۱۳۸۹ آبان ۲۴, دوشنبه

ریشه های ترور در اسلام و سُنت محمد ابن عبدالله


محمد ابن عبدالله ؛ بنیانگذار ترور و مافیای دینی!

پیشگفتار:

پس از سه دهه آزمون حکومت خودکامه و ستمگر اسلامی در ایران هنوز درمیانِ هم میهنانِ ساده دل ما کسانی یافت میشوند که در رویاهایِ خودشان کُشتارها و ترورهایِ انجام گرفته شده و رفتارهایِ بیدادگرانه و ددمنشانه-ی سرکردگان رژیم آخوندی در ایران را کردارهای سر از خود و بدور از آیین «اسلام ناب محمدی» میپندارند. در سه دهه گذشته بیش از سد و پنجاه تن از هم میهنان ما تنها در برونمرز باسفارش حکومت اسلامی و بدست تروریست های لبنانی ترور شده اند. نوشتاری که در پایین میآید تلاشی روشنگرانه برای آشکار کردن این فرهود (حقیقت) است که کُشتن دگراندیشان پدیده ای نیست که بدست رهبران حکومت اسلامی در ایران نوآوری شده باشد، ونکه (بلکه) با نگاهی به تاریخ اسلام و گُزارش هایی که طبری درتاریخ خودش برای آیندگان بجای گذاشته است، روشن میشود که پایه گُذار ترور در اسلام خودِ «رسول خدا»، محمد ابن عبدالله بوده است.


سرآغاز:

پاگیری (استقرار) و چیرگی اسلام بر گُزیره دیس (شبه جزیره) عربستان با تازش به کاروانهای بازرگانان مکه و کشتن آنان و بخش دارایی آنها میان غارتگران و دادن يک پنجم ( خمس ) آن به خود محمد، آغاز شُد. ترور در اسلام از آغاز پيدايش آن ابزاری برای استواری قدرت و فرمانروایی بوده است . هتا مسلمین در برابر خود نیز دست به ترور و کُشتار گروهی میزدند. هنگامیکه علی ابن ابوطالب، پس از اینکه بدستِ پسر ملجم ترور شُد، از او فرنودِ (دلیل) کوبیدنِ شمشیر بر فرق سرش را پرسيد، مُلجم پاسُخ داد:«سربازان تو در جنگ نهروان ياران ما را سر نماز و از پشت سر به شهادت رساندند» !
فتوای ترور سلمان رشدی از سوی خمینی و دستور ترور نويسندگان و چامه گویان (شاعران) و کُنشگران سياسی از سوی خامنه ای و مصباح یزدی، اُلگوبرداری توختارانه (وفادارانه) از نُخستین ترورهایِ دفترینه شده (ثبت شده) در آغاز پیدایش اسلام است که به دستور خود محمد ابن عبدالله پيامبر اسلام در مدينه انجام گرفتند. آن زمان هم چامه گویان (شاعران) و سخنوران اهل مدينه را ترور میکردند؛ کسانی چون کعب پسر اشرف ، عصماء دختر مروان و سلام پسر ابى حقيق
در اینجا داستانی را از تاریخ طبری برایتان می آورم. تاریخ طبری یکی از اُستوارترین و ویچَرت ترین (معتبرترین) نسک های (کتابهای) تاریخ اسلام است، زیرا با کمترین بازه زمانی (فاصله زمانی) از پیدایش و گسترش اسلام نگاشته شده است و در آنزمان رویدادهایِ آغاز اسلام کمتر با لغزش یا دروغ آمیخته شده بودند.

داستانِ کشتن کعب پسر اشرف به دستور خود محمد بن عبدالله
 

کعب پسر اشرف مردی سخنور و چامه سرا بود . . . روزی که گُزارش پیروزی مسلمانان ( در جنگ بدر ) به مدینه رسید و نام کشته شدگان قریش را شنید . . . گفت:« اینها ممکن نیست . زیرا سران قریش از خویشان وی بودند.» او به مکه رفت و ساکنان آن را دلداری داد، و سوگنامه ای در باره مردگان و چکامه ای (شعری) در نکوهش پیامبر و همراهان وی سرود. پیامبر آگاه شد که وی سُروده ای را در نکوهش ایشان ساخته است.


روزی که پیامبر در میان همراهان خویش بود و در باره کعب اشرف گفتگو میکردند، پیامبر از وی نالید و گفت: « کیست که مرا از دست این مرد آسوده کند»؟

محمد پسر اسلمه گفت: «ای رسول خدا من میروم و او را می کشم . . پیامبر بسیار از او سپاسگُزاری کرد!. پس از سه روز پیامبر درنگریست که او هنوز نرفته است؛ فرنود (دلیل) را پرسید. پسر اسلمه گفت: «ای پیامبر خدا ! می ترسم نتوانم انجام دهم، زیرا کعب آدم بسیار مهمی ست و در دژ اُستواری زندگی میکند.» پیامبر گفت :« تو تلاش خود را بکن، اگر کامگار شدی (موفق شدی) آمرزیده خواهی شد، و اگر نتوانستی پوزش تو پذیرفته خواهد شد» !

پس محمد اسلمه کسی به نام سلکان را که برادر شیری کعب اشرف بود ، با خود همراه کرد .

پیش از راهی شدن، آنها هنگام نماز شام به سوی رسول خدا! رفته و گُفتند:«ممکن است ناگُزیر شویم از تو و نبوت تو بد بگوییم .» . رسول این پروانه را به آنها داد و آنها را تا گورستان بقیع القرق همراهی نمود و گفت :«بروید به نام خدا و تُند برگردید » .

ادامه داستان پر از پستی و فرومایگی است که چگونه محمد اسلمه ، سلکان را که برادر شیری کعب بود، وادار به همکاری و دُغایش (خیانت) میکند، و کعب را با استفاده از اَپَستامی (اعتمادی) که به برادر خود داشت از خانه بیرون میکشند و هر چه همسر او میگوید نرو ؛ ولی کعب میگوید:« سلکان برادر من است و به او اعتماد دارم .»

سپس تروریست های فرستاده شده از سوی محمد کعب را به میان نخلستان میکشند و محمد اسلمه با خنجر زیر ناف او را پاره میکند و او را میکشند .

« آن جانیان در بازگشت هنگام سپیده دم به مدینه اندر شدند و پیامبر را درهال نیایش یافتند! گزارش کار را به او رساندند و پیامبر از آنها بسیار ستایش کرد و سپاس الله را به جا آورد ».

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر