۱۳۹۱ آذر ۸, چهارشنبه

فتوسنتز در آزمایشگاه



خشایار رُخسانی

راهی نو برای جانشین کردن فسیل انرژی و پایان دادن به جنگ میان پاترمان (ملت ها)

یکی از بُزرگترین گرفتاری هایِ جانوران برای زنده ماندن بدست آوردن انرژی مورد نیازشان در راستای انجام کار و کوشش است؛ و دستیافتن به انرژی فراوان و ارزان از جمله گرفتاری های مهم همبودگاه های (جامعه های) نوین در سدۀِ بیست و یکم نیز هست. از آنجا که فسیل انرژی همانند نفت گران است و در آیندۀِ نزدیک کمیاب خواهد شُد، نیاز به جایگُزین کردن آن با یک انرژیِ نو آشکارتر میشود که هم ارزان و هم  دارای یک سرچشمۀِ بی پایان باشد. در دستیافتن به  چنین فن آوری، گیاهان برای دستکم دو میلیارد سال از همبودگاه های نوین پیشی گرفته اند. آنها توانسته اند به کمک یک واکُنش شیمایی به نام فتوسنتز (Photosynthesis)  انرژی خورشیدی را به انرژی شیمایی واگردانند. در این واکُنش کُلروفیل ها یا ماده هایِ رنگی که پرتوان خورشید را جذب میکُنند نقش بسیار مهمی دارند.  کُلروفیل ها میتوانند به کمک پرتوان (فتون های) خورشیدی ملکول آب را به هیدروژن، الکترون و اکسیژن بشکافند؛ و با درآمیختن هیدروژن، الکترون و گاز کربُنیک، ملکول شکر را فرآوری کُنند و بدینسان انرژی خورشیدی را در ملکول شکر ذخیره سازند. سوای شکر، اُکسیژن از دیگر فرآورده های شاخه ای این واکُنش شیمایی است که زندگی جانوران را روی پادَک (کره) زمین امکان پذیر کرده است. از آنجا که انرژی خورشیدی، گازکربُنیک و آب که ماده های نُخستین فتوسنتز را میسازند کمابیش روی زمین دارای سرچشمۀِ بی پایان هَستند، این شیوه از فرآوریِ (تولید) انرژی، ارزانترین و پاکترین انرژی است که میتواند جانشین فسیل انرژی شود، زیرا بخش بزرگی از کازکربُنیک هوا را نیز که سبب آلودگی و گرمایِ رو به افزون آن شده است، به انرژی سود آور وامیگرداند. یکی از فرنودهای (دلیل های) بُنیادین که تاکنون از فرآوری چنین انرژی ارزان و پاک پیشگیری کرده است، دستیابی به کاتالیزاتورهایی است که بتوانند این واکُنش شیمایی را هم در آزمایشگاه امکان پذیر سازند و هم امکان فرآوری این گونه انرژی را به گونۀِ گُسترده برای فروش فراهم آورند.  کاتالیزاتورها آن ملکول های شیمایی هَستند که یک واکنش شیمایی را امکان پذیر میسازند بدون اینکه خودشان در پایان به مادۀِ دیگری واگردانده شوند و یا اینکه ازمیان روند، همانند ویتامین ها. از جمله کاتالیزاتورهایی که دانشمندان توانسته اند برای بهبودی این فرایند شیمایی پیشنهاد دهند یکی مَنگان (Manganese)  است و دیگری کُبالت اُکسید (Cobalt oxide). از آنجا که این کاتالیزاتور ها دارای کاستی هایی هَستند و تا کنون نتوانسته اند واکنش شیمایی فتوسنتز را در آزمایشگاه به خوبی پیش ببرند، هنوز تا فرآوری این گونه انرژی به گونۀِ گُسترده چندگام در پیش روی است. ولی دانشمندان امید دارند و بسیار خوشبین هَستند که بتوانند در سال های آینده چنین کاتالیزاتوری را بگونۀِ تُخشیدگی (مصنوعی) بسازند؛ و همچنین واکنش شیمایی فتوسنتز را به گونه ای دگرگون سازند که بجای ملکول شکر، در پایان گاز هیدروژن یا الکل تولید شود که از هر دو میتوان بجای سوخت بهر بُرد [1]. گاز هیدروژن هم اکنون مهمترین و نیرومندترین مادۀِ سوختی برای پرواز موشک های اِسپاش پیما (فضاپیما) است.
 گیاهان از اینرو همانند جانوران درنده نیستند که میتوانند انرژی نیازین برای زنده ماندن را به رایگان از خورشید دریافت کُنند؛ و از آنجا که دستیابی به انرژی برای زنده ماندن یکی از انگیزه های دیرینۀِ جانوران برای درندگی و کُشتار همدیگر و یا دامن زدن به آتش جنگ های خونین میان همبودگاه های هومَنی (انسانی) بوده است، کامگاری در این فن آوری میتواند از راه گُسارش (مصرف) و بکارگیری بخش بُزرگی از گازکربُنیک هوا و واگرداندن آن به انرژی، هم زیستبوم را از آلودگی پاک سازد، و هم به جنگ های دیرینه میان پاترمان (ملت ها) نیز پایان دهد.

چهارشنبه، هشتم آذر، 3750 دین بهی

یاداشت

[1]
http://science.howstuffworks.com/environmental/green-tech/energy-production/artificial-photosynthesis.htm

۱۳۹۱ آبان ۱۶, سه‌شنبه

پاسخ به همیستاران (مخالفان) مادۀِ یازدهم شورای ملی [1]



خشایار رُخسانی

آقای آرش آریان نژاد،
 هیچ کُدام از ماده های شانزده گانۀِ شورای ملی ایران، یکپارچگی مرزی ایران را زیر پُرسش نبرده است که بخواهد انگیزۀِ بدبینی و نگرانی شما در پیوند با شایمندیِ (احتمال) آسیب دیدنِ یکپارچگی مرزی و تکه تکه شُدنِ ایران شود. در مادۀِ یازدهم این منشور تنها گفته بر سر ادارۀِ فرهنگی و اقتصادیِ اُستان هاست؛ و بیشینۀِ (حداکثر) امکان سیاسی آن به اُستان ها نیز گُزینش اُستاندارها از سوی مردم بومی است، تا دست مردم برای سازندگی زادگاهشان باز باشد. پافشاری بر نگاشتن این ماده نیز از این آزمونِ تلخ و سیاستِ ناکارآمد سرچشمه گرفته است که ادارۀِ ایران با ساختار کُیانی (مرکزی) در دورانِ حکومتِ پهلوی و جمهوری اسلامی سبب فراموش شُدن استان هایِ مرزی و بی بهرگی مردم این استان ها از رفاه و آسایش و افتادن آنها در درۀی بیکاری و تنگدستی شُده است. وگرنه بر پایۀِ منشور پیشنهادیِ شورایِ ملی، استان های کشور نه آرتش جداگانه ای خواهند داشت و نه مِهَستان (مجلس) یا سیاستِ دیوانِ برونمرزی یا پولی و اقتصادی خودسالار (مستقل) و جُداگانه که بخواهد انگیزۀِ بدبینی شما شود تا  شما امروز اینچنین پرچم دُشمنی با شورای ملی را برافرازید. هنگامیکه مهار آرتش میهنی در دست دولت مرکزی است، و سیاست گُذاری های کلان کشور همانند سیاست های پولی و بازرگانی، برنامه و بودجه، دیوان برونمرزی (امور خارجه) در پایتخت پی ریزی و انجام میگیرند، در این نهش (وضع) چه ناسانی میتواند میان ساختار نامتمرکز با ساختار مرکزی وجود داشته باشد، بجز اینکه در ساختار نامتمرکز دست استان ها برای انجام کارهایِ سازندگی و فرهنگی باز است تا برای نمونه کودکان دبستانی در کنار زبان پارسی، زبان مادریشان را هم فرابگیرند؟ آیا بدید شما آموزش زبان مادری در دبستان ها میتواند یکپارچگی مرزی ایران را بسیجد (به خطر بیاندازد)؟ تنها کسی چنین میپندارد که با بافتِ مردم ایران و فرهنگ های گوناگون تیره های ایرانی بیگانه است و از  اینرو تنها استان تهران را بشناسد و ایران را تهران بنامد و سرمایه های آنرا تنها سرمایۀِ مردم تهران بانگارد.
شما مادۀِ یازدهم منشور شورای ملی را برابر با ساختار پیمانگان  (فدرالیسم) مینامید؛  ولی راستی این است که فدرالیسم دارای ویژگی های خودش است. برای نمونه داشتن مِهَستان (مجلس)، دات هایِ (قانون های) ویژۀِ اُستانی که در ناسانی با اُستان های دیگر است، داشتن دولت بومی که میتواند در چهارچوب ساختار فدرالیسم، با دست باز سیاست گذاری کُند. آیا شما در مادۀِ یازدهم منشور شورای ملی، اینچنین پیمان نامه ای را دیده اید که میخواهید آنرا به نام پیمانگان (فدرالیسم) جابزنید و بدنام کُنید؟ روشن است که چنین چیزی نیست.
 از اینرو شما تنها با لجبازی و بازکرد و تکرار بدبینی هایِ خودتان نخواهید توانست، دیدگاه منفی تان را به نام یک فرهود (حقیقت) به هواداران شورای ملی با زور بپذیرانید. نمایندگان تیره های ایرانی در شورای ملی به روشنی بُنپایۀِ یکپارچگی مرزی ایران را پذیرفته اند و آنها تنها خواهان ادارۀِ کارهای فرهنگی و اقتصادی خودشان در چهارچوب آن امکان ها و آن بودجه ای هَستند که پایتخت در دسترس آنها میگذارد؛ راستی این است که این بدبینی های شما و هم اندیشان شماست که میتواند تیره های ایرانی را ناامید و به گُریز از مرکز وادارد. برای آزادی  ایران و ساختن آن، تنها میهنپرستی بسنده نیست، نیاز به اَپَستام رو با روی (اعتماد متقابل) میانِ تیره های ایرانی و نیکی یافتی (حسن تفاهم) به همدیگر نیز هست، زیرا بدونِ نیکی یافتی (حسن تفاهم) هیچ همبستگی نیز میان تیره های ایرانی پدید نخواهد آمد. اگر براستی میخواهید که نگرانی شما در این پیوند جدی گرفته شود، باید بتوانید بجایِ دامن زدن به بدبینی ها، فرنودهای (دلیل های) استوارتری را ارایه دهید.
ایران ازآن همۀِ ایرانیان است. اگر باور دارید که سوای مردم تهران، مردم شهرستان ها، استان های مرزی و تیره های ایرانی مرزنشین نیز ایرانی هَستند و همه باهم مردم ایران را میسازند، پس باید پذیرفت که آنها نیز خاوند (صاحب) ایران هَستند و اگر آنها بیشتر از تهرانی ها میهن پرست و نگرانِ سرنوشت کشورشان نباشند، کمتر هم نیستند، و نگهداری از یکپارچگی مرزیِ ایران، نُخستین آرزوی آنهاست. از اینرو، این یک خودخواهی است که شما آرزو داشته باشید، بجای پخشودن دادگرانۀِ امکان ها و سرمایه های کشور میان همگی استان ها، این سرمایه ها بخواهند تنها هزینۀِ رفاه و آسایش مردم تهران شوند و در نتیجه استان های مرزی همانند بلوچستان و کردستان در تنگدستی بمانند فرزندان آنها در چادرهایی که دبستان مینامند از سرما بلرزند و شما نام این سیاست را «میهنپرستی» بگذارید.

یاداشت

[1]
بند یازدهم این منشور چیزی جز فدرالیسم نیست
by Mihanam Iranam on Thursday, 18 October 2012 at 16:54 ·

بند یازدهم این منشور چیزی جز فدرالیسم نیست . افزون بر آن چرا باید در بندی که این همه دوپهلو میباشد و بروشنی از فدرالیسم سخن میگوید پدافند کرد؟

کدام" تحریک احساسات مردم" ؟ اگر من و کسانی چون من از مهند ترین بخش که همانا یکپارچگی ایران است در این بند خرده میگیریم به گفته برخی "تحریک احساسات" میکنیم؟ این چه سخنیست؟

سخنان شاهزاده گرامی با بند یازدهم نا همسو است . نمیتوانیم در سخنانمان بگوییم که نه این فدرالیسم نیست و در بند یازدهم آرِش(معنی) فدرالیسم را در آن بگنجانیم. این درست نیست و هر کس اگر دانسته این منشور را دستینه کند خود بخود با فدرال کردن ایران همسو خواهد بود.

این که شاهزاده گرامی میگویند " شما جاهایی میروید که پرچم ملی آن کشور هست پرچم مثلا اروپا را هم دارند و پرچم آن شهرستان هم بالای سر در شهرداری شان هم هست ولی همه یک ملت هستند "... آن جاها ایران نیستند چراکه بافت فرهنگی ایران با" آن جاها" یکسان نیست. امروز دشمن چشم براه این است که مردم ایران سر جستارهای میهنی کوتاه بیایند ، دیگر تکه بزرگه ما گوشمان خواهد بود.

شاهزاده گرامی بخوبی میدانند که نمیتوان ایران را با سرزمینهای اروپایی که بدست ایلومیناتی و بنام مردمسالاری تکه تکه شدند و دلشان خوش است که خود فرمداری (حکومت) برمیگزینند برابر کرد و سنجید.

من و بسیاری همچون من زمانیکه پیام میفرستیم به دست اندرکاران همین "شورا" ، تنها ریشخند در پاسخ میگیریم. این است رسم رایزنی و مبارزه سیاسی در راه آزاد کردن ایران؟

بنازم به خرد نداشته ...نامشان را شورا میگذارند با این هال رایزنی در آن جایی ندارد. این است سخن ما وگرنه میهنپرست نیاز به پول و جایگاه سیاسی ندارد . امیدوارم مردم ایران با آگاهی با بندی که ایران را دست بسته پیشکش دشمنان ایران میکند همسو نشوند و آینده کشور را بدست سیاستبازان ندهند.

از شاهزاده گرامی میخواهیم که به فرنام (عنوان) فرزند شاهنشاه آریامهر نماد ایرانپرستی باشند و با دید ایرانی ، از کیان ایران پدافند کنند و نه با دید شاهزادگان اروپایی.

باشد که در پالایش بیانیه شورای ملی ایران کوشا باشیم و دم ایران را به تله ندهیم.

میهنم ایرانم

هجدهم ماه اکتبر دوهزارو یازده ترسایی
20 ساعت پیش · پسندیدم

پیشنهاد برای بهینه سازی منشور شورای ملی



  آگاهینامۀِ تازۀِ منشور پیشنهادی فراخوان شورای ملی

هم میهنان گرامی،
حمایت شما با گذاشتن امضاها درتارنما و برگه فیس بوک فراخوان شورای ملی چشمگیر بوده است. جهت اطلاع شما هم میهنان گرامی، کمیته موقت هماهنگی متشکل از کنشگران، گروه ها و نیروهای متکثر داوطلب پس از گذشت یک ماه و نیم از انتشار فراخوان ملی، با پیوستن نیروها و یاران جدید، در مرحله دوم و نهایی از نقش و رسالت خود، در تلاش برای برگزاری اولین نشست مجمع عمومی شورای ملی ایران به بهترین نحو می باشد.
در همین راستا، از همه هم میهنان و سازمان هایی که تا به این لحظه منشور پیشنهادی برای تشکیل شورای ملی ایران را امضا نموده اند، دعوت بعمل می آید، تا با استفاده از برگه جدید تارنمای فراخوان ملی، به آدرس زیر،
مراجعه فرموده و تا ۲۰ ماه نوامبر سال جاری، پیشنهادات سازنده خود را:
۱٫ برای تکمیل این منشور
۲٫ نحوه برگزاری اولین نشست مجمع عمومی شورای ملی ایران ومعیار و شیوه مشارکت دادن علاقمندان
منتشر نمایند.
از همه هموطنان ارجمند درخواست می شود تا با ارسال پیشنهادات و رهنمودهای خود، ما را در فرایند تشکیل شورای ملی راهنمایی وهمراهی کنند. پیشنهادات تکمیلی جهت ارتقاء و پالایش منشور پیشنهادی «شورای ملی ایران برای برگزاری انتخابات آزاد» توسط کمیته موقت دسته بندی شده و بصورت امانت در اختیار مجمع عمومی نشست اول شورای ملی ایران قرار داده خواهد شد.
پیشنهادات ارسالی در اولین نشست مجمع عمومی « شورای ملی ایران »، متشکل از نمایندگان احزاب، سازمان ها و شخصیت های مستقل کە منشور پیشنهادیرا قبل ازنشست مجمع عمومی امضاء نمودەاند، مورد بحث و بررسی قرار گرفته، منشور نهایی پس از جرح و تعدیل، به تصویب اکثریت شرکت کنندگان می رسد.
پاینده ایران و ملت ایران
کمیته موقت هماهنگی و تدارکات برای تشکیل شورای ملی ایران

۱۳۹۱ آبان ۱۳, شنبه

نویدِ دگرگونی



خشایار رُخسانی

چکیده:

دگرگونی سیاسی در ایران بدون دگرگونی در راه و روش کنونی اُپوزیسیون حکومت اسلامی امکان پذیر نیست. برای دستیافتن به یک دگرگونی بُنیادین نیاز است که اپوزیسیون از هالت پدافندی به هالت آفندی فراروید و پیش زمینۀِ اینچنین دگرگونی، همبسته شُدن اپوزیسیون حکومتِ اسلامی پیرامون یک سیاست راهبُردی اَنباز (استراتژیک مُشترک) در زیر یک چتر است، که خوشبختانه شورای ملی ایرانیان این چتر را فراهم آورده است.

سرآغاز:

یکی از سیاست هایی که در سه دهه گذشته به ماندگاریِ حکومت اشغالگر اسلامی کُمک کرده است، سیاستِ سرگرم نگه داشتن اپوزیسیون، آشفته کردن و در تنگنا گذاشتن پیوستۀِ آن بوده است. و از آنجا که اپوزیسیون حکومت اشغالگر اسلامی در سه دهه گذشته همبسته و دارای یک سیاست راهبُردی انباز (استراتژیک مشترک) نبوده است، همگی کوشندگی های اپوزیسیون این حکومت در واکُنش به این چالش هایی بوده است که آخوندها برای سرگرم کردن آزادیخواهان روزانه پیش پای آنها گذاشته اند. این چالش ها شکل های گوناگونی داشته اند از پدید آوردن امیدهایِ دُروغین در میانِ آزادیخواهان گرفته که هدفِ آن شکاف انداختن در میان آنها از راه نمایش های ساختگی درگیری و «جنگ زرگری» میان دولتمردان حکومت اسلامی (اطلاح طلبان و بُنیادگرایان) بوده است و  تا دارزدنِ روزانۀِ زندانیان سیاسی، گُزارش های دلخراش سنگسار زنان بینوا، خشونت گشت ارشاد در برخورد با دختران جوان، بریدن دست و پای زندانیان، کیسه بُری هایِ (اختلاس های) آقای زاده ها، ناپدید شدن 200 میلیارد دلار سرمایه های نفتی، در چهار سال گذشته....نابودی برنامه ریزی شُدۀِ یادگارهای باستانی، فرهنگ ایرانی و زبان پارسی، شناسۀِ میهنی، جنگل ها و زیستبوم ایران و جانوران کمیاب...

دگرگونی سیاسی بُنیادین در ایران بدون دگرگونی در این سیاستِ پدافندی و واکُنشی اپوزیسیون امکان پذیر نخواهد بود. به سُخن دیگر پس از سه دهه شکست و آزمون های تلخ، هم اکنون باید زمان بسنده برای چرخش این بازیِ سیاسی فرارسیده باشد. اگر اپوزیسیونِ حکومت اشغالگر اسلامی میخواهد خودش را از این تنگنا و بُنبست سیاسی رها سازد، باید از هالت پدافندی به هالت آفندی فراروید. اپوزیسیون این حکومت باید بتواند از راه بچالش گرفتن آخوندها، هر روز برای آنها دردسر دُرست کُند و بدینسان آنها را به فرودوَشت (عقب نشینی) و واکُنش های پَدافندی ناگُزیر سازد؛ برای نمونه از راه ایراختِش (محکومیت) جهانی این حکومت به شَوَندِ (علت) زیر پاگذاشتن دادیک آدمی (حقوق بشر) و نسل کُشی ایرانیان، از راه بستن شماره حساب های بانکی دولتمردان حکومت اسلامی و آقازاده ها در بانک های جهانی و بازپس گرفتن این سرمایه ها به سود مردم ایران، و از راه پیشگیری از سفر دولتمردان و نورچشمی های آنها به برونمرز، و مهمتر از آن از راه نافرمانی مدنی همانند فراخواندن ایرانیان درونمرزی به ایستکاری های (اعتصاب های) سراسری و ندیده گرفتن حجاب اجباری یا خودداری از پرداختِ رسیدهای آب و کَهروبا (برق)....  و بدینسان اُپوزیسیون ابتکار عمل را بدست گیرد تا سرانجام این بازی سیاسی را به سود خودش به پایان ببَرَد. و انجام اینکار نیز تنها از راه داشتن یک برنامۀِ راهبُردیِ انباز (مشترک) شُدنی است که پیش زمینۀِ آن هماهنگی و سازماندهی همگی کوشندگی هایِ  سیاسی نیروهای آزادیخواهِ سازمان هایِ گوناگون زیر یک چتر است. 

خوشبختانه شورای ملی ایرانیان با هدف این هماهنگی میانِ کوشندگی های سیاسی همگی سازمان هایِ دمُکرات بُنیان گذاشته شُده است [1]، که رهایی ایران و نهادینه شدن مردمسالاری آرمانِ انباز همۀِ آنها در این کشور است. هر ایرانی میهندوست و آزاده که نگرانِ سرنوشت کشورش است و رهایی ایران و نهادینه شُدنِ مردمسالاری در این کشور آرزوی اوست، میتواند از راه همکاری با شورای ملی ایرانیان این آرزو را برآورده سازد.

ایدون باد

شنبه، 13 آبانماه، 3750 دین بهی

یاداشت

[1]

۱۳۹۱ آبان ۱۱, پنجشنبه

بیگانگی یا دُشمنیِ «روشنبین ها» با تاریخ نوین ایران



خشایار رُخسانی

پاسخی به آقای جهانشاه رشیدیان [1]

چکیده:

ارزیابی آقای جهانشاه رشیدیان از تاریخ نوین  ایران کارشناسانه نیست و بیشتر یک سوی نگرانه و بدخواهانه است. شوربختانه چنین دیدگاهی بازتاب دهندۀِ نگاهِ بخشی از اپوزیسیونِ حکومت اسلامی نیز هست که پیامدهایِ سهمگین آن بر سرنوشت کشور، بُردباری در برابر بیدادِ حکومت اسلامی از ترس از بازگشت سامانۀِ شاهنشاهی به ایران شُده است. او بجای آوردنِ سند برای پُشتگرمی دادن به همۀِ اتهام هایی که به حکومت پهلوی میزند، تنها بَسنده میکُند به این گُزارۀِ رازآمیز که: «میگویند....چنین بوده است.»......و سپس «چک بی محل میکشد.»


سرآغاز:

همانگونه که من در یاداشت بالا بیان داشتم [2]، من همۀ سیاست های شادروان محمدرضا شاه پهلوی را نمیهایم (تأیید نمیکُنم). و تیربارانِ شادروان حسین فاطمی که در میهندوستی و آزدگی او هیچ شکی نیست، از جمله کارهای نادُرُست حکومت پیشین میدانم. ولی امروز زمان شایسته برای رسیدگی به این رویداد غم انگیز نیست. چکیدۀ سخن من این است که «پیشگیری از ادامۀِ زیان و آسیب در هر زمان که باشد یک سود است.» ولی آیا سود ما اکنون در یک سوی نگری به رویداد 28 امُرداد و شکاف انداختن در اُردوگاهِ آزادیخواهان است و با اینکار کُمک کردن به ادامۀِ حکومت مُلاها در ایران، و یا رفتن به سوی همبستگی برای پایان دادنِ هرچه زودتر به این نکبت؟  و چنین سودی هیچگاه با درجا زدن در رویدادهایِ گذشته بدست نخواهد آمد. هتا اگر اَرَنگ ها (اتهام ها) و بدنامی های آقای رشیدیان به حکومتِ پیشین روا باشند، بازنگری این رویدادها تنها زمانی درخور هزینه کردن وقت و نیرو گذاشتن روی آنها خواهد بود که امکانی برای ارایه دادن یک دادخواست به یک دادگاه شایسته باشد. اکنون پُرسش از شما این است: هنگامیکه هیچ امکانی برای برپا کردن چنین دادگاهی در دست نیست، پیشکشیدنِ چنین اتهام هایی که هنوز فرنوده نَشُده اند (ثابت نشُده اند)، آیا ارزشی بجز دامن زدن به جو دُشمنی در اُردوگاه آزادیخواهان میتواند داشته باشد؟  اگر شُما هم باور دارید که برپایی چنین دادگاهی در سایۀِ حکومت اسلامی یک آرزوی بیهوده است، پس راه کرویزی (منطقی) و خِرَدمندانه این است که شما نیرویِ خودتان را در جایی بکار بگیرید که شما را به برپایی این دادگاه نزدیکتر کُند که هدف تان است. و مُهمتر اینکه، اگر باور دارید که چنین دادگاهی تنها در یک ایران رها شده و دمکراتیک میتواند برگُزار شود و هیچ سازمان آزادیخواه نخواهد توانست به تنهایی ایران را آزاد سازد و برای انجام اینکار به یک هبستگی از نیروهای دمکرات نیاز است، بسیار جای شگفتی خواهد بود که باز شما در دُشمنی با اندیشۀِ همبستگی، و با پیشکشیدنِ چنین گُفتمان هایِ تنش آمیز، همۀِ نیروی خودتان را بکارگرفته اید.

یکی  از گرفتاری هایِ مُهم «روشنبین های» ایران، این است که آنها میهندوستی را با نژادپرستی جابجا گرفته اند؛ اگر در اروپا میهندوستی ابزاری برای پیشبُردن سیاست های نژادپرستانه هیتلر و موسیلینی بود، شُما هیچ فرنودی (دلیلی) در تاریخ ایران پیدا نمیکُنید که میهندوستی ایرانیان چنین سرانجام بدشگونی داشته است. تازه به واژگونۀِ آن، بخش بُزرگی از بدبختی مردم ایران ریشه در بیگانگی آنها با شناسه میهنی، تاریخ و فرهنگ کشورشان دارد که سبب شُده است برای چهارده سده دین و فرهنگ تازیان و فرمانروایی اشغالگران را بر کشورشان بپذیرند. یکی از بُزرگترین آسیب هایی که بیگانگی با شناسۀِ میهنی و دُشمنی با فرهنگ و تاریخ کشور در میان روشنبین ها پدید میآورد، این است که هنگامیکه این چنین «روشنبین هایی» به نام سیاستمدار قدرت را در دست میگیرند، پدافند از سود و سرمایۀِ هم میهنانشان در جهان و خاک کشورشان، واپسین نگرانی آنها میشود.
ارزیابی آقای رشیدیان و بخشی از «روشنبین های» ایران  از تاریخ کشورشان یک نگاه سُخن سنجانه (انتقادی) و سازنده نیست، وآنکه دُشمنی با تاریخ، فرهنگ و شناسۀِ میهنی شان است. زیرا بیشتر اِرَنگ هایی (اتهام هایی) که ایشان به حکومت پیشین میزند، از سر دلسوزی و بی سویانه نیست، وآنکه بدخواهانه است. برای نمونه او میگوید: « میگویند که امیران آرتش شاهنشاهی با رایِ پنتاگون برگُزیده میشُدند.» روشن است از آنجا که او هیچ سندی برای بدنام کردنِ افسران بُلندپایۀِ آرتش شاهنشاهی در دست ندارد، چه راهی «بهتر» از این که او هر اتهامی را که «بهتر» میداند، به کُمکِ گُزارۀِ «میگویند» به این افسران بَربَندَ، و با این ترفند خودش را نیز پاسخگویِ این دروغ پراکنی نکُند. روشن است که این شیوۀِ برخوردِ یک روشنبین با تاریخ کشورش، نه تنها کارشناسانه نیست، وآنکه تنها کوششی نافرجام برای دامن زدن به جو دُشمنی و دروغ نگاری تاریخ است. اگر افسران بُلندپایۀ آرتش ایران در زمان شاه، درجه ها و پایه های رزمی خودشان را در جنگ بدست نیاوردند، باید سپاسگزار حکومت پیشین بود که برایِ آزمودنِ درجۀِ شایستگی افسرانِ بُلندپایه اش، آرامش مردم را از راه درگیر کردن آنها در یک جنگِ مرگبار و ناخواسته برهم نزده است و برای آزمودن این شایستگی به رزمایش ها و آموزش های رزمی در دانشگاه افسری بسنده کرده است.
از دیگر دروغ پراکنی های آقای رشیدیان این است که ایشان پیوسته کوشش میکند ساختار «سلطنت» و «پادشاهی» را یکی بانگارد. با آنکه من در نوشتارهای پیشین با آوردن سند به ایشان نشان دادم که هتا اگر مردم ایران در یک همه پرسی به ساختار پادشاهی رای بدهند، هدف شاهزاده رضا پهلوی «سلطنت» نیست، وآنکه یک ساختار پادشاهی همانند کشورهای اسکاندیناوی است که در آن، پادشاه تنها نمادِ شناسۀِ میهنی، یکپارچگی مرزی و همبستگی تیره های ایرانی است، و کشور بدست نمایندگانِ برگُزیده مردم اداره میشود، باز ایشان بدون رویکرد به این روشنگری ها کوشش میکُنند، دوباره برای پیشبُردِ برنامه های سیاسی خودشان به دروغ پراکنی ادامه بدهند [3]. از اینرو چنین گُفتمان هایی هیچگاه سازنده نخواهند بود، زیرا هدف پُرسش کُننده، پی بُردن به راستی و فرهود (حقیقت) نیست، وآنکه سایه انداختن بر فرهود است.
من هم میپندارم که اگر شاه جو سیاسی را باز میکرد،  شاید امروز مردم ایران گرفتار آخوندها نمیشُدند، ولی پاسخ به این پُرسش ساده نخواهد بود، هنگامیکه ما میدانیم که جنگ سرد میان خاور کمونیستی و باختر کاپیتالیستی، بر جو سیاسی ایران سایه انداخته بود، بگونه ایکه نگرانی حزب توده پیش از آزادی سیاسی و دادگری هَنجُمَنی (عدالت اجتمایی) برای کارگران ایران، برآوردن آرزوهایِ شوروی کمونیستی و رهبران کرملین بود. و این حزب در اینراه از هیچ کوششی برای برهم زدن پایستگی (ثبات) کشور خودداری نمیکرد؛ و آرمان دیگر سازمان های کمونیستی ایران برپایی یک ساختار تک هَنگانی (حزبی) با رهبری پرولتاریا بود و نه نهادینه کردن آزادی سیاسی و مردمسالاری. در این پیوند در میانِ مهمترین اپوزیسیون حکومتِ پیشین، میتوان از کمونیست ها و مجاهدین اسلامگرا نام بُرد که با واژه های آزادی و دادیک آدمی (حقوق بشر) بیگانه بودند و همین امروز هم با آنکه آنها در جایگاه پناهنده برای بیش از سه دهه از رفاه و آسایش همبودگاه «کاپیتالیستی» در کشورهای باختر بهرمند هَستند، در نکوهش و نبرد با « آزادی های لیبرالیستی» و ارزش های چنین ساختاری  قلم میزنند. درست است که جو سیاسی در دوران شاه بسته بود، ولی با اینهمه شاه همیستارهای (مخالفان) سیاسی خودش را تنها زندانی میکرد،کسانی را همانند علی خامنه ای و همپالگی هایِ جنایتکار او که امروز مردم ایران هزاران بار آرزوی مرگشان را دارند.
در پاسخ به آقای تورج امیری، ایران نوین را ما وامدار زاوری های (خدمت های) رضا شاه بُزرگ هَستیم. با رویکرد به این راستی که کمابیش پس از 200 سال  فرمانروایی قاجارها در ایران، ویرانه ای از این کشور برجای گذاشته بود، و با نگاهی به ادبیات رونامه نگاری دوران قاجار، که زبان پارسی با 90% از وام واژگان عربی آلوده شُده بود، اگر گُشایش فرهنگستان ایران در راستای برنامه های سازندگی رضا شاه بُزرگ برایِ پاکسازی زبان پارسی نبود، و بدون کوشش های او برای پیوستن ایران به جهان نوین و  برپایی یک آرتش میهنی برای پدافند از یکپارچگی مرزی ایران،  امروز ایران بخشی از امُت عرب شُده بود، و ما نمیتوانستیم هتا همین بخش کوچک ازخاک ایران را روی نقشۀ جهان پیدا کُنیم، که از زمان فرمانروایی هَخامنشیان برجای مانده است، زیرا برای جدا کردن چهار گوشۀِ ایران جدایی خواهان خیز برداشته بودند؛ اُستان خوزستان را شیخ خزعل میخواست از خاک ایران جدا کُند و  اَپاختر (شمال) ایران را میزا کوچک خانه جنگلی. این آرتش میهنی رضا شاه بود که از یکپارچگی مرزی ایران پدافند کرد. از اینرو، آنکس که برنامه های نوین سازیِ ایران، بدست رضا شاه بزرگ را نادیده میگیرد یا با تاریخ ایران بیگانه است و یا این «بیگانگی» به سود پیشبُرد برنامه های سیاسیش است. با نگاهی به تراز دانش مردم ایران در آغاز سدۀِ پیشین، و نقش ملاها و ژاژپرستی (خرافات) و باورهای دینی در زندگی مردم و هنگامیکه مردم بجای دادخواهی در دادگاه، به ملای محل روی میآوردند و بجای فرستادن فرزندانشان به دبستان به مدرسه قرآن میفرستاند، و در برابر دوش گرفتن به جای خزینه رفتن و یا هر برنامۀِ نوین سازی کشور به دیوار بُلندِ لجبازی و سرسختی بُنیادگرایان اسلامی برخورد میکرد، کُدام آدم خِرَدمند میتواند برنامۀِ سازندگی و نوین سازی کشور را به رای توده های دین زده واگُذار کُند که تنها رای ملای محل برای آنها پذیرفتنی بود؟ آیا رضا شاه میبایست برنامۀیِ آزد کردن زنان از بندِ سرکردن چادر، سواد آموزی دختران، گُشایش دبستان ها و دبیرستان های دخترانه، گشایش دادگستری و دیگر برنامه های نوین سازی ایران را به رای مردم نافرهیخته میگذاشت که برای آنها تنها سخن ملای محل «حُجت» بود؟ روشن است که در چنین نهشی (وضعی)  برای پیشبُرد برنامه های نوین سازی کشور تا اندازه ای به «زور» نیاز بود. و این همان «زوری» است که رضا شاه بکار بُرد و شما آنرا با اَنگِ «خودکامگی» بدنام میکُنید.
پنجشنبه، 11 آبان، 3750 دین بهی
یاداشت
[1]
کسانی که از روابط درونی ارتش شاه اطلاع دارند، میدانند که ارتش شاهنشاهی یکی از فاشیستی ترین و ضد ملی ترین نهاد های دیکتاتوری شاه بود. تنها فرومایه ترین و سر سپرده ترین افسران به انتخاب شاه تیمسار میشدند تا سوگند سرسپردگی به شاه را با سرکوب مخالفان ولی نعمت خود ثابت کنند. هیچ کدام از این تیمسار ها تجربه دفاع از مرزهای کشور را نداشتند، درجه, مدال و افتخارات آنان در سرسپردگی، دست بوسی و چابلوسی به شاه کسب میشدند.
[2]
آقای جهانشاه رشیدیان، انگار که شما پس از گذشت سه دهه هنوز نمیدانید که در ایران شاهنشاهی پهلوی فرمانروایی نمیکُند، وآنکه این آخوندهای تازی زاده هَستند که برای سه دهه ایران ما را اشغال و به پرتگاه نابودی کشانده اند. گرفتاری امروز مردم ایران «افسران سرسپردۀِ شاه» نیست، وآنکه آزادی ایران از چنگال این قوم ویرانگر است که تا سنگی روی سنگ در این کشور مانده باشد، ول بکُن نیستند. پس از پیروزی جنبش آزادیخواهی مردم ایران، شما وقت به اندازه بَسنده خواهید داشت تا تاریخ ایران در دوران پهلوی را بازنگری کُنید. ولی اکنون شما بجای شناخت فراتُمی ها (اُولویت ها)، دارید از راه پیش کشیدن و بها دادن به گفتمان های شاخه ای، ذهن آزادیخواهان را از گرفتاری های بُنیادین کشور، به بیراهه میبرید و نیروی آنها را بهدر میدهید. امروز گفتمان بُنیادین دربرگیرندۀِ آزادی زندانیان سیاسی از سیاهچال های حکومت اسلامی و پیشگیری از کُشتار زندانیان و نسل کُشی ایرانیان است، ولی شما دارید با چنین کار ناپُخته، در میان نیروهای سیاسی شکاف میاندازید و ناخواسته علی خامنه ای و بیت رهبری را دلشاد میسازید.
آقای اردلان مقدم قدیمی، من هیچ شکی به کاستی ها و سیاست های نادرست حکومت پیشین ندارم. اگر همۀِ کار ها و برنامه های شادروان محمد رضا شاه پهلوی درست میبودند که انقلاب نمیشُد. آنچه که شوربختانه از ذهن بخشی از روشنبین های ما به دور مانده است، پیشکشیدن گفتمان هایی است که هم اکنون نه تنها نیازین (ضروری) نیستند، وآنکه تنها به شکاف در میان نیروهای آزادیخواه دامن میزنند. کسی که چنین گفتمان هایی را پیش میکشد، باید از خودش بپرسد که او در پایان به چه هدفی میخواهد برسد؟ آیا انگیزه او بازنویسی تاریخ ایران است، یا یادآوری و به اندیشه واداشتن هم میهنان از تاریخ کشورشان؟ آیا هتا اگر نویسنده بتواند تنها با این یاداشت کوچک «مو را از ماست» بیرون بیاورد، آنگاه زمینه برای یک همبستگی سراسری میان نیروهای آزادیخواه فراهم خواهد شُد؟ روشن است که چنین چشمداشتی نه تنها بیهوده است، وآنکه اینگونه یاداشت ها پیوسته همانند پاشیدن روغن روی آتش کارگرمیافتند. اینکه چه شَوَندهایی (علت هایی) سبب انقلاب شُدند، و سهم حکومت پیشین در آن چه اندازه بوده است، یک گفتمان کارشناسانه است که باید درجای خودش بررسی شود.و من نیز از آن پیشوازی میکنم و آماده پاسخ گفتن هستم. ولی هر سخنی جایی دارد، ولی براستی در این هنگامه سرنوشت ساز که سایۀِ شوم جنگ بر خاک ما افتاده است و حکومت اسلامی نه تنها امنیت، و آرامش مردم ایران وآنکه آسایش جهان را میسیجد (بخطر انداخته است) و آمریکا دارد برای گفتگو با آخوندهای جنایتکار چراغ سبز نشان میدهد، اپوزیسیون حکومت اسلامی باید خودش را سرگرم «کشیدن مو از ماست» رویدادهای گذشته ایران کند، و یا به سوی همبستگی گام بردارد تا بتواند نماینده و سدای مردم ایران در جهان شود؟ چرا نباید آمریکا حکومت جنایتکار آخوندی را به رسمیت بشناسد و با آن گفتگو کُند، هنگامیکه اپوزیسیون این حکومت هنوز نتوانسته است با همبسته کردن خودش به جهان نشان دهد که شایستگی بیشتری از آخوندها برای نمایندگی مردم ایران در جهان دارد؟
[3]