۱۳۹۰ تیر ۷, سه‌شنبه

نهازشی (توهمی) به نام «اسلام بخشاینده (رحمانی)»




خشایار رُخسانی

پاسُخی به یک هم میهن

پیشگفتار:

آقای رضا قادری بر این باور است که: «ایرانیان در برابر تازش عرب های مسلمان به ایران، هیچ ایستادگی نکردند و شوه-ی (علت) آن نیز بیدادگری موبدان زرتشتی به مردم ایران با پُشتگرمی دربار شاهنشاهی ساسانی بوده است. و دیگر اینکه کارکردها و رفتار ناشایست مُسلمانان را نباید به پای دستورهایِ «آسمانی» قرآن نوشت.» در پایین پاسخ مرا به او میخوانید. و چنانچه نیاز به خواندن یاداشت آقای قادری باشد، یاداشت او را در پایان نوشتار در دسترس گذاشته ام [4].

سرآغاز:

آقای رضا قادری، پاسُخ های شما بازکرد و تکرار همان «روضه هایی» است که آخوندها در چهارده سده-ی گذشته برای مغزشویی و خام کردن مردم ایران و دستبُردن در تاریخ آنها از بُلندگویِ منبرهایِشان فریاد زده اند و پراکنده اند. و امروز حکومت اشغالگر اسلامی به پاس سرمایه هایِ بیکران نفتی و دیگر سرچشمه های پولی که در دسترس دارد، میتواند همگی امکان های خود را برایِ دستبُردن سامانمند (سیستماتیک) در تاریخ ایران بکاربگیرد، نام کوروش بزرگ و خاندان هخامنشی را از نسک های (کتاب های) تاریخ بزُداید، تندیس آرش کمانگیر و آریوبرزن را برچیند تا نام ایران و گذشته-ی پُرشکوه آن پیش از اسلام را به تُندباد فراموشی بسپارد و زایک (نسل) آینده-ی این کشور را با نام ایران و زبان پارسی بیگانه سازد.  شاید باور به چنین دورغ هایِ بیشرمانه بتواند آدم هایِ دین زده ای را که با کار پژوهش سر و کاری ندارند، خُرسند سازد، ولی شما چرا که داوش (ادعای) فرهیختگی و بکارگیری تارکده (اینترنت) و دسترسی به ماتیکان کده هایِ (کتابخانه های) دانشگاه های بُرگ جهان و شاهراهِ داده های (اطلاعات) دانشی جهان را هم دارید؟

در پایین کوشش میکُنم که پاسُخ شما را کوتاه و بخشبندی شده بدهم:


1. با وام گیری از گُفته-ی ارزشمند آقای یاکُب شیرازی، من هم بر این باورم که زرسنج (معیار) خَرَدمند بودن یا نبودنِ یک دین و آیین، رویکرد (توجه) آنها به دادگری، ارج آدمی و هاگ هایِ (حقوق) مردمی او، آزادی گُزینش، گُسترش آشتی درمیان هومَنی (انسانیت)، برابری، و رویکرد آن دین و آیین به دانش و تراز (سطح) آسایش مردم است. در این سنجش، جُدا از رفتار پیروانِ دین اشو زرتشت و محمد بن عبدالله در پایبندیِ آنها به بُنپایه های این دو آیین، باید تنها نَسک هایِ (کتاب های) آنها و اندرزها و دستورهایِ آمده در این نَسک ها (کتاب ها)، زرسنج (معیار) ارزش گذاری بر دُرُستی یا نادُرستی این دو آیین باشند. خوشبختانه گوهر پیام اشو زرتشت که در سُروده های او، گات ها، گردآوری شده است، پس از گذشت چندهزار سال هنوز دست نخورده در دسترس است و میتوانید آنرا به رایگان بارگیری کُنید و بخوانید [1]. این سروده ها سرشارند از اندرزهایِ خَرَدمندانه و فرزانه-یِ اشو زرتشت برای دستیافتن هومَنی (انسانیت) به رستگاری در هر دو جهان، بدون بکارگیری ابزار ترس چون «آتش دوزخ و مار غاشیه»، یا فریب و آزمند کردنِ باورمندان به «پری های بهشتی». در راه رستگاری و دستیافتن آدمی به رسایی (کمال)، از دید اشو زرتشت هیچ چیز با ارزش تر از آزادیِ گُزینش آدمی و بهرهمندی او از نیرویِ خَرَد نیست. اشو زرتشت به پیروانش میآموزد که انجام کارها و رفتارهای نیکو در زندگی از اینرو سودمند برای خودشان و همبودگاه آدمی هَستند که هماهنگ با دات های (قانون های) سرشتین و گُهَریک (طبیعی) میباشند. در گات ها، اشو زرتشت برای دستیافتن به رستگاریِ هومَنی (انسانیت) شش فروزه (صفت) اهورایی را به پیروانش پیشنهاد میکُند: 1) راستی؛ 2) اندیشه-ی نیک؛ 3) خودچیرگی؛ 4) آرامش؛ 5) رسایی (کمال) و فرگشت (تکامل) و 6) جاودانگی؛  کوتاه سُخن اینکه آنکس که سه بُنپایه-ی جهانبینی اشو زرتشت را در زندگی ندیده میگیرد که ساخته شده از «اندیشه-ی نیک، گفتار نیک و کردار نیک» هَستند، همانند کسی میماند که بخواهد بدون بکارگیری ابزاری شایسته برای ایستادگی در برابر جاذبه-ی زمین از روی کوه بپرد با این اُمید که تندرست روی زمین فرود آید. برای دستیافتن به رستگاری و رسایی (کمال)، اشو زرتشت در گات هایش نه سفارشی به سنگسار زنان بینوا کرده است، و نه پایمال کردن هُده های (حقوق) شهروندی و آزادی بانوان، و نه بُریدن دست و پای دُزدان. و نه اشو زرتشت از نیازین (ضروری) بودن گُسترش دین او به زور شمشیر و خونریزی و راهزنی و ناموس دُزدی سُخنی گفته است، که اگر چنین میبود، میبایستی هنگامیکه نیمی از جهان زیر فرمانروایی کوروش بُزرگ بود، همه-ی جهان زرتشتی میشُدند. اکنون بجای بَسنده کردن به تفسیر های قرآن که تنها برای ماله کشی و پُرکردن سوراخ سُنبه های آن و نشان دادن چهره-ی «مردمی» و پوشاندن پارادُخش های (تناقض های)  آن، نگارش شده اند، خودتان بروید قرآن را بخوانید و تنها یک آیه نشان من بدهید که پیام تازه ای دربر داشته باشد، و رونوشت برداری از دین یهود و ترسایی نباشد، با آیه هایِ دیگر یا رفتار محمد رد نشده باشد (به زبان آخوندی ناسخ و منسوخ هم نباشند) و پیروی از آن سودی برای هومَنی (انسانیت) داشته باشد.
2. شُما با بازکرد و تکرار «روضه» آخوندها برای اُوزوارش (توجیه) تازش عرب های مسلمان به ایران، که تنها انگیزه-ی آن، تاراج سرمایه ها و اشغال این کشور و به بردگی بُردن و خوارداشتِ ایرانیان بوده است، میگویید که: «کافی است نگاهی به رفتار های مغان و موبدان زرتشتی در دوران ساسانی افکنده شود تا پشتیبانی آنها از ظلم و ستم شاهان و تفکیک شدید طبقاتی در آن دوران مشاهده گردد.» ولی شما هیچ از خودتان پُرسش نمیکُنید که نخست این «تاریخ» را چه کسی نوشته است، مردم شکست خورده یا کشورگُشایان عرب؟ و دوم اینکه این چه «ظلمی» بوده است که به «برکت» آن مردم ایران تا پیش از تازش عرب های مسلمان به این کشور، به گفته-ی هرودوت، در جهان به «آزادگان» نامور بوده اند و بالاترین تراز (سطح) زندگی را داشته اند و خوشبخت ترین مردم جهان بوده اند، بگونه ایکه یک کفشگر در این همبودگاهِ «ستمدیده» میتوانست به خُسروپرویز پیشنهاد دهد که هزینه-ی یکی از جنگ هایِ او را فراهم آورد، اگر تنها فرزندش را در پَشک (طبقه-ی) نژادگان (اشراف) برگُزیند؟ از دیگر «مغلطه هایی» که شما در پای منبر آخوندها فراگرفته اید، این است که «ایرانیان هیچگونه ایستادگی در برابر تازشگران عرب از خود نشان ندادند». اگر براستی شما به چنین دروغ بیشرمانه ای باور دارید، پس در جنگ هایِ زنجیر، پُل، کادوسی (قادسیه)، جولا و جنگ نهاوند چه کسانی در برابر سپاهیان تازی ایستادگی کردند و بیابان های کادوسی، جولا و نهاوند با خون چه کسانی سُرخ شُد؟ و آیا دویست سال شورش ها و ایستادگی های ایرانیان چون خیزش بهزادان (ابومسلم)،بابک خُرمدین، مازیار، استادسیس، روزبه پور داودیه (ابن مقفع)... برای رهایی ایران از دست اشغالگران مسلمان نبوده است؟

3. شُما در پاسخ به آقای یاکُب شیرازی میگویید که «چهار زنی در اسلام هم پاسخی به نهَش (وضع) جنگی بوده است و هم برای پیشگیری از گرفتن شمار بیشتر زنان به همسری بوده است» که این هم یکی دیگر از آن «مغلطه هاست»، زیرا هیچ دینی تا پیش از اسلام چنین آیینی را برای خوارداشتِ زنان برننهاده بوده است (تصویب نکرده بوده است). و هتا در خود عربستان، زنان عرب تا پیش از اسلام به اندازه ای از هاگ های (حقوق) شهروندی و آزادی برخوردار بوده اند که خدیجه توانسته بوده است بازرگانی بُزرگی را براه بیاندازد و محمد بن عبدالله را بکار بگُمارد.
4. شما میگویید که «آیه های قتلو قتلویِ قرآن تنها برای زمان ویژه-یِ جنگی برنهاده شده بوده اند»، ولی پرسش اینجاست که هنگامیکه از دیدگاه قرآن «تا زمانیکه همگی جهان و واپسین دهکده در جنگل هایِ آمازون به اسلام روی نیاورده باشند، مُسلمانان در جنگ با کُفار هَستند،» پس بفرمایید بگویید که در چه زمانی باید یک حکومت اسلامی به «سامه های (شرایط) ویژه-ی جنگی» پایان دهد، تا مُسلمانان از گردن زدن نُخستین کافری که در سر راه میبابند، خودداری کُنند؟ 
5. در هایش (تایید) آیین زشت و نامردمی برده داری شما میگویید که اگر « حکمی غیر از آن دارید بازگویید و یا اصولا بفرمائید در جامعه ای که پر از زد و خورد و جنگ، بوده است حکم انسانی برای دشمنانی که زنده مانده اند چه می توانسته باشد؟»، این گفته-ی شما از این ناآگاهی سرچشمه میگیرد که نُخست شما نه فرهنگ اهورایی و نه تاریخ کشورتان را میشناسید که نُخست، ایرانیان تنها مردم جهان باستان بودند که به پاس آموزش های مردمی دین اشو زرتشت، آیین برده داری را ننگ میدانستند و آنرا هیچگاه در ایران برپا نساختند. و دوم اینکه از زمان کوروش بزرگ و آزادیِ بردگانِ یهودی و برنهاده شدنِ منشور هُده های مردمی (حقوق بشر) کوروش بزرگ، آیین جنگی فرمانروایان ایرانی چنین بوده است که سربازان گرفتار شده-یِ دُشمن را شهروند ایران میکردند با همگی هاگ های (حقوق) شهروندی؛ و آنها میتوانستند در ایران شهرک های خودشان را برپا کُنند و در همبودگاه ایران جذب شوند. این آیین که تا پایان دوره ساسانی در ایران پابرجا بوده است، سنفون یونانی در نَسک (کتاب) زندگی نامه-ی کوروش بزرگ به آن اشاره کرده است [2]. از آشکار ترین دستک هایی (سندهایی) که ناروا بودن آیین برده داری در فرهنگ ایران را نشان میدهد و هتا نویسندگان عرب هم به آن اشاره کرده اند، آزادی کنیزان و بندگان مریم دختر کایزر روم بود که پس از آمدن او به همراه خُسرو پرویز به ایران و همسری با او، خُسرو پرویز دستور آزادی بندگان مریم را میدهد [3]. دوم اینکه هدف آن «دین مُبینی» که داوش (ادعای) «برادری» و «برابری» و «آزادی» دارد، باید آوردنِ یک آیین تازه-ی مردمی و برچیدن آیین هایِ  زشت و نامردمی گذشته باشد و نه پیروی از آیین هایِ پلید مردمان پیرامون خود و ادامه-ی راه آنها، که اگر چنین باشد، پس نیاز به پیدایش دین تازه و پذیرفتن آن چه سودی میتوانسته برای هومنی داشته باشد؟

یاداشت ها:

[1]

http://www.gatha.org/images/stories/Documents/Gathas_Khosro_Khazai.pdf

http://www.gatha.org/index.php?option=com_content&view=article&id=63%3A2010-12-22-17-03-20&catid=25&Itemid=68&lang=en


[2] نَسک (کتاب) زندگینامه کوروش بزرگ را میتوانید از اینجا به رایگان بارگیری کُنید:
http://khaschayarrochssani.blogspot.com/2010/12/blog-post_05.html

[3] خُسرو پرویز پیش از پادشاه شدن، برای نجات تخت و تاجش به کایزر روم پناه میبرد و برای پیکار با سپهبُد بهرام چوبین از او درخواست کمک میکند. کایزر روم با پذیرفتن درخواست خُسرو پرویز دخترش مریم را هم به همسری او درمیآورد.

[4]

رضا قادری

جناب خشایار، مطمئنا اگر من عقیده شما را داشتم در کامنت قبلی اینطور نمی نوشتم و می توانید مطمئن باشید یک در میلیون هم امکان ندارد معتقد به یک مطلب را با این گونه سخنان از عقیده اش باز گرداند.
البته در بخش آخر نوشته تان فرصتی برای بحث و استدلال وجود دارد. 
اگر قرار باشد حقانیت و یا قابل قبول بودن دینی را از روی عمکرد معتقدان (یا مدعیان اعتقاد به آن) آنهم در زمانی که قدرت را در دست داشته اند بررسی کنیم، وضع تعالیم زردشت نه تنها اصلا بهتر از اسلام نیست بلکه بسیار بدتر است. کافی است نگاهی به رفتار های مغان و موبدان زرتشتی در دوران ساسانی افکنده شود تا پشتیبانی آنها از ظلم و ستم شاهان و تفکیک شدید طبقاتی در آن دوران مشاهده گردد. ظهور آئین های مزدکی و مانوی و ... و حتی گرایش به مسحیت و بودیسم که بشدت توسط حامیان دین رسمی زرتشتی سرکوب گردیدند از دلائل از هم گسیختگی فرهنگی ایران در آن زمان بود.
یکی از مهمترین دلائل عدم مقاومت کامل ایرانیان در برابر اعراب مسلمان در انتهای دوره ساسانی، بدون تردید بایستی یا بگوئیم که رفتار حامیان آئین زرتشت دخل چندانی به اساس و مبانی آن آئین ندارد، که در اینصورت همین حکم را برای دیگر آئین ها و از جمله اسلام برقرار ساخت و یا اینکه این سوء رفتار را ناشی از اصل آن آئین بدانیم که در این صورت نیز باید گفت هیچ آئینی برای بشر نخواهد ماند.

یاکوب شیرازی:

معيار و ميزان سنجش هرآيين و دين اينهاست.

١ - تا چه حد عدالت را حرمت و اشاعه ميدهد.
٢ - بآزادي و صلح در ميان ابناي بشر ملتزم است يا خير.
٣ - حقوق همسان و بدون اجحافي براي همگان در نظر دارد يا خير.
٤ - چقدر بدانش و رشد و ارتقاع سطح رفاه بشر كمك ميكند.

با اين معيارها حالا ببين وقتيكه ميگه برو چهارتا زن بگير از شير خوار ببالا عدالتش كجاست??? و وقتيكه ميگه هرجا غير مسلمونها را ديديد بكشيد چه اندازه صلح را مد نظر داره و وقتيكه ميگه برده داري آزاد است كه غلام و كنيز داشته باشيد بآزادي چقدر دشمني ميورزد و وقتيكه ارزش جان زن را برابر بيضه چپ مرد قيمت ميگذارد معيار وحشيگريش در تجاوز بحقوق انسان تا كجاست! دشمني مشهودش با هنر و دانش هم با انتخاب پيغمبر بيسواد و امي اش و مسطح و ثابت بودن زمين و ميخ كوهي تير اندازي ستاره اي و چاله لجن خورشيدي كه مرغ پركنده را بجنده گري وا ميدارد هم بر هركه يك جو عقل توي كله اش ! باشد كه معلوم است. حالا مسلمان گيرش در چيست كه در اين دام هولناك افتاده و نميخواهد خود را نجات دهد چيست???


رضا قادری:

آقای شیرازی، همان طور که گفتم احکام دینی یکی از وجوه آن است که تا حد بسیار زیادی تابع زمان و مکان است
در مورد اینکه میگوید برو 4 تا زن بگیر توجه به این نکته ضروری است این حکم در جامعه ای بیان شده که چند همسری کاملا رواج داشته و در واقع حکم برای محدود کردن آن است. هر چند بنظر من باید در دوره اخیر کنار گذاشته شود
در مورد اینکه هر جا مسلمانها را دیدید بکشید بدیهی است مورد خطاب آن به گروه بخصوصی از مخالفان بوده و اینکه در هیچ مقطع غیر جنگی اجرای چنین حکمی دیده نشده است نشان دهنده غلط بودن برداشت شما یا تبلیغ شماست
در مورد آزادی برده داری، بد نیست به در صورت وجود به آئنی دیگر در آن زمان اشاره کنید که حکمی غیر از آن داشته و یا اصولا بفرمائید در جامعه ای پر از زد و خورد و جنگ، حکم انسانی برای دشمنانی که زنده مانده اند چه می توانسته باشد؟
در مورد بیسوادی پیامبر ، این امر مورد افتخار ماست چرا که در بسیاری از موارد آنچه افراد عالم عصری علم می دانند با گذشت چند سال مورد تمسخر واقع می شود. از این گذشته عقل داشتن از دانش داشتن بسی بالاتر است.
در مورد مسائل دیگری که فرمودید مرغ پر کنده را به ... وا می دارد به دلیل عدم تجربه چیزی نمی دانم و شاید بد نباشد دوستانی که تجربه دارند توضیح بیشتری بیان فرمایند
اما در نکنه آخرش فرمایش در مورد اینکه مسلمان گیرش چیست؟
باید عرض کنم که مانند بسیاری مردم، از بسیاری رفتار های خرافی و خشونت آمیز مسلمانان کمتر از رفتار دوستانی که اصطلاحا سر پائی زاده شده و بدون کوچکترین توجهی به سیل جنایات، خرافات و تعصبات دیگر مردم به اصطلاح متمدن ، میمون وار از آنها تقلید و طوطی وار لا طائلات آنها را تکرار می نمایند کمتر تنفر دارم. سخن بسیاری این است که شمائی که میگوئی پایت را از اینجا بردار که زیرش سست است، فکر کرده ای که پایت را کجا باید بگذاری که بدتر از این نباشد؟
اگر چنین است بسم الله بفرمائید کجا

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر