نوشته-ی سِنِفون آتنی (Cyropaedia)
برگردان: خشایار رُخسانی
چکیده:
این شگفت انگیز نیست که کوروش که توانمندترین آدم در میانِ همۀِ مردم جهان بود، میبایست در بَخششِ پیشکش ها و اَرمغان هایش سرآمدِ دیگران باشد؛ ولی چیزیکه بیشتر درخورِ نگرش است، گرایش کوروش در پیشی گرفتن از همه در رویکرد نشاندادن به دوستانش و رسیدگی به رنج و گرفتاری هایِ آنها است؛ و گُفته میشود که این راز پنهانی نبوده است که هیچ چیز کوروش را بیشتر از این شرمنده نمیکرد که در رسیدگی به گرفتاری هایِ دوستانش کسی از او پیشی بگیرد.
سرآغاز:
نُخست اینکه، کوروش همیشه و تا آنجا که میتوانست مهربانیِ هایی را که از ته دل میآمدند، نشان میداد؛ زیرا او باور داشت که همانگونه که آسان نیست که کسانی را دوست داشته باشیم که از ما بیزار هَستند، یا شادمانی برایِ کسانی فراهم بیاوریم که بدخواه و دُشمن ما هَستند، از همین راه نیز، آنها که مهر و شادمانی برایِ دیگران به ارمغان میآورند، نمیتوانند هَدفِ کین و رَمیدگیِ کسانی شوند که به آنها مهر ورَرزیده اند و برای آنها این خوشی ها را فراهم آورده اند.
از اینرو، و گاه به گاه هنگامیکه کوروش نمیتوانست به رسایی مهربانی خود را از راهِ دادنِ پیشکش و پول، نشان دهد، او تلاش میکرد تا مهر کسانی را که در پیرامون او بودند بدینگونه بدست آورد که به گرفتاری هایِ آنها میآویستید (توجه میکرد)، کاری را به سودِ آنها انجام میداد، در خوشبختی شان با آنها شادمانی میکرد و در رویدادهایِ ناگوار با آنها همدردی میکرد؛ و پس از اینکه کوروش خودش را در جایگاهی میافت که بتواند با پول مهربانیش را نشان دهد، او با آنها خوراک میخورد، چونکه بِنَگرمیاید که کوروش از همان آغاز پی بُرده بود که هیچ بَخشِشی با ارزش برابر، که آدم ها بتوانند بهمدیگر بکنند، پَسَندیده تر از این نیست که آنها در نان و نمک خودشان با یکدیگر هَمبای شوند (شریک شوند).برپایۀِ اینچنین باوری، کوروش نُخست فراهم آوری کرد تا از همان خوراکی که او پیاپی میخورد، به اندازۀِ بَسنده برایِ شُمارِ فراوانی از مهمان ها، روی میز خوراک او گذاشته شود؛ کوروش از همه نمونه خوراک هایی که برایِ او فراهم میشُدند، بجز آنهایی را که او و مهمانانش در پایِ میز از آن خورده بودند، در میانِ آن بخش از دوستانش پَخش میکرد که او میخواست برایِ آنها یادبودهایی با آرزوی هایِ خوب بفرستد. و کوروش این خوی را داشت که اینچنین پیشکش هایی را همچنین به پیرامون برای کسانی بفرستد، که زاوری هایِ (خدمت هایِ) آنها در پاسداری از دِژهایِ مرزی یا باشندگی (حضور) در دربار یا از راهی دیگر خُرسندی او را فراهم میآوردند؛ از این راه کوروش به آنها میواباند (میفهماند) که آرزویِ آنها برایِ شادمان کردنِ او از پیش چشم هایش بدور نمانده است.
کوروش این خوی را داشت که اگر او میخواست هر از گاهی کسی از پیشکارانِ (خدمتکاران) خود را ستایش کُند، با دادن پیشکش هایی از میزِ خوراکِ خودش او را گرامی میداشت؛ و او خوراکِ زاوران (خدمتکاران) را از خوانِ خودش فراهم میآورد، چونکه او میپنداشت که با اینکار آنها را شاد و نیکخواهی (وفاداری) آنها را بدست میآورد، همانگونه که اینکار در سگ ها اینچنین هَنایشی (تأثیری) را برجای میگُذارد. و اگر کوروش میخواست یکی از دوستانش را در پیشِ مردم ارج گُذارد، برای اینچنین کسی پیشکش هایی را از میزِ خوراکِ خودش برمیگُزید و میفرستاد. و این شگرد نشان میداد که بسیار کارایی داشته باشد؛ چونکه هتا تا به امروز مردم به کسانیکه از میزِ خوراکِ شاهنشاه ارمغانی را دریافت میکُنند، بسیار ارج میگُذارند. زیرا آنها میپندارند که اینچنین کسان که از خوشایش (لطف) فراوانی برخوردار شده اند، در جایگاهی هَستند که هرچیزی را که بخواهند برایِ خودشان فراهم کُنند؛ هتا اگر آرزویی برای کسی دیگر داشته باشند، آنرا بجاآورند. افزون بر آن، فرنود (دلیل) دیگر بر شادی آور بودن آنچه که از میزِ خوراکِ پادشاه فرستاده میشود، این است که آن خوراکی که از کاخ پادشاه میآید براستی بسیار خوشمزه است.
به هر روی، این نباید شگفت انگیز باشد. زیرا همانگونه که همۀِ هُنرها در شهرهایِ بُزُرگ با فَرازترین ویژگی ها گُوالیده اند (رُشد کرده اند)، از همان راه نیز خوراک ها در کاخِ پادشاه، اُستادانه با والاترین ویژگی ها، فراهم میشوند. زیرا در شهرهایِ کوچک یک پیشه ور به تنهایی شَمَلی (صندلی)، دَر و پنجره، دستگاهِ شُخم زنی و میز میسازد و بیشتر همان پیشه ور خانه هم میسازد، و بگونه ایکه او هتا سپاسگُزار نیز هَست، اگر که بتواند به اندازۀِ بَسنده دستیارانی را پیدا کند، که به او کُمک کُنند. اگرچه این شدنی نیست که آدم پیشه های فراوانی داشته باشد و در همۀِ آنها کارشناس باشد. از سویی دیگر، در شهرهایِ بُزُرگ، از آنجا که بسیاری از آدم ها میخواهند در هریک از شاخه هایِ تُخشاکی (صنعتی) سرگرم کار شوند، یک پیشه به تنهایی بَسَنده میکند، و بیشتر هتا کمتر از همگی (تمامی) یک پیشه بِسَنده است، تا هزینۀِ زندگی آدم برآورده شود: برایِ نمونه، یک کارگر کفش مردانه درست میکند، و دیگری برای زنان؛ و جاهایِ دیگری هَستند که در آنجا کارگرها هزینۀِ زندگیشان را از راه بخیه زدن به کفش ها بدست میآورند، دیگران از راه بریدن بخش هایی از کفش ها، و دیگران از راه دُوختن بخش های بالایی کفش ها به همدیگر، درهالیکه کسانِ دیگر نیز هَستند که هیچکدام از اینکارها را انجام نمیدهند، ونکه (بلکه) پارَک هایی (قطعه هایی) را که از آنها کفش ساخته میشود، گردآوری میکنند.
برآیند اینکه، هرکس که خودش را سرگرم انجام یک کار ویژه با تراز بالایِ کارشناسی میکُند، باید که کارش را با بهترین شیوه که شایش (امکان) آن باشد، انجام دَهَد.
راستینانه (دقیقا) در پیوند با گرداندنِ یک آشپزخانه، همین بُنپایه ها نیز کاربَستَنی (اجرا پذیر) هَستند: در هر خانه داری ایکه در آنجا تنها یک تَن برایِ میزِ خوراک خوری برنامه ریزی میکُنَد، او میز را میچیند، نان میپَزَد، یک بار این نمونه از دوری ها (بشقاب ها) را آماده میکُند، و بار دیگر نمونۀِ دیگری را، او از روی ناچاری، ناگُزیر خواهد بود که سفارش ها را همانگونه که میآیند با راندمانِ پایین برآورده سازد، زیرا کسی به او کمک نمیکند؛ ولی در آنجا که یک تَن گوشت ها را با بُخار بپزد، و کسی دیگر آن ها را با آتش سُرخ کُند، یک تن ماهی بِپَزد و دیگری آن را با آتش آماده سازد، و دیگری نان بِپَزد ولی نه از هر نمونه ای، ونکه (بلکه) آنجا که بَسَنده میکند تنها یک نمونه از نامورترین آنها را—به باور من هرچیزی که در اینچنین آشپزخانه ای آماده گردد، باید با نِزومانِش (دقت) و تیزنگری روی آن کارشده باشد و از ولاترین ویژگی برخوردار باشد.
هماهنگ با آن، کوروش از همۀِ هَماوَردهایش (حریف هایش) در هُنرِ بدست آوردنِ دوستانِ فراوان از راه دادنِ پیشکش هایِ خوراکی، بسیار پیشی گرفت. اکنون میخواهم بِنیکخَتَم (توضیح دهم)، که چگونه کوروش در هر راه دیگری نیز که به دیگران مهرورزی و خوشایش (لطف) میکرد، بسیار پیشی میگرفت. از آنجا که کوروش در اندازۀِ درآمدهایی که بدست میآورد از همۀِ مردانِ دیگر پیشی گرفته بود، او بَرتریِ خودش را ولی باز و بیشتر در ارزش و چگونگیِ (کیفیت) ارمغان هایی نشان میداد که پیشکش میکرد. از اینرو، این کوروش بود، که گُشادهِ دستی در دادنِ ارمغان را به کَردِ (عملا) آغازید، و این آیین هتا تا به امروز در میانِ پادشاهان ادامه دارد.
براستی، در همۀِ جهان هیچکس یافت نمیشود که دوستانِ او هَمانندِ دوستانِ پادشاهِ پارس توانگر باشند: هیچکس بجز پادشاهِ پارس پیروانش را با اینچنین جامه هایِ درخشان و شکوهمند نمی پیراید، هیچ ارمغانی به اندازۀِ پیشکش هایِ او شناخته شُده نیستند، دستبندها و گردنبندهایِ تلایی، و اسب هایِ جَنگی با افسارهایِ تلایی. زیرا در آن کشور هیچکس نمیتواند چنین گَنج هایی داشته باشد، مگر اینکه پادشاه آنها را به او پیشکش کرده باشد.
و دیگر اینکه دربارۀِ چه کسی بجز کوروش گُفته شُده است که از بهرِ گُشادهِ دَستیش در دادنِ پیشکش، مردم او را هتا به برادرها، پدر و مادرها و فرزندانشان برتری داده اند؟ چه کسی دیگر بجز پادشاهِ ایران هرگز در چنین جایگاهی بوده است که بتواند دُشمنانی را کیفر دهد که در یک بازۀِ (فاصلۀِ) زمانیِ چند ماهِ از او دور بوده اند. و چه کسی، بجز کوروش، هرگز توانست یک شاهنشاهی را از راه کشورگُشایی برپا سازد که هتا با مرگش از سوی مردمی که او آنها را شکست داده بود، «پدر» نامیده شود؟ چونکه چنین نامی آشکارا ازآنِ یک آدم نیکوکار است تا یک چپاولگر.
از این گُذشته، ما پی بُردیم که کوروش از راه دیگری بجز بخشش ارمغان ها و گرامیداشتن افراد، نمیتوانست کسانی را بدست آورد که آنها را «چشمان و گوش هایِ پادشاه» مینامیدند؛ چونکه کوروش از راهِ پاداش هایِ آزادمنشانه به کسانیکه به او گُزارش از آن چیزهایی را میدادند که دوست داشت بشنود، او مردانِ فراوانی را ایزانید (تشویق کرد) تا آنها بکارگیری از گوش ها و چشمانشان را کار ویژۀِ خود کُنند تا بتوانستند از راه اَنیشگی (جاسوسی)، گُزارش هایی را به پادشاه بدهند که به سودِ او باشند.
برآیندِ روامند (عادی) اینکار این بود که «چَشمان» و «گوش هایِ» فَراوانی ازآنِ پادِشاه دانسته میشُدند. ولی اگر کسی بِپندارد که پادشاه تنها یک تَن را برگُزیده بود که «چَشم» او باشد، در رَمَژک (خطا) است. زیرا بَسَنده نیست که تنها یک تن ببیند و یک تَن بشنود؛ و این بدین چم (معنی) است که به همۀِ دیگران دستور داده شود که هوشیار نباشند، اگر تنها یک تَن برایِ دیدن و شنیدن گمارده شود. افزون بر آن، اگر مردم میدانستند که کس ویژه ای «چَشم» پادشاه است، آنها میدانستند که باید خودشان را از او دور نگه بدارند. ولی اینچنین چیزی موردی نداشت؛ زیرا پادشاه به هرکس گوش فرامیداد که میداوید (ادعا میکرد) که چیز با ارزشی را شنیده یا دیده است.
و بدینسان چنین چُویی در پیرامون پراکَنده شُد که «پادشاه گوش ها و چشم های فراوانی دارد»، و مردم در هرجایی که بودند میترسیدند چیزی را بگویند که به اَرج پادشاه زیان بزند، انگار که او خودش درهال گوش دادن باشد؛ یا بخواهند کاری را برایِ آسیب زدن به او انجام دهند، انگار که او در آنجا باشد. از اینرو، نه تنها هیچکس پروایِ گُفتنِ چیزی را نداشت که به آزَرمِش و ارج کوروش گَزَند رساند، ونکه (بلکه) هرکسِ دیگر در همۀِ زمان ها بگونه ای رفتار میکرد که انگار او هم خودش جزیی از چَشمان و گوش هایِ فراوانِ پادشاه باشد. من نمیدانم که رویهم رفته چه فَرنودِ (دلیل) بهتری را کسی بتواند از سوی مردم برایِ این روشِ کوروش بیاورد، بجز اینکه او میخواست که یک آدمِ نیکوکار در تواناترین اندازه اش باشد و این راهکارِ او از بهر بجا آوردنِ مهری بُزُرگ برایِ دیگران و در پاداشِ خوشایی (لطفی) کوچک بوده است.
این شگفت انگیز نیست که کوروش که توانمندترین آدم در میانِ همۀِ مردم جهان بود، میبایست در بَخششِ اَرمغان هایش سرآمدِ دیگران باشد؛ ولی چیزیکه بیشتر درخورِ نگرش است، گرایش کوروش در پیشی گرفتن از همه در رویکرد نشاندادن به دوستانش و رسیدگی به رنج و گرفتاری هایِ آنها است؛ و گُفته میشود که این راز پنهانی نبوده است که هیچ چیز کوروش را بیشتر از این شرمنده نمیکرد که در رسیدگی به گرفتاری هایِ دوستانش کسی از او پیشی بگیرد.
مردُم سُخنی را از کوروش با این دُرُونمایه بازگویی میکُنند که خویشکاریِ (وظیفۀِ) یک چوپانِ خوب و یک پادشاهِ خوب بسیار همانند یکدیگر هَستند؛ در زمانیکه یک شبان برایِ بهرهمند شُدن از سودِ گَله هایِ خودش باید آنها را سرخوش نگهدارد (تا آنجا که گوسپندان بتوانند نشان دهند که شاد هَستند)، و بدینسان نیز یک پادشاه باید مردُم و شهروَندانش را شادمان سازد، اگر او میخواهد از آنها بهره ببرد. نگر به اینکه کوروش پایبند به این دیدمان (تئوری) بود، هرگز شگفت انگیز نیست که او اینچنین بُلندپروازی را داشت که در رسیدگی به دوستانش و رویکرد نشان دادن به آنها سرآمدِ دیگران باشد.
و گُفته میشود که در میانِ دیگر اُستوانش ها (دلیل آوری ها)، کوروش یک نمایشِ کُنِشیکِ (عملی) ستایش اَنگیزی از دُرُستیِ این دیدِمانِ (تئوری) را به کرُزوس نشان داده است، هنگامیکه کرُزوس به کوروش هُشدار داد که: «با چنین بَخشایش هایِ فراوان، او خودش را تنگدَست خواهد کرد، درهالیکه او در جایگاهی است که در خانه اش گَنج هایِ تلا بیشتر از هر آدمِ دیگر، گردآوری کُند.» میگویند که کوروش از او پُرسیده است: "از بهر خدا، کرُزوس به من بگویید از زمانیکه من فرمانروایی خودم را آغازیده ام، چه اندازه تلا میتوانستم تاکنون داشته باشم، اگر، همانگونه که شما پیشنهاد میدهید، من درهال گردآوری آنها میبودم ؟"
کرُزوس یک وَجهِ بُزرگی را اَنگارد (تخمین زد). "خوب، پس کرُزوس،" کوروش در پاسُخ گفت، "به همراه هیستاسپاس یک آدمی را بفرستید که به او بیشترین اَپَستام (اعتماد) را داشته باشید. و شُما هیستاسپاس، "کوروش به او گُفت، " سراغِ دوستانِ من به پیرامون بروید و به آنها بگویید که من برایِ انجام یک برنامۀِ دُشوار به پول نیاز دارم؛ چونکه، براستی فراوان هم نیاز دارم. و از آنها بخواهید که آن اندازه پولی که میتوانند به من بدهند یاداشت کُنند، و مُهر خودشان را پای هر پاشَن (سَنَد) بِگُذارند، و آن را به پیکِ کرُزوس بدهند تا او آن را به اینجا واسِپُرَد."
پس از اینکه کوروش فرمانِ خود را بر رویِ یک برگِ کاغذ نوشت، او آن نامه را با مُهرِ خود آراست و به هیستاسپاس داد تا آن را به سوی دوستانش ببرد. و کوروش همچنین در آن نامه نوشت که آنها از هیستاسپاس همانندِ دوستشان پیشوازی کُنند (استقبال کُنند). و پس از اینکه هیستاسپاس از چرخی که در پیرامون زده بود، بازگشت، و پیکِ کرُزوس هم آن پاشَن های (سَندهای) دستَنیده شده (امضا شده) را به همراه آورد، هیستاسپاس گُفت:"پادشاه کوروش، شما باید که از امروز به پس همانندِ یک آدمِ توانگر با من رفتار کُنید؛ زیرا، به پاسِ نامۀِ شما، من با شُمارِ بُزرگی از اَمغان ها بازگشته ام."
" هتا این نامه بر نیز، هم اکنون یک گنج-خانه به همراه آورده است، کرُزوس،" کوروش گُفت. "ولی اکنون نگاهی به پهرستِ نامِ دوستانِ من بیاندازید، و آن وَجه هایی را که آنها میتوانند به من کمک کُنند، جَم بِزَنید (جمع بزنید)، و نگاه کُنید که چه اندازه پول برایِ من آماده شُده است، چنانچه من نیازی به بَهرهمند شدن از آنها داشته باشم." گُفته میشود که سپس کرُزوس آن وجه ها را جَم زده است و پی بُرده است که چند برابرِ آن دارایی ها در آن پاشَن (سَند) گردهم آمده بودند که او به کوروش گفته بود چنانچه او آنها را میاَندوخت، میتوانست تا آن زمان در گنج-خانه اش داشته باشد.
و گفته میشود که پس از اینکه این نهاده (موضوع) آشکار گشت، کوروش به کرُزوس روی آورده است و به او گفته است:"آیا شُما درمینگرید، کرُزوس، که من همچنان گنج هایِ خودم را دارم؟ ولی شما به من پیشنهاد میدهید که آنها را گردآوری کُنم و در کاخم بیاَندوزم، و نگهبانان مُزدور را خُورتاک (مسئول) پاسداری از این گنج ها و هرچیزی کُنم و به آنها اَپَستام (اعتماد) داشته باشم، تا از بهر آن اَندوخته ها بر من رَشک بُرده شود و مردم از من بیزار شوند. از سویی دیگر، من باور دارم که اگر من دوستانم را توانگر سازم، من گنج هایم را پیش آنها خواهم داشت و همزمان نگهبانانِ اَپَستامندتری (قابل اعتمادتری) را هم برای پاسداری از خودم و هم از دارایی های انبازمان (مشترک مان) بدست خواهم آورد تا اینکه بخواهم نگهبانانِ مُزدوری را خُورتاکِ (مسئول) اینکار بکُنم."
"و یک چیزِ دیگر که من ناگُزیرم به شما بگویم: هتا من نیز نمیتوانم آن دلبستگی به داشتنِ دارایی را در خودم ریشه کن کُنم که خُداوند در روانِ آدم ها جای داده است، که رفتار ما همه را همانند گدایان کرده است. من، نیز، همانندِ دیگر مردمان، سیری ناپذیر از داشتن دارایی هَستم."
"به هر روی، من میپندارم که من دیگرگونه (متفاوت) از بسیاری از مردم هَستم، بدینسان که دیگران، هنگامیکه آنها بیشتر از بَسَندگی (کفایت) دارایی بدست میآورند، برخی از گنج هایِ خود را زیر خاک میکُنند و میگُذارند برخی دیگر بِفرسایَند، برخی ها خودشان را با شُمارش و اندازه گیری، وزن کردن و در دیدِ همگانی گذاشتن و تماشا کردنِ گنج هایشان خسته میکنند؛ و با آنکه چنین آدم هایی سرمایۀِ فراوان در خانه دارند، آنها هیچگاه بیشتر از آنچه که کُم شان (معدۀِ شان) بتواند نگهدارد، نمیخورند، زیرا آنها خواهند ترکید اگر که بیشتر از اندازه بخورند، و آنها هیچگاه بیشتر از آن جامه ای که بتوانند بارش را برتابند، نخواهند پوشید، چونکه آنها خَپه خواهند شد (خفه خواهند شد)، اگر که چنین کُنند؛ از اینرو آنها به آن گنجی که بیش از نیازشان است، تنها بسانِ باری برایِ خودشان مینگرند."
"من از رهنمون هایِ پروردگار پیروی میکُنم و همیشه در پی آنها چنگ میاندازم و با دلبستگی آنها را میپَذیرم. ولی هنگامیکه من ببینم که بیشتر از بَسَندگی (کفایت) برایِ نیازهایم، چیزی را بدست آورده ام، من آن را برایِ بجا آوَردنِ خواسته هایِ دوستانم بکار میگیرم؛ و از راه توانگر کردنِ آدم ها و مهرورزی به آنها، با دارایی هایی که بیش از نیازم هَستند، من دوستی و توختاری (وفاداری) آنها را بدست میآورم، و از آنجا من پاداشم را که آسایش و نام نیکوست، برداشت میکنم—دارایی هایی که هیچگاه فرسوده نخواهند شد و یا گیرندۀِ آنها را زیر بارِ سنگین شان زخمی نخواهند کرد؛ ولی هرچه بیشتر آدم آوازۀِ خوبی داشته باشد، او بُزرگتر، دلرُباتر و درخشان تر میپَرویزَد (جلوه میکند)، و همچنین، کسانیکه آوازۀِ نیکو دارند، بیشتر دارای دلی روشن هَستند."
"و بگُذارید تا به شما بگویم، کرُزوس،" کوروش ادامه داد، "من آدم هایی را که بیشترین سرمایه ها را دارند و باید بیشترین نگهبانی ها را از آنها بِکُنند، خوشبخت ترینِ آدم ها نمینگرم؛ زیرا اگر که اینگونه میبود، آن سربازانی که از دیوارهایِ شهر نگهبانی میکنند، باید که خوشبخت ترین آدم ها باشند، زیرا آنها از همۀِ دارایی ها و هرچیزی که در شهر هست، پاسداری میکنند. ولی من آنکس را که بتواند از راه آبرومندانه بیشترین سرمایه ها را بدست آورد و آنها را در راه نیکوترین کارها بکارگیرد، خوشبخت ترین آدم بِشُمار میآورم." و آشکار بود که کوروش خودش آموزه هایِ فَرخویی (اخلاقی) و پَندهایی را که میداد، بکار میبست.
افزون بر آن، کوروش درنگریست که بیشترِ مردم در دورانِ تَندُرستی و توانایی، فراهم آوری هایی را میکنند که شاید برایِ زندگی کردن نیازین باشند، و آنها اندوخته هایی را برایِ خودشان گردآوری میکُنند که خواسته هایِ آدم هایِ تَندُرست را برآورده خواهند ساخت؛ ولی او دید که آنها هرگز هیچ دوراندیشی ای انجام نمیدهند که در نِهِشت (وضعیت) بیماری به درد به خور باشند. از اینرو، کوروش وَدایید (تصمیم گرفت) تا این گرفتاری ها را بِگُشاید، با این هدف، او از پرداختِ هیچ هزینه ای خودداری نکرد، تا در پیرامونِ خودش بهترین پزشکان و نیشگران (جراح هان) را گردآوری کُند. و همچنین او همۀِ ابزارها و داروها و خوراک هایِ گوناگون و نوشیدنی هایِ سودمندی را فراهم آورد که هرکدام از این پزشکان به او پیشنهاد میدادند — از اینرو، هیچ ابزارِ پزشکی و دارویی نبود که او فراهم نیاورده باشد و در کاخش نیاندوخته باشد.
و هرگاه کسی بیمار میشُد، که کوروش خواهانِ تندرستیش بود، کوروش از او بازدید میکرد و هرچه که نیاز داشت برایِ او فراهم میآورد. و کوروش همچنین از پزشکان سپاسگُزاری میکرد، هرگاه که کسی از آنها اندوخته هایِ پزشکی او را برایِ انجامِ کارهایِ درمانی بکار میگرفت.
کوروش این چنین کارها را نُخست از اینرو انجام میداد تا دلبستگی کسانی را که میخواست دوستش داشته باشند، برای خودش نگه بدارد. و بازی هایی را که کوروش برای همتازی (مسابقه) برپا میساخت و جایزه هایی را که میداد از این آرزو سرچشمه میگرفتند که او بتوانست در مردمش، سُهِش (حس) هماوردی (رقابت) را در چیزهایِ غشنگ و خوب، برانگیزاند—این بازی ها همچنین برای او ستایش و والایش میآفریدند، زیرا هَدفِ او بدستِ آوردنِ ویژگی هایِ خوب در کُنِش (عمل) بود. ولی این همتازی ها همچنین به چالش ها و چشم هم چشمی ها در میانِ بُزُرگزادگان دامن میزدند.
اَفزون بر این، کوروش آیین نامه ای را فراهم آورد که به دُرُستی یک دات (قانون) بود، بر این پایه، که در هر نهاده ای (موضوعی) که به داوَری نیاز داشت، چه در پیوند با ستیزه زُدایی میان شهروندان باشد و چه مُبارزه در وَرزش بر سر یک جایزه، آنهایی که درخواستِ داوری میکردند، میبایست در گُزینش داورها با هم همداستان میشُدند. زیرا این چیزِ آشکاری بود که هرکدام از هَماوردان (رقیب ها) میخواست با دَرآیش ترین (با نفوذترین) مردان را که بیشتر از همه با او مهربان بودند، درجایِ داور برگُزیند. آنکس که دادگاه را نمیبُرد همیشه به کسی که پیروز میشُد رشک میوَرزید، و از آن داورهایی که به سودِ او رای نداده بودند بیزاری میجُست؛ و از سویی دیگر، آنکس که دادگاه را میبُرد، میداوید (ادعا میکرد) که از بهر دادگری در نهاده ای (موضوعی) که او به دادگاه بُرده است، پیروز شده است، و بدینسان او میپنداشت که هیچ سپاسی را وامدار کسی نیست.
و همچنین آنها که آرزو داشتند که در بدست آوردن مِهر کوروش در جایِ نُخست باشند، به همدیگر رَشک میبُردند، همانندِ دیگر مردمان [هتا در سامانه هایِ مَردمسالار(جُمهوری)]، بگونه ایکه در بیشتر نهاده ها (موردها) هرکس آرزو داشت دیگری را هرچه زودتر از سَرِ راهش کنار بزند تا اینکه بخواست در انجام کاری به او بِپیوندَد، که دربرگیرندۀِ سودِ هردوی آنها میبود. بدینسان نشان داده شُد، که چگونه کوروش چاره اندیشی میکرد تا بیشترین شهروندانِ با درآیش (با نفوذ)، او را بیشتر از خودشان دوست بدارند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر