۱۳۸۸ آذر ۱۸, چهارشنبه

توانمندی هایِ زبان پارسی در برابر زبان عربي


نوشتار پژوهشی پرفسور محمود حسابی


توانايي زبان پارسی در واژه‌سازي

چکیده:
زبان پارسی دارای ریشه-ی هند و اروپایی ست، و یکی از نیرومندترین زبان هایِ جهان برای ساختن واژه هایِ تازه و دانشیک (علمی) میباشد. نیرومندی زبان پارسی در سنجش با زبان عربی در اینجاست که برای فراگیری زبان پارسی تنها به 1500 ریشه و 250 پیشوند و 600 تا پسوند نیاز است، که میتوان به کمک آنها بی اندازه واژه های تازه ساخت، و این درهالیست که برای فراگیری رسای (کامل) زبان عربی نیاز است که 25000 ریشه-ی آن و بسیاری از بُنپایه های پیچیده-ی «صرف و نحو» دستور زبان عربی را یاد گرفت. کاستی و ناتوانی زبان عربی در آنجا روشن میگردد که شمار ِواژه هایِ عربی برای پاسخ گویی به پدیده های نوین دانشیکِ (علمی) سده-ی بیست و یکم به اندازه ای کم است که گاهی باید یک واژه-ی عربی، چم (معنی ) چند واژه-یِ دانشیک نوین را در خودش جای دهد و همچنین فراوان پیش میآید که برایِ تَرگُمه-یِ (ترجمه-ی) یک واژه-یِ دانشیکِ نوین به عربی، باید فراز (جمله-ی) درازی را به عربی نوشت. با این همه کاستی و ناتوانی در زبان عربی، شنیدنِ داوش هایی (ادعاهایی) بر این پایه که زبان عربی رساترین (کاملترین) زبان جهان است، از شگفتی هایی است که تنها میتواند ساخته و پرداخته-ی اَنگاشت هایِ (تصورات) افسانه گرای مسلمانان باشد.

ارشام پارسی


پیشگفتار:
حتما در مدرسه ,تلويزيون , مسجد و ... اين مطلب را شنيده ايد که زبان عربي کاملترين زبان است و به همين علت خداوند قرآن را به زبان عربي نازل کرده است!! اما آيا اين سخن درست است؟ آيا قوانين گیج کننده صرف و نحو زبان تازي را که در مدرسه به کودکان ایرانی می آموزند به ياد داريد؟! (عدد معدود , صفت موصوف , اعلال ,اعراب............!!!!) . گویی اینکه همين قوانين هم توسط دانشمندان ايراني مثل ابن سيبويه و اخفش و غيره بر اساس قرآن و لهجه قوم قريش تنظيم و استاندارد شده است چون هر قوم و قبيله تازي لهجه و قوانين مختلف خودشان را داشته اند.
اگر منظوراز آموزش زبان تازي آشنايي با مفاهيم قرآن است بايد بگويم که خود عربها هم چيز زيادي از آن متوجه نمی شوند . (اين را من نمي گويم بلکه دقيقا جمله و مثال بالا را از زبان يک عرب عراقي شنيده ام.) پس آيا بهتر نيست به جاي آموزش بيهوده و وقت تلف کن و هزينه بر عربي , معاني اصيل قرآني و اسلامي را بيشتر و بهتر به بچه مدرسه ايها آموزش داد؟
به سخن گفتن تازيان در شبکه هاي تلويزيوني و راديويي گوش کنيد . چنان با درشتي و زبري واژه ها را بر حلق و زبان مي رانند که انگار چيزي در گلويشان گير کرده.......
ال ال ح ال ع ال ظ ال ص .... ال ال ال......!!
اين همه از آن تازيان بيابانگردي بوده که کار و افتخارشان دزدي و راه زني و کشتار بيگناهان و جمع آوري غنايم و تجاوز به زنان و دختران بوده (و هست) .
تازيان بياباني که به فرموده خداوند پست ترين مردم و کافر ترين و دور و ترين مردم و نفهم ترين نسبت به دين خدا هستند....
الاعراب اشد کفرا و نفاقا و اجدروا ان لا يعلم ......... (سوره توبه آيه 97)
و در جاهاي ديگر قرآن مانند سوره شعرا و... بر اين مطلب تاکيد شده است.
آيا به جملات عربي دقت کرده اين که ناقص و نا تمام بوده و از داشتن فعل هاي («است», «هست», «بود» مانند افعال مهم to be در انگليسي و فعل هاي معادل «است» و « بود» و مشتقات آنها در زبانهاي زنده دنيا) محروم است؟
آيا اين چه زبانی است که با جا به جا شدن يک حرکت معني کلمه عوض و يا حتي وارونه مي شود؟!
آيا ميدانيد که خود تازيان هم با زبان خود مشکل دارند و بسياري از آن قوانين عجيب را حتي خودشان هم رعايت نمي کنند؟!
آيا ميدانيد اعراب از 14 صيغه صرف فعل عملا فقط از 6 يا حد اکثر 8 تاي آن استفاده مي کنند و بقيه کار بردي ندارند؟
يذهب , يذهبان , يذهبون , تذهب , تذهبان , يذهبن , تذهب , تذهبان , تذهبون , تذهبين , تذهبان , تذهبن , اذهب , نذهب.
(حالا تازه اين سالمترين فعل تازي است واي به حال معتل و مهموز و...!!!)
حالا به من بگوييد آيا اين نشانه کامل بودن زبان است که صيغه مذکر مخاطب با صيغه مونث غايب يکسان باشد (تذهب) همچنين براي مثني آن ( سه بار تذهبان براي سه صيغه متفاوت!) اصلا ببينم اين مثني مسخره به چه دردي مي خورد؟!
اگر زباني پيدا بشود که براي جمع دو نفر جمع سه نفر جمع 4 نفز -5 نفر و.... صرف فعل جداگانه داشته باشد آيا آن زبان از تازي پيشرفته تر است يا گيج کننده تر ؟!
راستي چگونه ممکن است (به فرموده قرآن ) مردمي پست ترين باشند ولي زبانشان کاملترين؟!
به نظر من خداوند مي خواسته قدرت و عظمت خود را نشان دهد که کتاب موزون و معجزه کلام الهي خود را در قالب اين زبان ناقص نازل فرموده است. (يعني از پست ترين مصالح بهترين چيز ممکن را ساخته)
همانگونه که دين اسلام را در بين پست ترين مردم روي زمين معرفي نموده. از طرفي به فرموده خداوند ( در سوره شعرا آيات 197 تا 202 ) اگر اسلام بر ملتي غير عرب نازل مي شد آنها به علت تعصبات کور تازيانه خود آنرا قبول نمي کردند و تنها ملت اينچنين بدوی در کره زمين هستند. ( پس نعوذ با الله شايد خداوند مجبور شده قرآن را به تازي بفرستد !!!) البته اين را به شوخي گفتم . چون خداوند خود بهتر مي داند و ما نادان هستيم.
در اينجا خلاصه اي از تحقيقات دانشمند بزرگ ايران زمين جناب آقاي پروفسور محمود حسابي که علاوه بر درجه علمي در فيزيک و رياضي , ايشان بر 5 زبان (فارسي,تازي , انگليسي , فرانسه , آلماني) به طور کامل و ريشه اي مسلط بوده و با 10 زبان ديگر هم آشنايي داشته اند را در مورد توانمندي زبان فارسي و زبانهاي آريايي ( اوستایی - پهلوی . . . ) بر زبان هاي ديگر به ويژه تازي را ذکر مي کنم.
بياييم ارزش زبان شيوا و آهنگين و زيبا و تواناي فارسي را بدانيم و آنرا پاس بداريم و از زنگار واژگان لاتين و تازي پاکش کنيم.
جستار زير، نوشتاري بسيار گويا و شيوا از روان‌شاد دکتر محمود حسابي، دانشمند بزرگ و فرزانه ايراني، است که توانايي و قدرت بالا و برتر زبان پارسي را در واژه‌سازي، در مقايسه با بسياري ديگر از زبان‌‌هاي جهان، با شرح و بياني دانشوارانه و روش‌مند، به نمايش مي‌گذارد و به دشمنان فرهنگ و هويت ريشه‌دار ايراني، پاسخي کوبنده و درهم‌شکننده مي‌دهد.

نوشتار پژوهشي پرفسور محمود حسابي:

سرآغاز:
 در تاريخ جهان، هر دوره‌اي ويژگي‌هايي داشته است. در آغاز تاريخ، آدميان زندگي قبيله‌اي داشتند و دوران افسانه‌ها بوده است. پس از پيدايش کشاورزي، دوره ده‌نشيني و شهرنشيني آغاز شده است. سپس دوران کشورگشايي‌ها و تشکيل پادشاهي‌هاي بزرگ مانند پادشاهي‌‌هاي هخامنشيان و اسکندر و امپراتوري رم بوده است. پس از آن، دوره هجوم اقوام بربري بدين کشورها و فروريختن تمدن آن‌ها بوده است. سپس دوره رستاخيز تمدن است که به نام رنسانس شناخته شده است. تا آن دوره ملل مختلف داراي وسايل کار و پيکار يکسان بودند. مي‌گويند که وسايل جنگي سربازان رومي و بربرهاي ژرمني با هم فرقي نداشته و تفاوت تنها در انضباط و نظم و وظيفه‌شناسي لژيون‌هاي رومي بوده که ضامن پيروزي آن‌ها بوده است. همچنين وسايل جنگي مهاجمين مغول و ملل متمدن چندان فرقي با هم نداشته است.
از دوران رنسانس به اين طرف، ملل غربي کم‌کم به پيش‌رفت‌هاي صنعتي و ساختن ابزار نوين نايل آمدند و پس از گذشت يکي دو قرن، ابزار کار آن‌ها به اندازه‌اي کامل شد که ملل ديگر را ياراي ايستادگي در برابر حمله آن‌ها نبود. هم‌زمان با اين پيش‌رفت صنعتي، تحول بزرگي در فرهنگ و زبان ملل غرب پيدا شد؛ زيرا براي بيان معلومات تازه، ناگزير به داشتن واژه‌هاي نويني بودند و کم‌کم زبان‌هاي اروپايي داراي نيروي بزرگي براي بيان مطالب مختلف گرديدند.
در اوايل قرن بيستم، ملل مشرق پي به عقب‌ماندگي خود بردند و کوشيدند که اين عقب‌ماندگي را جبران کنند. موانع زيادي سر راه اين کوشش‌ها وجود داشت و يکي از آن‌ها نداشتن زباني بود که براي بيان مطالب علمي آماده باشد. بعضي ملل چاره را در پذيرفتن يکي از زبان‌هاي خارجي براي بيان مطلب ديدند؛ مانند هندوستان، ولي ملل ديگر به واسطه داشتن ميراث بزرگ فرهنگي نتوانستند اين راه حل را بپذيرند که يک مثال آن، کشور ايران است.
براي بعضي زبان‌ها، به علت ساختمان مخصوص آن‌ها، جبران کمبود واژه‌هاي علمي، کاري بس دشوار و شايد نشدني است، مانند زبان‌هاي سامي ,که اشاره‌اي به ساختمان آن‌ها خواهيم کرد.
بايد خاطرنشان کرد که شمار واژه‌ها در زبان‌هاي خارجي، در هر کدام از رشته‌هاي علمي خيلي زياد است و چند ميليون است. پيدا کردن واژه‌هايي در برابر آن‌ها کاري نيست که بشود بدون داشتن يک روش علمي مطمئن به انجام رسانيد و نمي‌شود از روي تشابه و استعاره و تقريب و تخمين در اين کار پُردامنه به جايي رسيد و اين کار بايد از روي اصول علمي معيني انجام گيرد تا ضمن عمل، به بن‌بست برنخورد.
براي اين که بتوان در يک زبان به آساني واژه‌هايي در برابر واژه‌هاي بي‌شمار علمي پيدا کرد، بايد امکان وجود يک چنين اصول علمي‌اي در آن زبان باشد. مي‌خواهيم نشان دهيم که چنين اصلي در زبان فارسي وجود دارد و از اين جهت، زبان فارسي زباني است توانا، در صورتي که بعضي زبان‌ها ,گو اين که از جهات ديگر سابقه درخشان ادبي دارند, ولي در مورد واژه‌هاي علمي ناتوان هستند. اکنون از دو نوع زبان که در اروپا و خاورنزديک وجود دارد صحبت مي‌کنيم که عبارت‌اند از: زبان‌هاي هندواروپايي (Indo-European) و زبان‌هاي سامي (Semitic) [= زبان‌هاي: عبري، عربي]. زبان فارسي از خانواده زبان‌هاي هندواروپايي (آريايي) است.
در زبان‌هاي سامي واژه‌ها بر اصل ريشه‌هاي سه حرفي يا چهار حرفي قرار دارند که به نام ثلاثي و رباعي گفته مي‌شوند و اشتقاق واژه‌هاي مختلف براساس تغيير شکلي است که به اين ريشه‌ها داده مي‌شود و به نام ابواب خوانده مي‌شود. پس شمار واژه‌هايي که ممکن است در اين زبان‌ها وجود داشته باشد، نسبت مستقيم دارد با شمار ريشه‌هاي ثلاثي و رباعي. پس بايد بسنجيم که حداکثر شمار ريشه‌هاي ثلاثي چه قدر است. براي اين کار يک روش رياضي به نام جبر ترکيبي (Algebre Combinatoire) به کار مي‌بريم. حداکثر تعداد ريشه‌هاي ثلاثي مجرد مساوي 19656 (نوزده هزار و ششصد و پنجاه و شش) مي شود و نمي‌تواند بيش از اين تعداد ريشه ثلاثي در اين زبان وجود داشته باشد . درباره ريشه‌هاي رباعي مي‌دانيم که تعداد آن‌ها کم است و در حدود پنج درصد تعداد ريشه‌هاي ثلاثي است، يعني تعداد آن‌ها در حدود 1000 است. چون ريشه‌هاي ثلاثي‌اي نيز وجود دارد که به جاي سه حرف فقط دو حرف وجود دارد که يکي از آن‌ها تکرار شده است؛ مانند فعل (شَدَّ) که حرف «د» دوبار به کار رفته است. از اين رو بر تعداد ريشه‌هايي که در بالا حساب شده است، چندهزار مي‌افزاييم و جمعاً عدد بزرگ‌تر بيست و پنج هزار (25000) ريشه را مي‌پذيريم.
چنان که گفته شد، در زبان‌هاي سامي از هر فعل ثلاثي مجرد مي‌توان با تغيير شکل آن و يا اضافه [کردن] چند حرف، کلمه‌هاي ديگري از راه اشتقاق گرفت که عبارت از ده باب متداول مي‌باشد، مانند: فَعّلَ، فاعَلَ، اَفَعلَ، تَفَعّلَ، تَفاعَلَ، اِنفَعَلَ، اِفتَعَلَ، اِفعَلَّ، اِفعالَّ، اِستَفعَلَ … از هر کدام از افعال، اسامي مختلفي اشتقاق مي‌يابد: اول، نام‌هاي مکان و زمان؛ دوم، نام ابزار؛ سوم، نام طرز و شيوه؛ چهارم، نام حرفه؛ پنجم، اسم مصدر؛ ششم، صفت (که ساختمان آن ده شکل متداول دارد)؛ هفتم، رنگ؛ هشتم، نسبت؛ نهم، اسم معني. با در نظر گرفتن همه انواع اشتقاق کلمات، نتيجه گرفته مي‌شود که از هر ريشه‌اي حداکثر هفتاد مشتق مي‌توان به دست آورد (البته در عمل حدود 3/1 آن کاربرد دارد.). پس هر گاه تعداد ريشه‌ها را که از 25000 کم‌تر است در هفتاد ضرب کنيم، حداکثر کلمه‌هايي که به دست مي‌آيد 1750000 = 70 × 25000 ( که عملا حدود 600000 ششصد هزار تا يعني يک سوم آن قابل استفاده است) کلمه است. يک اشکالي که در فراگرفتن اين نوع زبان است، اين است که براي تسلط يافتن به آن بايد دست‌کم 25000 (بيست و پنج هزار) ريشه را از برداشت و اين کار براي همه مقدور نيست، حتي براي اهل آن زبان، چه رسد به کساني که با آن زبان بيگانه هستند. اکنون اگر تعداد کلمات لازم آن از 600 هزار عدد بگذرد، ديگر در ساختار اين زبان راهي براي اداي يک معني نوين وجود ندارد مگر اين که معني تازه را با يک جمله ادا کنند. به اين علت است که در فرهنگ‌هاي لغت از يک زبان اروپايي به زبان عربي مي‌بينيم که عده زيادي کلمات به وسيله يک جمله بيان شده است، نه به وسيله يک کلمه! مثلاً کلمه Confronation که در فارسي آن را مي‌شود به «روبه‌رويي» ترجمه کرد، در فرهنگ‌هاي فرانسه يا انگليسي به عربي، چنين ترجمه شده است: «جعل الشهود و جاهاً و المقابله بين اقولهم»!!! کلمه Permeabtlity که مي‌توان آن را در فارسي با کلمه «تراوايي» بيان کرد، در فرهنگ‌هاي عربي چنين ترجمه شده است: امکان قابلية الترشح!!!
اشکال ديگر در اين زبان‌‌، اين است که چون تعداد کلمات کم‌تر از تعداد معاني مورد لزوم است و بايد تعداد زيادتر معاني ميان تعدا کم‌تر کلمات تقسيم شود، پس به هر کلمه‌اي چند معني تحميل مي‌شود در صورتي که شرط اصلي يک زبان علمي اين است که هر کلمه‌اي فقط به يک معني دلالت بکند تا هيچ گونه ابهامي در فهميدن مطلب علمي باقي نماند. به طوري که يکي از استادان دانشمند دانشگاه اظهار مي‌کردند، در يکي از مجله‌هاي خارجي خوانده‌اند که در برابر کلمات بي‌شمار علمي که در رشته‌هاي مختلف وجود دارد، آکادمي مصر که در تنگناي موانع [ياد شده در] بالا واقع شده است، چنين نظر داده است که بايد از به کار بردن قواعد زبان عربي در مورد کلمات علمي صرف نظر کرد و از قواعد زبان‌هاي هندواروپايي استفاده کرد. مثلاً در مورد کلمه Cephalopode که به جانوران نرم‌تني گفته مي‌شود مانند «اختاپوس» که سر و پاي آن‌ها به هم متصل‌اند و در فارسي به آن‌ها «سرپاوران» گفته شده است، بالاخره کلمه « رأسه رجليه !!» را پيش‌نهاد کرده‌اند که اين ترکيب به هيچ وجه عربي نيست. براي خود کلمه Mollusque که در فارسي «نرم‌تنان» گفته مي‌شود، در عربي يک جمله به کار مي‌رود: «حيوان عادم الفقار»!
قسمت دوم صحبت ما مربوط به ساختمان زبان‌هاي هندواروپايي است. مي‌خواهيم ببينيم چگونه در اين زبان‌ها مي‌شود تعداد بسيار زيادي واژه علمي را به آساني ساخت. زبان‌فارسي داراي شمار کمي ريشه در حدود 1500 (هزار و پانصد) عدد مي‌باشند و داراي تقريباً 250 پيشوند (Prefixe) و در حدود 600 پسوند (Suffixe) هستند که با اضافه کردن آن‌ها به اصل ريشه مي‌توان واژه‌هاي ديگري ساخت. مثلاً از ريشه «رو» مي‌توان واژه‌هاي «پيشرو» و «پيشرفت» را با پيشوند «پيش»، و واژه‌هاي «روند» و «روال» و «رفتار» و «روش» را با پسوندهاي «اند» و «ار» و «اش» ساخت. در اين مثال، ملاحظه مي‌کنيم که ريشه «رو» به دو شکل آمده است: يکي «رو» و ديگري «رف». با فرض اين که از اين تغيير شکل ريشه‌ها صرف نظر کنيم و تعداد ريشه‌ها را همان 1500 بگيريم، ترکيب آن‌ها با 250 پيشوند، تعداد 375000 = 250 × 1500 (سيصد و هفتاد و پنج هزار) واژه را به دست مي‌دهد. اينک هر کدام از واژه‌هايي که به اين ترتيب به دست آمده است را مي‌توان با يک پسوند ترکيب کرد. مثلاً از واژه «خودگذشته» که از پيشوند «خود» و ريشه «گذشت» درست شده است، مي‌توان واژه «خودگذشتگي» را با افزودن پسوند «گي» به دست آورد و واژه «پيشگفتار» را از پيشوند «پيش» و ريشه «گفت» و پسوند «ار» به دست آورد. هرگاه 375000 واژه‌اي را که از ترکيب 1500 ريشه با 250 پيشوند به دست آمده است با 600 پسوند ترکيب کنيم، تعداد واژه‌هايي که به دست مي‌آيد، مي‌شود 225000000 = 600 × 375000 (دويست و بيست و پنج ميليون !!!!!!!!!!!!!). بايد واژه‌هايي را که از ترکيب ريشه با پسوند‌هاي تنها به دست مي‌آيد نيز حساب کرد که مي‌شود 900000 = 600 × 1500 (نهصد هزار). پس جمع واژه‌هايي که فقط از ترکيب ريشه‌ها با پيشوندها و پسوندها به دست مي‌آيد، مي‌شود: 226275000 = 900000 + 375000 + 225000000 يعني دويست و بيست و شش ميليون و دويست و هفتاد و پنج هزار واژه. در اين محاسبه فقط ترکيب ريشه‌ها را با پيشوندها و پسوندها در نظر گرفتيم، آن هم فقط با يکي از تلفظ‌هاي هر ريشه. ولي ترکيب‌هاي ديگري نيز هست مثل ترکيب اسم با فعل (مانند: پياده‌رو) و اسم با اسم (مانند: خردپيشه) و اسم با صفت (مانند: روشن‌دل) و فعل با فعل (مانند: گفتگو) و ترکيب‌هاي بسيار ديگر در نظر گرفته شده و اگر همه ترکيب‌هاي ممکن را در زبان‌هاي هندواروپايي بخواهيم به شمار آوريم، تعداد واژه‌هايي که ممکن است وجود داشته باشد، مرز معيني ندارد و نکته قابل توجه اين است که براي فهميدن اين ميليون‌ها واژه فقط نياز به فراگرفتن 1500 ريشه و 850 پيشوند و پسوند داريم، در صورتي که ديديم در يک زبان سامي (تازي) براي فهميدن دو ميليون واژه بايد دست‌کم 25000 ريشه را از برداشت و قواعد پيچيده صرف افعال و اشتقاق را نيز فراگرفت و در ذهن نگاه داشت.
اساس توانايي زبان‌هاي هندواروپايي در يافتن واژه‌هاي علمي و بيان معاني همان است که شرح داده شد. زبان فارسي يکي از زبان‌هاي هندواروپايي است و داراي همان ريشه‌ها و همان پيشوندها و پسوندها است. تلفظ حروف در زبان‌هاي مختلف هندواروپايي متفاوت است ولي اين تفاوت‌ها طبق يک روالي پيدا شده است. توانايي‌اي که در هر زبان هندواروپايي وجود دارد، مانند يوناني و لاتين و آلماني و فرانسه و انگليسي، در زبان فارسي هم همان توانايي وجود دارد. روش علمي در اين زبان‌ها مطالعه شده و آماده است و براي زبان فارسي به کار بردن آن‌ها بسيار ساده است. براي برگزيدن يک واژه علمي در زبان فارسي فقط بايد واژه‌اي را که در يکي از شاخه‌هاي زبان‌هاي هندواروپايي وجود دارد با شاخه فارسي مقايسه کنيم و با آن هم‌آهنگ سازيم.


۱ نظر: