حشمت اله طبرزدی
چکیده:
جنبش سبز آزادیخواهی ایران هر روز بر گُسترش و توانمندیِ خود میافزاید. اگر تا چندی پیش دل شوره-ی سرکوب آن را داشتیم امروز باید بیشتر نگران درانداختن برنامه هایی باشیم که هدف جنبش را که نهادینه کردن دمکراسی است پایندان (تضمین) کنند. در این میان رهبری آقایان موسوی و کروبی و باشندگی و پشتیبانی بهینشگران (اصلاح طبان) و آیت الله های بُزرگی چون منتظری و صانعی از جنبش سبزجامگان برای دوران گُذار بسیار سودمند است. همکنون نه سبزجامگان میخواهند که دست از خواسته های خود بردارند، و نه حکومت اسلامی آماده-ی فَردات دادن (امتیاز دادن) است، زیرا حکومتگران خوب میدانند که تنها تن دادن به یکی از خواسته های 9 ماده ای در منشور «راه سبز امید» آقای موسوی، سرانجامی بجز پذیرفتن «جمهوری ایرانی» بجای «جمهوری اسلامی» نخواهد داشت. با آنکه رفسنجانی از بهر هدف هایِ ساختار شکنانه-ی جنبش سبزجامگان، دل نگران هَستومندی (موجودیت) حکومت اسلامی است و در پُشت پرده برای پایندگی آن تلاش میکند، ولی تلاش های او در برابر دیوار تُندرو های کودتاچی که برنامه-ی یک دست کردن حکومت را دنبال میکنند، ناکام خواهند ماند. رفسنجانی نمیتواند همزمان بر روی دو چهارپایه به نشیند، او دیر یا زود برای ماندن در پَهنه-یِ کشورمداری (سیاست) ایران ناگزیر خواهد بود که از یک اُردوگاه پُشتیبانی کند؛ از سبزجامگان یا کودتاچیان. پُشتیبانی یکپارچه-ی آن بخش از اُپوزیسیون مردمسالار حکومت اسلامی از جنبش سبزجامگان که تا کنون به شَوَندِ (علت) باور نداشتن به یک رنگی رهبران جنبش، تنها تماشاگر مبارزه-یِ آنها با کودتاچیان بوده است، میتواند مبارزه را بسود سبزجامگان به پیروزی برساند.
سرآغاز:
طی یک هفته-یِ گذشته رویداد هایِ مهمی را پشت سر گذاشته ایم که هر کدام نیازمند تحلیل جدا گانه به دلیل تاثیر آن ها در مبارزات سیاسی و معادلات آینده ی جنبش آزادی خواهی ملت ایران است. در روز 27 شهریور که از سوی حکومت، روز قدس و از سوی آزادی خواهان روز آزادی ایران نام گرفت، حضور ملیونی مردم در تظاهرات اعتراضی، همه را غافلگیر کرد. تا آن جا که خامنه ای رهبر حکومت اسلامی حاکم بر ایران که هفته- ی پیش از آن، مخالفین را تهدید کرده بود که مبادا در روز قدس شعار هایِ انحرافی سر بدهند، در یک عقب نشینی اشکار، مجبور شد در روز نماز عید فطر از حضور همگانی در تظاهرات روز قدس سپاسگزاری کند. در صورتی که در این روز جمعیت انبوه با شعار هایی چون مرگ بر« دیکتاتور و نه غزه-نه لبنان-جانم فدای ایران» بر خلاف نظر حکومت عمل کرده بودند. تحلیل گران آگاه به خوبی دریافتند که جنبش سبز خاموش نخواهد شد و هر روز، بیش از گذشته رژیم را به چالش خواهد کشید. این مهم برای دست اندرکاران حکومت بیش از مخالفین، اهمیت داشت. برای این که آن ها را بیش از پیش دچار کابوس انقلاب و یا فروپاشی ِحکومت کرد و آن ها در هر مصاحبه و سخنرانی، در باره ی این کابوس حرف زده و آن را فتنه، آشوب یا خرابکاری و اغتشاش پس از انتخابات نامیده و به خارجی ها نسبت دادند. این امر بیش از هر چیز نشانگر درون ِآشوب زده ی آن ها به دلیل تداوم جنبش است.
اگر به سخنان خامنه ای در جمع خبرگان رهبر نگاه کنید به خوبی این امر را خواهید یافت. او حرکتی را فتنه و برنامه ریزی شده از سوی بیگانگان می نامد که ملیون ها ایرانی در آن حضور داشته و دارند. اگر فرض را بر این قرار دهیم که فقط نیمی از مردم ایران یعنی کسانی که به احمدی رای نداده یا انتخابات را تحریم کرده اند، از این جنبش یا به تعبیر خامنه ای فتنه، پشتیبانی می کنند و بخش بزرگی از این نیم نیز در آن شرکت فعال دارند، در آن صورت معلوم می شود که فتنه خواندن آن از سوی فردی که ادعای رهبری حکومتی را دارد که همه ی ایرانیان را زیر چتر خود دارد، ناشی از یک کابوس دایمی به دلیل تداوم همین جنبش است. تنها خواسته ی رهبران حکومت اسلامی این است که این جنبش به هر شکل و صورت سرکوب یا خاموش شود و آن ها با خیالی راحت به تداوم حکومت پرداخته و البته به طرفداران خود بگویند که چشم فتنه را از حدقه در آوردیم و این ناشی از کمک خدا و عنایت امام زمان بود که این کمک و عنایت نیز ناشی از الهی بودن حکومت ما است! ولی در روز 27 شهریور یک بار دیگر مشخص شد که جنبش نه تنها خاموش شدنی نیست، بلکه رو به گسترش است. پیش بینی من این است که موج این جنبش در روز 22 بهمن یا مناسبت های عمومی دیگر، به سرعت به شهرستان ها کشیده خواهد شد.
کسانی چون رفسنجانی که اهمیت این حرکت اعتراضی و پیام 27 شهریور را درک کرده اند، تلاش خود را بر این قرار دادند تا برای حفظ حکومت و نیز ایجاد آرامش مورد نظر، راه حل میانه ای به دست داده و به زعم خود رهبران جنبش را به سازش بکشانند. البته به دلیل تند روی عوامل تاثیر گذار و تمامیت خواه در حکومت، موفق به این کار نمی شوند. رفسنجانی به خوبی آگاه است که جنبش به راه افتاده و از ساختار موجود عبور کرده است. او می داند به واسطه ی عملکرد حکومت گران چه بحران بزرگی برای رژیم به وجود آمده است. در عین حال این را نیز می داند که اصلاح وضع موجود از طریق نهاد هایی چون خبرگان رهبر یا تشخیص مصلحت نیز ممکن نیست. پس تلاش می کند فرمولی را ارایه دهد که فراتر از این نهاد ها عمل کرده و یک نوع گفتمان جدید را به وجود آورد تا آرامش به حکومت برگردد و بحران از سر آن ها به در رود و در عین حال موسوی و کروبی نیز تا حدودی رضایت داده و صف خود را از جنبش جدا نمایند تا بشود مشکلات را در محیطی خودی و به دور از چشم نا محرمان بر طرف ساخت. اما از یک سو این حکومت گران تند رو هستند که با فرمول رفسنجانی مخالفت خواهند کرد، چون خود آن ها با عملکرد نا صواب این بحران را آفریدند و از دیگر سو جنبش و رهبران آن نیز حاضر نخواهند بود که از مطالبات حد اقلی که در مانیفست شماره ی 11 موسوی بخشی از آن آمده است، دست بردارند. پس رفسنجانی چاره ای جز پیوستن به جنبش و دوری از حکومت گران ندارد. او این بار باید خودش را با مردم هماهنگ کند و قرار نیست مردم خود را با فرمول های او هماهنگ سازند. رفسنجانی با نیامدن به راهپیمایی 27 شهریور و تنها گذاشتن جنبش به هردلیل و نا توانی در اثر گذاری بر تصمیمات خبرگان رهبر در جهت منافع مردم ایران، عملا نشان داد که کارکرد خود را از دست داده و اگر به زودی جانب یک طرف نزاع را نگیرد برای همیشه از صحنه ی سیاسی ایران حذف خواهد شد. پس او باید بیش از هر چیز به فکر آینده ی خودش باشد تا این که بخواهد رهبری جنبش را به دست بگیرد و یا برای حکومت آرامش بخرد.
برخی رهبران جنبش و مراجع دینی با رد و بدل کردن نامه، سعی کردند جنبش سبز و مطالبات آن را مصادره به مطلوب کرده و تفسیر ایدئولوژیک و تکراری خود را بر آن بار نمایند.آن ها نیز به نحو دیگری نگران آینده هستند. برای این که آگاهند که این جنبش هر روز توانمند تر به پیش می رود و نتیجه ی کار یعنی پیروزی سکولاریزم به مفهوم جدایی دین از حکومت قطعی است. پس بهتر دیدند که آن را در چارچوب همین رژیم اسلامی تفسیر و تعبیر کنند. در صورتی که خود بهتر از دیگران می دانند که هیچ جنبش اعتراضی که با نافرمانی مدنی علیه حکومت و در بالاترین سطح به راه افتاده باشد، عملا نخواهد توانست چارچوبِ نظام حاکم را به رسمیت بشناسد و به ضد یا آنتی تز آن تبدیل نشود. «استقلال-آزادی-جمهوری ایرانی» شعار محوری جنبش سبز است که علی رغم انکار و نهی اما در جای خود استوار است. شعار های اصولی جنبش ساختار شکنانه است، مگر این که نخواهیم واقعیات را ببینیم. همگان و بیش از همه رهبران حکومت می دانند که اگر حتا حکومت گران به یکی از خواسته های حد اقلی که در مانیفستِ شماره ی 11 مهندس موسوی آمده است، تن بدهند، آخرین یا سقف مطالبات که جمهوری ایرانی به جای اسلامی است نیز محقق خواهد شد. چون منطق جنبش های اعتراضی در حکومت های سرکوبگر و تمامیت خواه جز این نیست. پس مصادره به مطلوب جنبش از سوی برخی اصلاح طلبان امری غیر عقلانی و نا شدنی است.
این در حالی است که دو تشکل محوری اصلاح طلب یعنی حزب مشارکت و سازمان مجاهدین انقلاب، تند ترین نقد ها را علیه نظام مطرح کرده و اصلاح پذیری آن را دور از واقعیت و باور عقلانی می دانند و این برداشت البته اعتراف به واقعیت است. البته پایمردی کسانی چون موسوی و کروبی قابل ستایش است. همچنین وجود کسانی چون منتظری و صانعی در جایگاه پشتیبانی از جنبش سبز و پشتیبانی بخش بزرگی از خط امامی ها و روحانیون و اصلاح طلب ها از حرکت مردمی برای دوران گذار بسیار مغتنم خواهد بود. تا کنون رژیم چنین القا می کرد که هر حرکت دموکراسی خواهانه از سوی مردم ایران ضمن این که به تقابل با ارزش های دینی کشانده خواهد شد و عملا ایثارگری ها برای حفظ میهن توسط ملیون ها ایرانی در جنگ 8 ساله را ندیده خواهد گرفت، به خشونت و آنارشی منجر می شود. و بخشی از جامعه یِ مذهبی-انقلابی نیز این القائات را باور می کرد. اما حضور کسانی چون موسوی ،کروبی، خاتمی، منتظری و صانعی در جنبش موجب این شده است که تبلیغات عوامفریبانه تا حدود زیادی کارایی خود را از دست بدهد. در عین حال باید پذیرفت که این جنبش نمی تواند متضمن حفظ جمهوری اسلامی مورد دلخواه خط امامی ها باشد. برای این که ماهیت جنبش سبز با ماهیت موج سبز متفاوت است. موج سبز متعلق به پیش از 22 خرداد بود اما جنبش سبز حاصل تحمل و مقاومت مدنی در مقابل گلوله و شکنجه و تجاوز و زندان است. باید به این مردم حق داد که خود انتخاب کنند. برای این که هزینه ی اصلی را خودشان پرداخت کرده اند. نظام اسلامی در برابر خواست مسالمت آمیز مردمی که به خیابان آمده بودند تا بگویند رای ما کجا است، از گلوله و باتوم و زندان و سرکوب استفاده کرد. چگونه می شود از زیر گرد و غبار به جا مانده در زیر سرنیزه ها و شمشیر ها و گرز های آهنین حکومت گران که علیه شهروندان بی گناه استفاده شد، نظام اسلامی مورد نظر برخی رهبران جنبش را باز سازی کرد؟ البته همگان حق دارند تفسیر یا خواست و انتظار خود از این جنبش آزادی خواهانه را بیان کنند اما نباید نظرات خود را بر جنبشی تحمیل کرد که هزینه ی آن را ندا ها و سهراب ها پرداخت کرده اند. باید به شرایطی اندیشید که مردم بتوانند آزادانه در یک رفراندوم خواست خود را بیان کنند. دموکراسی یعنی باور به خواست عموم و مدارا با آن، نه این که از پیش برای یک جنبش اهدافی را در نظر داشت که ای بسا اکثریت با آن توافق ندارند. البته اگر رهبران موج سبز توانسته بودند از ظرفیت های موجود در قانون اساسی استفاده کرده و پیش از این که جنبش هزینه ی سنگینی برای خواست حد اقلی خود بپردازد، مردم را یاری نمایند می شد ادعا کرد که مردم خواست خود را در چارچوب نظم فعلی پیگیری می کنند. اما آن سبو بشکست و آن پیمانه ریخت. از نظام اسلامی چیزی جز تجاوز، کشتار، زندان، شکنجه، اعتراف گیری و سرکوب برای جنبش باقی نمانده است. پس این حکومت گران بودند که جنبش را به یک حرکت ساختار شکن کشاندند و اجازه نداند از ظرفیت هایِ موجود قانون ِاساسی برای اعاده ی حقوق شهروندی استفاده شود. دیگران نیز باید خواست و انتظار خود از جنبش سبز را عقلانی و واقع بینانه و در عین حال منصفانه کنند.
آن سو تر، ایرانی های برونمرزی در ابتکاری به یاد ماندنی، بزرگترین تظاهرات ضد حکومتی در 30 سال اخیر علیه احمدی در نیویورک را به راه انداختند. آن ها فریاد زدند که احمدی رییس جمهور ما نیست. این رویداد از تظاهرات دانشجویان ایرانی در سال 56 و علیه شاه بسیار فراتر رفت. و این در حالی بود که در هنگام سخنرانی احمدی در اجلاسیه ی سازمان ملل متحد، تقریبا تمامی نمایندگی های کشور های بزرگ و دموکرات، سالن را ترک کرده و نشان دادند که دولت او را به رسمیت نمی شناسند. شاید این مهم ترین شکست حکومت اسلامی طی 30 گذشته و در سطح بین المللی باشد.
و البته رویداد ها به موارد بالا محدود نشد و این بار دولت های غربی برای برخورد با پرونده ی جنجال برانگیز هسته ای رژیم، و پنهان کاری های مداوم آن، از شرایط موجود و ضعف دولت اسلامی حاکم بر ایران بهره جسته و با تمام قوا و به صورت تهاجمی آماده ی مبارزه با دولتی شدند که اگر چه در 30 سال گذشته، آمریکا را شیطان بزرگ و دشمن شماره یک خود می دانست اما به ناگاه به یادش افتاده که به آمریکایی ها پیام بدهد که آن ها حکومت اسلامی را دوست خود بدانند! این چالش در آینده ی نه چندان دور دامنه ی بسیار گسترده تری به خود می گیرد که باید مراقب بود جنبش داخلی را تحت تاثیر خود قرار ندهد.
مسئله این است که دولت اسلامی حاکم بر ایران با عدم مشروعیت داخلی و بین المللی روبرو شده است. اگر چه رهبران تند رُویِ حاکم بر دولت و حکومت، این مهم را ندیده می گیرند اما جناح عاقل تر یا محافظه کار آن به این امر آگاه هستند. مردم ایران به ویژه آزادی خواهان نیز برای اولین بار در یافته اند که می شود با این حکومت به صورت مسالمت آمیز یا دموکراتیک مبارزه کرد و گام به گام آن را به عقب راند. در شرایط فعلی که رژیم نتوانسته است جنبش را از طریق سرکوب خیابانی یا زندان و شکنجه و تجاوز، خاموش نماید هیچ راه حل مصلحت آمیز یا سازشکارانه ای نیز وجود ندارد. نه رژیم حاضر است به جنبش امتیاز قابل توجهی بدهد و نه جنبش حاضر به دست کشیدن از اهداف خود است. نتیجه ی این امر چیزی جز به مبارزه طلبی مردم از سوی رژیم از یک سو و تداوم راه مبارزه توسط مردم از دیگر سو نخواهد بود. خبرگان رهبری این امر را به خوبی نشان داد. با اعلامیه ی پایانی مشخص کرد که در صدد مبارزه با مخالفین است و حتا حاضر نیست با تذکر به رهبر رژیم، دریچه ای به سوی امید برای کسانی که مصلحت اندیشانه گام بر می دارند بگشاید. خبرگان رهبر که عملا انتصابی شورای نگهبان رهبر است، خودش را پیرو رهبر و نه ناظر بر آن می داند. حتا آقای دستغیب به دلیل انتقادات نرم خود از رهبر، نه تنها مورد حمایت و تشویق قرار نگرفت که نزدیک بود استیضاح شود. این امر بیش از پیش، اصلاح نا پذیری حکومت اسلامی از راه های اصلاحات درونی یا دیپلماتیک را آشکار ساخت و بر حقانیت راه خیابان و نافرمانی مدنی مهر تایید زد.
در چنین شرایطی باید در باره ی مسائل مهم آینده بیشتر اندیشید.من بر این باور نیستم که جنبش به بی راهه می رود یا حرکتی کور را به دنبال خواهد داشت. من از سال ها پیش راه حل را در یک انقلاب دموکراتیک و نه اصلاح از درون می دانستم. انقلاب دموکراتیک، به همین مفهوم که در حال تحقق است. به همین دلیل بسیار به آینده ی این جنبش امیدوار هستم. اما نیک می دانم که در آینده ای نه چندان دور با مشکلات عدیده ای روبرو خواهیم بود. در 30 سال گذشته تمامی مطالبات مردم اعم از صنفی، طبقاتی، قومی، اجتماعی و سیاسی و اقتصادی سرکوب شده است. جامعه از طریق زور و سرکوب تن به آرامش یا سکوت قبرستانی داده و به مرور که حکومت ضعیف می شود این مطالبات سر بر خواهد آورد. برخی تلاش خواهند کرد غیر مسئولانه این مطالبات را در سویه ی افراطی بکشانند و بار دیگر بذر خشونت و اختلاف افکنی را در لایه های گوناگون جامعه بپراکنند. این در حالی است که هنوز هیچ اپوزیسیون قدرتمندی نتوانسته برای آینده برنامه ای منسجم ومعطوف به توانمندی دموکراتیک و عملی برای اداره ی جامعه ارایه دهد. پس باید در این زمینه اندیشید و نگران بود. شتاب مبارزات به ما این فرصت را نخواهد داد تا مطابق فرضیات ذهنی خود عمل کنیم. به بیان دیگر، جامعه صبر نمی کند تا در چارچوبی آشکار شود که ما از پیش اندیشیده یا فرض کرده ایم. باید اعتراف کرد که جای دو گروه اجتماعی در جنبش فعلی خالی است. بخشی از توده ها که هنوز این نزاع را در چارچوب رقابت هایِ انتخاباتی تحلیل می کنند. این ها در انتخابات از کروبی و موسوی پشتیبانی نکرده و به هر دلیل با آن ها و حامیانشان مخالف بوده اند؛ گمان می کنند که پشتیبانی از جنبش یعنی دست برداشتن از نظرات پیشین یا توافق با موسوی یا کروبی یا حتا رفسنجانی.گروه بزرگی از این نیروی اجتماعی با کلیت رژیم نیز مخالف هستند اما هنوز حاضر نشده اند اصالت آزادی خواهانه ی این جنبش را به رسمیت شناخته و در آن شرکت داشته باشند. دسته ی دوم را بخشی از نخبگان و احزاب ملی و چپ تشکیل می دهد. آن ها نیز نزاع فعلی را جنگ قدرت بین اصلاح طلبان و محافظه کاران به حساب می آورند. تا زمانی که این دو دسته برای شرکت فعال در جنبش سبز، قانع نشوند نمی توان انتظار داشت که جنبش در کوتاه مدت به پیروزی دست یابد. باید بر روی پروژه ی قانع سازی یا توجیه دیگری کار کرد. به نظر من نگرانی برخی احزاب این است که برخی اصلاح طلبان بخواهند از اعتبار آن ها برای به میدان کشاندن مردم در میدان مبارزه بهره ببرند و در نهایت همچون خمینی آن ها را کنار زده و اعلام کنند مردم به دنبال «جمهوری اسلامی نه یک کلمه کم و نه یک کلمه زیاد بوده اند». شاید آقای کروبی به دلیل ظرفیت خوبی که برای گفتگو با دگر اندیشان دارد بتواند با این گرو ها سخن گفته و آن ها را برای شرکت فعال تر در جنبش توجیه نماید. تعامل یک طرفه فاقد مفهوم است. باید گفت و شنید و همکاری داشت. نباید از اَنگ حکومت واهمه داشت و پا پیش نگذاشت. اعتماد سازی در بین دگر اندیشان و اصلاح طلبان اگر چه هزینه ی سنگینی در بردارد اما از افشاگری علیه تجاوز ها پر هزینه تر نخواهد بود. باید از همه ی ظرفیت های ملی برای تقویت جنبش بهره برد و مانع از فرسایشی شدن مبارزات شد.
اگر تا دیروز دغدغه ی اصلی ما این بود که سرنوشت این مبارزات چه خواهد شد و آیا بار دیگر رژیم موفق به سرکوب آن می شود یا نه، امروز باید علاوه بر نحوه ی توده ای کردن این جنبش، به پلاتفرم آینده ی آن نیز نیم نگاهی داشته باشیم. این کار از اپوزیسیون دموکرات و متحدی ساخته است که همراهی خود با جنبش سبز را به نمایش گذاشته باشد. در غیر این صورت معلوم نیست به دموکراسی واقعی و سکولار و حقوق بشر دست یابیم. حضور اصلاح طلبان در جنبش برای دوران گذار بسیار مغتنم است اما باید به دوره ی پسا اصلاحات و پسا اسلام گرایی فکر کرد. شرایط فعلی به دلیل رشد فکری جامعه و تجربه ی انقلاب بهمن 57 بسیار متفاوت است. نباید نگران تکرار انقلاب بود. باید از این فرصت تاریخی به نحو ِدرستی استفاده کرد. امروز صدور اعلامیه های آتشین علیه موسوی و کروبی به این بهانه که می خواهیم از خمینیزه شدن جنبش جلوگیری کنیم یک حرکت ارتجاعی و غیر روشنفکرانه است. باید در جنبش شرکت داشت و در عین حال در برخورد با آن شیوه ی کرتیکال یا انتقادی را حفظ کرد. افراط و تفریط برخی احزاب سیاسی و روشنفکران خود سوژه ای قابل نقد است.