۱۳۹۱ فروردین ۱۰, پنجشنبه

گُذری کوتاه بر تاریخچه-ی زبان ایرانی-آذری


 آذر گُشنَسپ
چکیده:
تا پیش از کوچ تیره های ترک زبان به آذربایجان در سراسر آذربایجان مردم آذری به یک زبان ایرانی سخن میگفتند که گاهی «آذری» و گاهی «پهلوی» نامیده میشُد. امروز مردم آذربایجان با شاخه ای از زبان آلتایی گفتگو میکُنند که آمیخته ای از وژگان پارسی، ترکی و عربی است. روند کمرنگ شدن زبان «ایرانی- آذری» در آذربایجان گام به گام انجام گرفت. نخُستین بار سلجوقیان تیره های ترک را به ایران کوچ دادند و مردم آذربایجان با زبان ترکی آشنا شُدند که هدف از این کوچ دادن ها فراهم آوردن نیروی رزمی در پیکار با کشورهای «کافر» همانند ارمنستان، گرجستان، و بیزانس بود. در زمان فرمانروایی خاندان های ترك «آق قويونلو» و «قرا قويونلو» (908-874 ق.) زبان کارگزاران حکومتی در آذربایجان ترکی شُد، از اینرو مردم آذربايجان، ناگزیر به فراگیری زبان کارگُزارانِ حكومتي ترك‌زبان شُدند، روندی که سبب گسترش زبان تركي و کمرنگ شُدن گام به گام زبان «ايراني- آذري» شُد. پس از آن با اشغال بخشی از آذربایجان بدست عثمانی ها روند کمرنگ شدن زبان «ایرانی-آذری» افزایش یافت و سپس تر با کوچ خاندان های ترک زبان بدست صفویان به آذربایجان، زبان «ایرانی-آذری»  سراسر (به کلی) به گوشه رانده شُد. ولی با اینهمه این زبان هنوز زنده است. و روستاهای فراوانی هَستند که مردمانشان هنوز به زبان «ایرانی-آذری» سخن میگویند. و همچنین شاهکارهای هُنری و ادبی فراوانی بجای مانده اند که گواهی روشنی بر زبان «ایرانی-آذری» مردم آذربایجان پیش از دوران صفوی و کوچ دودمان های ترک به این نیسنگ (منطقه) هَستند.


یادآوری:
 جاویدنام احمد کسروی در زمینه-ی تاریخچه زبان آذری پژوهش کارشناسانه ای را انجام داده اند. برآیند این پژوهش ارزنده را میتوانید با دُنبال کردن پیوند زیر، در فرمات «پی دی اف» بارگیری کُنید:


http://www.divshare.com/download/17193338-94b

سرآغاز:
«آذري» نام یک زبان ايراني است كه در آذربايجان و تا پيش از گسترش زبان كنوني تركي، بدان گُفتُگو میشُد. سخن گفتن به زبان «آذري» در آذربايجان، درپی نخستين سده‌ها پس از اسلام، و نيز «ايراني» بودن آن، در بُنمایه های  (منبع های) رنگارنگِ همان دوره، نشان داده شُده و پذیرفته شُده است. (Yarshater, 1989, p. 238). اينك همه هم‌داستان‌اند و براستی جاي هيچگونه شک جدي هم نیست كه پيش از ورود تركان به ایران، مردم آذربايجان و زنجان نيز همانند مردم دیگر نیسنگ های (منطقه های) ايران، به يكي از زبان‌هاي ايرانی گفتُگو ميكردند (هنينگ، ص 6-315).
هر چند امروزه در سرزمين آذربايجان نه به زبانِ كُهنِ «ايرانی آذري»، وآنکه به زباني از شاخه-یِ آلتایی  سُخن گفته میشود كه آمیخته ای از واژگانِ پارسی، تركي و عربي دربردارد، ولی انبوهي از سندها و آثار و گواهی های تاريخي و زبان‌شناختي، هَستی و بُنداشتی (اصالت) زبان «ايراني- آذري» در اين نیسنگ (منطقه) را پيش از رواج و چيرگي زبان «تركي» كنوني، میپذیرند:
كهن‌ترين بُنمایه ای (منبعي) كه از زبان «آذري» به نام يكي از زبان‌هاي «ايراني» ياد كرده است، «ابن مقفع» است (كشته شده در: 142ق) كه گفته‌-ي وي در نَسک (كتاب) «فهرست» ابن نديم (ص 22) بیان شده است. به گفته‌-ي ابن مقفع، زبان آذربايجان، «پهلوي» (الفهلوية) بوده كه وابسته است به پَله (فهله)، به چم (یعنی) سرزميني كه دربرگیرنده-ی ري، اسپهان، همدان و ماه ‌نهاوند و آذربايجان بوده است. همين گفته را «حمزه‌ي اصفهاني» (منقول در: ياقوت حموي، ج3، ص925) و خوارزمي (ص 112) نيز بیان داشته اند. پس از وي، «مسعودي» گُذشتهنگار نُخستین سده-‌ي چهارم ق. در كتاب خود (ص 8-67) پس از بیان نام شهر هایِ ايران (مانند: آذربايجان، ري، تبرستان، گرگان، هرات، مرو، سيستان، كرمان، فارس، اهواز و) مي‌گويد كه: «همه‌ي اين شهرها، بخشی از یک كشور یگانه بودند و پادشاه و زباني یگانه داشتند جز اين كه در برخي  از واژگان ناهمسانی هایی بوده است مانند پهلوي و دري و آذري و ديگر زبان‌هاي فارسي».
«ابواسحاق ابراهيم اصطخري» گیتاشناس (جغرافیانگار) سده‌ي چهارم ق. در نوشتار خود (ص 2-191)، به روشنی زبان مردم آذربايجان را «فارسي» (الفارسية) مي‌خواند. «ابن حوقل» (اواخر سده‌ي چهارم ق.) نيز همين سخن را بازگفته است، و به روشني مي‌نويسد كه: «زبان مردم آذربايجان بيش‌تر از ارمينيه فارسي است» (ص 97). «ابوعبدالله مقدسي» نويسنده‌ي اواخر سده‌ي چهارم ق.، کشور ايران را به هشت سرزمین بخش نموده، و مي‌نويسد: «زبان مردم اين هشت اقليم، ايراني (العجمية) است؛ جز اين كه برخي دَري و برخی هم پيچيده (منغلق) است و همه‌ي آن‌ها فارسي ناميده مي‌شود» (ص 259). وي مي‌افزايد كه «فارسي آذربايجان در حروف، به فارسي خراسان شبيه است» (ص 378).
در
آغاز سده‌ي هفتم ق. «ياقوت حموي» مي‌نويسد: «مردم آذربايجان زباني دارند كه آن را "آذري" (الآذرية) مي‌نامند و براي ديگران مفهوم نيست» (ج1/ ص128). «حمدالله مستوفي» گُذشتهنگار آغاز سده‌ي هشتم ق. درباره‌ي زبان مردم «مراغه» مي‌نويسد: «زبان‌شان پهلوي مغير است» (ص 100)؛ و درباره‌ي زبان مردم «زنجان» مي‌گويد: «زبان‌شان پهلوي راست (= كامل) است» (ص 67)؛ و درباره‌ي زبان مردم «گشتاسفي» (ولايتي ميان اردبيل و باكو) میگوید كه: «زبان‌شان پهلوي به جيلاني بازبسته است» (ص 107).
در سده‌ي دوازدهم ق. «اولياي چلبي» جهانگرد عثماني درباره‌ي مردم تبريز مي‌نويسد: «بُزرگان ادب و فرهنگیان آن به فارسي سُخن ميگویند» و درباره‌ي مراغه مي‌گويد: «اكثر زنان مراغه به زبان پهلوي گفتُگو مي‌كنند» (رياحي خويي، ص 4-33).
از گردایه-ی (مجموعه‌ي) اين سندها و گواهی های  تاريخي به روشني برمي‌آيد كه مردم آذربايجان تا پيش از گسترش و چيرگي رسای (كامل) زبان كنوني تركي در دوره-یِ صفوي، به يكي از زبان‌هاي ايراني سُخن میگُفتند كه گاه «پهلوي» و گاهي «آذري» خوانده شده و با زبان مردم ري و همدان و اسپهان پيوسته و خويشاوند بوده است. چنانكه مي‌بينيد، در هيچ يك از سندها و بُنمایه های (منبع های) تاريخي اين دوره، زبان مردم آذربايجان، «تركي» دانسته نشده است.
فرايند پله پله-ی ترك‌زبان شدن «آذربايجان» - و در كنار آن، اران و آناتولي - از دوره-ی سلجوقي، با اسكان تیره های بيابان‌گرد تركمان در اين کوست (ناحیه) آغازگرید، که هدف از آن نبرد با کشورهایی بود که کافر خوانده میشُدند، همانند (ارمنستان، گرجستان، بيزانس) (زرياب، ص 205؛ باسورث، 1366، ص 9-48، 97، 105، 196؛ Bosworth, 1989, p. 228) و در اين زمان، براي نخستين بار زبان تركي به گوش بوميان پهلوي‌زبان آذربايجان رسيد. در دوره‌ي مغولان، كه بيش‌تر لشكريان‌شان ترك‌تبار بوده و آذربايجان را تختگاه خود ساخته بودند، از تیره ها و لشكريان تركمان مغول شمار فراوانی در آذربايجان جایگیر و خاوند (صاحب) زمین های بسياري در اين سرزمين شدند (پتروشفسكي، ص 462، 491؛ باسورث، 1366، ص 194؛ Bosworth, 1989, p. 229؛ Yarshater, 1989, p. 239). با فرمانروایی و نفوذ راسته-ی (مستقيم) تركمانان «آق قويونلو» (874-780 ق.) و «قرا قويونلو» (908-874 ق.) به آذربايجان، پشتوانه‌ي حكومتي زبان تركي و نياز مردم به تماس با کارگُزارانِ حكومتي ترك‌زبان ، موجب گسترش زبان تركي و کمرنگ شُدن گام به گام زبان ايراني- آذري شُد (رياحي خويي، ص 33؛ دائرة المعارف بزرگ اسلامي، ج1، ص261؛ Yarshater, 1989, p. 239-240). در دُوره-ی صفويه، به سبب چيرگي انبوهي از تيره‌هاي ترك‌زبان و شيعه‌-ي هواخواهِ خاندان صفوي كه شاهان صفوي آنان را براي پشتيباني خود از خاور آناتولي و اَپاختر (شمال) سوريه به آذربايجان جذب كرده بودند، بيش‌ترِ كارهاي سياسي و دولتي و لشكري به زبان تركي انجام مي‌گرفت و مردم ناگزير بودند زبان تركي را فرا بگيرند و از اين رو، زبان آذري رفته رفته جاي خود را به زبان فرمانروايان داد تا جايي كه در اواخر سده‌ي يازدهم ق.، تركي در سراسر شهرهاي بزرگ آذربايجان رايج و چیره گرديد (كارنگ، ص 26؛ فقيه، ص 190-187؛ دائرةالمعارف بزرگ اسلامي، ج1، ص 261؛ يارشاطر، 1354، ص 63). اما با اشغال چند ده ساله‌-ي بخش برجسته ای از آذربايجان به دست مهاجمان ترك عثماني در زمان شاه اسماعيل (930-907 ق) و شاه تهماسب (984-930 ق) صفوي بود كه دگرگشت تاشتیک (قطعی) زبان آذري به تركي، انجام گرفت (رياحي خويي، ص 35-33؛ كارنگ، ص 26). با اين هال، زبان «ايراني-آذري» سراسر (به كلي) از آذربايجان رخت برنبست و تا امروز نيز در پاره‌اي از نیسنگ ها (منطقه ها)، هنوز بدين زبان گفتگو مي‌شود و به اين نهاده (موضوع) در ادامه خواهيم پرداخت.
در كنار پاشن ها (سندها) و گواهی های تاريخي كه فرنودی (دلیلی) بر هَستی و گُهرداشت (اصالت) زبان «ايراني- آذري» هَستند، آثار زبان‌شناختي فراواني نيز از زبان آذري برجاي مانده و در دسترس است. اين آثار، دربرگیرنده-ی نمونه‌هاي نوشتاری  سروده و ناسروده (نظم و نثر) و نمونه‌هاي گویایی (گويش‌هاي بازمانده‌ي از زبان آذري) است. شماري از نمونه‌هايِ نوشتاریِ شناسايي شده و بازمانده از زبان آذري، بدينگونه هَستند. براي آگاهي از پهرست رسای (کامل) اين آثار نگاه كنيد به: دائرةالمعارف بزرگ اسلامي، ج1، ص 1-260):

1
) ملمعي از «همام تبريزي» (714-636 ق.) به فارسي و آذري:
بديذم چشم مستت رفتم اژ دست
 كوام و آذر دلي كويا بتي مست
 دل‌ام خود رفت و مي‌دانم كه روژي
 به مهرت هم بشي خوش كيانم اژ دست
 به آب زندگي اي خوش عبارت
 لوانت لاود جمن ديل و كيان بست
 دمي بر عاشق خود مهربان شو
كزي سر مهرورزي كست و ني كست
 به عشق‌ات گر همام از جان برآيذ
 مواژش كان بوان بمرت وارست
 كرم خا و ابري بشم بويني
 به بويت خته بام ژاهنام سرمست
 (فقيه، ص 196؛ انصاف‌پور، ص 2-71).

2
) غزلي از «همام تبريزي» با اين مطلع:
 خيالي بود و خوابي وصل ياران
 شب مهتاب و فصل نوبهاران

 كه بيت آخر آن به زبان آذري است:

وهار و ول و ديم يار خوش بي /
 اوي ياران مه ول بامه وهاران
 (كارنگ، ص 13).

3
) دوبيتي‌اي از «يعقوب اردبيلي» كه در یاداشتِ هفت اقليم (تأليف در 1002-996 ق.) بیان شده است:
رشته دستت بلا كلكون كريته
تو بدستان هزاران خون كريته
در آيينه نظر كن تا بويني
كه وينم زندگاني چون كريته
 (كارنگ، ص 13)؛ يعني: دست‌ات را اي بلا! گل‌گون مي‌كني تا با دستان (بلبل)
هزاران خون كني. در آيينه نظر كن تا خود را ببيني، تا ببينم چگونه زندگي خواهي كرد؟ (فقيه، ص 195).

4
) يازده دو بيتي از «شيخ صفي اردبيلي» (نياي شاهان صفوي) كه در كتاب «صفوة الصفا»ي ابن بزاز (تأليف در 760 ق.) و «سلسلة النسب صفويه»ي شيخ حسين از نوادگان شيخ زاهد گيلاني و معاصر شاه سليمان صفوي نقل شده است؛ از جمله:
صفيم صافيم گنجان نمايم
 به دل درده ژرم تن بي‌دوايم
 كس به هستي نبرده ره باويان
 از به نيستي چو ياران خاك پايم؛
 دلر كوهي سر او ديد نه بور
 عشقر جويي كه وريان بسته نه بور
 حلمر باغ شريعت مانده زيران
روحر بازي به پرواز ديده نه بور
 (كسروي، ص 43 و 46).

5
) اشعاري از «مهان كشفي» از بزرگ‌زادگان اردبيلي معاصر شيخ صدرالدين فرزند شيخ صفي؛ از جمله:

اشته چشمان چمن دل برده ما
 لو از خون ديليم خورده ما
مگر خون به هر شيري كه ته خورد
 كه بان خون خوردنر خو كرده ما
 (كسروي، ص 57).

6
) سروده ای از «معالي» كه با شایمندی (احتملاً) همدوره-ی كشفي بوده است؛ مانند:
انوي ناله غم اندوته زاني
 كه قدر زر خالص بو ته زاني
بوران پروانيا با هم بسوزم
 حال سوته دلان دل سوته زاني
 (كسروي، ص 59).

7
) يك جمله از زبان تبريزيان در «نزهةالقلوب» حمدالله مستوفي (740 ق.):
تبارزه (= تبريزيان) اگر صاحب حُسني را با لباس ناسزا يابند، گويند "انگور خلوقي بي چه در، درّ سوه اندرين"؛ يعني انگور خلوقي (= انگوري مرغوب) است در سبد دريده» (ص 98).

8
) سه فراز (جمله) از «شيخ صفي» در صفوةالصفاي ابن بزاز:
 «كار بمانده، كار تمام بري» (= اي خانه آبادان، كار تمام بود)؛ «گو حريفر ژاته» (= سخن به صرف بگو، حريفت رسيده)؛ «شروه مرزدان به مرز خود بي» (كسروي، ص 7-36؛ رضازاده ملك، ص ده- يازده).

9
) يك جمله از زني عارف به نام «ماما عصمت اسبستي» كه در حدود 760 - 820 ق. در تبريز مي‌زيسته، خطاب به برزگري كه به وي بي‌احترامي كرده بود: «چكستاني مپسنديم» (= اي به ناگاه مرده، نمي‌پسندي مرا؟) (فقيه، ص 194؛ كارنگ، ص 14؛ رضازاده ملك، ص يازده).

10
) يك فراز (جمله) از پير حسن زهتاب تبريزي روی سخن به اسكندر قراقويونلو است:
 «اسكندر! رودم كشتي، رودت كشاد» (= اسكندر! فرزندم را كشتي [خدا] فرزندت را بكشد) (رياحي خويي، ص 31).
افزون بر اين نمونه‌هاي سروده و ناسروده (نظم و نثر) بازمانده از زبان آذري، واژگان بسياري نيز از اين زبان در واژه‌نامه‌هاي كهن بر جاي مانده است. در اين نوشته ها، واژگانی که ازآنِ زبان آذري هَستند با گُزاره هایی مانند: «در ولايت آذربيجان گويند» يا «در زبان آذربايجان/ آذربايجاني گويند» بیان شده اند. اين واژگان، جملگي و به آشكارا «ايراني»اند و هيچ فرهنگ‌نويسي اين واژگان آذربايجاني را ازآن زبان تركي ندانسته و نخوانده است. دلچسب آنكه در واژه‌نامه‌اي به نام «فرهنگ جهانگيري» (سده‌ي يازدهم ق.) به روشنی ميان زبان مردم آذربايجان و زبان تركي جدايي نهاده، و نوشته شده است: «آژخ (= زگيل): به تركي "لوينك" و به زبان تبريز "سكيل" گويند» (كيا، ص 15). در ادامه، به نمونه‌هايي از اين واژگان آذري اشاره مي‌شود:
چراغله = كرم شب‌تاب (كيا، ص 11)؛ زوال = انگشت (همان، ص 14)؛ زيوال = شبنم (همان جا)؛ سودان = سار (همان، ص 16)؛ سور = لوچ (همان جا)؛ شفت = ناهموار (همان، ص 17)؛ شم = كفش (همان، ص 18)؛ نگ/ تگ = كام دهان (همان، 18 و 30)؛ كلاه‌ديوان = قارچ (همان، ص 21)؛ كنگر = جغد (همان، ص 3-22)؛ مشكين‌پر = خفاش (همان، ص 24)؛ مله = ساس (همان جا)؛ انين = نيزه (همان، ص29)؛ تيته = مردمك (همان، ص 31)؛ برز = بلندي (همان، ص 39)؛ كريوه = عقبه (همان جا)؛ سهراب = سرخاب (همان، ص 40).
گروه ديگري از نمونه‌هاي بازمانده از زبان آذري، آثار گويشي اين زبان است. با وجود
سُستاندگی (تضعيف) روزافزون زبان ايراني - آذری از زمان چيرگي مغول و نفوذ و فرمانروايي تيره‌هاي ترك‌زبان بر آذربايجان در دوران تركمانان - صفوي، گويش‌هاي اين زبان سراسر (به کلی) از ميان نرفت، وآنكه هنوز در نیسنگ های گوناگون آذربايجان و کوست های (ناحیه های) پيرامون آن، به بگونه-ی پراكنده، به آن سخن گفته مي‌شود. اين گويش‌ها از اَپاختر (شمال) به نیمروز (جنوب) دربرگیرنده-ی این روستاها هَستند:

1
- كرينگان از روستاهاي ديزمار خاوري از بخش ورزقان شهرستان اهر؛ 2- كلاسور و خوينه‌رود از روستاهاي بخش كليبر شهرستان اهر؛ 3- گلين قيه از روستاهاي هرزند از بخش زنوز شهرستان مرند؛ 4- عنبران از بخش نمين شهرستان اردبيل؛ 5- بيش‌تر روستاهاي بخش شاهرود خلخال؛ 6- شماري از روستاهاي طارم عليا؛ 7- روستاهاي پیرامون رامند و نیمروز باختری (جنوب غربي) قزوين؛ 8- تالش از الله‌بخش محله و شاندرمين در نیمروز (جنوب)، تا تالش شوروي پیشین در اپاختر (شمال) كه از بُن به زبان‌هاي تاتي آذربايجان بازبسته‌اند (دائرةالمعارف بزرگ اسلامي، ج1، ص 2-261؛ يارشاطر، 1354، ص 64؛ Yarshater, 1989, p. 241).

گویش «هرزنی»
 اينك، از ميان گويش‌هاي بازمانده از زبان آذري، به بررسي گويش «هرزني» (Harzani) مي‌پردازيم. «هرزن» يا «هرزند» روستايي است در اَپاختر (شمال) شهرستان مرند كه مردمان آن به گويشي از گويش‌هاي زبان آذري سخن مي‌گويند (نگاه كنيد به: كارنگ):

1
) چند نمونه از واژگان گويش هرزني:

Ov = آب؛ Otash = آتش؛ Arzi = آرزو؛ Vor = باد؛ Huya = بازي؛ Raz = باغ؛ Parbe = بالا؛ Vohor = برف؛ Proz = پاييز؛ Parari = پايين (به اوستايي: PairiZora = پسر؛ Chohor = پيشاني؛ Toye = تازه؛ Zami = جا، زمين (به اوستايي: ZamJoro = جدا؛ Yet = جفت؛ Chol = چاه؛ Kosh = چشم؛ Kar = خانه؛ Khuyo = خدا؛ Hov = خواهر؛ Vun = خون؛ Kina = دختر (به اوستايي: KnyaDaya = درد؛ Rost = درست؛ Sor = سال؛ Vede = كوتاه؛ Aharu = گرسنه؛ Mert = مرد؛ Yan = زن؛ Boror = برادر؛ Yeng = پا.

2
) چند نمونه از مصدرها در گويش هرزني:

Ote = گفتن؛ Vinde = ديدن؛ Zunusta = دانستن (به اوستايي: -ZanHorde = خوردن؛ Shere = رفتن؛ Amare = آمدن؛ Oshire = شنيدن؛ Sisde = شكستن.

3
) ضماير فاعلي منفصل در گويش هرزني:

Man = من؛ Te= تو؛ A = او؛ Ama = ما؛ Shema = شما؛ Avoy = ايشان.
4
) ضماير شخصي متصل در گويش هرزني:

em = - م؛ er = - ت؛ e = - ش؛ mun = - مان؛ lun = - تان؛ I = - شان.
5
) اعداد:

I = يك؛ De = دو؛ Here = سه؛ Cho = چهار؛ Pinj = پنج؛ Shosh = شش؛ Hoft = هفت؛ Hasht = هشت؛ Nov = نه؛ Doh = ده؛ Sa\ Soyr = صد؛ Hazo = هزار

6
) صرف افعال (ماضي مطلق):

Man-vin-ma = من ديدم؛ Te-vin-la = تو ديدي؛ A-vin-ja = او ديد؛
Ama-vin-muna = ما ديديم؛ Shema-vin-luna = شما ديديد؛ Avoy-vin-juna = ايشان ديدند

7
) چند جمله به گويش هرزني:

Ashte Numirch Chiya = نام تو چيست؟
Kante Izi = اهل كجايي؟
Haler Naniya = حالت چه طور است؟

 جم‌بندي:
نوشتارهای بسیار روشن و گوناگون تاریخی و گیتاشناسی (جغرافیایی) در دوران پس اسلام گواهی به ایرانی بودن زبان مردم آذربایجان میدهند.
 نمونه‌ها و آثار
پُرشماری که از اين زبان چه بگونه-ی نوشتاری و چه بگونه-‌ي گویایی برجای مانده اند، به خوبي آشكار مي‌سازند كه زبان بومي و نژاده (اصيل) سرزمين آذربايجان تا پيش از رواج و چيرگي زبان كنوني تركي در دوران تركمان - صفوي، يكي از زبان‌هاي «ايراني» بوده كه با نام‌هايي چون «آذري» و «پهلوي» شناخته مي‌شده است. در برابر این گواهی های روشن، هيچ سند و بُنمایه ای (منبعی) وجود ندارد كه به تركي بودن زبان مردم آذربايجان در دوران پيش از دوران تركمان - صفوي اشاره كند. در ميان نويسندگان و سرايندگان آذربايجاني پيش از اين دوره نيز هيچ شاهکار ادبی به زبان تركي آفریده نشده و هيچ نشانه و نمونه و ردپايي از اين زبان بر سنگ و گل و چوب و كاغذ و آسن (فلز)، تا بدان دوره و از اين کوست (ناحيه) به دست نيامده است.


ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
نسکنامه (كتاب‌نامه):

- كارنگ، عبدالعلي: «تاتي و هرزني، دو لهجه از زبان باستان آذربايجان»، تبريز، 1333
- انصاف‌پور، غلام‌رضا: «تاريخ تبار و زبان آذربايجان»، انتشارات فكر روز، 1377
- مسعودي، علي بن حسين: «التنبيه و الاشراف»، به تصحيح عبدالله اسماعيل الصاوي، قاهره، 1357 ق.
- مستوفي، حمدالله: «نزهةالقلوب»، به كوشش محمد دبيرسياقي، انتشارات طهوري، 1336
- فقيه، جمال‌الدين: «آتورپاتكان و نهضت ادبي»، شركت سهامي چاپ و انتشارات كتب ايران
- باسورث، ك. ا.، 1366: «تاريخ سياسي و دودماني ايران»، تاريخ ايران كمبريج، جلد پنجم، گردآورنده: ج. ا. بويل، ترجمه‌ي حسن انوشه، انتشارات اميركبير
-
Bosworth, C. E., 1989 "Azerbaijan IV. Islamic History to 1941": Encyclopaedia Iranica, vol. 3, London & NewYork
- «دائرةالمعارف بزرگ اسلامي»، زير نظر كاظم موسوي بجنوردي، جلد يكم، 1369
- كسروي، احمد: «آذري يا زبان باستان آذربايجان»، انتشارات جار، 2535
- ابن نديم، محمد بن اسحاق: «فهرست»، ترجمه‌ي رضا تجدد، انتشارات ابن سينا، 1346
- اصطخري، ابواسحاق ابراهيم: «المسالك و الممالك»، ليدن، 1927
- خوارزمي، محمد بن احمد: «مفاتيح العلوم»، ترجمه‌ي حسين خديوجم، انتشارات علمي و فرهنگي، 1362
- مقدسي، محمد بن احمد: «احسن التقاسيم»، ليدن، 1906
- ياقوت حموي، ابوعبدالله: «معجم البلدان»، بيروت، دارصادر، 1374 ق.
- رياحي خويي، محمدامين، «ملاحظاتي درباره‌ي زبان كهن آذربايجان»: اطلاعات سياسي - اقتصادي، شماره‌ي 182-181
- رضازاده ملك، رحيم: «گويش آذري»، انتشارات انجمن فرهنگ ايران باستان، 1352
- هنينگ، و. ب.، «زبان كهن آذربايجان»: سايه‌هاي شكار شده، بهمن سركاراتي، نشر قطره، 1378
- پتروشفسكي، ي. پ.، «اوضاع اجتماعي - اقتصادي ايران در دوره‌ي ايلخانان»: تاريخ ايران كمبريج، جلد پنجم، گردآورنده: ج. ا. بويل، ترجمه‌ي حسن انوشه، انتشارات اميركبير، 1366
- يارشاطر، احسان، 1354، «آذري»: دانشنامه‌ي ايران و اسلام، جلد يكم، بنگاه ترجمه و نشر كتاب
-
Yarshater, E., 1989 "Azerbaijan VII. The Iranian Language of Azerbaijan": Encyclopaedia Iranica, vol. 3, London & NewYork
- ابن حوقل، ابوالقاسم: «صورةالارض يا سفرنامه‌ي ابن حوقل»، ترجمه و توضيح دكتر جعفر شعار، انتشارات اميركبير، 1366
- كيا، صادق: «آذريگان؛ آگاهي‌هايي درباره‌ي گويش آذري»، تهران، 1354

منبع : آذرگشنسپ

برگرفته از وبگاه: جُنبش آذربایجان برای دمکراسی و یکپارچگی ایران

۸ نظر:

  1. شما تا آخر عمرتان زر خواهید زد. با این تاریخ مسخره و تحریفی تان!

    پاسخحذف
  2. Akhara ye omretoon hastesh ba in arajif nemitoonin joloye harakate Azerbaijan ro begirid zende bad Azerbaijan e mostaghel

    پاسخحذف
  3. شُما پان ترک ها بدترین سیج (خطر) برای برپایی مردمسالاری در ایران هَستید، برای اینکه بجای پُشتیبانی از جنبش آزادیخواهی مردم ایران، با چنین رفتارهای نسنجیده و ناشیانه آب به آسیاب آخوندهای جنایتکار میریزید. اینکه مردم آذربایجان هاگ (حق) اداره-ی اُستانشان را دارند، هیچ ایرانی آزاده سر ناسازگاری با آن ندارد، ولی شما با رفتارهای ناشایست تان دارید آهنگ جدایی آذربایجان از خاک ایران را کوک میکُنید. اگر شما جدایی خواهان براستی نمیخواهید که بخشی از مردم ایران باشید، کسی جلودار شما نخواهد شُد، میتوانید به همان بیابان گُبی (Gobi Desert) زادگاه چنگیز بازگردید.

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. خشی جان لازم نیست که اینقدر روغن سوزی کنی. آب رو بریز انجات که میسوزه. در ضمن کسی هم فکر برگشت نیست. قبل از اینکه شما آریاییهای محترم قدم رنجه کنید و به این فلات بیایید ما از همان بیبان گبی تشریف آورده بودیم. اینقدر هم از مردمسالاری برای ما بلغور نکن که در نژادپرسی شناخته شده تمام جهان هستید. از کی این جنبش (باصطلاح)آزادیخواه و مسخره تان به ما حق اداره استانهایمان را داده اند که ما خبر نداریم. شما مردمسالارها و آزادیخواهان هنوز حق زبان به ما نمیدهید و با این مزخرفات می خواهید مارا همچون گذشته از خود دور کنید. اول بایستی به آن کله پوکتان اینو وارد کنید که زبان من درآوردی آذری ایرانی وجود خارجی ندارد بعد اگه وقت کردی .... بزرگتر از دهانتان را بخورید و مردمسالاری راه بیاندازید. مطمئن باشید دلیل اصلی جدایی طلبی همین است. در ضمن اگه دفاع از حقوق و زبان و فرهنگ مساوی با پانترک بودن است باشد ما افتخار میکنیم. نکنه فقط شما حق دفاع از پارسیات و کورورش و ... را دارید.

      حذف
  4. خنده دارترین چیزی که شنیدم همین زبان آذری ایرانی،هه هه هه فردا هم میگین زبا عربی ایرانی.خاک بر سرتون که از فاحشه هم بی حیاترین.آخه ابله زبان آذری ایرانی یعنی چه؟؟این کلمه رو از کجات در آوردی؟؟

    پاسخحذف
  5. خدا را شکر آنقدر از آزربایجان می ترسید که هرروز مثل موتور مقالات مسخره متعددی را رو سایتها میگذارید. این یعنی بیداری ملت آزربایجان و ترس پان فارسها. خودتان هم میدانید که این مزخرفات تاریخی غیر از ابلهانی مثل خودتان دیگر خریداری ندارد. بحث ما بحث هزاران سال پیش نیست که آزربایجان چه بوده بحث سر اینست که آزربایجان الان آزربایجان هست و زبانش هم تورکی آزربایجانی است. اگر بحث را به هزاران سال پیش بکشیم که برای خودتان بدتر میشود چراکه در آنزمان شماها عرب و ترک شدید و ما هم میتوانیم ادعا کنیم که اجداد شماها یا عرب و یا ترک بودند.

    پاسخحذف
  6. - مساله بسیار ساده و چنین است که زبان ما ترکی است و ما ترک هستیم و پدران و مادران و اجداد ما همه خود را ترک مخوانند و ملل و اقوام همسایه نیز ما را ترک خوانده اند نه چیز دیگر. .و اسناد و نوشته های بیشماری در شرح این امر بدیهی موجود می باشد.
    - موضوع بحث و اعتراض ما هم مشخص است که میخواهیم زبان ترکی به عنوان زبان بیش از سی میلیون نفر در ایران رسمی شود و فرهنگ و هویت ترکی هم ایرانی تلقی گردد نه بیگانه و غیر خودی ، چون بدون رسمی شدن زبان ترکی در ایران ، دمکراسی ناممکن بوده و سرابی بیش نیست و آفت دمکراسی هم پان ایرانیسم و ترک ستیزی است
    - دوستان محترم آذری واژه ای جعلی است که برای تحریف واقعیت فرهنگی و زبانی ترکها در ایران و جمهوری آذربایجان از سوی حکومتهای شوروی و ایران ابداع و ترویج شده است و شما از هر انسان بدون غرض و مرضی سوال کنید خودش را نه آذری بلکه ترک و زبانش را تورکی میخواند.
    -وانگهی وقتی برخی هموطنان نژادپرست و فاشیست از ما بهتر!!! میخواهند ما را مورد لطف و عنایت و عطوفت قرار دهند ما را ترک خر می نامند نه آذری خر ( نمونه آخرش را نیز در کرمان و تهران دیدیم که بیشتر از ده ها هزار تماشاچی (مردمسالار!!! و آریایی) در روز روشن و با وقاحتی بی سابقه شعار میدادند : ترک خر – ترک خر – ترک خر. صدای نعره های نفرت افکن این جماعت چنان بود که از تلویزبون هم شنیده می شد، این فحشها همه روزه در مدرسه و کوچه و دانشگاه و بازار گفته میشود و چیز جدیدی نیست و کودکان ترک با این تحقیر و سرخوردگیها بزرگ میشوند.)
    - شما از این واهمه دارید که با بیان واقعیات و صحه گذاشتن بر زبان و هویت ترکی ، ترکها از ایران جدا شوند درحالیکه اینطور نیست چیزی که باعث جدایی میشود سرکوب فرهنگی و زبانی و آسیمیلاسیون و فارسی سازی اجباری و تغییر اسامی جغرافیایی رودها و شهرها و کوهها و …. از ترکی به فارسی است که مورد پذیرش مردم نیست
    راه حل هم بسیار ساده است ، رسمیت زبان ترکی و برابری حقوقی همه ایرانیها اعم از فارس و تورک و کورد و….
    -با کسانی که عنادورزانه ترکی را آذری میگویند هیچ حرفی نیست که همچنان با جعل واقعیات خوش باشند.
    برای قضاوت سایر دوستان منصف و شریف به دو مغالطه و آدرس غلط اصلی سروران پان آریانیست را ذکر و پاسخ آن را نیز تقدیم میکنم :یکی از ادعاهای این حضرات عالی آذری خواندن ترکی و مجادله و سفسطه در باب قدمت حضور زبان ترکی در ایران و آذربایجان و دیگری آران خواندن جمهوری آذربایجان است.
    جواب:
    - طبری در وقايع سال ۱۰۴ هجري مينويسد: «و في هذه السنه غزا الجراح بن عبدالله الحکمي و هو امير علي ارمينيه و آذربايجان ارض الترک ففتح علي يديه بلنجرم و هزم الترک: و در اين سال جراح بن عبدالله الحکمي جنگ کرد. او امير ارمنستان و آذربايجان سرزمين ترکان بود. وي بلنجرم را با دستان خويش فتح کرد و ترکان را شکست داد.» (طبري ج ۵ ص ۳۶۸) مولف البدايه و النهايه نيز در ج ۹ ص ۲۵۶ به اين امر اشاره کرده است.بنا بر سخن طبری اولا نام این زبان و مردمان ترکی و ترک است و آذری لغتی نامربوط دراین مورد است در ثانی حداقل در سال 104 هجری ترکها ساکن این مناطق بوده اند.
    همچنين طبري در باب وقايع سال نود هجري مي نويسد: «و فيها غزا مسلمه بن عبدالملک الترک حتي بلغ الباب من ناحيه آذربيجان ففتح حصونا و مدائن هنالک: در اين سال (۹۰ هجري)مسلمه بن عبدالملک با ترکان جنگيد و تا منطقه باب الابواب (دربند) آذربايجان رسيد و در آنجا شهرها و قلعه ها را فتح کرد.». (طبري ۵ ص ۲۲۶)
    از این سند نیز به وضوح مستفاد میشود که حداقل تا شهر دربند آذربایجان خوانده میشده است و جعل کلمه آران که منطقه ای در داخل آذربایجان است و بکارگیری عنادورزانه این واژه بجای » جمهوری آذربایجان « تنها ناشی از فوبیای ذوات عالی پان آریانیست است.
    به آقایان و خانمهای عزیزی که با وجود این دلایل و اسناد روشن و مبرهن باز بر دگمهای خود اصرار دارند درودهای گرم و سلام صمیمی تقدیم میکنیم که :و اذا خاطبواهم الجاهلون قالوا سلاما

    پاسخحذف
  7. خخخخخخخخخخخخخخخ فارساي(افغاني)عقده ايي

    پاسخحذف