۱۳۹۱ تیر ۱۷, شنبه

دُشمن خونین مردم ایران کیست: علی خامنه ای یا رضا پهلوی؟



خشایار رُخسانی
پاسُخی به جوسازی بهرام مُشیری و بخشی از اُپوزیسیون در برابر رضا پهلوی

پیشگفتار:
بتازگی افزایش کوشندگی های سیاسی رضا پهلوی همانند کیفرخواست از علی خامنه ای به گُناه نسل کُشی ایرانیان و گفتگوهای رسانه ای او بهانه ای بدست بخشی از اُپوزیسیون حکومت اسلامی داده است تا بجای همبستگی با رضا پهلوی، بر شدت دُشمنی شان با او بیافزایند. نوشتۀِ زیر پاسُخی به این بخش از اُپوزیسیون حکومت اسلامی است که آزمندی به «حلوای قدرت» در سپهر سیاسی آیندۀِ ایران، آنها را از رویکرد به دُشمن خونین مردم ایران، علی خامنه ای، و بیدادِ او، بازداشته است.

سرآغاز:
به باور من آزادیخواهان و باورمندان به مردمسالاری بهتر است که بجای درگیر شدن با هم و فرسایش نیروهایشان، برای سرنگونی حکومت اسلامی باهم همبسته شوند. اگر در دوران محمد رضا شاه «خودکامگی» بر ایران چیره بود، نباید از این لغزش گُرزی ساخت و آنرا بر سر رضا پهلوی کوبید که یک ایرانی آزاده است و پیوسته در گفتگوهای رسانه ای و نَسک هایی (کتاب هایی) که نوشته است از مردمسالاری جانبداری کرده است. در چهارچوب هوده-ی (حق) آزادی بیان، رضا پهلوی میتواند خودش را پادشاه ایران بداند، همانگونه که هر شهروند ایرانی دیگر این هوده (حق) را دارد که چنین بیاندیشد، ولی اگر ما به رای آزاد مردم برای گزینش سامانۀِ سیاسی آیندۀِ ایران باور داریم و انگیزه ای برای جو سازی و بدنام کردن رضا پهلوی و شکاف انداختن در اُردوگاه آزادیخواهان نداشته باشیم، هر آزادیخواهی میتواند با بُردباری از کنار چنین گفته هایی بگُذرد، زیرا رضا پهلوی نُخست نمایندۀِ بخشی از مردم ایران است که به ساختار پادشاهی باور دارند، پس چنین بیانی که «من میخواهم پادشاه ایران بشوم» نمیتواند بدور از دیدگاه سیاسی او باشد. و دوم رضا پهلوی پذیرفته است که سرنوشت سیاسی ایران را چه مردمُبُدی (جمهوری) و چه پادشاهی به رای آزاد مردم ایران بگذارد که در فردای پیروزی روشن خواهد شُد. ولی گرهگاه بُزرگ در اینجاست که بدون همبستگی دو اُردوگاهِ آزادیخواهِ پادشاهیخواهان و جمهوریخواهان هیچگاه کشور ایران آزاد نخواهد شُد که مردم بتوانند آزادانه سامانۀِ سیاسی کشورشان را در یک همه پُرسی برگُزینند، همانگونه که در سه دهه گذشته نتوانستند. پس با آموزه از این سه دهه آزمون تلخ شکست و آوارگی، اُمید میرود که اپوزیسیون حکومت اسلامی به آنچنان بُرنایی (بلوغ) سیاسی رسیده باشد که همبستگی میان نیروهای آزادیخواه را یک سامۀِ (شرط) نیازین برای سرنگونی حکومت اشغالگر اسلامی بپذیرد.
باورمندیِ اُپوزیسیونِ حکومت اسلامی به مردمسالاری و آزادی تنها در رفتار و کارکردش است که نمایانگر میشود و نه در سُخنانِ «دلرُبا» و نوشتن نوشتارهای «زیبا» و بازی با واژگان برای گرفتن ژست آزادیخواهانه. اگر اپوزیسیون حکومت اسلامی در ناهمسانی با حکومت اسلامی، سُخن و پیام تازه ای برای مردم ایران و ادارۀِ کشور دارد، باید بتواند همین امروز در برابر دگراندیشان در اُردوگاه آزادیخواهان رواداری و بُردباری نشان دهد، برخوردهای تُندخویانه و عصبی با دگراندیشان، راه را برای یک گفتگوی سازنده میبندد و راهبند پاسخگویی و ارایۀِ راهکارهای سازنده برای گُشودن این گرهگاه میشوداپوزیسیون حکومت اسلامی برای سه دهه است که دارد در پُشت دیوار «چه باید کرد» درجا میزند، بدون اینکه آمادۀِ بازنگری پرونده و کارکرد خودش در سه دهه گذشته باشد تا به لغزش هایش پی ببرد و از بازکرد و تکرار آنها خودداری کُند. دو سازۀِ (عامل) مهم در همبودگاه های آزاد باختر که سبب شکوفایی، پویایی و سرزندگی آنهاست: نُخست رویکرد ویژۀِ آنها به راندمان کاری است که انجام میدهند؛ در باختر به کاری که راندمان نداشته باشد بیگاری گویند. و دوم بازنگری در رفتار و کارکردهایشان برای پی بُردن به لغزش ها و خوداری از بازکرد و تکرار آنهاست. شوربختانه چنین فرهنگی هنوز در همبودگاه ایرانیان درونمرزی و برونمرزی جا نیافتاده است، از اینرو برای ایرانیان پی بُردن به ارزش کاری که انجام میدهند و راندمانی که کار آنها باید دربر داشته باشد و همچنین یافتن لغزش هایی که از کامگاری (موفقیت) آنها پیشگیری میکُند، از اهمیت ویژه برخوردار نبوده است. چنین فرهنگی شوربختانه در سپهر سیاسی ایران نیز سایه افکنده است و سبب شده است که اپوزیسیون حکومت اسلامی هیچگاه نه به راندمان کاری که انجام میدهد بیاندیشد و نه کوششی برای یافتن شَوَندِ (علت) سُستی ها و کاستی هایش در سه دهه گذشته انجام دهد. از اینرو برآیند همگی کوشندگی های سیاسی اپوزیسیون حکومت اسلامی در سه دهه گذشته بیگاری بوده است و «دَر نیز پیوسته بر همان پاشنۀِ جنگ های حیدر نعمتی چرخیده است» [1].
در گفتگوهای سیاسی برای اینکه این جُستارها به یک بازدۀِ درخوری برسند، باید بر سر واژه هایی که بکار میبریم باهم هم زبان و همداستان (موافق) باشیم. شوربختانه بخشی از هواداران پادشاهی و مردُمبُدی (جمهوری) هنوز ناهمسانی میان واژه-ی «سلطنت» و «پادشاهی» را نمیشناسند، و این درهالی است که «سلطنت» یک ساختار خودکامه است که ریشه در سامانۀِ سُلطانی دارد که بدست تُرکمان پس از تارزش عرب ها بر ایران چیره گردید که پرداختن به آن به یک یاداشت جداگانه نیاز دارد [1]، ولی ساختار «پادشاهی» در ایرانِ باستان ریشه در یک حکومت مردمی داشت، زیرا قدرت پادشاه از سوی مِهَستان (مجلس)، دربار و نژادگان (اشراف) مهار میشُد، و پادشاه نمیتوانست بدون خُرسندی آن سه نهاد بالا جانشین خودش را برگُزیند و فرمان به جنگ و آشتی دهد.اگر برپایۀِ زبانزد (ضرب المثل) «دوستی خاله خرسه» بپذیریم که بدترین شیوۀِ جانبداری از یک اندیشه یا یک کَس بهترین راه برای آسیب زدن به آن اندیشه یا آن کس است، شوربختانه بخشی از هواداران رضا پهلوی با برخوردهای سُهِشی (احساسی) و تُند در راستای جانبداری از رضا پهلوی، بهانه به دُشمنان پادشاهی در ایران میدهند تا آنها رضا پهلوی و ساختار پادشاهی را را به نام نماد خودکامگی بشناسند. با آنکه رضا پهلوی پیوسته چنین هوادارانی را سرزنش کرده و از آنها دوری جُسته است؛ بویژه در واپسین گفتگویی که او با الهه بقراط در برلین داشت به این گرفتاری اشاره کرد. ولی راستی این است که با نگر به سخنرانی ها، گفتگوهای رسانه ای و نوشتارهایی که رضا پهلوی انجام داده و فراهم اورده است، دُشمنان او تاکنون نتوانسته اند یک سُخن سنجی (انتقاد) بجا از رفتار رضا پهلوی کُنند، که آزاده بودن او را زیر پُرسش ببرد، و رضا پهلوی را در جرگۀِ خودکامگان بنشاند، از اینرو این کسان از پروندۀِ سیاسی پدر، او محمد رضا شاه، برای ساختن چماق و کوبیدن بر سر رضا پهلوی بهره میبرند.
شکی نیست که انقلاب 57 بازدۀِ بخشی از کارکردهای نادُرُست محمدرضا شاه بود و اگر همۀِ کارهای او دُرُست میبودند که انقلابی پدید نمیآمد، ولی راستی این است که اهمیت تاریخ تنها برای پی بردن به کاستی های آن و پیشگیری از بازکرد و تکرار لغزش ها در آینده است و نه برای درجا زدن در گذشته و بربستن رویدادهای غم انگیز همانند 28 مرداد به « عاشورا و کربلای حسین». گذشته را که ما هم اکنون از دست داده ایم، و با «زنده با و مرده باد» گفتن ها به کسانی که هم اکنون از این جهان رفته اند، نیز نخواهیم توانست گذشته را به دلخواه خودمان دگرگون کنیم، ولی کسانی که چنین میاندیشیدن، آینده را نیزبیگمان خواهند باخت.
.با نگر به این راستی که رضا پهلوی، جدایی نهاد دین از کشورداری، مردمسالاری و دادیک مردُمی (حقوق بشر) را پذیرفته است و سرنوشت سیاسی آیندۀِ ایران را به رایِ آزادِ مردم واگذار کرده است، او دارای همۀِ ویژگی های نیازین و خوب برای همبستگی با دیگر نیروهای آزادیخواه است. همچنین اگر ما «سیاست» را هُنر بهره بُردن از شایش ها (امکان ها) برای دستیافتن به هدف با کمترین هزینه و در کوتاه ترین زمان بپذیریم، رضا پهلوی به نمایندگی از بخشی از همبودگاه ایران که هواداران سامانۀِ پادشاهی هَستند، بخش مهمی از ستون اُردوگاه آزادیخواهان را میسازد. در راه آزادی ایران، چشم پوشی از چنین نیروی مردمی یا درگیر شُدن با آن نه تنها نمیتواند کمترین همخوانی با هُنر سیاست ورزی داشته باشد، و آنکه نشانۀِ دور افتادن از راستی است که بیشتر سبب دلشاد شُدن علی خامنه ای میگردد که توانسته است بدون هزینۀِ نیرو یا فرستادن «سربازان گمنام امام زمان» به برونمرز، تماشاگر فروپاشی ارودگاه آزادیخواهان و تکه تکه شدن آنها بدست خودشان باشد.
و با نگر به این راستی که در ساختار مردُمبُدی (جمهوری)، «جمهور» از شهروندانی ساخته میشود که میتوانند آزادانه کشورداران خودشان را برای دوره ای کوتاه برگُزینند، هتا اگر مردم ایران در یک همه پرسی یا گُزیدمان آزاد به ساختار پادشاهی رای بدهند، باز در چنین سامانۀِ کشورداری، سرپرستان کشور به رای آزاد مردم و برای یک دورۀِ کوتاه برگُزیده خواهند شُد و پادشاه ایران در آینده در سیاست درنخواهد آمیخت و وجودش تنها نمادی برای همبستگی و شناسۀِ میهنی (هویت ملی)، خودسالاری (استقلال)، فرهنگِ ایرانی و یکپارچگی مرزی خواهد بود. از اینرو چنین ساختار پادشاهی چندان ناهمسانی با آن سامانۀِ مردُمبُدی (جمهوری) نخواهد داشت، که در آن قدرت در دست نخست وزیر و دو نهاد خودسالار (مستقل) دیگر همانند دادگستری و دادگُذاری (مقننه) خواهد ماند، و رئیس جمهور هیچ نقش کلیدی در برنامه های سیاسی کشور ندارد.
شوربختانه بخشی از اُپوزیسیون حکومت اسلامی با چنان هیجانی به خاندان پهلوی میتازد که انگار این خاندان در سه دهه گذشته سر قدرت بوده و خورتاک (مسئول) همۀِ بیدادها و تباهی بوده باشد که بدست آخوندهای جنایتکار انجام گرفته است. اگر برخی دستگاه شاهنشاهی دوران پهلوی را به« فساد و تباهی، دوری کردن از شایسته سالاری، پارتی بازی و ریخت و پاش سرمایه های کشوری و بهدر دادن آن»، می ایرازند (متهم میکُنند)، با اینهمه این «دستگاه فاسد» توانسته بود کشور را به آنچنان شکوفایی ترازداریک (اقتصادی) و رشد تُخشاکی (صنعتی) برساند که کارگران کره جنوبی و فلیپینی برای کار کردن در ایران از سر کول هم بالا بروند. ولی امروز کره جنوبی پنجمین فرآورندۀِ (تولید کُنندۀِ) ابزارهای خانگی است ولی ایران پرچمدار بالاترین شمار آوارگان در چهار گوشۀِ جهان، اعدام های روزانه و ورشکستی ترازداریک (اقتصادی) است. و با توجه به اینکه در جهان ما ارزش ها نسبی هَستند، این آگاهی باید بسنده کُند که جُدا از هزاران آسیب جانی و میلیاردها دلارهای نفتی که آخوندها در سه دهه گذشته به مردم ایران زده اند، گُنجایش همۀِ آن سرمایه هایی که در دوران پهلوی «ریخت و پاش شُده است»، کمتر از آن سرمایه ای است که کشورهای عربی دارند از راه دستبُرد به چاه های نفت ایران، روزانه به این کشور میزنند. این آسیب آسیم (عظیم) میهنی را ما وام دار ناشایسته بودن آخوندها در بُنپایه های کشورداری و ادامۀِ ماندگاری آنها در قدرت هستیم که یکی از شَوَندهای (علت های) آن خودداری بخشی از اپوزیسیون از همبسته شدن با رضا پهلوی و ادامۀِ پافشاری بچگانه برای دُشمنی با اوست.
در جاییکه بیداد و تباهی رژیم آخوندی کشور را به مرز فروپاشی فرخویی (اخلاقی) و فاجعۀِ انسانی کشانده است و آمار سه اعدامی در روز نشانگر نسل کُشی ایرانیان در رژیم آخوندی است، و با نگر به بیداد آخوندها به تیره های ایرانی مرزنشین که استان های مرزی را به جداشُدن از ایران و فروپاشی کشور کشانده است، ندیده گرفتن این بدبختی ها و نشنیدن تیک تیک آن بُمبی که هر روز میتواند در همبودگاه ایران بترکد، و بجای آن دمیدن بر آتش دُشمنی با رضا پهلوی بجای همبسته شدن با او، تنها میتواند نشانگر بیگانگی با درد مردم ایران، جدا شُدن از زمین تلخ راستی و پرواز در آسمانِ افسانه پردازی باشد. هوشیاری در این هنگامۀِ سرنوشت ساز از تاریخ ایران و درک دُرُست از نِهش (وضعیت) سیجمند (خطرناک) کشور برای گرفتن وَدایش (تصمیم) شایسته، کمترین چشمداشت از اُپوزیسیون حکومت اسلامی است.
شنبه 17 تیر، 3750 دین بهی

یاداشت
[1]

۵ نظر:

  1. تنها گناه رضا پهلوی این است که ایرانی است، و عرب و روس و تجزیه طلب و و بیگانه خائن به ایران نیست. و قلبش تنها برای ایران می تپد.

    پاسخحذف
  2. برو بابا جمع کنید کاسه کوزتونو ،خاندان قلدر شاهنشاهی همه آدم کش جنایتکار هستن ..میخاید یک شعبان بی مخ دیگه واسمون بیارید ایران ... جمع کنید بابا ....

    پاسخحذف
  3. خمینی هم قبل رسیدن به حکومت ،،حرف از همبستگی ، اتحاد میزد،، گوشه مردم پر از این حرفا ..

    پاسخحذف
  4. دیکتاتوری اخوندی باشخصی فرق داردشخص رامیتوان ساقط کردامااخوند یک حربه بنام دین دارد که هیچکس راازان گریزنیست بنابراین اگرهرکس مردمی فکرکندوعمل کند هرکس که باشدمحترم است گرفتالری دنیاوقتی است که درهرکشوراخوند وقسیس حکومت کند مسجدوکلیسا فرق ندارند درتک روی واستثماربنابرای نسعی کنید لااقل مثل کشورهای پادشاهی که شاه فقط نماداست باشید چون درجمهوری 4 سال فامیل بازی وغیره مثل ادم مستاجراست که وقت رفتن خیالش نیست که لامپ خانه راازبیخ بکندبجای بازکردن پادشاهی مشروط ازحکومت پیغمبری هم بهتراست چون هرروزهرروز انتخاب رهبرنیست مغربی شاعراذری

    پاسخحذف