هفتم آبان روز کورش بزرگ را گرامی میداریم
منشور کورش هخامنشی
نام کورش:
نام كورش بزرگ، پادشاه هخامنشی در كهنترین سند شناختهشده كه همانا منشور
کورش هخامنشی باشد، به گونه «كـو ـ رَ ـ اَش» آمده است. از آنجا كه متن منشور به خط
و زبان اَكَـدی (بابلی نو) نگاشته شده است، میتوان بر این گمان بود كه نام كورش نیز
در آن فرمان بر مبنای آوا و تلفظ بابلی آن نویسانده شده است.
اما در بخشی از سنگنبشتههای پاسارگاد كه به خط و زبان پارسی باستان
هستند، این نام به گونه «كوروشَـه/ كوروش» آمده است: «اَدَم/ كوروش/ خشایـثییـه/ هخامنیشییـه»،
«من كورش، شاه هخامنشی». البته در باره زمان نگارش این سنگنبشتها، پرسشها و تردیدهایی
جدی مطرح است. در تاریخنامههای سدههای میانه، نام كورش به آوای عربیده آن، همچون
«قورس/ قورش» ثبت شده است.
اما نكته جالب و مهمی كه برانگیزاننده این یادداشت كوتاه میبوده، در
این است كه گویا كورش نام دیگری نیز داشته است. استرابو نقل میكند كه «كورش» نامی
است كه او پس از پادشاهی و با الهام از رود «كُـر» در جنوب پاسارگاد بر خود نهاد. او
همچنین گزارش كرده كه پیش از آن، نام كورش «اَگـرَداتوس Agradatus» (اَگـرَداد/ اَگـراداد) بوده است.
میدانیم كه اگرَداد، نامی یكپارچه ایرانی است و پسوند «-ُ س» را به قاعده تلفظ یونانی
بر خود پذیرفته است.
در باره معنای نام اگرَداد و كورش آگاهی چندانی در دست نیست. ممكن است
نام اگرَداد، آنگونه كه جهانشاه درخشانی در «آریاییان، مردم كاشی و دیگر ایرانیان»
(تهران، 1382) باز آورده است، به معنای «اهوراداد» باشد و همچنین ممكن است با «آتش»
در پیوند باشد، بدانگونه كه امروزه نیز در برخی نواحی ایران، آتش را بگونه «آگُـر»
ادا میكنند. اما معنای واژه كورش یا كُـر، مانند بسیاری از دیگر نامهای كهن در همه
زبانها، ظاهراً به تمامی از دست رفته است و كوششهای برخی پژوهشگران برای دریافت معانی
و بخشهای برسازنده آن تاكنون به نتیجهای پذیرفتنی نرسیده است. اما میتوان گمان داد
كه اصطلاح فقهی «آب كٌـر» از ریشه ایرانی ناشناخته رود كر برگرفته شده باشد و نامها
و اصطلاحهایی از این قبیل فراوان هستند.
پیشگفتار:
جهان امروز، نه با چشمداشت بر خاك سرزمینها، كه با تاختن بر اندیشه،
باورها، غرور و هویت ملی مردمان، چیرگی بر آنان را در سر میپروراند. مردمانی كه باورها
و هویت ملی و تاریخی خود را به فراموشی سپارند؛ مردمانی كه نیازمند دانش و فنآوری
كشورهای دیگر باشند؛ شكستخوردگان جهان امروزند. پیشینیان ما گذشتهای سرافرازانه برای
ما به ارمغان نهادند. ما برای فرزندان آینده خود چه دستاوردی داریم و برای شكسته نشدن
در جهانِ سخت نامهربان امروز، چه راههایی اندیشیدهایم؟
در سال 1258 خورشیدی/ 1879 میلادی، به دنبال كاوشهای گروه انگلیسی در
معبد بزرگ اِسَـگيلَـه (نیایشگاه مَـردوک، خدای بزرگ بابلی) در شهر باستانی بـابِـل
در میاندورود (بینالنهرین) استوانهای از گل پخته بدست باستانشناسی كـلدانی به نام
«هرمز رسـام» پیدا شد كه امروزه در موزه بریتانیا در شهر لندن نگهداری میشود.
بررسیهای نخستین نشان میداد كه گرداگرد این استوانه گِـلین را نوشتههایی
به خط و زبان بابلی نو (اَكَـدی) در برگرفته است كه گمان میرفت نبشتهای از فرمانروایان
آشور و بابِـل باشد. اما بررسیهای بیشتری كه پس از گرتهبرداری و آوانویسی و ترجمه
آن انجام شد، نشان داد كه این نبشته در سال 538 پیش از میلاد به فرمان كورش بزرگ هخامنشی
(550-530 پم.) و به هنگام ورود به شهر بابل نویسانده شده است. از زمان نگارش این فرمان
تا به امروز (1384) 2545 سال میگذرد.
***
شكل ظاهری این فرمان، به مانند استوانهای دیده میشود كه میانه آن قطورتر
از دوسوی آنست. انتشار و ثبت فرمانها و یادمانهای رسمی بر روی استوانه گِلین و نیز
بر روی لوحههای مسطح، از سابقهای دیرین در ایران و میاندورود برخوردار بوده، كه گونه
استوانهای آن نسبت به بقیه، پایداری و دوام بیشتری داشته است. بیتردید این فرمان
در نسخههای متعددی برای ارسال به نواحی گوناگون نویسانده شده بوده كه امروزه تنها
یكی از آنها به دست آمده است.
استوانه كورش آسیبهایی جدی به خود دیده است. بسیاری از سطرهای آن از
بین رفته و یا بر اثر فرسودگی بیش از اندازه قابل خواندن نیستند. نبشتههای بخشهای
آسیبدیده را تنها با توجه به اندازه فضای خالی و برخی حروف باقی مانده در آن میتوان
تا حدودی بازسازی كرد كه در این بازسازی نیز، بیگمان احتمال اشتباههایی وجود دارد.
بدین لحاظ و نیز به دلیل اینكه در خوانش و ترجمه نبشتههای بابلی، هنوز نیز اتفاق نظر
وجود ندارد؛ متن منشور كورش در ترجمههای گوناگون به تفاوتهایی دچار آمده است. با
این نگرش، هیچیك از ترجمههای امروزی كتیبه، معادل دقیق معنای عبارتهای اصلی آنرا
ارائه نمیكنند. استناد به محتوای كتیبه و به ویژه كلیدواژهها، میبایست با دقت و
وسواس بسیاری صورت پذیرد. بیتردید استناد به كتیبه هنگامی با اطمینان بیشتری ممكن
میشود كه واژه یا مفهومی خاص، در بیشتر پژوهشها به گونه كموبیش یكسانی برگردان
شده باشند.
در دانشگاه «ییل» (Yale) كتیبه كوچك و آسیبدیدهای نگهداری میشود كه ریشارد بِرگِر در سال
1975 آنرا بخشی گمشده از استوانه كورش دانست. این بخش توسط همو به كتیبه اصلی اضافه
گردید و نُه سطر پایانی فعلی آنرا تشكیل میدهد (← سطرهای 37 تا
45).
فرمان كورش بزرگ از زمان پیدایش تا به امروز بارها ترجمه و ویرایش و پژوهش
شده است. پیش از همه، جوان پر شور و كاشـف رمز خط میخی فارسی باستان یعنی هنری كِرِسْویك
راولینسون در سال 1880 میلادی و بعدها ف. ویسباخ 1890، گ. ریختر 1952، آ. اوپنهایم
1955، و. اِیلرز 1974، ج. هارماتا 1974، پ. بـرگـر 1975، ا. كـورت 1983، پ. لوكوك
1999 و بسیاری دیگر آنرا تكرار و كاملتر كردند. متن فارسی ارائه شده در این كتاب نیز
با نگرش به پژوهشهای پیشین و روند بهبود شناخت حروف و واژگان بابلی یا اَكَدی و نیز
خوانشهای تازهتر منشور كورش فراهم شده و در زیرنویسها به یادداشتهای اندكی پرداخته
شده است.
ترجمه و انتــشار فرمــان كــورش بــزرگ (كــورش دوم) پــرده از نادانــستههای
بســیار برداشت و بزودی بعنوان «منشور آزادی» و «نخستین منشور جهانی حقوق بشر» شهرتی
عالمگیر یافت و نمایندگان و حقوقدانان كشورهای گوناگون جهان در سال 1348 خورشیدی با
گردهمایی در كنار آرامگاه كورش در پاسارگاد، از او بنام نخستین بنیادگذار حقوق بشر
جهان یاد كردند و او را ستودند. حقوقی كه انسانِ امروز پس از دوهزاروپانصد سال در اندیشه
ایجاد و فراهمسازی آن افتاده است و آرزوی گسترش آنرا در سر میپروراند.
(نسخهبدلی از منشور
كورش به عنوان كهنترین فرمانِ شناختهشده تفاهم و همزیستی ملتها در ساختمان سازمان
ملل متحد در نیویورك نگهداری میشود. این كتیبه در فضای بین تالار اصلی شورای امنیت
و تالار قیمومت جای دارد).
چه چیز باعث شده است تا فرمان كورش به این پایه از شهرت برسد؟ پاسخ این
پرسش هنگامی دریافته میشود كه فرمان كورش را با نبشتههای دیگر فرمانروایان همزمان
خود و حكمرانان امروزی به سنجش بگذاریم و بین آنها داوری كنیم.
آشور نصیرپال، پادشاه آشور (884 پم.) در كتیبه خود نوشته است: ‘‘… به فرمان آشور
و ایشتار، خدایان بزرگ و حامیان من … ششصد نفر از لشكر دشمن را بدون
ملاحظه سر بریدم و سه هزار نفر از اسیران آنان را زنده زنده در آتش سوزاندم … حاكم شهر را به
دست خودم زنده پوست كندم و پوستش را به دیوار شهر آویختم … بسیاری را در
آتش كباب كردم و دست و گوش و بینی زیادی را بریدم، هزاران چشم از كاسه و هزاران زبان
از دهان بیرون كشیدم و سرهای بریده را از درختان شهر آویختم."
دركتیبه سِـناخِـریب، پادشاه آشور (689 پم.) چنین نوشته شده است:
‘‘… وقتی
كه شهر بابِـل را تصرف كردم، تمام مردم شهر را به اسارت بردم. خانههایشان را چنان
ویران كردم كه بصورت تلی از خاك درآمد. همه شهر را چنان آتـش زدم كـه روزهای بسـیار
دود آن به آسـمان میرفـت. نهـر فـرات را به روی شهر جاری كردم تا آب حتی ویرانهها
را نیز با خود ببرد."
در كتیبه آشور بانیپال (645 پم.) پس از تصرف شهر شوش آمده است: ‘‘… من شوش، شهر بزرگ
مقدس … را
به خواست آشور و ایشتار فتح كردم … من زیگورات شوش را كه با آجرهایی از سنگ لاجورد لعاب شده
بود، شكستم … معابد
عیلام را با خاك یكسان كردم و خـدایـان و الـهههـایشان را به باد یغما دادم. سپاهیان
من وارد بیشههای مقدسش شدند كه هیچ بیگانهای از كنارش نگذشته بود، آنرا دیدند و به
آتش كشیدند. من در فاصله یك ماه و بیست و پنج روز راه، سـرزمـین شـوش را تبدیل به یك
ویرانه و صحرای لم یزرع كردم … ندای انسانی و … فریادهای شـادی
… به
دست من از آنجا رخت بربست، خاك آنجا را به تـوبـره كشیدم و به ماران و عـقربها اجازه
دادم آنجا را اشغال كنند."
و در كتیبه نَـبوكَـد نَـصَر دوم، پادشـاه بـابل (565 پم.) آمـده است:
‘‘ … فرمان
دادم كه صد هزار چشم در آورند و صد هزار ساق پا را بشكنند. هزاران دختر و پسر جوان
را در آتش سوزاندم و خـانـهها را چنان ویران كردم كه دیگر بانگ زندهای از آنجا برنخیزد."
این رویدادهای غیر انسانی تنها
به آن روزگاران تعلق ندارد. امروزه نیز مردمان جهان با چنین ستمها و خشونتهایی روبرو
هستند. هنوز جنایتهای آمریكا در ژاپن و ویتنام، فرانسه در الجزایر، ایتالیا در حبشه
و لیبی، پرتقال و اسپانیا در آمریكای لاتین، و انگلستان در سراسر جهان، از یادها نرفتهاند.
مردم هرگز فراموش نخواهند كرد كه در عراق بمبهای شیمیایی بر سر مردم بیدفاع هلبچه
فروریخت و همه آنان از پیر و جوان و زن و كودك به وضعی رقتانگیز نابود شدند. در افغانستان
و در میان سكوت حیرتانگیزِ جهانیان، صدها هزار تن از مردم غیرنظامی و بیدفاع شهرها
قربانی مطامع ابرقدرتهای امروز و گروهای سیاسی كشور میشوند، در حالیكه در زندگی
روزمره نیز از قحطی و بیماریهای همهگیر، از گرسنگی و وبا و سرما رنج میبرند. در
بوسنی و در كانون اروپای متمدن تنها به انگیزههای نژادی مردم و كودكان را بیدریغ
و دستهجمعی به كام مرگ میفرستند. در مكه جامه سپید زائران را به سرخی میآلایند و
جان و مال و ناموس آنان را مباح میشمرند.
كشورهای بزرگ و پیشرفته و متمدن جهان، سلاحهای مرگبار كشتار جمعی و بمبهای
شیمیایی و میكربی خود را دیگر مستقیماً بر كاشانه مردم رها نمیكنند، بلكه آنها را
به بهایی گزاف در اختیار كشورهایی همچون عراق میگذارند تا بر سر جوانان ایران زمین
بریزد و آنگاه باز هم به بهای گزاف به درمان زخمهای آنان بپردازند و از نقض حقوق بشر
گلایه كنند و خود را بزرگترین پشتیبان آن بدانند.
اما علیرغم رفتارهای ناپسند پادشاهان آشور و بابل و حكمرانان امروز جهان،
كورش پس از ورود به شهر بابل و با دارا بودن هرگونه قدرتعملی به عنوان شاه نیرومندترین
كشور جهان، نه تنها پادشاه مغلوب را مصلوب نكرد؛ بلكه او را به حاكمیت ناحیهای منصوب،
و با مردم شهر نیز چنین رفتار نمود: ‘‘ … آنگاه كه بدون جنگ و پیكار وارد
بابل شدم، همه مردم گامهای مرا با شادمانی پذیرفتند … مَردوك (خدای
بابلی) دلهای پاك مردم بابل را متوجه من كرد؛ زیرا من او را ارجمند و گرامی داشتم.
ارتش بزرگ من به صلح و آرامی وارد بابل شد … نگذاشتم رنج و
آزاری به مردم این شهر و این سرزمین وارد آید. وضع داخلی بابل و جایگاههای مقدسش قلب
مرا تكان داد. من برای صلح كوشیدم. بردهداری را برانداختم. به بدبختیهای آنان پایان
بخشیدم. فرمان دادم كه همه مردم در پرستش خدای خود آزاد باشند و آنان را نیازارند.
فرمان دادم هیچكس اهالی شهر را از هستی ساقط نكند. خدای بزرگ از من خرسند شد … فرمان دادم … تمام نیایشگاههایی
را كه بسته شده بود، بگشایند. همه خدایان این نیایشگاهها را به جاهای خود بازگرداندم.
اهالی این محلها را گرد آوردم و خانههای آنان را كه خراب كرده بودند، از نو ساختم.
صلح و آرامش را به تمامی مردم اعطا كردم."
كورش پس از ورود به شهر بابل (در كنار رود فرات و در جنوب بغداد امروزی)
فرمان آزادی هزاران یهودی را صادر كرد كه قریب هفتاد سال در بابل به اسارت گرفته شده
بودند. هزاران آوند زرین و سیمین آنان را كه پادشاه بابل از ایشان به غنیمت گرفته بود،
به آنان بازگرداند و اجازه داد كه در سرزمین خود نیایشگاهی بزرگ برای خود بر پای دارند.
رفتار كورش با یهودیان موجب كوچ بسیاری از آنان به ایران شد كه در درازای بیست و پنج
قرن هیچگاه بین آنان و ایرانیان جنگ و خشونت و درگیری رخ نداد و آنان ایران را میهن
دوم خود میدانستهاند. در این باره در بابهای گوناگون اسفار عَـزرا و اشعیا در كتاب
تورات (عهد عتیق)، ضمن نامبر كردن كورش با عنوان «مسیح خداوند» آمده است: ‘‘ خداوند
روح كورش پادشاه فارس را برانگیخت تا در تمامی ممالك خود فرمانی صادر كند و بنویسد:
كورش پادشاه فارس چنین میفرماید كه یـهُـوَه/ یـهْـوِه خدای آسمان مرا امر فرموده
است كه خانهای برای او در اورشلیم كه در یهودا است، بنا نمایم. پس كیست از شما از
تمامی قوم او كه خدایش با وی باشد و به اورشلیم كه در یهودا است برود و خانه یـهُـوَه
را كه خدای حقیقی است در اورشلیم بنا نماید …؟ پس همگی برخاسته
و روان شدند تا خانه خداوند را كه در اورشــلیم است، بـنا نمایند. ... و كورش پادشاه،
ظروف خانه خداوند را كه نَـبوكَـد نَـصَـر آنها را از اورشلیم آورده و در خانه خود
گذاشته بود، بیرون آورد و به رئیس یهودیان سپرد."
در اینجا مایلم بخصوص به این نكته
تاكید كنم كه با وجود اینكه منشور كورش بزرگ را «نخستین اعلامیه حقوق بشر» میدانند،
اما نوآوری چنین فرمانی از كورش نبوده است؛ بلكه این فرمان فرایند فرهنگ ایرانی بوده
است. فرهنگی كه هرگز دستور به غارت و آدمكشی و ویرانی نداده است. و كورش این رفتار
را از مردمان سرزمین خود، از نیاكان خود، از فرهنگ رایج كشورش، در آغوش مهرآمیز مادر
و از پرورش او آموخته بوده و بكار بسته است. سرافرازی نخستین بیانیه جهانی حقوق بشر
نه تنها برای كورش، بلكه همچنین برای فرهنگ كشوری است كه سراسر پهنه پهناور آن از كهنترین
روزگاران تابشگاهِ اندیشه نیك و كردار نیكی بوده است كه امروزه و از پس هزاران سال
مردمان جهان در آرزو و آرمان فراهم ساختن آن هستند.
منشور كورش هخامنشی ارمغانی است از سرزمین ایران برای جهانی كه از جنگ
و خشونت خسته است و از آن رنج میبرد.
گزیده منشور:
منم كـوروش، شاه جهان، شاه بزرگ، شاه توانمند، شاه بابِـل، شاه سومر و
اَكَد، شاه چهار گوشه جهان. پسر كمبوجیه، شاه بزرگ … نوه كورش، شاه
بزرگ … نبیره
چیشپیش، شاه بزرگ …
آنگاه كه بدون جنگ و پیكار وارد بابل شدم، همه مردم گامهای مرا با شادمانی
پذیرفتند. در بارگاه پادشاهان بابِـل بر تخت شهریاری نشستم. مردوك خدای بزرگ دلهای
پاك مردم بابـل را متوجه من كرد … زیرا من او را ارجمند و گرامی داشتم.
ارتش بزرگ من به صلح و آرامی وارد بابل شد. نگذاشتم رنج و آزاری به مردم
این شهر و این سرزمین وارد آید. وضع داخلی بابل و جایگاههای مقدسش قلب مرا تكان داد
… من
برای صلح كوشیدم.
من بردهداری را برانداختم، به بدبختی آنان پایان بخشیدم. فرمان دادم
كه همه مردم در پرستش خدای خود آزاد باشند و آنان را نیازارند. فرمان دادم كه هیچكس
اهالی شهر را از هستی ساقط نكند.
مَـردوك خدای بزرگ از كردار من خشنود شد … او بركت و مهربانیاش
را ارزانی داشت. ما همگی شادمانه و در صلح و آشتی مقام بلندش را ستودیم …
من همه شهرهایی را كه ویران شده بود از نو ساختم. فرمان دادم تمام نیایشگاههایی
كه بسته شده بودند را بگشایند. همه خدایان این نیایشگاهها را به جاهای خود بازگرداندم.
همه مردمانی كه پراكنده و آواره شده بودند را به جایگاههای خود برگرداندم
و خانههای ویران آنان را آباد كردم. همه مردم را به همبستگی فرا خواندم. همچنین پیكره
خدایان سومر و اَكَـد را كه نَـبونید بدون واهمه از خدای بزرگ به بابل آورده بود، به
خشنودی مَردوك خدای بزرگ و به شادی و خرمی به نیایشگاههای خودشان بازگرداندم. بشود
كه دلها شاد گردد.
بشود، خدایانی كه آنان را به جایگاههای مقدس نخستینشان بازگرداندم،
هر روز در پیشگاه خدای بزرگ برایم زندگانی بلند خواستار باشند. بشود كه سخنان پر بركت
و نیكخواهانه برایم بیابند. بشود كه آنان به خدای من مَردوك بگویند: ‘‘ به كورش شاه،
پادشاهی كه ترا گرامی میدارد و پسرش كمبوجیه، جایگاهی در سرای سپند ارزانی دار.’’
من برای همه مردم جامعهای آرام فراهم ساختم و صلح و آرامش را به تمامی
مردم اعطا كردم.
متن کامل منشور:
1. «كورش» (در بابلی:
‹كو- رَ – آش›)،
شاه جهان، شاه بزرگ، شاه توانمند، شاه «بـابِـل» ‹با- بی- لیم›، شاه «سـومـر» ‹شو-
مـِ- ری› و «اَكَّـد» ‹اَك- كـَ- دی- ای›، …
2. ... همه جهان
از اینجا تا پایان سطر نوزدهم، نه از زبان كورش، بلكه به روایت ناظری
ناشناخته كه میتواند نظر اهالی و بزرگان بابل باشد، بازگو میشود.
3. ... مرد ناشایستی
به فرمانروایی كشورش رسیده بود.
4. او آیینهای كهن
را از میان برد و چیزهای ساختگی بجای آن گذاشت.
5. معبدی بَدلی از
نیایشگاه «اِسَـگیلَـه» ‹اِ- سَگ- ایلَـه› برای شهر «اور» ‹او- ریم› و دیگر شهرها ساخت.
«اِسَـگیـلَـه/ اِزاگیلا»
نام نیایشگاه بزرگ «مردوك» یا خدای بزرگ است. این نام شباهت فراوانی با نام نیایشگاه
ایرانی «اِزَگین» در «اَرَتَـه» دارد كه در حماسه سومری «اِنمِـركار و فرمانروای اَرَته»
بازگو شده است. آقای جهانشاه درخشانی در آریاییان، مردم كاشی و دیگر ایرانیان (تهران،
1382، ص 507)، «اِزَگین» را به معنای «سنگ لاجورد» میداند. از سوی دیگر «كاسیان» نیز
رنگ آبی را رنگ خداوند بشمار میآوردند و «كاشّـو/ كاسّـو»، نام خدای بزرگ آنان به
معنای «رنگ آبی» است. امروزه همچنان واژه «كاس» برای رنگ آبی در گویشهای محلی بكار
میرود. برای نمونه در گیلان، مردان با چشم آبی را «كـاس آقا» خطاب میكنند. همچنین
برای آگاهی از پیوند اَرَتَـه با نواحی باستانی حاشیه هلیلرود در جنوب جیرفت بنگرید
به: مجیدزاده، یوسف، جیرفت كهنترین تمدن شرق، تهران، 1382.
6. او كار ناشایست
قربانی كردن را رواج داد كه پیش از آن نبود ... هر روز كارهایی ناپسند میكرد، خشونت
و بدكرداری.
7. او كارهای ...
روزمره را دشوار ساخت. او با مقررات نامناسب در زنـدگی مـردم دخالت میكرد. اندوه و
غم را در شهرها پراكند. او از پرستش «مَــردوك» ‹اَمَـر- اوتو› خدای بزرگ روی برگرداند.
گمان میرود نام «مردوك» با واژه آریایی و اوستایی «اَمِـرِتات» به معنای
«جاودانگی/ بیمرگی» در پیوند باشد. اما ویژگیهای دیگر مردوك شباهتهایی با «اهورامزدا»
دارد و همچون او در سیاره «مشتری» متجلی میشده است. همانگونه كه مردوك را با نام
«اَمَـر- اوتو» میشناختهاند؛ از او با نام آریایی و كاسی «شوگورو» نیز یاد میكردهاند
كه به معنای «بزرگترین سرور» بوده و با معنای اهورامزدا (سرور دانا/ سرور خردمند) در
پیوند است.
8. او مردم را به
سختی معاش دچار كرد. هر روز به شیوهای ساكنان شهر را آزار میداد. او با كارهای خشنِ
خود مردم را نابود میكرد ... همه مردم را.
9. از ناله و دادخواهی
مردم، «اِنـلیل/ ایـلّیل» خدای بزرگ (= مردوك) ناراحت شد ... دیگر ایزدان آن سرزمین
را ترك كرده بودند. (منظور آبادانی و فراوانی و آرامش)
10. مردم از خدای
بزرگ میخواستند تا به وضع همه باشندگان روی زمین كه زندگی و كاشانهاشان رو به ویرانی
میرفت، توجه كند. مردوك خدای بزرگ اراده كرد تا ایزدان به «بابِـل» بازگردند.
11. ساكنان سرزمین
«سـومِـر» و «اَكَّـد» مانند مردگان شده بودند. مردوك بسوی آنان متوجه شد و بر آنان
رحمت آورد.
12. مردوك به دنبال
فرمانروایی دادگر در سراسر همه كشورها به جستجو پرداخت. به جستجوی شاهی خوب كه او را
یاری دهد. آنگاه او نام «كورش» پادشاه «اَنْـشان» ‹اَن- شـَ- اَن› را برخواند. از او
بنام پادشاه جهان یاد كرد.
13. او تمام سرزمین
«گوتی» ‹كو- تی- ای› را به فرمانبرداری كورش در آورد. همچنین همه مردمان «ماد» ‹اوم-
مـانمَـن- دَه› را. كـورش با هر « سیاه سر» (همه انـسانها) دادگرانه رفتار كرد.
در تداول، نامِ بابلی «اومانمنده» را با «ماد» برابر میدانند. اما به
نظر میآید كه این نام بر همه یا یكی از اقوام آریایی كه در هزاره دوم پیش از میلاد
به میاندورود مهاجرت كرده بودهاند؛ اطلاق میشده است.
14. كورش با راستی
و عدالت كشور را اداره میكرد. مردوك، خدای بزرگ، با شادی از كردار نیك و اندیشه نیكِ
این پشتیبان مردم خرسند بود.
15. او كورش را برانگیخت
تا راه بابل را در پیش گیرد؛ در حالی كه خودش همچون یاوری راستین دوشادوش او گام برمیداشت.
ممكن است منظور دیده شدن سیاره مشتری بوده باشد. در باورهای ایرانی، سیاره
مشتری نماد آسمانی اهورامزدا/ مردوك بوده است. نك به: بارتل ل. واندروردن، پیدایش دانش
نجوم، ترجمه همایون صنعتیزاده، 1372. او حتی منظور از «سپاه پر شمار او» را نیز ستارگان
آسمان میداند.
16. لشكر پر شمار
او كه همچون آب رودخانه شمارش ناپذیر بود، آراسته به انواع جنگافزارها در كنار او
ره میسپردند.
17. مردوك مقدر كرد
تا كورش بدون جنگ و خونریزی به شهر بابل وارد شود. او بابل را از هر بلایی ایمن داشت.
او «نَـبـونـید» ‹نـَ- بو- نـَ- اید› شاه را به دست كورش سپرد.
18. مردم بابل، سراسر
سرزمین سومر و اَكَّـد و همه فرمانروایان محلی فرمان كورش را پذیرفتند. از پادشاهی
او شادمان شدند و با چهرههای درخشان او را بوسیدند.
19. مردم سروری را
شادباش گفتند كه به یاری او از چنگال مرگ و غم رهایی یافتند و به زندگی بازگشتند. همه
ایزدان او را ستودند و نامش را گرامی داشتند.
20. منم «كـورش»،
شاه جهان، شاه بزرگ، شاه توانمند، شاه بابِـل، شاه سومر و اَكَّـد، شاه چهار گوشه جهان.
از اینجا روایت به صیغه اول شخص و از زبان كورش بازگو میشود. استرابو
نقل میكند كه «كورش» نامی است كه او پس از پادشاهی و با الهام از رود «كُـر» در جنوب
پاسارگاد بر خود نهاد. پیش از این، نام او «اَگـرَداتوس Agradatus» (اَگـرَداد/ اَگـراداد) بوده است.
نك به: جغرافیای استرابو، ترجمه هـ. صنعتیزاده، 1382، ص. 319.
21. پسر «كمبوجیه»
‹كـَ- اَم- بو- زی- یه›، شاه بزرگ، شاه «اَنْـشان»، نـوه «كـورش» (كـورش یكم)، شاه
بزرگ، شاه اَنشان، نبیره «چیشپیش» ‹شی- ایش- بی- ایش›، شاه بزرگ، شاه اَنشان.
22. از دودمـانی كـه
همیشه شـاه بـودهاند و فـرمانـرواییاش را «بِل/ بعل» ‹بـِ- لو› (خداوند/ = مردوك)
و «نَـبـو» ‹نـَ- بو› گرامی میدارند و با خرسندی قلبی پادشاهی او را خواهانند. آنگاه
كه بدون جنگ و پیكار وارد بابل شدم؛
«نَـبـو» ایزد نویسندگی
و دبیـری بـوده، و نیایشگاه او به نـام «اِزیـدَه» خوانده میشده است. ورود كورش «بدون
جنگ و پیكار» به بابل، نه تنها در گزارش او، بلكه در متون بابلی همچون «سالنامه نبونید»
و نیز در «تواریخ هرودوت» (كتاب یكم) تأیید شده است. برای آگاهی از سالنامه نبونید
نگاه كنید به:
Hinnz, W., Darios und die Perser, I, 1976, p. 106.
23. همه مـردم گامهای
مرا با شادمانی پذیرفتند. در بارگاه پادشاهان بـابـل بر تخت شهریاری نشستم. مَردوك
دلهای پاك مردم بابل را متوجه منكرد، زیرا من او را ارجمند و گرامی داشتم.
پذیرش كورش توسط مردم، در «كورشنامه/ سیروپدی» (Curou Paideia) نوشته گزنفون نیز تأیید شده است. گزنفون اظهار میدارد كه مردمان
همه كشورها با رضایت خودشان پادشاهی و اقتدار كورش را پذیرفته بودند (سیروپدی، كتاب
یكم).
24. ارتش بزرگ من
به صلح و آرامی وارد بابل شد. نگذاشتم رنج و آزاری به مردم این شهر و این سرزمین وارد
آید.
25. وضع داخلی بابل
و جایگاههای مقدسش قلب مرا تكان داد ... من برای صلح كوشیدم. نَـبونید، مردم درمانده
بابل را به بردگی كشیده بود، كاری كه در خور شأن آنان نبود.
26. من بردهداری
را برانداختم. به بدبختیهای آنان پایان بخشیدم. فرمان دادم كه همه مردم در پرستش خدای
خود آزاد باشند و آنان را نیازارند. فرمان دادم كه هیچكس اهالی شهر را از هستی ساقط
نكند. مردوك از كردار نیك من خشنود شد.
27. او بر من، كورش،
كه ستایشگر او هستم، بر پسر من «كمبوجیه» و همچنین بر همه سپاهیان من.
28. بركت و مهربانیاش
را ارزانی داشت. ما همگی شادمانه و در صلح و آشتی مقام بلندش را ستودیم. به فرمان مَردوك
همه شاهانی كه بر اورنگ پادشاهی نشستهاند؛
29. و همه پادشاهان
سرزمینهای جهان، از «دریای بالا» تا «دریای پایین» (دریای مدیترانه تا خلیج فارس)،
همه مردم سرزمینهای دوردست، همه پادشاهان «آموری» ‹اَ- مور- ری- ای›، همه چادرنشینان،
30. مـرا خـراج گذاردند
و در بـابـل بر من بـوسـه زدنـد. از ... تا «آشـــور» ‹اَش- شور› و «شوش» ‹شو- شَن›.
31. من شهرهای «آگادِه»
‹اَ- گـَ- دِه›، «اِشنونا» ‹اِش- نو- نَك›، «زَمبان» ‹زَ- اَم- بـَ- اَن›، «مِتورنو»
‹مـِ- تور- نو›، «دیر» ‹دِ- ایر›، سرزمین «گوتیان» و شهرهای كهن آنسوی «دجله» ‹ای-
دیك- لَت› كه ویران شده بود را از نو ساختم.
32. فرمان دادم تمام
نیایشگاههایی كه بسته شده بود را بگشایند. همه خدایان این نیایشگاهها را به جاهای
خود بازگرداندم. همه مردمانی كه پراكنده و آواره شده بودند را به جایگاههای خود برگرداندم.
خانههای ویران آنان را آباد كردم. همه مردم را به همبستگی فرا خواندم.
با اینكه هیچ دلیل قاطعی در زرتشتی بودنِ كورش بزرگ در دست نیست؛ اما
او همچون زرتشت به این باور كهن ایرانی پایبند بوده است كه هر كس در پرستش خدای خود
و انتخاب دین خود آزاد است. افسوس كه موبدان زرتشتی عصر ساسانی با سختگیری و خشونتهای
بیشمار و اعمال سلیقههای شخصی در تحریف آیین زرتشت، به این دستاورد با ارزش فرهنگ
ایرانی آسیب زدند.
33. همچنین پیكره
خدایان سومر و اَكَّـد را كه نَـبونید بدون واهمه از خدای بزرگ به بابل آورده بود؛
به خشنودی مَردوك به شادی و خرمی،
34. به نیایشگاههای
خودشان بازگرداندم، بشود كه دلها شاد گردد. بشود، خدایانی كه آنان را به جایگاههای
مقدس نخستینشان بازگرداندم،
گشایش و بازسازی نیایشگاهها به فرمان كورش، دستكم در یك متن دیگر شناخته
شده است. بر این لوح چهار سطری كه از «اَرَخ» در میاندورود كشف شده، آمده است: “منم
كورش، پسر كمبوجیه، شاه توانمند، آنكه «اِسَـگیلَـه» و «اِزیـدَه» را باز ساخت.” برای
آگاهی بیشتر نگاه كنید به صفحه 156 مقاله W. Eilers در كتابشناسی.
35. هر روز در پیشگاه
خدای بزرگ برایم خواستار زندگانی بلند باشند. بشود كه سخنان پر بركت و نیكخواهانه برایم
بیابند. بشود كه آنان به خدای من مَردوك بگویند: ‘‘به كورش شاه، پادشاهی كه ترا گرامی
میدارد و پسرش كمبوجیه جایگاهی در سرای سپند ارزانی دار.’’
در باورهای ایرانی، «سرای سپند» یا «اَنَـغْـرَه رَئُـچَـنْـگْـه» (اَنَـغران/
اَنارام) به معنای «روشنایی بیپایان و جایگاه خدای بزرگ یا اهورامزدا و بهشت برین
است.
36. بیگمان در روزهای
سازندگی، همگی مردم بابل، پادشاه را گرامی داشتند و من برای همه مردم جامعهای آرام
فراهم ساختم. (صلح و آرامش را به تمامی مردم اعطا كردم). . . . .
37. … غاز، دو اردك،
ده كبوتر. برای غازها، اردكها و كبوتران…
از سطر 37 تا 45 بخش نویافتهای است كه در پیشگفتار به آن اشاره شد. این
نُه سطر دنباله بلافصل سطرهای پیشین نیست.
38. ... باروی بزرگ
شهر بابل بنام «ایمگور- اِنـلیل» ‹ایم- گور- اِن- لیل› را استوار گردانیدم ...
39. ... دیوار آجری
خندق شهر را،
40. ... كه هیچیك
از شاهان پیشین با بردگانِ به بیگاری گرفته شده به پایان نرسانیده بودند؛
41. ... به انجام
رسانیدم.
42. دروازههایی بزرگ
برای آنها گذاشتم با درهایی از چوب «سِدر» و روكشی از مفرغ ...
43. ...كتیبهای از
پـادشاهی پیش از من بنام «آشور بانیپال» ‹آش- شور- با- نی- اَپ- لی›
44. ...
45. ... برای همیشه!