۱۳۹۰ آذر ۳, پنجشنبه

چگونه حکومت اسلامی و ولایت فقیه بدستِ علی شریعتی پایه گذاری شد؟




سهراب ارژنگ

 





شیخ فضل الله و خمینی دو چهره سیاه و تاریک تاریخ ایران که به جمهوری مطلقه اسلامی آن چنان که ما شاهد آنیم، معتقد بودند. در دوران مشروطیت شیر زنان و دلاور مردانی بودند که شیخ فضل الله را به کنار زده، حتی او را اعدام کردند، ولی در سال ۵۷ ما در کشورمان به جز شماری خائن و خردباخته کسی را نداشتیم تا خمینی را برسر جای خود نشاند.
گرچه گفتار و عملکرد شیخ فضل الله در بیراهه کشاندن انقلاب مشروطه و جایگزینی آن با حکومت مشروعه (رژیم اسلامی) به ناکامی کشید و شیخ فضل الله فدای خرافات و جاه طلبی های خود شد، ولی سخنان زهر آگین آن آخوند ضد فرهنگ و ضد آیین ایرانی در تاریخ شیعه گری به ثبت رسید و جاودان ماند.
به دنبال این اندیشه-ی زیانبار و برای برپایی یک حکومت اسلامی، فدائیان اسلام در سال ۱۳۲۰ با فرنشینی نواب صفوی وهموندی (عضویت) خلیل تهماسبی، مظفر ذوالقدر،  و محمد بخارایی و  شماری از طلبه های قم برای کشتن دولتمردان  و بُنیانگزاری یک حکومت اسلامی از نمونه-ی کنونی آن پایه گُذاری شُد، و شماری از این گروه از جمله نواب صفوی به مصر رفتند و در سایه-ی آموزش هایِ اخوان المسلمین آموزه-ی (درس) جَنوری (جنایت) و آدم کشی آموختند.
بازده-یِ آموزش آنان کشتن دکتر احمد کسروی در ۲۰ اسفند  ۱۳۲۴ بدستِ  نواب صفوی و خلیل تهماسبی  در دادگستری بود که  بر اثر کینه توزی و دشمنی های حجت الاسلام حاج سراج انصاری، دکتر فقیهی شیرازی، آیت الله سید نورالدین شیرازی انجام گرفت. آنان از هَنِگیختاران (محرکان) و دستورزهای بُنیادین (عوامل اصلی) این  جنایت به شمار می آیند.
همچنین  کشتن عبدالحسین هژیر وزیر دربار، حسنعلی منصور  و سپهبد رزم آراء از  نخست وزیران شاه و عبدالحمید زنگنه وزیر آموزش و پرورش بود. همچنین، چند بار تیر اندازی نافرجام به سوی دکتر فاطمی وزیر کشور دکتر مصدق، حسین علاء نخست وزیر و خود شاه بوده است.
باید دانست که فدائیان اسلام  زیر چتر و تحت نظر روحانیونی مانند آیت الله کاشانی پرورش یافته و حمایت می شدند. تا آن جا که کاشانی در تاریخ ۱۰ مهر۱۳۳۰ به گوش امیرعلائی وزیر کشور آن زمان کشیده زد که از آزادی نواب صفوی از زندان پیشگیری میکرد، و سران فدرائیان اسلام را به نیسنگ های (منطقه های)  دور از پایتخت رانده بود. آنگاه بر اثر فشار و نفوذ آیت الله کاشانی و آخوندهای دیگر، امیر علایی از سمت خود برکنار وبه وزیر مختاری ایران در بلژیک برگزیده شد.
در حقیقت این  عقب نشینی  و یا نادیده گرفتن های رژیم ایران در برابر آخوندها، روز به روز بر قدرت و به همان اندازه جنایت آنان افزوده تر کرد. به طوری که  رژیم عکس العملی محسوس و قابل توجه در برابر این جنایت های یکی پس از دیگر،  از خود نشان نداد و به کلی در برابر آخوندها ناتوان ماند.  تا آن که سر انجام پس از کشتار متوالی هنگامی که به  اسدالله علم و شخص شاه هم تیر اندازی شد، شاه به غیرت آمد و برای حفظ مقام خود، نواب صفوی و ذوالقدر را به اعدام محکوم نمود.



در این فرتور، آیت الله کاشانی با نواب صفوی دیده می شوند. آیت الله کاشانی که با انگلیس همکاری نزدیک داشت، با توصیه خود شماری طلبه و لات های آدم کش را به دور هم جمع کرد و گروه آدم کشان «فدائیان اسلام» را برای سرنگون کردن رژیم ایران و برقراری حکومت اسلامی به وجود آورد.
این روند سیاسی از تلاش شیخ فضل الله برای برپایی حکومت مشروعه گرفته تا  تلاش آیت الله کاشانی در حفظ و نگهداری افراد فدائیان اسلام برای رسیدن به حکومت اسلامی، ادامه داشت تا آن که  علی شریعتی نیمه آخوندکی از مشهد را برآن داشت که  دنباله کار را بگیرد و مقدمات حکومت اسلامی را فراهم کند. این مرد زیرک و زبان باز، قاپ جوانان را دزدید و برای آنها که سرگرمی نداشتند و بیکاره بودند در حسینیه ارشاد به سخنرانی و شستشوی مغزی پرداخت.
علی شریعتی به آسانی در یک خلاء سیاسی و با غفلت و بی توجهی سازمان های مسئول دولتی، افکار ضد انسانی خود را در جوانان تلقین نموده، خرد و اندیشیدن را از آنان می گیرد و به مشتی افراد متعصب و کله خشک تبدیل می سازد. برای اثبات این گفته در این جا چند پیام سخنرانی وی را برای خوانندگان یاد آور می شویم و قضاوت آن را به خودتان واگذار می کنیم:
* علی شریعتی در اهمیت « تعصب» می گوید: « نهضت تشبه به غرب همچون طوفانی، برج و باروی تعصب را که بزرگترین و قوی ترین حفاظ های وجود ملت ها و فرهنگ ها بود، فروریخت و راه برای نفوذ و ویرانی ارزشهای تاریخی و سنتی و اخلاقی ملت های شرق باز شد و مردم ما در برابر آن بی دفاع ماندند». (۱)
خوانندگان به خوبی می دانند که تعصب یعنی باور داشتن به چیزی که در آن عقل و خرد دخالتی ندارد. به گفته دیگر، تعصب اصرار ورزیدن در موضوعی که امکان اثبات آن نیست. تعصب داشتن به هرچیز وهرعمل بسیار خطرناک و بنیاد بر افکن است.
نکته دیگر در این گفتار، ترساندن و بر حذر داشتن مردم از معاشرت و رابطه داشتن با کشورهای باختری است. این گونه روابط را زهرآگین و خانمان برانداز می داند. همین گفتار را رژیم اسلامی به وسیله یک مشت لات چاله میدانی و هرزه های مزدور جمع آوری شده از گوشه و کنار ایران، و یا حزب الله لبنان در استخدام رژیم اسلامی با داد زدن و عربده کشیدن « مرگ بر آمریکا، مرگ بر اسرائیل»، و یا در عمل گروگان گیری دیپلمات های آمریکایی پیاده کرد.
آنگاه به تشریح « مردم گمراه» می پردازد و می گوید:

مردم گمراه

مردم باید زمام خود را به دست ولی بدهند وگرنه به گمراهی افتاده اند… امامت، منصبی است الهی و نه شورایی و انتخابی. امامت یک حق ذاتی است ناشی از  ماهیت خود امام نه ناشی از عامل خارجی انتخاب‫.  (۲)
در این جا علی شریعتی به جوانان می آموزد که باید به دنبال «امامت» باشند که آن هم انتخابی نیست. بلکه تلویحاً می خواهد به شاگردانش که تعصب را پذیرفته اند نشان دهد امامت از جانب الله است و مردم در انتخاب او نقشی ندارند.
در جایی دیگر در مورد تعریف«امامت» به نقش و اهمیت رهبری می پردازد و می گوید‫:-

نقش رهبری

جهل توده های عوام مقلد منحط و بنده واری که رای شان را به یک سواری خوردن یا یک شکم آبگوشت به هر که بانی شود اهداء می کنند و تازه اینها، غیر از آراء اسیر گوسفندی است. آراء راس ها رهبری نمی تواند خود زاده آراء عوام و تعیین شده پسند عموم و برآمده از متن توده منحط باشد.‫ ۳))
ما که از این بیان آخوند شریعتی چیزی دستگیرمان نشد‫. گویا ایشان می خواهد بگوید که باید مطیع رهبر بود و رأی خود را به دیگری نداد‫.

اصل ولایت

قبول و ارزش همه عقاید و اعمال دینی، منوط به اصل ولایت است. (۴)
و اما در مورد انتخاب و رهبری-
رسالت سنگین رهبری در راندن جامعه و فرد از آنچه هست بسوی آنچه باید باشد به هر قیمت ممکن، بر اساس یک ایدئولوژی ثابت… اگر اصل را در سیاست و حکومت به دو شعار رهبری و پیشرفت- یعنی تغییر انقلابی مردم- قرار دهیم آنوقت انتخاب این رهبری بوسیله افراد همین جامعه، امکان ندارد زیرا افراد جامعه هرگز به کسی رای نمی دهند که با سنت ها و عادات و عقاید و شیوه زندگی رایج همه افراد آن جامعه مخالف است
کسی که با کودکان به سختی رفتار می کند و آنها را در یک نظم دقیق متعهد می کند و به آنها درس جدید تحمیل می کند، مسلما رای نخواهد آورد… امام مسوول است که مردم را بر اساس مکتب تغییر و پرورش دهد حتی علیرغم شماره آراء… رهبری باید بطور مستمر، به شیوه انقلابی- نه دموکراتیک- ادامه یابد… او هرگز سرنوشت انقلاب را بدست لرزان دموکراسی نمی سپارد‫. (۵)
گفتار آخوند شریعتی مانند آخوندهای دیگر واضح و روشن نیست‫. اینهم یکی دیگر از حقه بازی های این گروه است که نمی خواهند مطلبی را صاف و پوست کنده تحویل شنونده دهند‫. بلکه همیشه در لفافه سخن می گویند‫. از گفتار بالا نتیجه می گیریم که انتخاب رهبر به وسیله مردم امکان ندارد‫. به عبارت دیگر مردم نمی توانند و لیاقت ندارند که رهبری را انتخاب کنند‫.حال، چه رهبر؟، و به چه مناسبت؟‫.
دیگر این که رهبر باید با روش انقلابی (هرطور دلش می خواهد) عمل کند و دموکراسی مطرح نمی باشد. همین روش حکمرانی را ما ۳۲ سال است تجربه می کنیم. در سخنرانی دیگر «امام» را به شاگردانش معرفی می کند. کسی که مافوق بشر است و احتمالاً از آسمان به زمین پرتاب شده است:


در این ویدو، آخوند شریعتی با حقه بازی و شارلاتانی به بازی با کلمات می پردازد و جوانان را چشم بسته به راهی می برد که سرانجام آن فاسد و باطل بودن یک حکومت مردمی و دموکراسی، و بهترین نوع آن امت اسلامی است که دارای امام و رهبر مذهبی باشد. این مرد شارلاطان، همانند آخوندهای خودمان، بهشت جهنمی را در برابر دیدگان مردم آن چنان ترسیم کرد که سرانجام آن انقلاب ۵۷ بود.

رهبر مافوق بشر

امام، انسان مافوق و پیشوا است. ابرمردی است که جامعه را سرپرستی، زعامت و رهبری می کند. دوام و قوام جامعه بوجود امام بستگی دارد. امام عامل حیات و« حرکت امت است. وجود و بقای امام است که وجود و بقای امت را ممکن می سازد. امام، پیشوا است تا نگذارد امت به بودن و خوش بودن و لذت پرستی تسلیم شود و بالاخره پیشوا است تا در پرتو هدایت او، امت حرکت و جهت خویش را گم نکند». (۶)
در این جا دیگر آخوند شریعتی امام را به عرش می رساند و همه چیز وهمه کس و بقای جامعه را بسته به وجود امام می داند. خمینی ابتدا و خامنه ای پس از آن دقیقاً این تز ضد بشری و تحمیر کردن مردم را تاکنون اجراء کرده اند و خامنه ای آن را همچنان مو به مو اجراء می کند.



علی شریعتی یک فرصت طلب و ملای دیگر که خرافات را اشاعه داد، و به دنبال نقشه شوم حکومت اسلامی که شیخ فضل الله اصرار داشت و آیت الله کاشانی آدم کشان فدائیان اسلام را به وجود آورده بود، با شستشوی مغزی دادن جوانان دنبال کرد و اگر نمی مرد، بی تردید خودش همان برنامه خمینی را در ایران پیاده می کرد.
آخوند شریعتی بازهم یک پله جلوتر می رود و وظیفه و قدرت اجرائی امام را این چنین تشریح می کند:

هم رئیس دولت و هم رئیس حکومت

امام در کنار قدرت اجرایی نیست. هم پیمان و هم پیوند با دولت نیست، نوعی همسازی با سیاست حاکم ندارد. او خود مسوولیت مستقیم سیاست جامعه را داراست و رهبری مستقیم اقتصاد، ارتش، فرهنگ، سیاست خارجی و اداره امور داخلی جامعه با اوست. یعنی امام، هم رئیس دولت است و هم رئیس حکومت و
شیعه پیروی از امام را بر اساس آیه اطیعوالله و اطیعواالرسول و اولی الامر منکم توصیه می کند و امام را ولی امر می داند که خدا اطاعتش را در ردیف اطاعت از خود و اطاعت از رسول شمرده است و این تقلید نیز برای رهبری غیر امام که نایب اوست در شیعه شناخته می شود. (۷)
این گفتار را خامنه ای و نوکر او مصباح یزدی بارها گفته اند که خامنه ای نایب امام است و درزمان غیبت او رهبری شیعه را بر عهده دارد و تقلید و اطاعت از او از جمله واجبات است.
آخوند شریعتی تقلید کورکورانه را در مذهب شیعه واجب و لازم الاجراء می داند:

کورکورانه و تشکیلاتی

باید اطاعتی کورکورانه و تشکیلاتی داشت… این معنای تقلیدی است که در تشیع وجود داشت و همین تقلید نیز برای غیر امام که نایب اوست در شیعه شناخته می شود. تقلید نه تنها با تعقل ناسازگار نیست، بلکه اساسا اقتضای عقل، تعبد و تقلید است. (8)
آخوند شریعتی که عنوان دکتر را هم به یدک می کشید، همانند الاغی که بار او کتاب های علمی باشد، بازهم شکرافشانی فرمودند و گفتند:

دموکراسی فواحش

آزادی و دموکراسی و لیبرالیسم غربی چونان حجاب عصمت به چهره فاحشه است.‫ (۹)
از دید این آقای به اصطلاح تحصیل کرده، دموکراسی مانند آنست که چادری بر سر یک فاحشه کنید. در وضع او تفاوتی نمی کند. در هر صورت فاحشه، فاحشه است.
و سرانجام این که این ملای مشهدی روی دموکراسی کاملاً خط بطلان می کشد و روش انقلاب که در تعبیر او همان خودکامگی و دیکتاتوری فردی به نام امام است، به شیعیان پیرو مکتب خود توصیه می نماید:

دموکراسی راس ها

اصل حکومت دموکراسی برخلاف تقدس شورانگیزی که این کلمه دارد، با اصل تغییر و پیشرفت انقلابی و رهبری فکری مغایر است، بنابراین رهبر انقلاب و بنیانگذار مکتب حق ندارد دچار وسوسه لیبرالیسم غربی شود و انقلاب را به دموکراسی راس ها بسپارد. (۱۰)
خوانندگان ما با خواندن درافشانی و گفتار حکیمانه این ملای مشهدی به آسانی به این نتیجه می رسند که بنیان گذار جمهوری اسلامی خمینی نبوده، بلکه شخص دیگری بوده به نام ملا مشهدی که به غلط به نام علی شریعتی شهرت یافته است.



آخوند شریعتی در پوشش مراسم حج دیده می شود. به راستی کسی که نا آگاه و یا فرصت طلب باشد که برای بوسیدن سنگ و گشتن به دور بتخانه عرب ها آن چنان از خود مایه گذارد، هرگونه سخنرانی و پند و نصیحت او خیانت به شنوندگانش و خیانت به کشور خواهد بود.
از جمله شاگردان مکتب الهی این دانشمند کم نظیر، پنج مسلمان نواندیش فیلسوف نما به نام های ؛آقایان سروش، گنجی، کدیور، مهاجرانی، و عبدالعلی بازرگان می باشند که نخستین آموزش های خود را از وی فراگرفتند. این نواندیشان در پناه دولت فخیمه بریتانیای کبیر به گرد هم آمدند و منشور اسلامی جنبش سبز را مبنی بر تداوم بخشیدن به حکومت اسلامی در راستای نصایح و اندرزهای این فیلسوف کم نظیر عالم بشریت ملا علی شریعتی تدوین نموده و به نگارش درآوردند تا با تهیه و تصویب منشور اسلامی برای اجراء به میر حسین موسوی داده شود. آنگاه میر حسین موسوی وظیفه داشتند در اجراء این منشور برای رسیدن به دوران طلایی خمینی کبیر از هیچ کوششی فرو گذار نکنند.
در ضمن برای رسیدن به آن هدف و پایداری رژیم اسلامی، این دانش اندوختگان مکتب آخوندی شریعتی به ویژه آقایان سروش، کدیور و گنجی  هم بیکار ننشستنه اند، بلکه شهر به شهر، دانشگاه به دانشگاه و خانه به خانه در کشورهای غربی در تلاش و کوششند که مکتب شیعه گری برخاسته از گفتار و الهامات ملا شریعتی را در همه جا رواج و گسترش داده،شود.

بن مایه ها (منابع گرفته شده):
(۱)
– اسلام شناسی ص ۸۵
۲‫(۲) شیعه یک حزب تمام ص ۱۵۱ و۱۶۷
(۳)
۳‫ – امت و امامت صص ۵۰۴ و۶۰۴
۴‫(۴) اسلام شناسی، ج ۱، ص ۸۶
(۵) 
امت و امامت و مسوولیت شیعه بودن و انتظار مذهب اعتراض
(۶)
– شیعه یک حزب تمام، امت و امامت
(۷)
۷‫ – امت و امامت
(۸) 
یاد و یادآوران، حسین وارث آدم
(۹) -
حسین وارث آدم ص۹۹
(۱۰)‫ -
امت و امامت و شیعه یک حزب تمام


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر