۱۳۸۹ بهمن ۲۰, چهارشنبه

برتری هایِ زبان پارسی بر زبان عربی





روان شاد دکتر محمود حسابی


پیشگفتار: خشایار رُخسانی

آخوندهای دروغگو پیوسته به توده های ساده دل و دین زده که هیچ آگاهی از دانش زبانشناسی ندارند، میباورانند که «زبان عربی رساترین زبان جهان است» تا آنرا نشانی از ورچ (معجزه-ی) قرآن به شُمار آورند. و دین باوران ساده دل نیز یا از بهر نادانی و یا از ترس از خشم الله هیچگاه گُرمک (جرأت) به چالش گرفتن این یاوه گویی آخوندها را نداشته اند. شادروان دکتر محمود حسابی با پژوهش ارزنده ای که در هر دو زبان پارسی و عربی انجام داده است، نشان میدهد که جدا از دُشواری های دستور زبان پیچیده-یِ عربی، اگر همگی ریشه-ی کارواژه ها (فعل ها) در این زبان را که به سه واتی (ثلاثی) و چهار واتی (رباعی) بخش بندی شده ند، 25000 درنگریم، نخست، یادگیری این اندازه ریشه هایِ فراوان در یک زبان کار ساده ای نیست، و دوم اینکه به کمک همه-یِ این 25000 کارواژه (فعل) میتوان تنها 2 میلیون واژه ساخت و این درهالی است که زبان پارسی میتواند تنها به کمک 1500 ریشه-ی کارواژه ای (فعلی) و 850 پیشوند و پسوند، 227 میلیون واژه تازه بسازد. افزون بر آن پارسی زبانان میتوانند از دستاوردهای دانشیکِ خاور (غرب) در واژه سازی بهره ببرند، زیرا زبان پارسی بخشی از زبان های هند و اروپایی است و میتواند واژه های تازه ساخته شده در خاور (غرب) را به سادگی به پارسی برگرداند.
ناتوانی زبان عربی در واژه سازی به اندازه ای است که کشورهای عربی همانند سوریه، لیبی، مراکش، الجزایر .... یا زبان انگلیسی یا زبان فرانسه را برای انجام پژوهش های دانشگاهی برگُزیده اند. ولی در ایران اسلام زده-ی ما، حکومت اشغالگر اسلامی بجای بها دادن به زبانِ توانمند پارسی، با هزینه های کیهانی به گُسترش زبان عربی در آموزشگاه ها روی آورده است، و با ناگُزیر کردن دانش آموزان به فراگیری زبان عربی که هتا ارزش یادگیری برای گفتگو با مُردگان را هم ندارد، نیروی نوآفرینی (خلاقیت) آنها را به هدر میدهد.


پیشگفتار: بانو ژاله دفتریان

* نوشتاری که در زیر می خوانید، برگرفته شده از جستاری است که روانشاد دکتر «محمود حسابی»، دانشمند بزرگ فیزیک، فرزانه و زبان شناسِ ایرانی انجام داده و با روشنی نشان داده است که توانایی و برتریِ زبانِ پارسی در واژه سازی، در سنجش با بسیاری دیگر از زبان های جهان، بویژه زبانهایِ سامی، نه تنها از آنها چیزی کم ندارد که بسیار تواناتر و برتر از آنان نیز هست. این پژوهش که با روشی سد درسد (صد درصد) دانشی انجام گرفته و به نمایش گذاشته شده، پاسخی کوبنده به بسیاری از هم میهنانی است که با سرسختی بر این اندیشه پای میفشارند که:« اگر واژه های تازی را از زبان پارسی بیرون بکشیم، زبان پارسی ناتوان می شود و میمیرَد؟!»
استاد محمود حسابی در این جستار بسادگی نشان می دهند که بالاترین شمارِ واژه هایی که در زبان عربی می توان ساخت، از دو میلیون واژه فراتر نمی رود در جایی که در زبان پارسی، دست کم می توان ۲۲۷ میلیون واژه یِ تازه ساخت.
این جستار بگونه ای گسترده در دیباچه ی واژه نامه ی استاد «حسابی» به نامِ واژه های فیزیک اتمی که خود شاهکاری در نشان دادن توانایی زبان پارسی می باشد، چاپ گردیده است. ناتوانی زبانِ عربی به آن اندازه است که بسیاری از کشورهای، عرب زبان شده، مانند: «الجزیره»، «مراکش»، «سوریه»، «لبنان» و «مسر» (مصر)، در دانشگاه هایشان رشته های دانشی (دروس علمی) را به زبانهایِ انگلیسی و فرانسه آموزش می دهند و تنها دانشجویانِ رشته های ادبی هستند که به زبان عربی آموزش می بینند.


سرآغاز:

* در تاریخِ جهان، هر دوره ویژگیهایِ خود را داشته است. در آغازِ تاریخ که دوران افسانه ها بوده است، آدمیان بگونه ی تیره ای (یا قومی) زندگی می کردند. پس از پیدایش کشاورزی، دوره ی دِه نشینی و شهرنشینی آغاز شده است. سپس دورانِ کشور گشایی ها و برپاییِ پادشاهی هایِ بزرگ، مانند پادشاهیِ
«هخامنشیان»، «اسکندر» و امپراتوری «رُم» بوده است. پس از آن دوره ی تاخت و تازِ تیره هایِ بَربَر بدین کشورها و فروپاشیِ شهرنشینی (یا تمدنِ) آنها بوده است
.*‬ سپس دوره ی رستاخیزِ شهرنشینی (تمدن) است که به نامِ نوگَشت (یا رُنسانس) شناخته شده است. تا آن زمان شهروندانِ گوناگون دارایِ ابزارِ کار و پیکارِ یکسان بودند. گویند که ابزارِ جنگیِ سربازانِ «رومی» و بَربَرهایِ «ژرمنی»، با هم یکی بوده اند و تنها دوگانگی، در ساماندهی و هنجار (یا انضباط) در کارها و شناختِ خویشکاریِ (یا وظیفه شناسیِ) «لژیون» های رومی بوده که مایه ی پیروزی آنان می شده است.
همچنین ابزار جنگی تازَنده هایِ (مهاجمینِ) «مغول»و کشورهایِ پیشرفته، کم و بیش با هم یکی بوده اند.
.*‬ پس از دورانِ نوگَشت (رنسانس)، کشورهایِ خاوری (غربی) کم کم به پیشرفتهایِ چشمگیری در زمینه های گوناگون مانند: وَرز (یا صنعت)، هنر و پیشه هایِ گوناگون دست یافته و به ساختنِ ابزارِ نوین پرداختند و پس از گذشت یکی دو سَده (قرن)، ابزارهایِ کارِ آنان به اندازه ای پیشرفته و رِسا (کامل) شد که مردمان دیگر کشورها را یارای برابری و ایستادگی در برابرِ تاخت و تازهایِ آنان، نبود. همزمان با این پیشرفتها، دگرگونیِ بزرگی در فرهنگ و زبانِ مردم خاور پدید آمد. زیرا برایِ سخن گفتن در باره ی نوآوری هایِ تازه ناگزیر به داشتنِ واژه هایِ نوینی بودند و کم کم، زبانهای اروپایی، برای به نمایش درآوردنِ تازه یافته های خود، دارایِ نیرویِ بزرگی، شدند.
‫*‬ در آغاز سده ی بیستم، کشورهای باختری (شرقی) به پیشرفت نکردنِ خود پی بردند و کوشیدند که تاوان این واپس ماندگی از زمان را بپردازند. در سر راهِ این کوششها، با دشواریهای بسیاری روبرو شدند که یکی از آنها نداشتنِ زبانی بود، که برای بازگفتنِ جستارها و خواسته های تازه ی آنان، آماده باشد. مردم برخی از کشورها، برای این کار چاره را در پذیرفتنِ یکی از زبانهای بیگانه، دیدند، مانند هندوستان. ولی مردم کشورهایِ دیگر از برایِ داشتنِ بازمانده هایِ بزرگِ فرهنگی، نتوانستند این راهِ چاره را بپذیرند، که یک نمونه ی آن، کشور ایران است.
‫*‬ در برخی زبان ها، چون ساختمان بندی آنها ویژه می باشد، ساختنِ واژه های دانشی، کاری است بس دشوار و شاید ناشدنی. مانند زبان هایِ «سامی» که به ساختمان بندیِ آنها اشاره ای خواهیم کرد.
باید یادآور شد که در برخی دیگر از زبانها، در هر یک از رشته های دانشی، شمارِ واژه ها بسیار است و گاهی به دور و بَرِ میلیون میرسد. یافتنِ واژه هایی در برابرِ رشته هایِ دانشی، کاری است که نباید آن را سرسری گرفت و بدون داشتنِ یک روشِِ دانشیِ درست، نباید به آن پرداخت. نمیتوان از روی همانندآوَری، گمانه زنی، بَرآورد کردن و یا یافتنِ واژه ای نزدیک به آن، به اینکارِ پُردامنه، پرداخت. چنین کاری می باید بر رویِ پایه هایِ دانشی پی ریزی شود تا هنگامِ انجام آن به بن بست و دشواری برخورد ننماید.
برای اینکه بتوان در یک زبان به آسانی واژه هایی در برابرِ واژه هایِ بیشمارِ دانشی، پیدا کرد، آن زبان می باید تواناییِ یک چنین بنیادِ دانشی را دارا باشد.
در اینجا میخواهیم نشان دهیم که زبان پارسی، دارای چنین بنیاد و ریشه ای هست و زبان پارسی، زبانی است توانا. در جایی که برخی زبانها، گو اینکه در زمینه های دیگر پیشینه ی درخشانِ ادبی دارند، ولی در زمینه ی واژه هایِ دانشی ناتوان هستند.

‫*‬ اکنون به بررسیِ دو گونه زبان می پردازیم که مردمِ اروپا و خاور نزدیک به آن زبانها سخن می گویند.
این زبانها، زبانهایِ «هندواروپایی (Indo‪-‬European)» ، و زبانهایِ «سامی (Semitic) » هستند. زبان پارسی از خانواده ی زبانهای هندواروپایی، و زبان های «عبری، عربی، اکدی، سُریانی، آرامی و »... از خانواده ی زبانهای سامی می باشند. در زبان های سامی، واژه ها بر ریشه هایِ سه واتی (۳حرفی) یا چهار واتی (۴حرفی) استوار می باشند که به آنها«ثُلاثی»و «رُباعی» گفته می شود. با دگرگون کردنِ ریختِ (یاشکل) این ریشه ها که در زبانِ عربی به آن «اشتقاق» می گویند، از درونِ آنها واژه های تازه پدید می آورند، که بنامِ «ابواب» خوانده می شوند. از اینرو شمارِ واژه هایی را که میتوان در این زبان ها ساخت، بستگیِ تنگاتنگ دارد با شمار ریشه های «ثلاثی» و«رباعی». پس باید بسنجیم که بالاترین شمارِ ریشه هایِ «ثلاثی» چه اندازه است؟
برای اینکار یک روشِِ اَیاره ای (ریاضی) بنامِ فُزودِ آمیزِشی [(Algebre Combinatoire) یا ( جبر ترکیبی)]‬ را بکار می بریم. بالاترین شمارِ ریشه هایِ «ثلاثی مجرد» برابرِ است با ۱۹۶۵۶ [نوزده هزار و ششسد (ششصد) و پنجاه و شش] ریشه و نمی توان بیش از این شمار، ریشه ی«ثلاثی» در این زبان یافت. در باره ی ریشه هایِ «رباعی» میدانیم که شمارِ آنها کم است و دور و بَرِ پنج در سدِ (صد) شمارِ ریشه هایِ «ثلاثی»، میباشد بگفته ای شمارِ آنها پیرامونِ ۱۰۰۰ ریشه است. چون ریشه هایِ «ثلاثی» ای هستند که به جای سه وات (حرف) تنها دو وات (حرف) دارند که یکی از آن دو وات دوبار آمده است: مانند پویه ی (فعلِ)« شَدّ »که واتِ «د» دوبار در آن بکار رفته است، از اینرو به شمارِ ریشه هایی که در بالا از آنها سخن گفته شد، چند هزارِ دیگر می افزاییم. و رویهمرفته، شمارِ بزرگترِ ۲۵۰۰۰ (بیست و پنج هزار ) ریشه را می پذیریم. بهمانگونه که گفته شد، در زبانهای «سامی» از هر پویه ی (فعل) «ثلاثی مجرد» با دگرگون کردنِ ریختِ (شکل) آن و با افزودنِ چند وات (حرف)، از راهِ واژه گیری (اشتقاق) می توان واژه هایِ دیگری، ساخت.
مانند: فَعّلَ، فاعَلَ، اَفعّلَ، تَفَعّلَ، تَفاعَلَ، اِنفَعَلَ، اَفتَعَلَ، اِفعَل، اِفعال، اِستَفعَلَ.
از هرکدام از پویه ها (افعال)، نامهای گوناگونی بیرون کشیده می شود (مشتق می شود).

نخست، نام هایِ مکان و زمان ؛

دوم، نامِ ابزار؛

سوم، نامِ روش و شیوه؛

چهارم، نامِ پیشه؛

پنجم، نامِ کُنِش (اسمِ مصدر)؛

ششم، زاب (صفت) که ساختمانِ آن به دَه ریخت رَواگ (رواج) دارد؛

هفتم، رنگ؛

هشتم، نسبت ( وابستگی)

نهم، نامِ مانَک (اسم معنی).

با به دید آوردنِ همه ی واژه گیری های گوناگون (اشتقاق کلمات) این دست آورد را بدست می آوریم که از هر ریشه ای، بیشترین برگرفته ای (مشتقی) که می توان بدست آورد، هفتاد است. پس هرگاه شمارِ ریشه ها را که از ۲۵۰۰۰ (بیست و پنج هزار) کمتر است، در هفتاد بِزَنیم (ضرب کنیم)، بیشترین واژه هایی که بدست می آید ۱۷۵۰۰۰۰=۷۰×۲۵۰۰۰ (یک میلیون و هفتسد و پنجاه هزار) واژه است. برای فراگرفتنِ این گونه زبان، دشواریِ دیگری هست، و آن اینکه برای چیره شدن به آن باید دست کم ۲۵۰۰۰ (بیست و پنج هزار) ریشه را از بَر داشت و این کار برای همه انجام شدنی نیست. هتا (حتی) برای آنانی که زبانِ مادریشان می باشد، چه رِسَد به کسانی که با آن زبان بیگانه هستند. اکنون اگر شمارِ واژه هایی که به آنان نیاز هست، از شمارِ دو میلیون بگذرد، دیگر در ساختارِ این زبان برای بازگفتِ یک چمِ (معنی) نوین، راهی نیست، مگر آنکه چمِ (معنی) تازه را با یک فراز (جمله) بشناسانیم. از همین روی هم هست که در فرهنگنامه ها، از یک زبانِ اروپایی به زبانِ عربی، می بینیم که شمارِ بسیاری از واژه ها با یک فَراز (جمله) بازگو شده است، نَه با یک واژه! برای نمونه، واژه ی Confronation که در پارسی می شود آنرا به «رو به رویی» برگردان کرد، در فرهنگ های فرانسه یا انگلیسی به عربی چنین برگردان شده است :«جعل الشهود و جاهاً و المقابلهَ بَینِ اَقولَهُم»! و یا واژه ی (Permeability) که میتوان آن را در پارسی «تراوایی» نامید، در فرهنگ هایِ عربی چنین برگردان شده است :«امکان قابلیة الترشح»!‪ ‬
دشواریِ دیگر در اینگونه زبانها، اینست که چون شمارِ واژه ها کمتر از شمارِ چمهایی (معانی ای) میباشند که به آنان نیاز هست، بایستی شمارِ بیشترِ چمها میانِ شمارِ کمترِ واژه ها بخش شوند. پس بناچار باید چند چمِ گوناگون را بارِ یک واژه کرد در جایی که در یک زبانِ دانشی هر واژه می باید تنها یک چم داشته باشد تا هیچگاه، کوچکترین پیچیده گوییِ (ابهامی) در دریافت نوشته ی دانشی پیش نیاید. بگونه ای که یکی از استادانِ دانشمندِ دانشگاه می گفت، در یکی از رسانه های نوشتاریِ بیگانه خوانده است که در برابرِ واژه های بیشمار دانشی که در رشته های گوناگون پدید آمده، فرهنگستان مسر (مصر) هنگامی که خود را با دشواری هایِ یاد شده در بالا، روبرو دیده، چنین پیشنهاد کرده که می باید از بکار بردنِ دستور زبانِ عربی در باره ی واژه های دانشی، چشم پوشید و دستور زبانهایِ هندواروپایی را بکار برد. برایِ نمونه در باره ی واژه ی (Cephalopode) که به جانورانِ نرم تنی گفته می شود مانندِ «اختاپوس» که سر و پایِ آنها بهم چسبیده اند و در پارسی به آنها «سَرپاوَران» گفته شده است، سرانجام واژه ی «رأس رجلی» را پیشنهاد کرده اند که این بهم آمیختن (ترکیب) بهیچ روی عربی نیست.

‫*‬ بخش دوم گفتگوی ما، در باره ی ساختمانِ زبان هایِ هندواروپایی است. می خواهیم ببینیم چگونه در این زبانها می شود شمارِ بی شماری واژه ی دانشی را به آسانی ساخت. زبان های هندواروپایی دارایِ شمارِ کمی ریشه میباشند. این زبانها چیزی پیرامونِ ۱۵۰۰(هزار و پانسد) ریشه و ۶۰۰ پسوند (Sufixe) و ۲۵۰ پیشوند (Prefixe) دارند که با افزودنِ آنها به ریشه، می توان واژه هایِ دیگری ساخت. برای نمونه از ریشه ی «رو» می توان واژه ی «پیشرو» و «پیشرفت» را با پیشوند «پیش» و واژه هایِ «روند»، «روال»، «رفتار» و «روش» را با پسوندهایِ «اند»، «ال»، «ار» و «اش»، ساخت. در این نمونه می بینیم که ریشه ی «رو» به دو ریخت (شکل) آمده است. یکی «رو» و دیگری «رف». تازه اگر از این دگرگونیِ ریختِ ‫(‬شکلِ) واژه ها هم چشم پوشی کنیم و شمارِ ریشه ها را همان ۱۵۰۰ بگیریم، از بهم آمیختنِ (ترکیبِ) آنها با ۲۵۰ پیشوند، شمارِ۳۷۵۰۰۰=۲۵۰×۱۵۰۰ (سیسد و هفتاد و پنج هزار) واژه بدست می آوریم. اینک هرکدام از واژه هایی که بدینگونه بدست آمده است را می توان با یک پسوند بهم آمیخت (ترکیب کرد).
برای نمونه از واژه ی «خودگذشته» که از پیشوندِ خود و ریشه ی «گذشت» درست شده است، می توان واژه ی «خودگذشتگی» را با افزودن پسوندِ «گی» بدست آورد. نمونه ی دیگر، واژه ی «پیشگفتار» از پیشوند «پیش» و ریشه ی «گفت» و پسوند «آر» بدست آمده است. اکنون اگر ۳۷۵۰۰۰ واژه ای را که از بهم آمیختنِ (ترکیبِ) ۱۵۰۰ریشه با ۲۵۰ پیشوند بدست آمده است را با ۶۰۰ پسوند بهم بیامیزیم (ترکیب کنیم)، شمارِ واژه هایی که به دست می آید، می شود:

۲۲۵۰۰۰۰۰۰=۶۰۰×۳۷۵۰۰۰ (دویست و بیست و پنج میلیون) واژه. باید واژه هایی که از بهم آمیخته شدنِ (ترکیبِ) ریشه با پسوندهای تنها بدست می آید را نیز بشمار آورد، که می شود:

۹۰۰۰۰۰=۶۰۰×۱۵۰۰ (نهسد هزار). پس رویهمِ، واژه هایی که تنها از بهم آمیختنِ (ترکیبِ) ریشه ها با پیشوندها و پسوندها بدست می آید، می شود:

۲۲۶۲۷۵۰۰۰=۹۰۰۰۰۰+۳۷۵۰۰۰+۲۲۵۰۰۰۰۰۰ (دویست و بیست و شش میلیون و دویست و هفتاد و پنج هزار واژه). در این بررسی تنها به بهم آمیختنِ ریشه ها با پیشوندها و پسوندها پرداخته شده است.

آنهم تنها با یکی از گویش هایِ هر ریشه. ولی بهم آمیختن هایِ (یا ترکیب هایِ) دیگری نیز هست، مانند

بهم آمیختنِ :


نام با پویه (اسم با فعل)، مانند :پیاده رو. یا، 
نام با نام، مانند: خردپیشه. یا،
نام با زاب (صفت)، مانند: روشن دل. یا،
پویه با پویه (فعل با فعل)، مانند: گفتگو.

باید گفت که بهم آمیختن هایِ بسیارِ دیگری هست، که اگر بخواهیم همه ی آنها را در زبانهای هندواروپایی بشمار آوریم، اندازه ی واژه هایی که بدست می آیند، مرز روشنی نخواهد داشت. نکته ی با ارزش اینست که برای دریافتنِ این میلیون ها واژه، تنها نیاز به فراگرفتنِ ۱۵۰۰ ریشه و ۸۵۰ پیشوند و پسوند، داریم، در جایی که دیدیم در یک زبانِ سامی برای دریافتنِ دومیلیون واژه باید دست کم ۲۵۰۰۰ ریشه را از بَر داشت و دستورهایِ پیچیده ی «صرف افعال» را نیز فراگرفت و از بَر کرد.

‫*‬ بنیادِ تواناییِ زبان های هندواروپایی، در یافتنِ واژه هایِ دانشی و گفتنِ چم هایِ آنها، همان است که در بالا گفته شد. زبان پارسی یکی از زبان های هندواروپایی است و دارایِ همان ریشه ها و همان پیشوندها است. این گویشِ وات ها (تلفظِ حروف) است که در زبان های گوناگونِ هندواروپایی گونه گون (متفاوت) می باشند. و این گونه گونی ها بر پایه ی یک رَوالی پیدا شده است. توانایی هایی را که در هر زبان هندواروپایی، مانند یونانی، لاتین، آلمانی، فرانسه و انگلیسی، می بینیم، در زبانِ پارسی هم همان توانایی ها هست.
زبانِ دانشی، در این زبان ها بررسی شده و آماده است و برایِ زبانِ پارسی بکار بردنِ آنها بسیار ساده است. برایِ برگزیدنِ یک واژه ی دانشی در زبان پارسی تنها باید واژه ای را که در یکی از شاخه هایِ زبان هایِ هندواروپایی هست با شاخه ی پارسی سنجید و با آن هم آهنگ کرد.


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر