ژاله دفتریان
چکیده
سرچشمه-ی واژه-ی بایکوت برمیگردد به نافرمانی مدنی و مبارزه-ی مردم ایرلند با دولت انگلستان در سال های 1789 هنگامیکه انگلستان با سیاست های سودجویانه-ی خود همه سرمایه های ایرلند را به سود خودش غارت میکرد. در این دوران با پیشنهاد یک وکیل ایرلندی بنام پارنل از مردم ایرلند خواسته شد تا از همکاری با کارگُزاران دولت انگلستان در ایرلند خودداری کُنند و همه-ی پیوندهای خود را با آنها ببرند. این سیاست مبارزه منفی به اندازه ای کارایی داشت که در زمانی کوتاه توانست نماینده-ی دولت انگلستان در ایرلند را که «بایکوت» نام داشت از آن کشور گریزان کند. سپس تر گاندی توانست با بکارگیری این روش مبارزه از نافرمانی مدنی از هاگ های (حقوق) مردم هندوستان در آفریغای نیمروزی (آفریقای جنوبی) در برابر دولت نژاد پرست آن کشور پیروزمندانه پدافندگری کند و در بیرون راندن دولت انگلستان از هندوستان از آن بهره جوید.
این آزمون های کامیاب مردم ایرلند و هندوستان هم اکنون در فرادست آزادیخواهانِ ایرانی هستند تا آنها بتوانند با کمترین هزینه جانی و داراکی (مالی) شر و سایه-ی بختک حکومت گُجَستک اسلامی را پس از سه دهه از سر مردم ایران کوتاه کنند و آنرا به زانو دربیاورند. بایکوت یا آروایش (تحریم) حکومت اسلامی کاری است که باید بگونه-ی سازمانداده شده پیش برده شود که انجام آن همکاری تک تک ایرانیان میهن دوست را درخواست میکند.
سرآغاز
عباس پهلوان، یکی از روزنامه نگارانِ پرپیشینه ی زمان ما می باشد. او سالهاست که در« کالیفرنیا» با نوشته هایش به مبارزه ی سرسختانه با رژیم جمهوری اسلامی می پردازد. از چند ماه پیش، هفته نامه ی «فرودسی امروز» را بیرون می دهد که فرزندانش« عسل» و« رضا» در انجام اینکارِ پسندیده، پدر را یاری میدهند، که دستشان درد نکند. هفته نامه ایست مانند« فردوسی» خودمان در سالهای پیش از آشوب و چیرگی رژیم ملایان. پیشرفتشان را آرزومندم.
در دومین شماره ی آن نوشته ای بود بنام« بایکوت یا بویکوت» که نویسنده، ریشه ی این واژه را بازشکافی کرده است. چنین می خوانیم :« در سالهایِ ۱۸۷۹ که« انگلستان» بر« ایرلند» چیرگیِ بسیار داشت و کشاورزانِ« ایرلندی» را به بیگاری وامی داشت و دست آوردِ کارِ آنان را به یغما می برد و بر آنان ستم بسیار روا می داشت، وکیلی ایرلندی بنام« پارنل» پیشنهادی به مردم ایرلند مینماید و آن اینکه بهیچ روی با نماینده ای که از سوی انگلستان به ایرلند فرستاده می شود، پیوندی برپا نکنند و از او، در همه ی زمینه ها کناره گیری نمایند.از سوی دیگر، برپایه ی قانون، اگر کسی به انگلیسی ها چیزی نمی فروخت و یا از او چیزی نمی خرید، بزهکار شناخته نمیشد و کیفری نمی دید. مردم ایرلند، با نماینده ی انگلستان که« بایکوت» نام داشت، چنین کردند. بدینگونه که نخست کلفت و نوکر ایرلندی گذاشتند و رفتند، در کوچه و خیابان، نه کسی درودهای او را پاسخ می داد و نه اگر با او روبرو می شد، سخنی بر زبان می آورد و پاسخی به گفته هایش می داد، پیشه وران و فروشگاههای ایرلندی به او چیز نمی فروختند. به هر یک از دوستان و آشنایانِ ایرلندی خود که برمی خورد و خوش و بش می کرد، پاسخی دریافت نمی کرد، گویی آنها بهیچ روی « بایکوت» نامی را نمی شناسند. بدینگونه، براستی او را بوسیده و به کناری گذاردنش، انگار که او نبود. اینگونه رفتار چنان روزگارِ این فرمانده ی انگلیسی را ناگوار و تلخ کرد که« بایکوت» سرانجام تاب نیاورده و از اینهمه بی انگاری از سوی مردم بخود و در تنهایی ماندن، بجان آمده و از کارِ خود کناره گیری کرده و به خاک انگلستان فرار کرد.
این شیوه ی« مبارزه ی منفی» بود که به نام« بایکوت» شناخته شد و در سرزمینهای زیر چیرگیِ کشورهای سودجو (استعمارگر) جنگ افزارِ مردمِ بستوه آمده شد که پرآوازه ترینِ آنها« گاندی» بود. او در زمانی که در آفریغای نیمروزی (جنوبی) بود، توانست با همین شیوه هشتسد هزار هندو که به آنجا کوچ کرده بودند را از ستم و برتری نژادی ( تبعیض) نجات بخشد و آنان را در رده ی سفیدپوستان در آورد. و با همین شیوه هم،(سرزمین خود) هندوستان را از چنگال سودجویان( استعمارگران) انگلستان رهایی بخشد.
این داستان مرا بیاد روزگار امروز خودمان انداخت و این سی و یک سال بدبختی و سیه روزی که با بر سر کار آمدن رژیم جمهوری اسلامی، گریباگیرمان شده است.
در این سی و یکسال، هرچند گاه، رژیم خون و ترس و بیم و هراس، برای برپا و برجا ماندنش با ترفندی تازه، دامی پیش پای مردم پهن می کند و شوربختانه، مردم ما نیز هربار به دام این مردان هزار چهره می افتند.همه می دانیم که هر کاسه ای گنجایشی دارد. اگر دریچه ی بخارِ دیگی، گه گاهی باز نشود، میترکد. این را مردان ترفندبازِ جمهوری اسلامی بروشنی دریافته اند. آنان بخوبی آگاهند که می باید ریسمانِ فشار و زوری را که به گردن مردمِ درمانده انداخته اند، گهگاهی کمی شُل کنند وگرنه تاب و توان و شکیبایی مردم که بسرآید مانندِ همان دیگِ بخار خواهد ترکید و در آن زمان است که همگی شان، از شیخ و ملا و آخوند و آیت الله بهوا خواهند پرید. از اینرو، یک روز« خاتمی»را با آن خنده های دروغین و سخنان مردم فریبش به ریاست جمهوری می نشانند و با« گفتگوی تمدن ها» و درِ باغِ سبز نشان دادن هایش، مردم را گول می زنند و بدنبال خود می کشند، روزی دیگر برنامه ی« رفراندم قانون اساسی» را بمیان می آورند و مردم را« سرِ کار می گذارند!». چندی هم هست که ترفندِ دستکاری در شمارش آرا را پیش کشیده و زبانزدِ من درآوردیِ« کودتای انتخاباتی» را سرِ زبانها انداخته و جنگ« موسوی»، « احمدی نژاد» را برپا کرده اند. زرنگیِ آنان اینست که هر بار« طرحی نو برمی اندازند که بتوانند بنیادِ مردم را براندازند». مزدوران آنها نیز در درون و بیرون مرز هیزم زیر این آتش می گذارند و تنورِ آنرا گرم نگه میدارند.
و…و شوربختانه هربار هم مردمِ ساده دلِ ما گولِ سخنانِ فریبنده ی آنان را می خورند و به دام آنها می افتند و باز هم آب به آسیاب« جمهوری اسلامی» می ریزند.اینکه رهبر« جمهوری اسلامی» با سرفرازیِ هرچه بیشتر می گوید:« مردم به جمهوری اسلامی رای داده اند» راست می گوید. سخنش درست است. زیرا هریک از این برگزیدگان، که بر سر کار می آمد، ( موسوی یا احمدی نژاد و یا دیگری) برگزیده ی« رژیم جمهوری اسلامی» بوده و به« حکومت ولایت فقیه» گردن می نهاد. بهمانگونه که موسوی هم بارها و بارها گفته: من هم« حکومت ولایت فقیه» را خواهانم. اگر «موسوی» هم این را نمی گفت، همه بخوبی می دانیم که تا کسی به فرماروایی« ولایت فقیه» گردن نَنَهد، نمی تواند هَتا( حتی) خوابِ نشستن روی کرسی ریاست« جمهوری اسلامی» را ببیند.
پس همه ی آنهایی که می روند و رای می دهند، باید بدانند، نخستین چیزی را که می پذیرند، گردن نهادنِ به« رژیم جمهوری اسلامی» است. اگر مردم ایران« رژیم جمهوری اسلامی» و فرمانرواییِ« ولایت فقیه»را نمی خواهند، یکی از راههایش« بایکوت» کردن آن است. اگر مردم در روز آرا گیری( چه برای برگزیدن رییس جمهور و یا برگزیدن نمایندگان مجلس و یا هرکارِ دیگری که با این رژیم پیوندی دارد) بجای سایه ها( ساعتها) در رده های( صف) دراز ایستادن، در خانه هایشان بنشینند، بیرون نرفته و به پای صندوق های آرا نروند، دیگر« علی خامنه ای» بنام رهبر نمی تواند باد در گلو بیندازد و بگوید هزاران تن به« جمهوری اسلامی» و« ولایت فقیه» رای داده اند و من هم رهبر آنها هستم. اگر مردم در چنین روزهایی از خانه هایشان بیرون نیایند، در بخشهای آراگیری تَک و توکی از« خودی هایشان» برای رای دادن پرسه بزنند و روزنامه نگاران، عکاسانِ ایرانی و اروپایی، از بخش های آراگیری، از خیابانها، و ازکوچه بازار که در آنها پرنده پر نمی زند، عکس و گزارش فراهم کرده و به همه ی جهان بفرستند، آنگاه است که فریادِ خاموشِِ آزادیخواهی و دادخواهیِ ایرانی، گوش جهان را کر خواهد کرد.
ایزد مهر یارِ ایران باد.
ژاله دفتریان
ژوین ۲۰۱۰ ترسایی (میلادی)
خرداد ۲۵۶۹ ایرانی
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر