گفتگوی گُزارشگر «کمیته جهانی نجات پاسارگاد» با استاد فریدون جنیدی: اُستاد ایرانشناسی و شاهنامه شناسی
چکیده:
استاد فریدون جنیدی پس از سی سال کار پیوسته، توانستند امسال ویرایش شاهنامه را کامگارانه (موفقیت آمیز) به پایان ببرند. ایشان برآیند کار خود را در شش جلد بیرون داده اند که جلد نُخست دربرگیرنده-یِ پیشگفتار خودشان درباره-ی کارشان میباشد، ولی در پنج جلد دیگر به واکاویِ درونمایه-ی سروده های شاهنامه پرداخته اند. ایشان توانسته اند در پی این کار بزرگ، همگی چکامه هایِ (شعرهایی) دُروغین را که ازآن فردوسی نبوده اند و در درازای زمان به شاهنامه افزوده شده و آنرا آلوده کرده بودند، بیابند و آنها را از شاهنامه بزُدایند و این گنجینه-ی ادب را پالوده سازند. از آنجا که خواندن شاهنامه و پی بردن به آرش (معنی) آن برای همگان ساده نیست، زیبایی کار استاد جُنیدی در این است که او در پای هر سروده ای تفسیر آن را هم نوشته است و در باره-ی چم (معنی) هر سروده روشنگری کرده است. یکی از مَهَندترین (مهمترین) کارهای استاد جنیدی روشنگری در باره-ی این دروغ بزرگ است که میگوید: »فردوسی شاهنامه را در ستایش از سُلطان محمود غزنوی نوشته است.» استاد جُنیدی با نشان دادن دستک های (سندهای) تاریخی می اُستواند (ثابت میکند) که در هنگامیکه دو سوم شاهنامه را فردوسی نوشته بوده است، محمود غزنوی یازده سال سن بیشتر نداشته است و نمیتوانسته است که پادشاه بوده باشد. دیگر اینکه فردوسی نه تنها در ستایش محمود غزنوی چکامه ای نسروده است، ونکه (بلکه) سپس تر هنگامیه محمود غزنوی پادشاه میشود و دستور کشتن امیر منصور را میدهد، فردوسی در نکوهش محمود غزنوی از بهر کشتن امیر منصور که تنها پُِشتیبان فردوسی در ادامه-ی کارش بوده است، او را در شاهنامه هدف دُشنام و سرزنش خود میکنُد. بسیاری از چکامه های دروغین که به شاهنامه افزوده شده اند، تنها بدین فرنود (دلیل) بوده است که چنین دروغ بُزُرگی را به فردوسی بربَندند که او شاهنامه را در ستایش سلطان محمود غزنونی سروده است تا آفریده-ی او را خوار دارند. و دیگر اینکه او افسوس میخورد که با افزوده شدن این چکامه های دروغین به شاهنامه بسیاری از شاهنامه دوستان بدون اینکه رنج پژوهش را بخودشان دهند، این دروغ بُزرگ را در هزار سال گذشته از نسلی به نسل دیگر پاس میداده اند. استاد جُنیدی سال گذشته، سال هزار و سیسد و هشتاد و هشت، را سال هزاره-ی فردوسی نامگذاری کرد، زیرا این سال هزارمین سالی بود که از زمان نگارش شاهنامه میگذشت. و او امید داشت که مردم ایران در گرامیداشتن این یادگار ارزشمند با او همراهی میکردند، ولی او شگفت زده شده است و هم دریغ میخورد که چرا مردم ایران با همه-ی ارجی که برای شاهنامه، این آفریده-ی بُزرگ فردوسی میشناسند، در برابر این چنین سالگردی خاموش ماندند و یادُ فردوسی را گرامی نداشتند.
سرآغاز:
نگار: به نظر شما که سال ها روی شعرهای فردوسی کار کرده اید فردوسی چه جایگاهی در فرهنگ ما دارد؟
دکتر جنیدی: من روی شعرهای فردوسی کار نکرده ام، روی شاهنامه فردوسی کار کرده ام فردوسی روح و روان فرهنگ ایران است, روان نگران ایران، جان تب دار ایران، نگاهبان ایران، فردوسی جان ایران است جایگاهش را که نمی شود با زبان بیان کرد
نگار: آیا فردوسی را می توان به عنوان یکی از حماسه سرایان بزرگ دنیا نامید ؟
دکتر جنیدی : به نظر من تنها حماسه سرای بزرگ جهان فردوسی است دیگران را نمی شود با او مقایسه کرد
فرستادنِ پیام به دنباله
نگار: پس به نظر شما هیچ حماسه سرایی نیست که همتای فردوسی باشد؟
دکتر جنیدی: هیچ کس را در جهان سراغ ندارم. ضمنا اشتباه است که خیال می کنند فردوسی فقط حماسه سروده فردوسی تاریخ مدون جهان آریایی پیش از تشکیل ایران و پس از تشکیل ایران را همان طوری که بوده از گفتار پیشینیان به شعر در آورده و این خود کار بزرگی است که فردوسی انجام داده است. فردوسی دقیق ترین رویدادهای تاریخ جهان را که دست دیگران به آن نرسیده است به شعر ترجمه کرده و به شعر پارسی به ترجمه در آورده
نگار: چرا دولت و سازمان میراث فرهنگی اهمیتی به این شخصیت بزرگ نمی دهند و حتی اجازه نمی دهد که حریم محوطه آرامگاه فردوسی با دکلهای برق خراب کنند ؟
دکتر جنیدی: شما این را از من نپرسید
نگار: حداقل نظرتان را بگویید ؟
دکتر جنیدی: من نمی دانم شما شاهنامه ویرایش شده من را دیده اید یا نه اگر ببینید خواهید دانست که هیچ کس تا به حال فردوسی را چنان که باید نشناخته حتی این استادانی که در دانشگاه ها درس می دهند این ها فردوسی را نمیشناسند. اگر می شناختند نمی گفتند که فردوسی مدح کسی چون محمود را گفته است. در شاهنامه ویرایش شده من ثابت می کنم که فردوسی بالاتر و والاتر از آن بوده که کسی مثل محمود را مدح بگوید . این کسانی که فردوسی را با اشعار افزوده به شاهنامه می شناسند بسیار پای می فشارند به اینکه فردوسی مدح محمود را گفته و حتی به هجو نامه ای که از زبان فردوسی برای محمود سروده شده استناد می کنند که «همانا که شه نانوازاده است، بهای ته نان به من داده است» یا بهای یکی نان یا بهای ور نان. من به یکی از این مدعیان گفتم که شما با این شعر محمود را بالا می برید. ایرانی بیدار شو من به یکی از این ها گفتم وقتی می خواهید فردوسی را در نظر بیاورید سرتان را فرو نیفکنید پشت پایتان را ببینید فردوسی را ورای کهکشان ها ببینید که نگران ایران امروز است.
خوب وقتی استادان دانشگاه های ما چنین پندار نا درستی درباره فردوسی داشته باشند شما از یک عده دولت مرد که غیر از کارهای دیوانی کاری نمی کنند و آگاهی از فرهنگ ایران ندارند، از افتخارات فرهنگ ایران بی خبر هستند از آن ها چه توقع دارید؟
نگار: استاد شما اولین کسی بودید که پیشنهاد جهانی شدن فردوسی را دادید و ما خبر آن را در سایت خودمان هم منتشر کردیم آیا آنچه که در سال گذشته انجام شد، به نام بنیاد شماهم ثبت شده است ؟
دکتر جنیدی: من پیشهاد ندادم که فردوسی را جهانی کنید بلکه من گفتم که سال 1388سال هزاره پایان یافتن شاهنامه است اما متاسفانه چند نفر که این را به یونسکو پیشنهاد داده اند نامی از من نبردند در حالی که من از دو سه سال پیش این سال را معین کرده بودم حالا نحوه تعین این سال هم این است که فردوسی در پایان شاهنامه می فرماید که: سر آمد کنون نامه یزد گرد/ به ماه سپندارمزد روز ارد
ز هجرت شده پنج هشتاد بار/که پیوستم این نامه نامدار
خوب پنج هشتاد بار یعنی چهارصد ماه سپندارمزد روز ارد یعنی روز 25ماه اسفند برای اینکه ایرانیان باستان همانطور که باری هر ماه یک نام داشتند برای هر روز هم یک نام داشتند برای سی روز ماه سی روز نام داشتند روز اول اهورا مزدا روز دوم وهومن به فارسی یعنی بهمن یعنی اندیشه نیک که ویژگی اهورا مزدا است در کار آفرینش و ادامه کار جهان روز سوم اشا و هیشتا که در فارسی شد اَردیبهشت و به این را به نادرست اُ ردیبهشت می خوانیم این روز یعنی بر ترین پاکی و راستی و زیبایی که ویژه خداوند است روز چهارم شهریور است که در زبان اوستایی بود شَترَ و هیریه یعنی پادشاهی آرزو شده یا پادشاهی آرمانی پادشاهی خدامند است بر جان جهان که از اوج کهکشان ها و از اینهمه میلیاردها میلیارد کهکشان و صحابی و کوتوله و تا دل یک پروانه تا بال یک مگس تا چشم شاهین بر همه این ها فرمان میراند فرمان خداوند بدون وکیل و وزیر و دستیار بر همه جهان بر عظمت آفرینش جاری هست و شاهی آرمانی است توصیه خردمندان این بود که باید انسان هم سعی کند از این شاهی آرمانی درس بگیرد در اداره خودش یا اداره کشور به همین ترتیب هر روز یک نام داشت روز 25هر ماه روز " ارد " بود البته در اوستا "هشا ون هویی" یعنی راستی نیک که این نیروی نگهبان خانواده بویژه دختران و زنان بود و در حقیقت نیروی توان گری و رفاه زندگی این روز نام 25بود بنابراین ماه سپندارمزد روز ارد یعنی 25 ماه اسفند در سال 400هجری اگر سال 400هجری را ما به سال خورشیدی در بیاوریم چون هر سال قمری 11 روز کمتر از سال خورشیدی دارد بنابر این می شود سال 388 خورشیدی در سال 388خورشیدی که شاهنامه به پایان رسید پس بنابر این سال 1388 می شود هزارمین سال.
من این ها را به دولتی ها و آن اشخاصی که میروند خودشان را آنجا مطرح می کنند نگفتم این را من برای جوانان ایران می گویم و این یک هشداری است برای جوانان ایران تا بدانند که کارها بیهوده نیست یک پس پرده ای که ما نمی بینیم که آن جهان مینوی هست روان فردوسی نگران است. روان نیاکان ما نگرانند. بله به این ترتیب همه این ها معادل هم شد تا اینکه هزاره را ما جشن بگیریم. سال ما برخلاف اروپاییان که از میانه زمستان شروع می شود درست بر مبنای حرکت خورشید است که نیاکان ما تشخیص دادند. بر پایه زمان سنجی هایی که من کردم و مقاطع تاریخی که از عمر جهان و رویدادهای مختلف جهان به دست آوردم و دانش زمین شناسی امروز آن را تایید می کند 8000 هزار سال پیش ما این گاهشماری خورشیدی را پیدا کردیم آغاز سال همان آغازی است که خداوند فرمان میدهد همه جان ها شکفته می شود همه گلها شکفته می شود شب و روز برابر می شود مهر بر تیرگی غلبه می کند این فرمان خداست که نیاکان ما فهمیدند. البته این را به شما بگویم که اروپائیان پیشتر از اینکه به کیش عیسی بگروند به وسیله مهریان که از ایران رفتند این را می دانستند. نشانه هایی از آن دارند که نشان میدهد که گاهشماریشان بر اساس ماه خورشیدی بوده برای اینکه وقتی می گوئیم ماه سپتامبر در گاهشماری امروز میلادی ماه نهم است و در حالی که " سپت" یعنی هفت "سپت" به فرانسه یعنی هفت همان هفت فارسی هپت پهلوی وقتی می گوئیم دسامبر، ماه دسامبر الان ماه 10آن ها است ولی دسامبر در حقیقت" دس" اوستایی "دس" پهلوی و ده فارسی است و دیهِ فرانسوی است یعنی ماه دهم پس بنابر این آن ها ماههایشان را کشیدند عقب به هم ریختند از نهایت نادانی است. من ننگم می آید که به یونسکو اعلام کرده باشم یونسکو کیه ؟وقتی که شارلومان فرانسه را تشکیل داد 300سال پیش در سر تا سر فرانسه 3هزار نفر با سواد بیشتر نبوده در صورتی که هزار سال پیش ما چی دادیم به جهان؟شاهنامه دادیم ابن سینا دادیم ابوریحان دادیم خیام دادیم اینهمه ستاره روشن تابناک جهان علم را حالا پاریس کجا باشد که من بروم به آن گزارش کنم بله من سال 1388 خورشیدی خیامیرا سال پایان یافتن شاهنامه میدانم ولی آن ها بردند توی گاهشماری چوپانی خودشان گفتند 2010یعنی از 25اسفند تا سی اسفند که می شود 5روز این را کشاندند به آنطرف سال در حالی که این طرف سال است خوب حالا البته باید ایران سر تا پا جشن شده باشد یعنی الان من به شما می گویم که در پایان زمان قاجاریه یکی از خوانین بختیاری که من الان به یاد ندارم سفارش نوشتن و نقاشی کردن یک شاهنامه را دادند به تهران و این شاهنامه حاضر شد وقتی که خبر دادند آن خان بختیاری یک عده ای تیر اندازو سوار و رکاب دار فرستاد به همراهی دهل و سرنا و تخت روان و آن شاهنامه را از تهران تا سمیرم تا قشقایی بردند با دهل و سرناو تیر اندازی و تاخت و تاز و فریاد و غریو و هر روستایی رسیدند همه فهمیدند که این شاهنامه دارد میرود حالا هزاره شاهنامه است و من شاهنامه را ویرایش کرده ام همه خواب اند. ولی ای ملت ازخواب بیدار شو روان بیدار تو از فراز کهکشان ها دارد نگاه می کند شرم دارد این قدر ما خواب باشیم
نگار:استاد امسال هزار سال از تاریخ به پایان رسیدن شاهنامه می گذرد آیا بنیاد شما مراسمی در این مورد برگزار می کند ؟
دکتر جنیدی: در بنیاد ما همش آئین های بزرگداشت است برای اینکه ما 27سال است که انجمن شاهنامه خوانی داریم و شش دوره پیش تر شاهنامه را خوانده بودیم با تفسیر دور هفتم از مهرگان سال 1388آغاز شد که اکنون به نبرد هاماوران رسیدیم و ادامه دارد همواره فرزندان ایران به اینجا می آیند و با اینکه جایمان کوچک است ولی گاهی روی پله ها می نشینند وما شاهنامه می خوانیم و تفسیر می کنیم و خوب البته روز هزارمین سال را هم که روز 25بود ما جشن گرفتیم که همراه با گفتارهای بعضی از فرزندان بنیاد بود و ضمناً همرا ه با نوای خوش که آن را موسیقی می گویند و با خاطر خوش فرزندانمان رفتند این اون چیزی است که ما می توانیم انجام دهیم وبعد هم این ها در سی دی ضبط شده خوب باز گروه دیگری هم از این خبر دار میشوند بزرگترین رهآورد هزاره فرهنگ ایران همین ویرایش شاهنامه من بود که در همین سال به ملت ایران تقدیم شد.
نگار:شاهنامه ای که شما ویرایش کردید چند جلد است؟
دکتر جنیدی:شش جلد در قد رحلی ، پنج جلد شاهنامه است یک جلد هم پیشگفتار بر ویرایش شاهنامه هزاره به پایان رسید و ملت ایران خواب بود حالا من بگویم ای ملت ایران ای ایرانی ای جوان ایرانی بیدار شو خواب ننگ و جهل تا کی ؟ هزاره به پایان رسید از آغاز این هزاره شروع کنید به خواندن شاهنامه
نگار: استاد خواندن و فهمیدن شاهنامه برای جوانان سخت و فهم آن مشکل است آیا شاهنامه ویرایش شده شما هم به سختی شاهنامه های دیگر است؟
دکتر جنیدی: من همین سخن را از هزار تا دو هزار جوان ایرانی شنیده ام که می گویند شاهنامه را با احترام خریدیم بوسیدیم بردیم خانه باز کردیم دیدیم نمی توانیم بخوانیم و گذاشتیم کنار حالا شاهنامه ای که من ویرایش کردم روشن تر از آفتاب است تمام ابیات خود فردوسی را درشت چاپ کردم ابیات افزوده را ریز چاپ کردم و افزوده ها را شماره دادم در پا نویس شرح دادم که به چه دلیل این بیت افزوده است ممکن است یک دلیل داشته باشد و تا پنج دلیل هم رفته یک بیت به پنج دلیل افزوده است خوب من یک مثال برای شما می آورم در همین ابیات افزوده یک جا در ستایش خداوند هست که می گوید " جهان و مکان و زمان آفرید /توانایی و ناتوان آفرید " این بیت از دیدگاه سخن پارسی نادرست است برای اینکه اگر ما بگوئیم توانایی ما روبرویش باید بگوئیم ناتوانی خیلی ساده است یک کودک دبستانی هم می فهمد یا اگر بگوئیم ناتوان یا این طرف بگوئیم توان این از نظر سخن پارسی نادرست است تمام این شبه استادان ما هم این شعر را از فردوسی می دانند از این ور می گویند چطور می شود خداوند سخن چنین آشکاری نادرستی را بگوید از دیدگاه خرد جهان و مکان یعنی چی ؟ مکان یعنی چی؟ اگر مکان مقصود خود جهان است که نباید دوباره تکرار شود چون سخن مثل یک بچه است که به مادرش بگوید مثلا فرض کنید بگوید نون نون را به من بدهید دو بار بگوید خوب پس خداوند سخن فرقش چیست با این بچه الکن پس وقتی می گوئید جهان درسته مکان نمی خواهد یل زمان افرید زمان در فرهنگ ایرانی آفریده خداوند نیست بلکه خداوند همه جهان را آفرید از گردش هر کدام از این ستارگان و خورشید و این ها یک زمانی ویژه خودش پدیدار می شود یعنی مثلا الان کره ماه که وابسته به کره زمین است که متعلق به ما هست این زمان در اینجا یک چیز دیگر است و در آنجا یک چیز دیگر پس بنابر این آفرینش یزدان جهان بوده از حرکت جهان زمان های مختلف بوجود آمده که کل آن را در فرهنگ ایران می گفتند " زروان " این چیزی است که فیزیک امروز دارد می گوید و نیاکان ما هم همین را می گفتند من حالا واژه اوستایی اش را برای شما می گویم که اصل از سر چشمه آب بخُرید " َزَروانِه اَکَرَنِه یَزَمِهدِ ( اکرنه یعنی بیکران ) زروان بیکران را ما می ستائیم زَرَوانِه دَرِقو ( درقو یعنی دیر ، دیرنگ ) زَرَوانِه دَرِقو خوازاتِه (یعنی خود آفریده ) ما زروان کهن خود آفریده را می ستائیم وقتی فرهنگ ایران می گوید زروان (زمان ) خود آفریده است یعنی خود پدید آمده آوقت چطور میتوانید در کارنامه فرهنگ ایران بگویید زمان آفریده ؟ خوب این یکی را من برای شما شرح دادم دیدید که این یک بیت سه دلیل دارد یکی دلیلی سخن فارسی یکی دلیل خرد ویکی دلیل فرهنگ ایران باستان این از فردوسی نیست از شاهنامه نیست باید بگذاریم کنار من اینطوری شاهنامه را ویرایش کرده ام این هدیه ای است که من فکر می کنم، نه تردید نیست که ازجانب روان فردوسی است که بعد از هزار سال ستم که به او شد و این همه دروغ که گفتند حالا درست بعد از هزار سال برسد به دست جوانان ایرانی دیگر الان نوبت شما است که بخوانید این شاهنامه فردوسی را بخوانید آن شاهنامه های فردوسی را می دانم قبول دارم برای اینکه بدانید من هم مثل شما بودم کتاب زندگی و مهاجرت آریاییان را من در سال 1358نوشتم یعنی در حقیقت این کتاب پیش آهنگ آغاز ویرایش شاهنامه بوده خوب من کتاب را نوشته بودم داشت میرفت به چاپ خانه متها پیش گفتار شاهنامه را نمیتوانستم بخوانم از بس در هم بود حالا شما حساب کنید کسی نخستین گزارش یعنی تفسیر بر شاهنامه را در ایران و جهان نوشته و خودش جرات نکرده که پیشگفتار شاهنامه را بخواند من دیگه به خودم نهیب زدم گفتم که درست نیست تومیخواهی کتاب زندگی و مهارجرت را هم چاپ کنی باید هر جور هست بخوانی من به خودم نهیب زدم و خواندم روان فردوسی یاری من کرد خوشبختانه اون ابیاتی که از پیشگفتار در آورده بودم همه از ابیات فردوسی است یعنی ابیات افزوده را نیاوردم اما من که کتاب زندگی مهاجرت اریاییها را نوشته بودم نمیتوانستم مقدمه شاهنامه را بخوانم بدلیل اینکه اینهمه آشفته بود پس جوانان معمولی حق دارند که نتوانند بخوانند اما الان دیگر باید بخوانند برای اینکه این ها همه درست شده حالا بای اینکه در پیشگفتار من به شما بگویم افزایندگان در کجاها دست برده اند بعد از " به نام خداوند جان خرد/ کزین برتر اندیشه برنگذرد" آمده خداوند نام و خداوند جای / خداوند روزی ده رهنمای خوب خداوند نام یعنی چی؟ خداوند جای یعنی چی؟خداوند روزی ده رهنمای یعنی چی؟ فوری به بخور بخور پرداختن افزایندگان در حالی که ایرانیان موقعی که خوراک می خوردند سکوت می کردند و یک چیزی را می خواندند به نام واژ خوردن " اینک در اینجا می ستائیم اهورا مزدا را که جان و راستی را آفرید آبها را آفرید گیاهان و روشنایی نیک را آفرید زمین و سرتاسر آفرینش گیتی را آفرید راستی نیک بهترین است این خوشبختی است خوشبختی برای کسی است که راستی را برای راستی بخواهد یعنی راستی بورزید و منتظر پاداش نباشید " حالا می بینید ایرانیان هنگام خوردن خوراک چه چیزهایی را ستایش کرده اند
می بینید که از خوراک صحبت نکرده اند یعنی بن و مایه هستی را دارند می گویند که همرا ه با راستی است خوب چطور ممکن است که حالا ایرانیانی که در هنگام خوردن خوراک هم از روزی دهی خداوند یاد نمی کرده اند پستی می دانستند که به این موضوع توجه بکنند این ها بیایند و در آغاز کتاب خودشان بگویند "خداوند روزی ده رهنمای " همچین چیزی نمی شود. اما در بیت چهارم درست برخلاف این را می گوید " زنام و نشان و گمان بر تر است / نگارنده برشده گوهر است " نگارنده برشده گوهر مفهوم خیلی بلندی است که من در پیشگفتار شاهنامه خودم سه صفحه در باره اش نوشته ام اما زنام و نشان و گمان بر تر است این دو تا بیت درست روبروی هم قرار می گیرند در آنجا می گوید خداوند نام و خداوند جای یعنی جایش را می دانیم میرویم در خانه اش را می زنیم ولی اینجا می گوید نه جایش نه گمانش هرچه ما فکر کنیم بالاتر است از خداوند سخن فردوسی نمی توانیم انتظار داشته باشیم که به فاصله یک بیت دوموضوع مختلف را بگوید یعنی درست رودررو ی هم را بگوید ببنید وقتی در بیت دوم شاهنامه دست برده باشند و ابیات زیادی در شاهنامه هست که افزایندگان رو در روی هم کرده اند بیت ما قبل آخر شاهنامه " نمیرم از این پس که من زنده ام /که تخم سخن را پراکنده ام " این از نظر زبان فارسی غلط است چون که دو تا " که " موصول دارد ممکن است که دو تا "که" بیاید یکی ضمیز باشد و دیگری موصول اما دو تا "که" موصول در یک سخن نادرست است بعد هم نمیرم از این پس که من زنده ام که مال زمان حاضر می شود یا باید بگوید من زنده خواهم ماند پس این از نظر دستور هم نادرست است از نظر خرد نادرست تر است برای اینکه فردوسی خودش در بیت پایانی میفرماید : هر آن کس که دارد هش و رای و دین / پس از مرگ بر من کند آفرین
خودش می گوید من می میرم بعد شما می گوئید زنده ام نمی شود پس در شاهنامه ما در بیت دومش و بیت ماقبل آخرش دست برده اند حالا شما ببینید چکار کرده اند
نگار: چرا افزایندگان این دستبردها را انجام داده اند و چه کسانی بوده اند؟
دکتر جنیدی:فردوسی دو جا از محمود یاد کرده نه اینکه نام برده چون ننگش می آمد نام ببرد یکی در آغاز شاهنامه است آنجا که در باره امیر منصور که پشتیبان فردوسی بوده در سرایش شاهنامه نام میبرد به این ترتیب : بدین نامه چون دست بردم فراز/یکی پهلوان بود گردن فراز
جوان بود و از تخمه پهلوان ( یعنی پسر ابو منصور محمد ابن عبد الرزاق طوسی بود که فرمان به این گردآوری شاهنامه داد این پسرش است حالا) خردمند و بیدار و روشن روان
مرا گفت کز من چه باید همی / که جانت سخن برگراید همی روشن تر در این بیت است :
به چیزی که باشد مرا دسترس/ برآرم نیارم نیازت به کس
همی داشتم چون یکی تازه سیب/که از باد بر من نیایدنهیب
خوب این سه بیت درباره امیر منصور است این انبوه شبه استاد، کوته بین ، بی خرد که می گویند محمود پشتیبان فردوسی بود همین سه بیت که در آغاز شاهنامه آمده را نخواندند؟ نخواندند دیگر نفهمیدند که اگر خوانده بودند که نمی گفتند که محمود گفته
چنان نامور گم شد از انجمن / چو از باد سرو سهی در چمن
نه زو مرده بینم نه زنده نشان / به دست نهنگان و مردم کشان
نهنگان و مردم کشان یعنی دژخیمان دربار یک پادشاه یک شخصی که 40،35سال درباره شاهنامه کتاب مینویسد و به هم ثابت می کند که این از ایلیاد و ادیسه گرفته شده است این از هومر گرفته شده و این ها خیلی هم ادعا دارند این در یک کتابی به نام سرو سایه فکن که انجمن خوشنویسان چاپ کرده به قیمت خیلی گران در آنجا نوشته که ما امیر منصور را نمی شناسیم خوب این سخن بیجاست کسی که درباره شاهنامه کار می کند باید بداند که امیر منصور کیست و پشتیبان فردوسی بوده این آغاز کار است خوب حالا و از سفرهای دریایی او آگاهی نداریم یعنی فکر کرده که نهنگان و مردم کشان این رفته تو دریا غرق شده نهنگ ها او را خوردند خوب شما را بخدا با این کشور با این استادها چکار باید کرد جوان به کجا باید برود شما حق دارید وقتی شاهنامه را نمی توانید بخوانید حالا برای شما می گویم این شخص محمود است برای اینکه در احوال محمود می گوید وقتی سِبَکتَکین ( سبک یک معنی خیلی خیلی بد دارد به ترکی که من نمی گویم)
ترکها و عربها فرهنگشان بوده وقتی بچه به دنیا می آمده پدر می رفته بیرون اولین چیزی را که می دید می آمد و اسم همان را می گذاشت روی بچه مثلا فرض کنید که ابوسفیان وقتی معاویه به دنیا می آمد رفت بیرون دید یک ماده سگ داره او او می کند اسم بچه را گذاشت معاویه ، معاویه یعنی ماده سگ او او کننده عثمان ابن عفان که می گوئیم عفان یعنی پر از عفونت ، این ها اسم های عربی بوده ترکها هم همینطور بوده اند الپتکین که سبکتکین را بر کشید" اُلُپ " یعنی مرده پدرش رفته بیرون یک مرده را دیده آمده الپتکین گذاشته یعنی غلام مرده. بعد وقتی که او می میرد پسرش در غزنین بوده زمام امور را در دست می گیرد محمود در نیشابور بوده حرکت می کند با سپاه می آید برادرش را شکست می دهد و خودش پادشاه می شود در اینجا امده که محمود در ذیقعده سال 389 به امیری خراسان رسید از آن ور در شرح احوال امیر منصور " گردیزی" که دستگاه خود امیر هم بوده می گوید در جنگی که بین فارس و دیلمیان بود در نیشابود امیر منصور را دستگیر کردند بردند بخارا در بخارا او را سوار گاو کردند بردند داخل شهر که به او توهین کنند این پایان سامانیان همش با ننگ همراه بوده مدتی در زندان بخارا بود سبکتکین او را به اضافه یکی دو نفر از زندان بخارا خواست که بیاید به زندان گردیز برای چه خواستنش ؟ برای اینکه شکنجه بیشتر به او بدهند وگر نه زندان که زندان است چرا باید او را به زندان خودش بخواهد
بعد در همان تاریخ گردیزی آمده که امیر منصور را در ذیقعده389در قلعه گردیز بکشتند شما از این دو خبری که دادم چه درک می کنید؟ محمود در ذیقعده 389به امیری خراسان می رسد امیر منصور را در ذیقعده 389 در زندان گردیز می کشند یعنی محمود دستور به قتل پشتیبان فردوسی می دهد آنجا که در آغاز شاهنامه فردوسی می فرماید : نه زو مرده بینم نه زنده نشان / به دست نهنگان و مردم کشان ستم باد بر جان او ماه و سال / کجا بر تن شاه شد برتو باد
یعنی بر تن محمود همواره ستمباد که امیر منصور را کشت این یک جا از محمود یاد کرده یک جا هم در پایان شاهنامه نامه ای که رستم فرخزاد می نویسد به برادرش این افزوده خود فردوسی است که می خواسته اوضاع زمانه را شرح بدهد : بر این سالیان چهارصد بگذرد ( سال چهار صد سال پایان یافتن شاهنامه است و سال پایان یافتن شاهنامه را می گوید) گز این دوده کس تخت را نستند ( یعنی از ایرانیان کسی پادشاه نمی شود )شود بنده بی هنر شهریار/( بنده بی هنر چه کسی بود آن زمان چه کسی امیر بوده در سال چهارصد ؟ محمود) نژاد بزرگی نیاید به کار
حالا که این دروغ هزار ساله که به یاری درگذشتگان و نیاکان و روان خود فردوسی من این ها را آشکار کردم برای چه به شاهنامه افزودند برای اینکه فردوسی رفت و محمود هم به درک واصل شد بعد مسعود هم در جنگ بین دو برادر سرش را بریدند نوبت پادشاهی رسید به "مودود" اینجا خواستند که شاعران دربار محمود که سر او را رسانده بودند به خدا خواستند که کاری بکنند تا بگویند فردوسی هم مدح محمود را گفته چون سلطان سخن پادشاه سخن خداوند سخن فردوسی بود پس بنابر این شاهنامه های موجود همه را جمع کردند حالا دیگر فردوسی هم در جهان نبود و این ها را دادند به پنج شاعر سفله ی دریوزه گر بی صفت مثل همان اسجدی که داستان های شاهنامه را باز کردند و وسطش ابیات افزوده کردند تا وسط این ها مدح محمود را بکنند به عنوان مثال همان جا که می گوید : ستم باد بر جان او ماه و سال / کجا بر تن شاه شد بر تو باد
بلافاصله اضافه می کنند : یکی پند آن شاه یاد آورم / ز کژی روان سوی داد آورم
یعنی تا به حال هر چه من گفتم کژ بود حالا میخواهم داد بگویم داد چیست؟ ستایش محمود
اصلا محمود پادشاه نبود در دربار و همه جا به او می گفتند میر کتاب بزرگ تاریخ بیهقی در دست است هر جا هم از محمود نام میبرد امیر محمود می گوید بعد هم وقتی که مرد همه می نویسد میر ماضی ، مسعود را امیر مسعود بعد وقتی کشته شدامیر شهید یاد کرده ، مودود را امیر مودود
اصلا این ها شاه نبودند شهنشاهش کرده اند: شهنشاه ایران و توران و هند / ز تیغش جهان شد رومی َپرِند آخر پرند را با هند ! خوب این ها نادرست است هر کجا اضافه کرده اند تا بتوانند نام محمود را بیاورند و بعد هم بگویند آهان محمود چقدر خوب بوده که خواسته 60هزار دینار مثلا به فردوسی بدهد داستان درست کرده اند و هزار سال است هیچ کس به آن نیندیشیده است. دریغ بزرگ تر این است که نام هر کدام از این شاعران خود فروش را که می برند نمی گویند که این ها سله گرفته اند فقط می خواهند بگویند فردوسی شاهنامه را فقط برای سله محمود سروده این خیلی جالبه تا به حال هیچ کس به این ها توجه نکرده اینقدر که سله می داد به این شاعران فقط نظرش این بود به گمان من که نظر فردوسی را جلب کند که فردوسی هم او را بشمار نمی اورد این شرح حال شاهنامه شناسان ما که هیچ کدام همه این ها را نفهمیدند یک چیز دیگر هم الان می گویم شاهنامه در سال چهارصد هجری به پایان رسید یعنی در سال 370آغاز شده محمود در سال 370 یازده ساله بود چطور پس این ها می گویند می خواست شاهنامه را بسراید رفت به دربار محمود تا از او حمایت بگیرد محمود در 389 به عمارت رسید یعنی 19سال بود که شاهنامه را فردوسی گفته بوده که تازه این امیر شده من بعضی وقت ها خدا می داند برای همچین چیزهایی اگر خنجر در دستم باشد میزنم به قلب خودم آخر اینقدر بی خیالی در یک ملتی چقدر باید نیاکان ماباید از ما بیزار باشند که می گویند همین ها هستند فرزندان ما ؟ این همه ما جهان دانش را فتح کردیم به آسمان ها پرواز کردیم همین است فرزند من؟آخ و درد و ننگ بر این گونه اشخاص من البته جوانان را هیچ تقصیری برایشان نمیبینم این ها همه کسانی که نامشان استاد است یک مقدار درک کنند یک کمی خرد را داور بکنند
فرستادنِ پیام به دنباله
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر