزه هایِ) قرآن این است که قرآن در چهارده سده-ی پیش وجود سیاه چاله ها (black hole) و ستاره های نوترونی (neutron stars) را پیشگویی کرده است و از زمان پیدایش اسلام، کسی نتوانسته است همانند قرآن را بنگارد» در پایین پاسُخ مرا به ایشان میخوانید:
سرآغاز
آقای محمد حامد فتاحیان، اگر کیفر آنکس که در آمریکا به یک خانواده سُپُزش کُند (تجاوز کُند) مرگ باشد، پس کیفر آن راهزنان بی سروپا چه میتواند باشد که چهارده سده پیش همچون لشکر ملخ ها به ایران تاختند تا با بهانه کردن گسترش دین اسلام، هَستی را از ایران برکنند، دسترنج مردم ایران و گنج های کیهانی این کشور را بدُوزدند و مردم آزاده، خوشبخت و یکتاپرست ایران را به بردگی ببرند؟ هنگامیکه در قرآن به روشنی گفته شده است که «الله برای هر قومی به زبان آن قوم پیامبرانی را فرستاد و قرآن از اینرو برای عرب ها فرستاده شده است که به زبان عربی است»، پس اسلام نمیتواند دین ایرانیان باشد، و اگر تازه «خوب» هم باشد، ارزانی همان عرب هایِ بادیه نشین، زیرا ایرانیان به پاس برخورداری از بُزرگترین فرزانه-یِ جهان اشو زرتشت، هزاران سال پیش از پیدایش اسلام، به یکتا پرستی روی آورده بودند و راه رستگاری را پیدا کرده بودند. نشانه-ی این رستگاری هم این بود که ایرانیان توانسته بودند به کمک آموزش ها و اندرز هایِ فرزانه و مردُم دوستانه-ی اشو زرتشت بُزرگترین و نیرومندترین فرمانروایی در جهان را برپایه-ی دادگری و آزادیِ دین، پایه گذاری کُنند. و با الهام گرفتن از این آموزش ها بود که مردم ایران به توانمندترین و آزاده ترین مردم جهان پُر آوازه شُده بودند. مردم یکتاپرست ایران با پیروی از آیین فرزانه-ی اشو زرتشت راه ساختن یک همبودگاه (جامعه) خوشبخت، آزاد و دادگر را در بدست آوردنِ شش ویژگی خدایی جُستجو میکردند: همچون راستی، اندیشه-ی نیک، آرامش، خودچیرگی، رسایی (کمال) و جاودانگی؛ ازاینرو برای ساختن یک همبودگاه خوشبخت، ایرانیان نه به دادت های (قانون های) سنگدلانه-ی قصاص و سنگسار نیاز داشتند، و نه به زیرپاگذاشتن هاگ های (حقوق) مردمی و شهروندی زنان و چادر سر کردن و به بند کشیدن آنها، آنهم هزاران سال پیش از پیدایش دین اسلام، دینی که با بهانه کردن و داوش (ادعای) گسترش یکتاپرستی، تنها نکبت و نادانی را از راه راهزنی در جهان گُسترش داد و خَرَد و آزادیِ اندیشه-ی آدمی را به بند کشید و ایران را برای چهارده سده از پیشرفت و شهریگری (تمدن) بازداشت.
شُما در قرآن دو آیه پیدا نمیکُنید که همدیگر را رد نکُنند، یا به زبان آخوندها «ناسخ و منسوخ همدیگر نباشند». خوب اگر که قرآن سرچشمه در اندیشه-ی پروردگار کیهان و جهان میداشت که این همه پیچیده ساخته شده است، و قرآن تراوشات مغز محمد بن عبدالله نمیبود، چه نیازی به این همه پارادُخش گویی (تناقض گویی) میتوانست در قرآن باشد، که در یکجا بگوید:« لکم دینکم ولی دین» (هرکس دینش برای خودش)، ولی ده ها جای دیگر بگوید:« قتلو قتلو، و هرجا که نامسلمانان را گیر آوردید گردن بزنید» و سفارش به ناموس دُزدی در راه خُدا کُند؟ یا چگونه میتواند پرودگار کیهان از ساز و کارهایِ فیزیک و فرایندهای زیست شناسی و دانشی پیدایش جهان و جانوران رویِ زمین ناآگاه باشد که نیکخَتَن های (توضیح دادن های) آن در این پپوند، بیشتر به داستان های مادر بُزرگ ها همانند است تا یک گفته-ی خَرَدمندانه و کَرویزی (منطقی) که بخواهد از اندیشه-ی پروردگار جهان سرچشمه گرفته باشد؟ اگر قرآن وَرچی (معجزه ای) داشته باشد، باور یک و نیم میلیارد آدم ساده دل به این نَسک (کتاب) است که ناخوانده، و یا بدون آشنایی با زبان عربی، بر همگی پارادُخش گویی ها (تناقض گویی های) و دستورهای سنگدلانه و بیدادگرانه-ی آن چشم بسته اند، و آنرا سُخن خُداوند میپندارند.
در پایان اینکه شاید که از دید شُما «قاتلوا» چم (معنی) دو سویه داشته باشد و کُنش (مصدر) این کارواژه (فعل) چم (معنی) «جنگیدن» داشته باشد، و نه آرش (معنی) «کُشتن» ولی آن بُنیادگرایان طالبان و حزب الله که برای جان آدمی کمترین ارزشی نمیشناسند، و در اُردوگاه های مَرگ، کودکان را برای خودکُشی های انفجاری آموزش میدهند، یا آن بُنیادگرایان مالزیایی که شش دختر بچه دبستانی را ربودند و سر آنها را به بهانه-ی روی گردانی پدر و مادر آنها از اسلام بُریدند، آنها از آن قرآنی پیروی میکُنند که اسامه بن لادن به آن باور داشت و میلیونها نسخه-ی این قرآن ها که در سراسر جهان پراکنده هَستند، از «قاتلوا» تنها «کُشتن» را تفسیر میکُنند و با اینکار تنها دُشمنی و کُشتار را در میان آدم ها گُسترش میدهند.
آقای فتاحیان میگوید که از ورچ های (معجزه های) قرآن این است که پس از گذشت هزار و چهار سد سال هنوز کسی نتوانسته است نمونه ای همانند آنرا بیاورد، ولی راستی این است که قرآن سوای چند پیمانامه-ی هَنجُمَنی (قراراداد اجتمایی) که در میان بُت پرستانِ عربستان و یهودیان پیرامون مکه و مدینه روامند (عادی) بوده اند، همانند آیین حج، قصاص و سنگسار و ختنه کردن پسربچه ها، سُخن تازه ای ندارد، زیرا همگی قرآن رونوشت برداری از افسانه های تورات و انجیل هَستند. از سویی دیگر افسانه های تورات همانند داستان آفرینش، توفان نوح، قوم عاد و ثمود، همگی وام گرفته شده از داستان های گیلگمش (gilgamesh) هَستند که سه هزار سال پیش از پیدایش دین یهود در میان مردمان میانرودان (جنوب ایران و عراق) داستان های آشنایی بوده اند [1].
در پیوند با موسی و ده فرمان او، که در قرآن رویکرد (توجه) ویژه ای به او دارد، موسی یک آدم افسانه ای است که نه باستانشناسان و نه گذشتهنگاران تا کنون توانسته اند ردپای او را پیدا کُنند، هتا در مصر که فرعون ها رویدادهای کشور را روزنگاری میکردند، هیچ نامی از موسی یا داستانی ازقوم او که در مصر به بردگی گرفته شده باشند، نیامده است که بگوید روزگاری به شَوَندی (علتی) رودخانه-ی نیل ازهم باز شده باشد، یا کشور مصر هدف خشم خدای موسی و درگیر «آفت های دهگانه-ی توراتی» شده باشد [2]؛ در روزنگاری فرعون ها تنها گفته شده است که یهودیان در آنجا به نام کارگران روزمُزد و هنگامی (فصلی) کار میکرده اند. و دیگر اینکه، ده فرمان موسی نیز چیزی بجز رونوشت برداری از ده فرمان حمورابی در کشور بابل نیست که یهودیان پس از پنجاه سال بردگی در بابل، و آزادی از بردگی، این دستورها را در دین خودشان به نام ده فرمان موسی گردآوری کردند. راستی این است که شاید قوم یهود چندهزار سال دیرینگی (قدمت) داشته باشد ولی تورات در ناسانی با گفته قرآن یک نَسک (کتاب) آسمانی نیست که بدست یک تن یا در یک زمان ویژه نگاشته شده باشد، ونکه (بلکه) تورات در سده های گوناگون و بدست کاهنان گوناگون نگاشته شُد که تازه ترین نگارش آن، برمیگردد به دوران پس از آزادی یهودیان از بابل و آمدن آنها به ایران و آشنایی آنها با اندیشه های دین زرتشت و باور به فرجام خواهی و جهان دیگر است. تا پیش از آشنایی یهودیان با دین اشور زرتشت، در تورات هیچ سخنی از جهان دیگر گفته نشده بوده است، و یهودیان بر این باور بودند که یهوه خدای آنها پاداش یا کیفر کارهای خوب و بد آنها را در همین جهان خواهد داد. و همین باور هم اکنون نیز در میان یهودیان وجود دارد.
کوتاه سخن اینکه، این نمونه آوری نشان میدهد که داوش (ادعای) آقای فتاحیان یک گفته-ی بیهوده است که میگوید:« از وَرچ های (معجزه های) قرآن این است که در چهارده سده-ی گذشته کسی نتوانسته است یک نمونه همانند آنرا بیاورد».
کوتاه سخن اینکه، این نمونه آوری نشان میدهد که داوش (ادعای) آقای فتاحیان یک گفته-ی بیهوده است که میگوید:« از وَرچ های (معجزه های) قرآن این است که در چهارده سده-ی گذشته کسی نتوانسته است یک نمونه همانند آنرا بیاورد».
هنگامیکه آقای فتاحیان آسمان و ریسمان را بهم میدوزد تا از میان آیه های «قتلو قتلو» و قصاص و سنگسار چند «دیدمان (تئوری) دانشیک (علمی)» نیز در قرآن پیدا کُند، تا وجود چاله های سیاه و ستاره های نوترونی را باُستواند (ثابت کُند)، خوب میشُد، که او گذری هم به آن آیه هایِ قرآن میزد که، که سرچشمه-یِ وجود آدم های روی زمین را بابا آدم و ننه حوا میدانند که الله آنها را از گل ساخته است و سُخنی از پارادُخش گویی های (تناقض گویی های) قرآن میآورد که در جایی میگوید: الله جهان در 6 روز آفرید» و در جایی دیگر میگوید:« الله جهان را در 9 روز آفرید»، یا «خُورشید شبها در مُرداب فرومیرود». نیاز به گفتن نیست که چنین داوش هایی (ادعاهایی) شاید برای مردمان چهارده سده پیش خریداری میداشته است و نه برای دانش آموزان در سده-ی بیست و یکم که به کمک تازه ترین دستاوردهای دانشیک (علمی) به راز ساختمان اتم و پیدایش هَستی و بُزرگی کیهان پی بُرده اند.
اگر امروز مردم سده-ی بیست و یکم به چیستی (ماهیت) و راز چاله های سیاه و ستاره های نوترونی پی بُرده اند و میدانند که هستی در پادَک (کره) زمین برآیند دات های (قانون های) فیزیک و واکُنش های شیمیایی و بیوشیمی میان ماده و آخشیج های (عنصرهای) نُخستین در چهار میلیارد سال پیش بوده است، از اینروست که آنها خودشان را از باورهای ژاژپندارانه-ی (خرافات) دینی رها ساخته اند و در 150 سال گذشته کسانی چون چارلز داروین و آلبرت اَینشتین توانسته اند با پژوهش در رفتار جانوران و چگونگی ساختمان اتم و کیهان، راز این پدیده ها را بگُشایند و برآیند پژوهش های خودشان را در دسترس مردم بگذارند. از روزن دانش زیست شناسی و فیزیولوژی هیچ ناسانی میان آدم های سده-ی بیست و یکم و چهارده سده-ی پیش وجود ندارد. آدم های سده-ی بیست و یکم به همان اندازه از توان یادگرفتن و هوش برخوردارند که نیاکان آنها در چهارده سده پیش باهوش بودند و توان یادگرفتن داشتند، تنها ناسانی میان این آدمها در این دو دوران در اینجاست که در دوران نوین آدم ها توانسته اند به دانستنی های بیشتری دسترسی پیدا کُند.
براستی اگر پیامبران دسترسی به سرچشمه-ی دانش خدایی میداشتند و دروغگو نمی بودند و هدف آنها روشنگری در میان مردم ناآگاه و خوشبختی آنها بوده است و نه نگه داری آنها در نادانی و بدبختی، چرا آنها همانند چالز داروین و آلبرت آینشتین و سدها دانشمند دیگر، مردم تشنه-ی دانش را با «دریایِ آگاهی های آسمانی» خودشان سیراب نکردند و از آشکار کردن راز درمان بیماری های واگیر دار برای آنها خودداری کردند؟ و با چه فرنودی (دلیلی) آنها از بیان راز پیدایش هَستی یا وجود سیاه چال ها و ستاره های نوترونی خودداری میکردند و بجای آن پیروان خودشان را با بیان افسانه های بیهوده ای چون «شق القمر، معراج، وجود جن، هفت لایه (طبقه) بودن آسمان و اینکه کوه ها همچون میخ هایی زمین را استوان نگه میدارند» «سرگرم میکردند که هتا ارزش خواندن بر سر گور مُردگان هم ندارند؟
یاداشت:
[1] این داستان ها را که نزدیک به سد سال پیش از باستانشناسان در پیرامون عراق بگونه سنگ نبشته از زیر خاک درآورده اند، میتوانید در فرمات پی دی اف با همین نام (gilgamesh) از تارکده بارگیری کُنید.
[2] بر پایه-ی افسانه-ی تورات که قرآن نیز از آن وام گرفته است، پس از خودداری فرعون از دادن فرمان آزادی قوم یهود، یهوه خدای یهودیان فرعون را پُشت سر هم به هفت بلای آسمانی گرفتار کرد که در میان آنها، نُخست، آغشته شدن رودخانه-ی نیل به خون بود؛ دوم، فراوان شدن قورباغه ها، سوم، فراوان شدن شپش ها؛ چهارم، فراوان شدن مگس ها؛ پنجم، گُسترش بیماری ها؛ ششم، گُسترش بیماری مَرگی (طاعون)؛ هفتم، تُندر و تگرگ؛ هشتم، تازش ملخ ها و نابودی کشاورزی؛ نهم، تاریکی و دهم، مرگ فرزند پسر هر خانواده-ی مصری.
یکشنبه، یکم خُرداد، مهرشید، 3749 دین بهی
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر