۱۳۸۹ آذر ۷, یکشنبه

کارزار جهانی برای رهایی جانِ بانو شهلا جاهد از کیفر مرگ



گُزارش فوری! آزادیخواهان همانگونه که در جریان هستید، در چهارشنبه آینده حکومت اسلامی میخواهد خون یک ایرانی بیگناه دیگری را به نام بانو شهلا جاهد بریزد. با آنکه همه-ی گواهی ها در پرونده-ی شهلا جاهد نشان از بیگُناهی او دارند، ولی سیاست های زن ستیزانه-یِ حکومت اسلامی این حکومت را ه...میشه به دادن این چنین کیفرهای ستمگرانه ناگزیر کرده است. هم اکنون تنها راهی که میتواند از دارزده شدن بانو شهلا جاهد پیشگیری کند، فراهم آوردن خونبها برای خانواده-ی لاله سحرخیزان است، زنی که در این پرونده کشته شده است؛ و بدست آوردن خُرسندی آنها در گذشت از اجرای کیفر مرگ است. برای گردآوری خونبها اگر هر ایرانی یک دلار کمک کند، میتوانیم پول موردنیاز را برای خرسند کردن خانواده-یِ لاله سحرخیران و گذشت کردن آنها از دار زدنِ بانو شهلا جاهد، بدست آوریم. در اینجا به یک آدم خوشنام و سرشناس نیاز است که بتواند با باز کردن یک شماره بانکی جهانی، ایرانیان برونمرزی را در کمک به این شماره بانکی به یاری و همکاری فرابخواند. من آقای دکتر عبدالکریم لاهیجی، حقوقدان و نایب رئیس کنفدراسیون بین‌المللی جامعه‌های حقوق بشر را پیشناد میدهم.
با این پیام از دوستانی که با آقای دکتر لاهیجی آشنا هستند خواهش میکنم که نشانی او را در دسترس همگان بگذارند و یا اگر دوستان آدم های سرشناس دیگری را پیشنهاد میدهند، از این کار دریغ نکنند. از همه-یِ آزادیخواهان خواهش میکنم که با این کارزار جهانی برای نجات جان یک هم میهن بیگناه همکاری کنند. هدف ما آزادیخواهان که برپایی یک حکومت دمکراتیک و مردمسالار است یک شبه بدست نمی آید، ولی بیگمان گردایه ای (مجموعه ای) از چنین گام هاست که ما را به هدف خواهند رساند


فرستادنِ پیام به دنباله Donbaleh

۱۳۸۹ آذر ۶, شنبه

کارزار جهانی برای پیشگیری از دار زدنِ بانو شهلا جاهد



شهلا جاهد در دادگاه علنی فریاد می‌زد که او را به زور کتک و شکنجه به خُستُوانی (اعتراف) وادار کرده‌اند. وقتي نمانده به كمك شهلا بشتابيم.

در یکم دسامبر، در یک هفته-ی دیگر ، بانو شهلا جاهد به کیفر گُناهی که انجام نداده است در زندان اوین دارزده خواهد شد. بانو شهلا جاهد متهم است که در سال 2002 لاله سحرخیزان زن نخست ناصر محمد خانی بازیکن فوتبال را کشته است. و این درهالی است که بانو شهلا جاهد این اتهام را همیشه رد کرده است، ولی بازجویان توانستند با شکنجه های ددمنشانه پس از گذشت یازده ماه از او اعتراف بگیرند. ولی با آنکه بانو شهلا جاهد در دادگاه های گوناگونی که پرونده-ی او را دست به دست کرده اند دادرس هایِ دادگاه ها را در جریان شیوه اعتراف گیری از خودش گذشته است، ولی آنها با اینهمه کیفر مرگ به شهلا جاهد داده اند و بارها آنرا تایید کرده اند. تاکنون چند بار زمان اعدام نیز برای او مشخص شده است که واپسین تاریخ آن به سال 2006 برمیگردد. همه گواهی ها نشان میدهند که شهلا جاهد کُرپانی (قربانی) درگیری میان باندهای مافیایی حکومت اسلامی در تراز بالا شده است.
بدینوسیله از همه-ی آزادیخواهان درخواست میشود که برای پیشگیری از انجام این کیفر ددمنشانه و بیدادگرانه، با فرنشین های دیوان عالی کشور و دادگستری تهران، کانون حقوق بشر در ایران و سفارت حکومت اسلامی در برلین از راه تماس تلفنی و فرستادن ایمیل پیوند برپا سازند و با تشریح شیوه-ی اعتراف گیری از بانو شهلا جاهد و روند بیدادگرانه-ی دادرسی او، آنها را از انجام این کیفر ددمنشانه و آغشته کردن دستشان به خون او پرهیز دهند.

مهروزانه تا دیر نشده است، بیدرنگ در این زمینه اقدام کنید که وقت تنگ است:

درخواستنامه به:

رییس دیوان عالی کشور

آیت الله صادق لاریجانی
 [care of] Public relations OfficeNumber 4, 2 Azizi StreetVali Asr Ave., above Pasteur Street intersectionTehran, IRANE-Mail: über die Internetseitehttp://www.bia-judiciary.ir/tabid/62/Default.aspx

رییس دادگستری تهران

علی رضا آوایی
 Mr Ali Reza AvaeiCorner of 17th Alley, No 149Sana'i Avenue, Karimkhan Bridge, Tehran, IRAN(korrekte Anrede: Dear Mr Avaei)E-Mail: avaei@Dadgostary-tehran.ir

رونوشت به:

رییس کانون حقوق بشر در ایران

محمد جواد لاریجانی
Mohammad Javad LarijaniBureau of International AffairsOffice of the Head of the Judiciary,Pasteur St., Vali Asr Ave. south of Serah-e JomhouriTehran 1316814737, IRANFax: (0098) 21 5 537 8827E-Mail: info@humanrights-iran.ir

سفارت جمهوری اسلامی در برلین
S.E. Herrn Alireza Sheikh AttarPodbielskiallee 65-67, 14195 BerlinFax: 030-8435 3535E-Mail: iran.botschaft@t-online.de

PLEASE WRITE IMMEDIATELY

Urging that Shahla Jahed's execution be halted immediately and that her death sentence is overturned;

Expressing concern that she may have been coerced into making a "confession" during her interrogation;

Acknowledging that governments have a responsibility to bring to justice those suspected of criminal offences; but stating your unconditional opposition to the death penalty, as the ultimate cruel, inhuman and degrading punishment and violation of the right to life.
 
AMNESTY INTERNATIONAL Sektion der Bundesrepublik Deutschland e.V.

Urgent Actions - Postfach - 53108 Bonn

HAUSANSCHRIFT Heerstr. 178 - 53111 Bonn

 

Telefon: 0228/983 73-0 - Telefax: 0228/63 00 36

E: ua-de@amnesty.de - W: www.amnesty.de/ua

SPENDENKONTO: 80 90 100 - Bank für Sozialwirtschaft - BLZ 370 205 00

فرستادنِ پیام به دنباله Donbaleh

۱۳۸۹ آذر ۵, جمعه

پیام شاهزاده رضا پهلوی به مردم ایران: یکپارچگی و گیتیگرایی (سکولاریسم) راز پیروزی ماست



چکیده:

یکپارچگی نیروهای سیاسی بر چرخگرد (محور) دمکراسی، پاسداشت هاگ های آدمی (حقوق بشر) و جدایی دین از حکومت راز پیروزی آزادیخواهان خواهد بود.

سرآغاز:

در فصلی نوین از جنبش دیرینۀ شما هم میهنان آزاده ام برای دستیابی به آزادی و صلح و بهروزی، مایلم درادامۀ عهدی که سال ها پیش با شما بستم این بار با بینشی روشن تر و دلی امیدوارتر از همیشه در راه تحقق هدف های والای زنان و مردان آزادۀ وطن از بندهای اسارت و برای استقرار حکومتی که برخاسته از ارادۀ شما و پاسدار همۀ آزادی ها و حقوقتان باشد با شما صحبت کنم.

در این گفتار، خطابم به ویژه نسل جوان ایران است، به زنان و مردانی که در زلزلۀ انقلاب و آغاز دوران وحشت و پس گَرد ایران یا هنوز دیده برجهان نگشوده بودند و یا از آن خاطره ای چندان ندارند. برای آنان است که نخست در بارۀ ابعاد فاجعــه سخن خواهم گفت و سپس از دلائلی کـه مـرا سی سال پیش به بستن عهــد با هم میهنانم برانگیخت. آن گاه به تصویری اشاره خواهم کرد که دیری است از ایران آینده، از ایرانی آزاد و سربلند، در دل و جانم نقش بسته است.
گرچه در این سال ها بارها تأکید کرده ام، امّا برای نسل جوانی که امروز در صف نخست جنبش به مقاومتی جانانه در برابر حاکمان پرداخته است لازم می بینم تصریح کنم که انگیزه ام در تلاش برای رهائی ایران از حکومت غاصبان کمک به برپائی نظــامی مردمی و قانـون مــدار در میهـن عزیــزاست؛ نظامی کــه بـازتاب خواست هم میهنانم باشد؛ حکومتی که تضمین آزادی ها و حقوق ملت را در سرلوحۀ وظائفش قرار دهد؛ حکومتی که خود را خادم و فرمانبردار مردم بداند و نه قیم و والی آنان.

* * *
در همۀ اين سال ها، خطرهای بسياررا به‌ جان خريده ام امّا در این راه تا حد توان از هیچ کوششی مضایقه نکرده ام. هر بار که هم میهن مبارزی به دست تبه ‌کار رژيم جمهوري اسلامي ‌برخاک وخون غلطيده، اراده ام به ايفای وظیفه ام راسخ تر شده است. هرروز، چون شما، بیشتر به این واقعيت پی برده ام که تا پایان عمر ولایت جمهوري اسلامي مردم ایران روی آزادي و امنيت و آسايش را نخواهند ديد و میهن عزیز ما اعتبار و حیثیت از دست رفتۀ خود را در جامعۀ بین المللی باز نخواهد یافت. از همين روست، که در اين سال‌ها برای کمک به همبستگی صفوف مبارزان آزادی خواه از هيچ تلاشی فروگذار نکرده ام. اعتقادم همچنان بر اين است که براي زدودن سايۀ سیاه ولايت فقيه از خاک ‌ميهن بايد صداها را رساتر و صف ها را فشرده تر کرد. از فرياد اعتراض شما زنان و مردان آزادۀ ايران است که غاصبـان حقوق ملّت امروز این گــونه هراسان شده اند و آزادی خواهان سراسر جهان چنین بی سابقه به تحسین و هواداری از پیکار برحق شما برخاسته اند.
* * *
جنبش سبز در سال گذشته در اعتراض به دخالت آشکار دولت در انتخابات و وارونه کردن نتایج آن آغاز شد. امّا این اعتراض سیل آسا تنها از نادیده گرفتن آرائی که به صندوق ها ریخته بودید سرچشمه نمی گرفت. لبریزشدن کاسۀ صبرتان پس از تحمل سیاه تــرین دوران تاریخ ایــران بـود که شما را به ادامـۀ مبـارزه در ابعــادی بی سابقه با دشمنان سوگند خوردۀ ایران و ایرانی بر انگیخت.
در این دوران مصیبت بار است که حاکمان غاصب، آزادی و حقوق مردمان را هیچ دانسته اند و جز با خشونت و ارعاب با ایرانیان آزادی خواهی که حقوق مسلم و انسانی خویش را می طلبند روبرو نشده اند؛ در این دوران است که اقتصاد شکوفای ایرانِ پیش از انقلاب را به سراشیب ورشکستگی کشانده اند؛ در همین دوران است که با موج اعدام ها، با تعطيل دانشگاه ها و پاکسازی های کينه توزانه، مسبب کوچ صدها و صدها هزار تن از لایق ترین فرزندان ایران از وطن شده اند؛ در همین دوران است که کمبودهای روزافزون زندگی تن فروشی و اعتیاد را در ابعادی غیرقابل تصور بر فرزندان وطن تحمیل کرده است؛ در دوران جمهوری اسلامی است که نسل جوان ايران، هنوز از تجربه‌هاي تلخ دوران تحصيل فارغ نشده، با کابوس بيکاري و سختی تأمین معاش و کمبود مسکن دست به گريبان شده است؛ و سرانجام در همین دورانِ سیاه است که فساد روز افزون و بی سابقه ای که در همه نهادهای حکومتی ریشه دوانده. مجموع همۀ این خشونت ها و قانون شکنی ها و ویران گری هاست که تیشه به ریشۀ ایران و اسلام هر دو می زند.
امّا، سلب حقوق و آزادی های مردم ایران و خم کردن پشتشان با سنگینی مشکلات روزافزون اقتصادی در برابر خطرهائی که این حکومت به عمد متوجه امنیت و تمامیت ارضی میهن عزیز ما کرده است رنگ می بازند. از همان آغاز بود که حکومت ولائی با درهم شکستن شیرازۀ ارتش مقتدر ایران و ریختن خون سردارانش، به حکومت عراق فرصت داد تا جسورانه بر میهن عزیز ما هجوم آورد. از روز نخست تولد نامبارکش حکومت ولائی با سرکوب اقوام گوناگون ایرانی، با تهدید و تحقیر و آزار پیروان مذاهبی جز تشّیع، و با هجومی بی رحمانه بر اهل تصوف و دراویش مسالمت جوی ایران، پیوندهای دیرینۀ همبستگی میان ایرانیان را نشانه گرفت. جنگ با عراق را نه مصیبت که نعمت الهی دانست زیرا ترجیح می داد به شکرانۀ این نعمت صدها هزار جوان و نوجوان ایرانی را که دل های پاکشان به عشق میهن می طپید در شن زارهای عراق دفن کند، امّا پاسخگوی وعده های دروغین خود به ملت نشود؛ هرچه توانست بر عمر جغد شوم جنگ افزود تا بتواند حکومت ظلم و وحشت را بر ملت مسلط کند؛ و در دشمنی با مردم ایران چنان کرد تا وطن عزیزی که خود قربانی تجاوز شده بود در نظر جهانیان همطراز متجاوزان شناخته شود. با دخالت مستقیم و غیر مستقیم در امور داخلی همسایگان دور و نزدیک ایران، عراق و لبنان و فلسطین و افغانستان، و با حمایت تبلیغاتی و مالی و نظامی خود از تندروترین دشمنان آزادی و همزیستی در این جوامع، نه تنها نام ایران عزیز را در نظر جهانیان با صفات پلیدی چون «تروریست» و «یاغی» آلوده کرد بلکه بسیاری از کشورهای بزرگ و کوچک دنیا را به دشمنی با ایران کشاند. اگر تاکنون ساده لوحانی در جهان نقش مستقیم این حکومت را در آشوب ها و کشتارهای سرزمین های دور و نزدیک ایران نمی دیدند سخنان سخیف و تهدیدهای خشونت بار رهبران مردم ستیز رژیم جای تردید برای کسی باقی نگذاشته است.
امّا، این همه نیز برای تحقق اهداف اصلی نظام جمهوری اسلامی که تحریک دیگران به دشمنی با ایران و برافروختن آتش ستیز و جنگ، است کافی نبوده. از همین رو، به بهانۀ دسترسی به انرژی هسته ای برای مقاصد صلح آمیز، سال هاست به جست و جوی دسترسی به سلاحهای خوفناک تری برآمده است تا زودتر به هدف اهریمنی خود رسد و بار دیگر ایران را آماج تعرّض و هجوم دیگران سازد. از رهگذر اصرار به پیمودن چنین کژراهه ای است که امروز کشور عزیز ما با بحرانی بی سابقه و خطرناک روبروست؛ بحرانی که هم میهنان عزیز صلح دوست من کمترین نقشی در ایجاد آن نداشته اند.
به باور من مردم آگاه و هشیار ایران منفعت و مصلحت خویش را نه دخالت مسلحانه و موذیانه در سرنوشت مردم فلسطین و عراق و لبنان می دانند، نه در دشمنیِ با جوامع آزاد و پیشرفته جهان و نه در اصرار دیوانه وار بر دست یافتن به سلاح های هسته ای. مردم ایران از یاد نبرده اند که امکان دسترسی به فـن آوری و انــرژی هسته ای برای مقاصد صلح آمیز، که حق مسلّم آنان است، سال ها پیش از انقلاب برایشان میسر شده بود. ایرانِ آن روز توانسته بـود، با همکــاری و موافقت جامعـۀ بین المللی، در راه رسیدن به این امکانات گام هائی بلند بردارد زیرا هیچ کشوری درجهان بیمی از گسترش طلبی و دخالت جوئی حکومت آن روز ایران نداشت. رژیم ولائی، امّا، با هدف های تجاوزطلبانه و سیاست های خارجی تحریک آمیز نه تنها آن امکان را یکسره نابود کرده بلکه اکثریت قریب به اتفاق دولت های جهان را از نزدیک و دور، به دشمنی باایران برانگیخته است تا بتواند به بهانۀ دفاع از ایران به سرکوب مخالفان و منتقدان خود هرچه خشونت بارتر ادامه دهد. امّا، همسو و همصدا با شما هم میهنان عزیزم، من نیز مسئولیت اصلی هر آسیب و خدشه ای که از سوی دیگران به تمامیت و یکپارچگی ایران عزیز وارد آید با حکومت غاصبی می دانم که در دشمنی با ایران و مردم ایران همتائی در تاریخ بلند ما نداشته است.
* * *
هم میهنان عزیزم،

امروز هم، چون بارهای پیشین که فرصت سخن گفتن با شما را یافته ام، می خواهم به ویژگی های حکومت آرمانی شما اشاره کنم. زیرا در این سال های تلخ و تباه، از راه های گوناگون، هم از خواست ها و آرمان های های دیرین شما برای زیستن در یک جامعـۀ آزاد و مسالمت جو آگــاه شده ام و هم از رنــج ها و محرومیت هائی که بی رحمانه بر شما تحمیل شده است. کوشیده ام سخنی نگویم و ادعائی نکنم مگر از دل و زبان، و به خاطر و یاد شما، برآمده باشد. از همین روست که بخشی بزرگ از باورها و آرزوهایم در بارۀ آیندۀ ایران ملهَم از باورها و آرزوهای شما بوده است که در کورۀ آتشین دورانی چنین تلخ به هشیاری و آگاهی های بی نظیر رسیده اید.
باور من این است که شما بسی بیشتر از نسل های پیشین با معنای آزادی و حقوق تان آشنا شده اید و به اهمیت دستیابی کامل به همۀ آن ها پی برده اید. آموزگارتان در راه این آشنائی و آگاهی کسانی بوده اند که با ادامۀ حکومت ولائی و نامشروع خویش یک لحظه هم از ستیزی دائمی با یکایک این آزادی ها و حقوق دست نکشیده اند. شما هریک چون لقمان حکیم اید که ادب از بی ادبان آموخته بود. هر تباهی و ویرانی که این گروه خودکامه به بار آورده اند؛ خون هر زن و مرد آزاده ای را که بی شرمانه بر زمین ریخته اند؛ قلم هر ایرانی حق گوئی را که به ناحق شکسته اند، هر دستبرد خائنانه ای که به خزانۀ ملت زده اند، اشتیاق شما را به بناکردن حکومتی که در خور شما و سزاوار فداکاری های شما باشد دو چندان کرده است. یقین می دانم که اکثریت شما، به ویژه جوانان و زنان هشیار و برومند میهن، اگر درسی از سال ها تجربۀ تلخ و فراموش نشدنی آموخته باشید این است که استقرار حکومتی که بتواند پاسدار منافع ملی ایران و حافظ آزادی ها و حقوق شهروندانش باشد بدون یک قانون اساسی مترقی و انسان محور که سنگ بنا و شالوده اش اصول مندرج در اعلامیۀ جهانی حقوق بشر، و دیگر میثاق های مکمل آن، باشد محال خواهد بود.
در این واقعیت تردید ندارم که شما می خواهید قانون اساسی آیندۀ ایران آزادی ها و حقوق برابرِ همۀ شهروندان ایران را، به هر مذهب و مسلک، با هر اعتقاد سیاسی و از هر قوم و قبیله ای، بی هیچ استثنائی محترم بشمرد؛ توجهی خاص به خواست های بر حق همۀ اقوام ایرانی داشته باشد، اقوامی که به ویژه در دوران حاکمیت غاصبان انحصار طلب، از تبعیض ها و محرومیت های بی سابقه رنج برده اند. یقین داشته باشیم که برآوردن چنین خواست هائی با وحدت ملی و تمامیت ارضی ایران نه تنها در تضاد نخواهد بود بلکه پیوندهای دیرینۀ تاریخی و فرهنگی و آرمانی همۀ ساکنان میهن کهن سال ما را از همیشه استوارتر خواهد کرد.
* * *
تجربۀ همۀ جوامع پیشرفته و آزاد جهان و به ویژه تجربۀ تلخ مردم ایران در حکومت ولایت مذهبی تردیدی در این واقعیت برجای نگذاشته که تدوین چنین قانون اساسی، تأمین و تضمین حقوق و آزادی های فردی و اجتماعی مردم ایران و برپائی حکومتی شایستۀ ملت نیازمند آن است که نهادهای قانون گذاری، اجرائی و قضائی دولت در انجام وظائف خود، به ویژه در تأمین و تضمین آزادی و برابری حقوق اساسی یک یک شهروندان ایران، تابع احکام هیچ مذهب و مکتبی نباشند. با چنین حکومتی و در چنین جامعه ای است که شبح شوم تبعیض های مذهبی و قومی و سیاسی از عرصۀ زندگی فردی و اجتماعی مردم ایران برای همیشه رخت خواهد بست. با چنین حکومتی است که ایران عزیز ما خواهد توانست بسان فرشتۀ صلح و همزیستی، و نه چونان اهریمن جنگ و خونریزی و ویرانی، جای شایستۀ خویش را در میان همسایگانش، در جامعۀ جهانی، باز یابد.
من ترديد ندارم که، اگر نه همه، اکثریت غالب رهبران روحاني که با احترام به خواست و ارادۀ اکثــریت قاطع مــردم راه خــود را از راه حاکمان سـرکوب گــر جدا کرده اند و رژیم جمهوری اسلامی را نه جمهوری می دانند و نه اسلامی، با آن چه شما می خواهید مخالفتی ندارند. آن ها هم اعادۀ حیثیت خویش و احیای اعتبار و احترام از دست رفتۀ اسلام را نیز چون شما در برپائی یک حکومت انسان گرا و مسالمت جو می بینند.
تا پايان راه، تا هنگامي که شما عزيزان من بتوانيد بر سرنوشت خود مسلط شويد راهی دشــوار و پرخطــر در پیش است. بايــد دام ها را بشناسیــم و فریب سخنان عوام فریبانه را نخوریم. یقین داشته باشیم که شیرازه های حکومت بیداد و استبداد هیچگاه به سستی امروز نبوده و آثار شکست و ضعف و آشفتگی در صف زورگویان چنین روشن نمایان نشده است.
* * *
سخن پایانی من با آن گروه از هم میهنانی است که به اجبار ترک وطن کرده اند و امروز در سرزمین هایی زندگی می کنند که در آن آزادی و حق هرکس به تجمع و بیان، به هر باور سیاسی و هر اعتقاد مذهبی مصون و محترم است. دریغ که ازچنین آزادی و حقی برای یــاری به هموطنــان اسیر خویش در ایـران آن گونـه که باید و می توانستیم، بهره نبرده ایم. دریغ که در این سال ها دلمشغولی های سیاسی ما بیشتر هدف های فردی و آرمان های گروهی و حزبی و مسلکی بوده اند و نه خواست های حیاتی و اصلی مردم اسیر ایران. آیا زمان آن نرسیده است که در نبرد مرگ و زندگی که امروز مردم ایران را چنین سخت دامن گرفته، به افق بلندتری بنگریم و راه نوینی را برگزینیم؟ راهی که در آن بتوانیم از نیروی بزرگ و بالقوه ای که در دسترس ماست تنها برای یاری به تحقق مهم ترین و حیاتی ترین هدف مردم ایران که دسترسی به آزادی ها و حقوق انسانی پایمال شدۀ خویش بهره گیریم. از میان نزدیک به چند میلیون ایرانی که امروز در آن سوی مرزهای وطن در آزادی و آسایش نسبی زندگی می کنند به یقین می توانیم بخشی بزرگ را به پیمودن این راه برانگیزیم. توفیق در این راه نیازمند آن است که در حداقل هدف ها و آرمان های مشترک به توافق رسیم که چیزی جز هدف ها و آرمان های دیرینۀ مردم ایران نیست: رهائی از زنجیر استبداد، بهره مندی از آزادی ها و حقوق انسانی و ریختن شالوده های حکومتی متکی به ارادۀ مردم.
شماری روز افزون از ایرانیان در همه جای دنیا امروز بـه این واقعیت پی برده اند که برپایۀ «جدایــی دین از حکومت» و با اتکــا بـه «اعلامیـۀ جهانــی حقوق بشر» می توان مهم ترین منبع الهام و انگیزۀ همبستگی ایرانیان بـرای کمک به تحقق خواست های اساسی ملت را فراهم آورد. این همان اصولی است که از سال ها پیش نخبگان ایران، به ویژه دانشجویان و دانشگاهیان، از زن و مرد، به نقش اساسی اش در بنــا کردن نهادهــای دموکراتیک پی برده انــد . در واقع بر پایــۀ همین دو اصل می توان به توافقی گستـرده رسیــد و به تــلاشی پیگیر و مشترک پــرداخت که کارساز ترین شیوه ها و برنامه ها را برای کمک به تحقق اهداف جنبش آزادی خواهانۀ مردم ایران فرارویمان گذارد. در نهایت تعیین سرنوشت کشور به رای آزادانۀ مردم ایران گذارده خواهد شد، از همین روست که من نیز خواهان شرایطی کاملا دموکراتیک برای برگذاری انتخاباتی کاملا آزاد هستم وچنین شرایطی جز در زمان خلاصی از رژیم حاکم میسر نخواهد بود.
دام ها و مهلکه های تازه ای را که رهبران زخم خورده و خشمگین فرا راه مردم قرار داده اند خطرناک تر از آن باید شمرد که به هیچ یک از ما فرصت اندیشیدن به منافع سیاسی، مسلکی و فرقه ای خود دهد. در این برهۀ تاریخی تنها باید در اندیشۀ سرنوشت ایران و مصلحت مردم ستم کشیده و سربلندش بود، باید در جست و جوی راهی برآمد که بتواند امکان نیل به آزادی و حقوقشان را فراهم آورد که مهم ترین ضامن منافع ملی و یک پارچگی وطن است.
با همه موانع و دشواری هائی که برای رهائی ایران از بند استبداد فرا راه مردم آزادۀ ایران قراردارد، یقین داشته باشیم که چیرگی ملتی بزرگ و سربلند بر حاکمانی حقیر و فرومایه حکم مسلم تاریخ جهان است. حاکمانی که هرگز برای هویت ملی و تاریخ پرافتخار ایرانی ارج و احترامی قائل نبوده اند و منافع و مصالح مردم ایران را در این سال ها همواره قربانی ماجراجوئی های مصیبت بار خود کرده اند با تکیه بر کدام ریشه و توشه خواهند توانست در برابر امواج کوبندۀ جنبش آزادی خواهانه مردم ایران مقاومت کنند؟ بنابراین راهی جز تن دادن به خواسته های مردم را ندارند و بهتراست ارادۀ ملت را محترم شمرده و راه را به یک آشتی ملی نبندند. در چنین شرایطی می توان به پیروزی مسلم مردم آزادۀ ایران مطمئن بود و به فردای روشن ایران امیدوار.
به عشق دیدن ايرانی رها از استبداد، دروغ و ستيزه جوئی، به اميد ايرانی صلح دوست و صلح پرور و سربلند و به اميد روزگاری بهتربرای همۀ زنان و مردان وطن، پیروزی قطعی و نهائی شما را آرزو دارم.

خداوند نگهدار ایران باد
رضا پهلوی
اول آذرماه ۱۳۸۹


۱۳۸۹ آذر ۳, چهارشنبه

جشن آذرگان بر همه-یِ ایرانیان شاد باد


آذر روز از آذرماه برابر با 9 آذر در گاهشماری ایرانی است

«نماز به تو ای آتش، ای بزرگ ترین آفریده ی اهورا مزدا و سزاوار ستایش»

یسنا 62، بند 9

روز نهم هر ماه «آذر» یا «اَتر»(Atar) نام دارد؛ آذر ایزد ِویژه ی همه-یِ آتش هاست و ارج ویژه ای در برابر سایر آخشیج ها (عناصر) دارد و «جشن آذرگان» جشنی دیگر از جشن های آتش است برای گرامیداشت این آخشیج و ایزد وابسته به آن.

در برگ ۲۵۶ ترگُمه-ی (ترجمه-ی) آثارالباقيه از ابوريحان بیرونی درباره ی این جشن آمده است :«... روز نهم آذر جشنی است که به مناسبت توافق دو نام، آذرجشن می گويند و در اين روز به افروختن آتش، نيازمند میباشند و اين روز جشن آتش است و بنام فرشته ای که به همه-ی آتش ها موکل است ناميده شده، زرتشت پیشنهاد کرده است که در اين روز آتشکده ها را زيارت کنند و در کارهای جهان مشورت نمايند ...»

در «فرهنگ جهانگیری»، «برهان قاطع»، «مروج الذهب مسعودی» و «المدخل فی صناعة احکام النجوم» از کیا کوشیار ابن لبان با شهری جیلی، این جشن را «آذرخش» نوشته اند.

در جشن های آتش مردم روی بام خانه ها آتش افروخته و آن روز را با شادی و شادمانی و پایکوبی و نیایش و فرآوری خوراک های ویژه و «آفرینگان خوانی» جشن می گیرند.

نزد ایرانیان، جشن آذرگان از اهمیت ویژه ای برخوردار بوده و همچون نوروز و مهرگان بر آن ارج می نهاده اند. در این روز آتشکده ها را آراسته و آذین بندی می کردند و در آن جایگاهِ وَرجاوند (مقدس) آیین ویژه ای برای جشن برگزار می کردند. روفتن (نظافت) و پاکیزگی، همچنین ستردن موی و چیدن ناخن در این روز نیک بود و مردم باور داشتند که در این روز اوسکارش (مشاوره) و رایزنی درباره ی نهاده ها (امور) و دشواری ها به بازده-ی پَسندیده میانجامد.

برپایه-یِ باور همگانی آتش از روزگاران بسیار کهن تا به امروز مورد رویکرد (توجه-ی) همه-ی تیره ها (اقوام) روی زمین بوده و هر تیره (قوم) و تباری بگونه ای آن را ستوده است.

دانشمند آلمانی «شفتلویتز»(Sheftelwitz) در نسک (کتاب) خود «آیین قدیم ایران و یهودیت» نوشتار بسیار سودمندی در این باره دارد و نشان می دهد که چگونه همه-یِ مردم جهان از هر نژاد آتش را می ستایند و از شهریگری ترین (متمدن ترین) کشورها در اروپا تا ددمنش ترین دُوتاکمان های (قبیله های) آفریقایی در ستودن این آخشیج (عنصر) درخشان با یکدیگر هَمباز (شریک) هستند.

در نزد هندوان نیز، «آگنی»(Agni) نام آتش و نام پروردگار آن است و در «ریگ ودا»ی هندوان و اوستای ایرانیان نام پیشوای دینی هر دو دسته از آریایی ها، «اَتره ون»(Athravan) می باشد که به مانک آذربان است به چم (یعنی) آن کسی که از برای پاسبانی آتش گماشته میشود.

همچنان در «وستالیس»(Westalis) در رم باستان دختری پاکدامن و دانا از خاندانی بُزرگوار به نگهبانی و زنده نگه داشتن آتش وَرجاوند (مقدس) در پرستشگاه «وستا»(Westa) خویشکاری (وظیفه) داشته است و در درازای زاوَرییش (خدمتش) که 30 سال بوده، می بایست با بیشترین پاکی و پرهیزگاری و وَجاوَندی (تقدس) به سر برد و نگذارد آتش وَرجاوَندی (مقدسی) که پشتیبان دولت رم گمان میشُد خاموش گردد.



پیام به شاهزاده رضا پهلوی


درود به شاهزاده رضا پهلوی،


با سپاس از پیام اندیشه مند شما به مردم ایران [1]. تماس هایِ تازه و پیوسته-ی شما با مردم ایران را من به شگون نیک میگیرم و آنرا آغازگر فصلی نو در مبارزه آزادیخواهی مردم ایران میپندارم. پیشنهاد شما در راستایِ همکاری ایرانیان دمکرات و آزاده باهمدیگر برای رهایی کشور بر محور جدایی دین از حکومت و پاسداشت اعلامیه جهانی حقوق بشر، میتواند بهترین راهبُرد و استراتژی برای همکاری ایرانیان میهندوست در مبارزه برای آزادی ایران از سه دهه نکبت حکومت اسلامی باشد.


پیشنهاد من به شما این است که در شرایطی که شعله هایِ جنبش سبز به دلیل واپس نشینی رهبران نمادین آن بویژه میر حسین موسوی به خاموشی گراییده است، وجود شخص آزاده، خوش نام و پُرآوازه ای چون شما میتواند با حضور کوشای خودش در سپهر سیاسی ایران، این تُهیگی را پُر سازد و روان و جان تازه ای به پیکر جنبش آزادیخواهی مردم ایران ببخشد. از شما خواهش میکنم که از راه یک کانال تلوزیونی پیوند خودتان را بگونه هفتگی با جوانان ایرانی درون و برونمرز برپا نگهدارید و با آنها گفتگو کنید. هم اکنون بختی بدست آمده است که شما میتوانید در به پویش درآوردن جنبش آزادیخواهی مردم ایران نقش کلیدی بازی کنید. بیگمان این گفتگوهایِ هفتگی و تلوزیونی شور و هیجان تازه ای به جوانان خواهد بخشید و امیدهای تازه ای را در آنها زنده خواهد کرد. از میان این گفتگو ها با هم میهنان درون و برونمرز، میتوانند بهترین پیشنهادها و راهکارها برای ادامه-یِ یک مبارزه-یِ هماهنگ، فراگیر و پیروزمندانه همانند ایستادگی مدنی بدست آیند.


با ارجمندی


خشایار رخسانی



یاداشت:


[1] http://www.rezapahlavi.org/details_article.php?persian&article=473


فرستادنِ پیام به دنباله Donbaleh













شگفتی هایِ ناگُفته-یِ قرآن


امین قضایی

چکیده:

با آنکه بیش از یک میلیارد مسلمان قرآن را سُخن خداوند میپندارند، و در درازای زندگی تا مرگشان، دستورهای قرآن در سرنوشت آنها نقش بزرگی را بازی میکند، ولی کمتر کسی از آنها این نسک (کتاب) را خوانده است تا به پارادُخش های (تناقض های) درونی، و پریشان گویی هایِ آن پی ببرد. در نوشتاری که در پایین آمده است، نویسنده با یک بررسی دانشیک (علمی) که در نوشته های قرآن کرده است، و همچنین با پیدا کردن کاستی های قرآن در نگاهی که این نسک (کتاب) به داستان آفرینش و پیدایش جهان و سامانه-ی خورشیدی دارد و سنجش این کاستی ها با دستاوردهای دانشیک نوین جهان، نشان میدهد که قرآن نمیتواند سُخن خداوند باشد. زیرا از آفریدگار کیهان و جهان اُمید میرود که او دستکم از سازوکارهایِ (مکانیزم های) آفریده های خودش آگاهی داشته باشد.

سرآغاز

نزدیک به میلیارد تن از مردم مسلمان در این گویال (کره ی) خاکی باور دارند که سُخنان خدا را در فَرادستِ خود دارند و آنرا در همان آغاز زایش در گوششان زمزمه می کنند و پس از مرگ نیز، بر گورشان می خوانند. ولی از میان این باورمندانِ کور دل (متعصب) کمتر کسی یافت میشود که قرآن را خوانده باشد و دادگرانه آنرا سُخن سَنجی (نقد) و بررسی کرده باشد. افزون بر اینکه در کشورهایی که زبان عربی زبان رسمی آنها نیست مانند ایران، رسم است که قرآن را مانند «وردی جادویی» و با آواهایِ کشیده به همان زبان عربی بخوانند. در اینجا زبان عربی مانند یک زبان رازوَرزانه و رازگونه ، دُرونمایه-ی راستین دین را از دست توده ها دور نگاه می دارد تا کسی به آشفتگی ها، پارادُخش ها (تناقضات) و ژاژپنداری هایِ (خرافات) سُخنانِ این نسک (کتاب) پی نبرد. به راستی، قرآن یک نسکی (کتابی) نیست که بدستِ نویسنده-یِ آن (الله یا محمد ابن عبدالله) در یک رَستَک (ترتیب) زمانی ویژه نوشته شده باشد، ونکه (بلکه) قرآن گردایه-یِ (مجموعه-یِ) کمی از افسانه هایِ «دوران کُهن» («عهد عتیق») است و افزون بر آن، سخنان و دستورهایِ محمد ابن عبدالله به پیروان خویش است که این داوش (ادعا) را داشت که آنها را راسته (مستقیم) از خداوندش الهام گرفته است. هتا بیشتر سوره ها، در یک زمان از سویِ محمد بیان نشده اند و یک خوانش (مطالعه-ی) سرسریِ نوشته، نشان می دهد که در درازایِ یک سوره، بارها دُرونمایه-ی (محتوای) نوشته دگرگون شُده است و روندِ افسانه سرایی قرآن دستخوش دگرگونی ناگهانی میگردد، بدون آنکه افسانه-ی تازه با نهاده-ی (موضوع) افسانه-یِ پیشین پیوندی داشته باشد؛ بدینسان که یک داستان بازگفته میشود (نقل میشود) و بدون اینکه به پایان برسد، ناگهان کنار گذاشته شده و داستان دیگری از سر گرفته میشود. روشن نیست چرا خداوندِ توانا، نتوانسته است ذهن خود و فرستاده اش را روی یک نهاده (موضوع) کُیان دهد (متمرکز کند). در پاسُخ به این پُرسش، زَندگران (مفسران) مسلمانِ قرآن، این اُوزوارش (توجیه) خنده آور را میآورند که دگرگونی ناگهانی نهاده-ی (موضوع) داستان هایِ قرآن برای این است که شکیبایی خوانند سر نرود و جوراجوری (تنوع) نوشته نگهداشته شود.!! براستی اگر ادبیات جهان از دانانُما هایِ (سفسطه کارانِ) یونان باستان گرفته تا داستان سرایان کنونی از این «فن بیان» خنده آور یاری میگرفتند، امروز بجز نهاده هایی (موضوعاتی) بی در و پیکر، چیزی از فرهنگ و ادبیات برجای نمی ماند؛ تنها بَسنده میکند که شما آشفتگی قرآن را با روایی و رَستَک (ترتیب) زمانی نسک (کتاب) «عهد عتیق» بِسنجید. به هر روی، نوشته-یِ قرآن در جایگاه یک آفریده-یِ ادبی و از روزن انسجام روایی اش، بسیار آشفته و درهم برهم است.
فرنودِ (دلیل) آشفتگی نوشته-یِ قرآن، به خُستُوانی (اعتراف) خود مسلمانان، بی سوادی محمد ابن عبداالله بوده است. او افسانه ها را بگونه-یِ لَبی (شفاهی) از زبان یهودیان میشنید و تا آنجا که یاده-ی (حافظه-یِ) او یاری میکرد آنها را برای پیروان خود بازمیگُفت. خود محمد ابن عبدالله در قرآن به این نهاده نمار کرده است (موضوع اشاره کرده است) :
"و [همين يهوديان]* چون با كسانى كه ايمان آورده اند برخورد كنند میگويند ما ايمان آورده ايم و هنگامیکه با همديگر خلوت میكنند، میگويند چرا از آنچه خداوند بر شما گشوده است براى آنان حكايت میکنید تا آنان به [استناد] آن، پيش پروردگارتان بر ضد شما استدلال كنند. آيا فكر نمیكنيد "(* متن های داخل براکت از من نیست. این افزوده ها متعلق به ترجمه های رسمی قرآن است)
(سوره ی بقره – آیه 76)
و همچنین همانگونه که تئودور نولدکه، پژوهشگر سکولار قرآن، درنگریسته است، قرآن به سُستی یادهه-ی (حافظه-ی) محمد ابن عبدالله نیز در بیان این افسانه ها، پرداخته است :
«ما بزودى [آيات خود را به وسيله سروش غيبى] بر تو خواهيم خواند تا فراموش نكنى»
(سوره ی الاعلی –آیه 6 )
برای اینکه کسی بتواند دریابد که این سُخنان، گُفته هایِ موجودی به نام خدا نمیتوانند باشند ، نیاز چندانی به بازکاوی (تفحص) و پژوهش مذهبی موشکافانه نیست. تنها بَسنده میکند که کیهان شناسی افسانه ای قرآن را با آمیغ هایِ (حقایق) دانشیکِ (علمی) امروز و هتا زمان خود محمد ابن عبدالله، بسنجید؛ برای نمونه امروز با پُشتگرمی به دانستنی هایِ نوین بیولوژی و دانش فَرگشت (تکامل) هیچ آدم تُهی مغزی نمیتواند باور داشته باشد که زایَک (نسل) آدم پس از گُذشت چند سدهزار سال به دو تن به نام آدم و حوا باز گردد. همه-ی ما میدانیم که آدم، مانند دیگر گونه هایِ جانوری، برآیندِ یک فرایندِ دور و دراز از فَرگَشتِ گُهَریک (تکامل طبیعی) است.
اُوزوارش (توجیه) و ماله کشی این پارادُخش ها (تناقضات) برایِ تفسیر کُنندگانِ قرآن به یک کوشش خنده آور و همچنین نَشُدَنی و اَتاوان (غیرممکن) فراروییده است. هر روزه هزینه هایِ هنگفتی خرج ماستمالی چرندیات و ژاژپنداری های ِ (خرافات) قرآن می شود. روامندانه (معمولا) این پارادُخش ها (تناقضات) را به سه روش ماله کشی میکُنند:

1. با یک اُستادنمایی ویژه ای به زبان عربی روی میآورند تا نشان دهند که واژگان در هر نهاده (مورد) از چَم (معنی) دیگری برخوردار است. ولی شوربختانه قرآن بویژه در زاب نُمایی (توصیف) پدیده هایِ زیستبومی (طبیعی) آنچنان آشکارا سُخن میگوید که تفسیر کُنندگان قرآن به سختی میتوانند به این شگرد چنگ اندازند.

2. شان نزول نوشته را به خوانندگانِ قرآن یاد آوری میکنند، و این درهالی است که هرگز روشن نیست این آیه ها در چه زمانی گفته شده اند و بیشینه-ی (اکثر) اُوزوارش هایشان (توجیهات شان) ساختگی است؛ اگرچه در نمونه هایی که در آن قرآن درباره-یِ پدیده های زیستبومی (طبیعی) روشنگویی میکند، تاکتیک "شان نزول" هیچ هَنایشی (تاثیری) ندارد، چون در هرهال کیهان در ناسازگاری با سامه هایِ هَنجُمَنی (شرایط اجتماعی) از سازوکارهای (مکانیزم) خودش پیروی میکند.

3. شگرد (تاکتیک) سوم را بیشتر، روشنبین های دینی به کار میبرند. اُوزوارش (توجیه) آنها برای نوشته-یِ قرآن بیشتر همانندِ «دوستی خاله خرسه» است ، چون می گویند که باید نوشته-ی قرآن را تندیسوار (تمثیلی) و ایرمانی (استعاره ای) برداشت کرد؛ به این چم (معنی) که الله در سُخنش راستینگی (واقعیت) را نگفته است، ونکه (بلکه) تنها از روش وامستانی (استعاره ای) بهره برده است! اگر این گفته را درست پنداریم، نوشته-یِ قرآن دیگر ارزش خود را در بَرهیختِ (استخراج) دستور و دات (قانون) از دست خواهد داد و هَمگی زیربنایِ دستورهایِ اسلامی سُست میشوند. ما در اینجا به پارادُخش هایِ (تناقضات) نوشته-ی قرآن با آگاهی و شناخت از زیستبوم (طبیعت) بسنده کرده و دو نمونه-یِ نُخست و واپسین را بررسی می کنیم.

1. شما زبان عربی نمیدانید پس سُخن نگویید.


نوشته-یِ قرآن هر جا برای اُستوانش (اثبات) وجود الله ، تلاش کرده است نشانه ای از پدیده هایِ زیستبومی (طبیعی) را بیاورد، یا سُخنی را به میان آورده است که بسیار ساده است و هر کودک ده ساله ای از آن آگاه است. برای نمونه:

هُوَ الَّذِى خَلَقَ لَكُم مَّا فىِ الْأَرْضِ جَمِيعًا ثُمَّ اسْتَوَى إِلىَ السَّمَاءِ فَسَوَّئهُنَّ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ وَ هُوَ بِكلُِّ شىَْءٍ عَلِيمٌ
اوست آن كسى كه آنچه در زمين است همه را براى شما آفريد سپس به [آفرينش] آسمان پرداخت و هفت آسمان را استوار كرد و او به هر چيزى داناست .
( سوره ی بقره ، آیه 29)

در افسانه هایِ یهودی و اسلامی، یهوه یا الله زمین و آسمان را در شش روز آفریده است، برای نمونه:«در حقيقت پروردگار شما آن خدايى است كه آسمانها و زمين را در شش روز آفريد» ( سوره اعراف آیه 54). بیگمان چنین پشیماری (ادعا) و گفته ای چرند است، زیرا از زمان پیدایش زمین 4،5 میلیارد سال و از هَستی کیهان نزدیک به 14 میلیارد سال میگُذَرَد. تفسیرکُنندگانِ قرآن از رویِ ناتوانی می اُوزوارند (توجیه میکنند) که شما زبان عربی نمیدانید چون در اینجا «روز»، چم (معنی) گامه (مرحله) را می دهد! ( اگرچه در «سفر آفرینش»، نسک (کتاب) یهودیان که محمد ابن عبدالله داستان هایش را از آنجا دزدیده است، او پیش از این روشن کرده است که «روز» تنها آرش (معنی) «روز» را میدهد و نه چیزی دیگر، یا مگر اینکه این تفسیر کُنندگانِ ماله کش در زبان عبری و آرامی هم کارشناس باشند! ). ولی هتا هنگامیکه این بهانه-ی نپذیرفتنی آنها را هم بپذیریم، باز چگونه میتوان آیه-ی بالا را اُوزوارید (توجیه کرد) که میگوید: «نُخست زمین بوجود آمده و سپس آسمان» !! آسمان و زمین در هر بازه زمانی و در هر گامه-یِ (مرحله-ی) من در آوردی، هم که بوجود آمده باشند، رَستکَ شان (ترتیب شان) دیگر جابجا نمی شود، به این چم (معنی) که نُخست کیهان بوجود آمده است و سپس سامانه-ی خورشیدی ( منظومه ی شمسی) و گویال (کره-یِ) زمین. اینجا دیگر تفسیر کُننده-ی نگون بختِ قرآن، باید لابلایِ واژگان بگردد و چم های (معنای) آنها را دگرگون سازد تا شاید از این دردسر بیرون آید.
ناگهان ما یک چیزی هم بدهکار می شویم. آنها می گویند:« شما زبان عربی نمیدانید، چون واژه-یِ "ثم" در زبان عربی گاهی به چم (معنای) "همچنین" هم میتواند بکار برود. اگرچه این نکته درنگریستنی است که واژه-یِ "ثم" در قرآن، 396 بار بکار رفته است و در همگی آنها آرش (معنای) "و سپس" را می دهد ، به جز این یکی!!!
از دیدگاهِ این زَندگران (مفسرین)، الله گفته است که:« ما آنچه در زمین است همه را برای شما آفریدیم و همچنین ( و نه سپس) آسمان را آفریدیم.» ولی اگر خدا میخواست این را بگوید چرا مانند دیگر جاهای قرآن به سادگی و شیوایی بهتر نگفت :«اللّهُ الَّذِي خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضَ.....؟» هر کسی ادامه-یِ داستان سوره ی بقره ، آیه 29 را بخواند متوجه میشود که فردید (منظور) قرآن اشاره به داستان آفرینش است :
" .....و چون پروردگار تو به فرشتگان گفت من در زمين جانشينى خواهم گماشت [فرشتگان] گفتند آيا در آن كسى را میگمارى كه در آن فساد انگيزد و خونها بريزد...."
همچنین خدا این رَستَک (ترتیب) زمانی را از یاد میبرد و در جای دیگر از قرآن می گوید :«آيا آفرينش شما دشوارتر است يا آسمانى كه [او] آن را برپا كرده است؟ سقفش را برافراشت و آن را [به اندازه معين] درست كرد؟ و شَبَش را تيره و روزش را آشكار گردانيد، و پس از آن، زمين را با غلتانيدن گُسترد.»
در همین آیه-یِ بالا روشن است که محمد ابن عبدالله گمان میکرد که زمین هموار باشد و خدا آنرا مانند خمیر نان غلتانده و هموار کرده است!
ولی آیا براستی میپنداریدکه فردید (منظور) قرآن از این آسمانی که خدا هفتا از آنها را آفریده است، همین کیهانی است که در ذهن شماست؟ نه، آسمان برای محمد ابن عبدالله، سقفی است یکپارچه که هیچ شکافی در آن وجود ندارد و ستارگان مانند چراغ به آن آویزان هستند و این آسمان بدونِ ستون، مانند یک چادر برافراشته شده است! همچنین محمد ابن عبدالله که خود را شهر دانش میداند، گمان میکند که کوه ها برای این برپا شده اند که زمین تکان نخورد و گویا مانند میخ کاربُرد دارند:
«آسمانها را بیهيچ ستونى كه آن را ببينيد خلق كرد و در زمين كوههاى استوار بيفكند تا [مبادا زمين] شما را بجنباند.( سوره ی لقمان – آیه ی 10)
و آسمان را سقفى محفوظ قرار داديم [ولى] آنان از [مطالعه در] نشانه هاى آن اعراض میكنند ( سوره ی انبیا – آیه 32)
مگر به آسمان بالاى سرشان ننگريسته اند كه چگونه آن را ساخته و زينتش داده ايم و براى آن هيچ گونه شكافتگى نيست؟ ( سوره ی ق – آیه ی 6)
توان فرنود آوری ( استدلال) محمد ابن عبدالله مانند یک کودک ده ساله است. او می گوید :
"[همو كه] از آسمان آبى فرو فرستاد پس رودخانه هايى به اندازه گنجايش خودشان روان شدند" ( سوره ی رعد- آیه 17)
محمد ابن عبدالله درشگفت است که چگونه از رودخانه ها موشکافانه به اندازه ی بستر شان آّب میگذرد، ولی خَرَد او به اینجا نمی رسد که این پدیده به واژگونه-یِ (برعکس) اَنگاشت (تصور) او است، زیرا آب در درازایِ زمان به اندازه-یِ گُنجایشی که دارد، بستر رودخانه را فرسایش می دهد و گسترده میسازد.

2. الله یک چکامه سرای (شاعر) بدون سُهش (احساس) است

چگونه میتوان این همه یاوه گویی ها را سُخن خدایی دانست که جهان را آفریده باشد؟ این چه خدایی است که در پیوند به چیزهایی که خودش آفریده است دانشی ندارد؟ برای اُوزوارش (توجیه) این همه گفته های بی سر و ته تنها میتوان به شگرد (تاکتیک) سوم چنگ انداخت. به این چم (معنی) که:«نوشته-یِ قرآن ایرمانی و وامستانی (استعاره ای) است و این نمونه از آیه ها، تنها جنبه ای سَروادیک (شاعرانه) دارد. اگر الله آهنگ بکارگیری زبان ایرمانی ( استعاره ای) دارد، پس چرا الله این نشانه هایِ ایرمانی (آیه های استعاره ای) را نشانه ای برای وجود و مِهَستی (عظمت) خودش می داند؟ [با اینکه الله در قرآن روشن بیان کرده است که پیامبر به کافران گوشزد کند که آنچه او میگوید چکامه (شعر) نیست.]

"خدا اينها را جز به حق نيافريده است نشانه هایِ [خود] را براى گروهى كه میدانند به روشنى بيان میكند." ( سوره ی یونس آیه 5)

یا "و شب و روز و خورشيد و ماه را براى شما رام گردانيد و ستارگان به فرمان او مسخر شده اند مسلما در اين [امور] براى مردمى كه میاندیشند نشانه هاست"( سوره ی نحل – آیه 12)
یک نوشته نمیتواند همزمان هم ایرمانی (استعاره ای) باشد و هم نشانه و فرنودخواستی (استدلالی) برای وجود خدا و سزاواری و شایستگی برای پیامبرش؛ میتوان در یک چکامه (شعر) ستارگان را به چراغ آسمان همانند کرد ولی در این نمونه آوری، دیگر نمیتوان ره نمود آورد (استدلال کرد) که پس هتمن فتیله و نفتی هم وجود دارد که این چراغ را روشن نگاه داشته است. اگر خدا آشکارا میگوید که زاب نُمایی هایش (توصیفاتش) از پدیده های زیستبومی (طبیعی)، نشانه هایی برای مردم اندیشه گر هستند، پس این نشانه ها نمی توانند وامستانی (استعاره ای) باشند.
از آنجا که بهترین شگرد برای گُسترش و اُوزوارش (توجیه) ژاژپنداری هایِ (خرافاتِ) اسلامی، نادانی مردم است، بگذارید به یک نمونه ی دل انگیز اشاره کنم: به ما گفته اند که در قرآن وَرچ های (اعجازهای) دانشیک هست. یک نمونه از آنرا در نسک هایِ (کتاب های) آموزشی دینی در دبستان ها و دبیرستان ها به خورد کودکان و نوجوانان می دهند. برای نمونه خدا در سوره ی الرحمن آیه ی 17 گفته است :«رَبُّ الْمَشْرِقَيْنِ وَرَبُّ الْمَغْرِبَيْنِ».
به چم (معنی): پروردگار دو خاور و پروردگار دو باختر
سپس زندگران (مفسرین) قرآن این آیه را یک ورچ (معجزه) و گواهی بر گِرد بودن زمین میدانند و میگویند:«چون، تنها هنگامیکه زمین بچرخد و گویالی (کره ای) باشد شایش (امکان) وجود دو خاور و دو باختر هست».
براستی که جای شگفتی است که یک آدم تا چه اندازه میتواند خود و دیگران را فریب دهد. راستی این است که این زندگران (مفسرین) از نادانی من و شما در دوران جوانی با بی شرمی سوء استفاده می کردند. پروانه بدهید به این فراپُرسش (مسئله) پاسخ بدهم. از هرچیزی در این جهان، یا یک عدد وجود دارد ( المغرب) ، یا دو عدد ( المغربین) و یا چندین عدد ( المغارب). خنده آور اینجاست که قرآن هر سر نمونه-یِ آنرا بیان کرده است :

«قال رب المشرق والمغرب وما بينهما ان كنتم تعقلون» (الشعرا - 28)

«رَبُّ الْمَشْرِقَيْنِ وَرَبُّ الْمَغْرِبَيْنِ» ( الرحمن – 17 )

«فلا اقسم برب المشارق والمغارب انا لقادرون» (المعارج - 40)
در برابر این فریبکاری دریده چه می توان گفت؟
در پایان بگذارید به یک نمونه ی دیگری از گفته های «دانشک» (علمی) الله در قرآن نگاهی بیاندازیم:«پس انسان بايد بنگرد كه از چه آفريده شده است
[كه] از کمر مرد و ميان استخوانهاى سينه زن بيرون میآيد
در حقيقت او [= خدا] بر بازگردانيدن وى بخوبى تواناست.
( سوره ی الطارق- آیه 6 و 7)
دانش فیزیولوژی قرآنی می گوید که آب منی مردان ( به گفته قرآن آب جهنده!) از کمر مرد میآید و نه از گُندِ گُنی (غُده-ی جنسی) تخم های او (!) و شاید تخم ها به رسم اعراب آن زمان، تنها به درد بازی کردن و ور رفتن می خورند! شوربختانه آزمون های (تجربیات) بیشمار محمد در پیوند با پیوستگی (رابطه-ی) جنسی، او را گمراه کرد. آزمون (تجربه-ی) وَرَنران بودن (شهوانی بودن) زنان از سینه خویش و یا «ناتوانی بدنی مردان در بخش کمر»، نشانی خوبی برای نشان دادن شگفتی های دانشیک در قرآن نیست!
با همه-ی این پارادُخش های (تناقض های) یافت شده در قرآن باید از خود بپرسیم آیا این شگفت آور نیست که هنوز در این جهان، یک میلیارد آدم باور دارد این افسانه ها و ژاژپنداری های (خرافاتِ ) قرآن، سُخنان خداوند هستند؟ با آنکه نسک (کتاب) قرآن با دستورهایِ ناهَنگَرتیکش ( بی مُحتوایش) و لغزش و کاستی آن در زاب نُمایی (توصیف) جهان، سرنوشت و زندگی بیش از یک میلیارد مسلمان را میسازد، ولی این مسلمانان هتا یکبار هم این نسک (کتاب) را که تا این اندازه بر زندگی شان هَنایش گُذارده است (تاثیر گذارده است) نه خوانده اند و نه بررسی کرده اند.

















۱۳۸۹ آبان ۲۷, پنجشنبه

عید قربان و جشن اهریمن


خشایار رخسانی

چکیده:

کُشتار چهارپایان، شادی و پایکوبی بر فرش خون آنها جلوگاهِ ته دره و پایین ترین تراز (سطح) اندیشه ای است که نه بر جان آدمی و نه جانِ چهارپایان ارزشی مینهد

سرآغاز:

در فرهنگ والاگوهر ایران، هیچگاه جانوران را برای خرسندی الله یا موجودهای آسمانی کُشتار نمیکردند و بر روی فرش خون آنها به شادی و پایکوبی نمیپرداختند، زیرا اینچنین رسمی را آیین اهریمنان میپنداشتند. از اینرو ما ایرانیان «عید قربان» را جشن نمیدانیم، ونکه (بلکه) روز سوگواری و همدردی با چهاپایان زبان بسته میدانیم که کُرپانی (قربانی) یک رسم فرومایه و ددمنشانه میشوند. جشن مهرگان موشکافانه در برابر عيد قربان ایستاده است، چونکه مي بينيم كسي همچون اژیدهاک (ضحاك) از کُرپانی کردن (قرباني كردن) و رنج كشيدن آدم ها لذت مي برد و كساني چون فرانك و فريدون به کُرپاني كردن و رنج و درد كشيدن آدم ها پايان میدهند و جشن مهرگان یک شادي بُزرگ براي پايان دادن به فرهنگِ کُرپانی کردن (قرباني كردن) و درد و رنج آدم هاست. در عید قربان که مسلمانان چهارپایان سودمند را ددمنشانه برای الله کُشتار و کُرپانی میکنند، دُنباله رسمی است که آنها از دین میتراییسم رونوشت برداری کرده اند و در آن دین وجود داشته است. در گذشته کشاورزان و دهقانان آسیب فراوانی از این آیین میدیدند. زیرا پیروی از این رسم سبب کشتار گله ها و چهارپایان سودمند روستاییان میشُد، که سرمایه زندگی و ابزار کار آنها در کشتزارها و چراگاه ها بودند و این رسم آسیب اقتصادی فراوانی به آنها میزد. یکی از انگیزه هایِ خیزش اشو زرتشت در برابر بیدادگری های زمان، برچیدن این رسم ددمنشانه و فرومایه بود تا بار زندگی کشاورزان را کمتر کند و جان چهارپایان را پاسدارد. اکنون این رسم فرومایه بدست مسلمانان دنبال میشود. کُشتار چهارپایان، شادی و پایکوبی بر فرش خون آنها جلوگاهِ ته دره و پایین ترین تراز (سطح) اندیشه ای است که نه بر جان آدمی و نه جانِ چهارپایان ارزشی مینهد






به یاد جاویدنامانِ (شُهدای) به خاک افتاده در نبردِ کادُوسی (قادسیه) [1]





خشایار رخسانی


 

پیشگفتار:

شانزدهم نوامبر سالگردِ نبردِ کادوسی (قادسیه) است. در نبردِ کادوسی تازیان با بهانه کردن گُسترش دین اسلام ولی با هدف غارت گنج هایِ شهر تیسپون به نیمروز (جنوب) ایران لشکر کشیدند.
رستم فرخزاد فرمانده-ی ارتش ایران در نیمروز نزدیک به چهار ماه در نَیسنگ (منطقه) بلاش آباد در پادگان آن شهر که سپس تر سابط نام گرفت اردو زد . تا مبادا لشگر عربها نزدیک پایتخت ایران در تیسپون گردد . رستم فرخزاد از نهشت (وضعیت) ایران به خوبی آگاه بود زیرا خودش یزدگرد سوم را به پادشاهی رسانده بود تا کشور به مرز فروپاشی نیافتد و خوب میدانست که درگیری های درونمرزی و کودتاهای چند تن از افسران پارتی و نهشت (وضعیت) نابسامان کشور، راهبندانِ یکپارچگی ارتش ایران شده اند . از سویی دیگر او با مردمانی وحشی درگیر بود که:

1. گُسترش دین نویِ شان را بهانه-ی تازش به ایران کرده بودند

2. میخواستند در راه خدا کشته شوند

3. ایران را فروگیرند و ایرانیان را برده کنند و از آنها باژ بگیرند

رستم می دانست که هدف سپاهیان ایران واژگونه-ی (برعکس) هدف عربها است، زیرا آنان برای زنده ماندن میجنگند نه برای کشته شدن در راه خدا . بنابراین او چندین گفتگو با یزدگرد انجام داد تا شاهنشاه ایران را در جریان پَژمَرگ (خطر) عربها بگذارد. ولی یزدگرد سوم در اندیشه-ی شکوه و مِهَستی (عظمت) گذشته-یِ ایران بود و از نِهش (وضع) ویران کشور آگاهی نداشت، و از سویی دیگر رَگِ میهنی و میهندوستانه-یِ شاه این پروانه را به او نمی داد که با عربهای وحشی از در گفتگو در آید. یزدگرد میدانست که عربها مردمی بدبخت و گرسنه هستند و ایران چندین بار به آنان کمک نموده و آنان را از گُرسنگی و خُشکسالی بیرون آورده و کشور ایران همیشه از آنان در برابر کشورهایِ تازشگر پُشتیبانی نموده است، ولی یزدگرد هرگز گمان نمیکرد که روزی آنان آهنگ تازش به فرمانروایی ایران را در سر داشته باشند. بنابراین یزدگرد فرمان جنگ به رستم داد . ولی باز رستم چندین تن از فرماندهان عرب را فراخواند تا در ایران گفتگو کنند، ولی این گفتگوها هیچ بازده ای دربر نداشتند.
نبردِ کادوسی (قادیسه) که در 16 نوامبر سال 636 ترسایی آغاز و سه روز پس از آن در نیمروز (ظهر) 19 نوامبر با شکست ارتش ایران پایان یافت، نُخستین نبردِ بُزرگ میان ایرانیان و تازیان مسلمان بود. در این جنگ ارتش ایران سوگند خورده بود که با بدست آوردن یک پیروزی بزرگ جبران شکست های پیشین را بکند. با آنکه در روز نخست نبرد، از بهر برخورداری ارتش ایران از یگانِ پیلان (فیلان)، ارتش ایران پیروز شد، ولی در روزهای سپسین با کور شدن پیلانِ جَنگی بدست تازیان، و شبیخونی که تازیان در شب به اردوگاه ارتش ایران زدند، توانستند رستم فرخزاد را ازپای درآورند و درفش کاویانی را به چنگ آورند و پیروزی را ازآنِ خود کُنند. در پی این شکست عرب ها شهر تیسپون را با گنج های افسانه ای آن غارت کردند ایرانیان را از دم تیغ گذر دادند و آنهایی را که زنده مانده بودند به بردگی بردند، شهرهای ایران را یکی پس از دیگری گشودند و سپس به پیگردِ یزدگرد سوم پادشاه ایران پرداختند که برای گردآوری نیرو از تیسپون پس نشینی کرده بود و در دو جنگ دیگر، جولا و نهاوند، نیز او را شکست دادند و به خُراسان گُریزاندند که در شهر مرو ترور شُد. برآیندِ این شکست، تاریخ جهان را دگرگون ساخت، ایران را به پرتگاه نابودی افکند و برای چهارده سده از پیشرفت بازداشت و در سایه-ی شوم این شکست، این کشور همچنان از گُذرگاه شهریگری و تمدن بدور نگه داشته شده و سه دهه فرمانروایی حکومت اسلامی در ایران جلوه ای از این شکست است.

سرآغاز

درباره-یِ شوند (دلیلی) فروپاشی شاهنشاهی نیرومند ساسانی بدست مُشتی تیره های بی فرهنگ و بیابانگردِ تازی گمانه زنی های فراوانی میشود، ولی آنچه که روشن است، پس از کودتای شیرویه [2] پسر 17 ساله-ی مریم دختر ترسایی کایزر روم، که با نیرنگ برخی از درباریان در برابر پدرش خسرو پرویز انجام گرفت، خسرو پرویز خواهران و برادران ناتنی شیرویه کشته شُدند، و پس از چندی خود شیرویه نیز کُرپانی ترفندِ درباریان شد. پس از آن نهشت (وضعیت) کشور آشفته گشت، بگونه ایکه در زمانی کمتر از یک سال چهار پادشاه بر سرکار آمدند و رفتند وکودتاهای پی در پی افسران پارتی ارتش ایران، یکپارچگی ارتش را برهم زد و کشور را نابسامان کرد.
نبرد کادوسی (قادسیه) نخستین جنگ بزرگ ایران و عرب های تازی است که در سال چهاردهم هجری روی داد. کادوسی (قادسیه) نام روستایی بود که در پانزده فرسنگی شهر کوفه در عراق قرار داشت.
پیروزی عرب ها در این جنگ یک پیروزی سرنوشت ساز بود زیرا سبب شد تا ایرانیان سراسر نیروی روانی رزمندگی خود را از دست بدهند. در این نبرد درفش کاویانی پرچم نامدار ایران بدست دشمن افتاد. برپایه-یِ گفته ای، ضرار بن الخطاب که این پرچم را بدست آورده بود، آنرا به سی هزار دینار فروخت، و این درهالی بود که بهایِ راستین گوهرهای آن به یک سد و بیست هزار دینار سر می زد.
و سرانجام شکست ارتش ایران در جنگ نهاوند در سال 21 هجری، به چهارده سده تاریخ پُر از رویداد و باشکوه ایران باستان پایان بخشید، دورانی که از هفت سده پیش از میلاد و تا هفت سده پس از آن به درازا کشیده بود و هزاران سال تاریخ استوره ای باشکوه و اسرار آمیز، درخود داشت. این رویداد سبب سرنگون دودمان ساسانیان شد که دستگاه فرمانروایی آنها پیش از آن، ازهم پاشیده شده بود. زیرا در روزهایِ پایانی این دودمان، پریشانی و تباهی در همه-یِ کارها راه یافته بود. ستم و خودکامگی خسروان ، آسایش و اَرمَندی (امنیت) مردم را میدانگاهِ سیجمندی (پُرخطری) کرده بود وکژخویی و سُست رایی موبدان به ناسازگاری دینی می افزود.
در پایانِ کار دودمان ساسانی براستی فرخویی (اخلاق) و دین به چنان پایه ای فروکش کرده بود که جز سرنگونی و شکست، چشمداشت دیگری درکار نبود. در گیرودار شگفت انگیزی که پس از دوران شیرویه [1] در ایران پدید آمد ، دیگر ساسانیان چیزی نداشتند که توده-ی مردم را بخود دلبسته کند و یا کسی را به سودِ خود به فداکاری وادارد. با سرنگونی و کودتاهایِ پی در پی شاهان ، فره ایزدی به سستی گراییده بود و هیبت و ارج خود را از دست داده بود [3]. آزمندیهای فرمانروایان با تباهی و ناسازگاری موبدان و دینکاران دست به دست هم داده، پیوندها و باورهای کهن را به سستی کشانده بود. شاهان همواره از چیرگی دشمنان دل پریشان بودند و از اندیشه-ی سرنگونی و بیم جان آرام و قرار نداشتند. فرمانروایان شهرهای مرزی که امید به ماندگاری دولت مرکزی را از دست داده بودند، ترسی در نشاندادن نافرمانی به آن دستگاه نداشتند. جدایی ها و پریشانی فرخویی (اخلاقی)، بیشتر خردمندان و دوراندیشان را نگرانِ رویدادیِ شگرف ساخته بود که دیر یا زود میبایستی رخ میداد و از پرده بدر میآمد.
ازیک سو سخنان مانی و مزدک در باور مردم رخنه کرده بود و ازدیگر سوی رَواکی (نفوذ) دین ترسایان در باختر و پیشرفت آیین بودا در خاور توان آیین زرتشت را کاسته بود. و موبدان حکومتی پروانه-ی هیچگونه بهینه سازی (اصلاح) دینی را نمیدادند . کیش زرتشت از راه بُنیادین خود کج افتاده بود، و دیگر این آیین با آنچه که اشو زرتشت آورده بود زمین تا آسمان ناسانی داشت؛ بیشتر از آنکه سخنان پیامبر آریایی، در آیین زرتشت دیده شود ، بنگر میرسید که دین زرتشت از سخنان پیامبران سامی نژاد هنایش (تاثیر) بیشتری گرفته باشد. یکپارچگی میهنی و دینی در این روزگار سُستی فراوان یافته بود، بگونه ایکه کشور دیگر نمیتوانست در برابر هیچ تازشی تاب بیاورد.
دستگاهِ فرمانرایی به اندازه ای پریشان شده بود و کارها تباه گشته بودند که اندکی از نیرویِ ایمانِ کم مایه ترین تیره هایِ (قوم های) بیگانه می توانست آن را از هم بپاشاند و یکسره نابود و تباه سازد. بیزانس ـ که دشمن چندین ساله ی ایران بود نیز از بس خود در آن روزها گرفتاری داشت که نتوانست این بخت را به غنیمت گیرد و عرب ها که تا آن روزها هرگز اندیشه-ی تازش به ایران را نیز درسر نمی پروراندند، گُرمَک (جرات) این کار را یافتند. زیرا گُزارش ها درباره-یِ سُستی دستگاه فرمانروایی و نابسامانی درونی ایران و نبودن شاهان و فرمانروایان کار آزموده و کاردان، پیوسته بگوش نُخستین خلیفه-یِ مسلمانان میرسید و این مژده های امید بخش، او را بیش از پیش برای تازش بر سرزمین هایِ ایران دلیرتر میکردند.
بدین ترتیب ، کاری که دولتِ بزرگ روم با آیین قدیم ترسایی نتوانست در ایران از پیش ببرد، دولت خلیفه ی عرب با آیین نورسیده ی اسلام از پیش برد.
مسلمانان در این نبرد ( عین التمر ) نیز چون جنگهای پیشین پیروز شدند و هماوردانشان گُریخته و در دژ عین التمر پناه گرفتند و برای چهار روز ایستادگی کردند. مهران (سردار ایرانی ) پس از چهار روز پایورزی، از خالد زنهار خواست. خالد این پیشنهاد را پذیرفت ولی با این سامه (شرط) که همه ی مردم دژ بدون چون و چرا خود را به مسلمانان واگُزارند. مهران که چاره ای جز پذیرفتن این سامه (شرط) نداشت، با کسان خویش از دژ بیرون رفت. خالد آن مردم را به بردگی گرفت و مسلمانان بر دارایی های آنان دست انداختند.
دغابازی (خیانت) نیز چنان بود که درکنار فرات، یک جا، گروهی ازدهقانان برای تازیان پُل ساختند تا سپاه ابوعبیده به خاک ایران بتازد، و شهر شوشتر را یکی از بزرگان شهر با دغابازی (خیانت) به عرب ها واگُزار کرد و هرمزان فرماندار آن، بر سر این دغابازی (خیانت) به بردگی بُرده شد. در شهرهایی مانند: ری ، قومس ، سپاهان (اصفهان) ، جرجان و تبرستان ، مردم گُزیتَک (جزیه) را می پذیرفتند، زیرا به جنگ آهنگ نداشتند و فرنود (دلیل) اینکار آن بود که از بس دولت ساسانی دچار هرج و مرج و پریشانی شُده بود که هیچکس دلبستگی به پدافندگری از میهن نداشت. و از سویی دیگر ترس از دژخیمی و ددمنشی تازیان، سنگدلی و کشتار آنها خود هراسی سخت در دل مردم برپا ساخته بود.
همچنین آورده اند که مرزبان سپاهان (اصفهان) به نام فاذوسبانف مردی بود با دلاور و با همت، چون دید که مردم به جنگ دلبستگی ندارند و آنها او را تنها گذاشته اند، او شهر سپاهان (اصفهان) را فروگذاشت و با سی تن از تیراندازان خویش راه کرمان پیش گرفت تا به یزدگرد شهریار ایران بپیوندد. ولی تازیان در پی او رفتند و بازش آوردند و سرانجام در میان آنها پیمان آشتی بسته شد با این سامه (شرط) که شهروندانِ سپاهان (اصفهان) که گُزیتَک (جزیه) بپردازند و چون فاذوسبان به سپاهان (اصفهان) باز آمد، او مردم را سرزنش کرد که مرا تنها گذاشتید و به یاری برنخاستید سزای شما همین است که باژ به عربان بدهید. هتا از سوارن او برخی دلبخواه دین اسلام را پذیرفتند و به بنی تمیم پیوستند. همچنین، هنگامیکه برخی از بزرگان سپاه یزدگرد کر و فر تازیان بدیدند، از یزدگرد نومید شدند و به آیین مسلمانی گرویدند و هتا در گُسترش و پراکندن اسلام نیز کوشش کردند.
همین ناامیدی ها و ناخرسندی ها بود که عربان را در جنگ با ساسانیان پیروز گردانید. براستی فتح نهاوند در آن روزگاران پیروزی بزرگ برای عرب ها بود و سرنگونی و شکست برای ایرانیان .
باید دانست که یکی از فرنودهایِ (دلیل های) سرنگونی فوری حکومت ساسانیان، نزدیک بودن پایتخت آن حکومت به جزیره العرب و آسانی در دستیابی عرب ها بر تیسپون، پایتخت باشکوه آنها بود. یکی دیگر از شوندهای (سبب های) این سرنگونی دغابازی (خیانت) برخی از سرداران و بزرگان ایران به پادشاه کشور بود. بنابر نوشته ی بلاذری ، در نبرد کادوسی (قادسیه) چهار هزار تن از ایرانیان تحت فرماندهی دیلم راه دغابازی (خیانت) در پیش گرفته بی آنکه وارد جنگ با تازیان گردند ، خود را به آنها سُتوهیدند (تسلیم کردند).
یاداشت های:
[1] قادسيه همان دشت نينوا است كه اكنون آنرا به نام كربلا ميشناسند.

[2] شیرویه پسر خسروپرویز از مادر ترسایی به نام مریم بود که در سن 17 سالگی با دسیسه-ی دربار بر خسروپرویز شورید و کودتا کرد. که به مرگ خسرو پرویز فرجامید.

[3] از بهر نابسامانی نهِشت (وضعیت) کشور، در کمتر از یک سال چها پادشاه جای خود را بهمدیگر دادند و چند کودتا بدست افسران پارتی در ارتش انجام گرفت.

برگرفته از وبگاه:

زرتشت و ایران باستان، اندیشه و فرهنگ ایران

http://farvahar.blogsky.com/1383/06/01/post-40/



فرستادنِ پیام به دنباله Donbaleh






















۱۳۸۹ آبان ۲۴, دوشنبه

ریشه های ترور در اسلام و سُنت محمد ابن عبدالله


محمد ابن عبدالله ؛ بنیانگذار ترور و مافیای دینی!

پیشگفتار:

پس از سه دهه آزمون حکومت خودکامه و ستمگر اسلامی در ایران هنوز درمیانِ هم میهنانِ ساده دل ما کسانی یافت میشوند که در رویاهایِ خودشان کُشتارها و ترورهایِ انجام گرفته شده و رفتارهایِ بیدادگرانه و ددمنشانه-ی سرکردگان رژیم آخوندی در ایران را کردارهای سر از خود و بدور از آیین «اسلام ناب محمدی» میپندارند. در سه دهه گذشته بیش از سد و پنجاه تن از هم میهنان ما تنها در برونمرز باسفارش حکومت اسلامی و بدست تروریست های لبنانی ترور شده اند. نوشتاری که در پایین میآید تلاشی روشنگرانه برای آشکار کردن این فرهود (حقیقت) است که کُشتن دگراندیشان پدیده ای نیست که بدست رهبران حکومت اسلامی در ایران نوآوری شده باشد، ونکه (بلکه) با نگاهی به تاریخ اسلام و گُزارش هایی که طبری درتاریخ خودش برای آیندگان بجای گذاشته است، روشن میشود که پایه گُذار ترور در اسلام خودِ «رسول خدا»، محمد ابن عبدالله بوده است.


سرآغاز:

پاگیری (استقرار) و چیرگی اسلام بر گُزیره دیس (شبه جزیره) عربستان با تازش به کاروانهای بازرگانان مکه و کشتن آنان و بخش دارایی آنها میان غارتگران و دادن يک پنجم ( خمس ) آن به خود محمد، آغاز شُد. ترور در اسلام از آغاز پيدايش آن ابزاری برای استواری قدرت و فرمانروایی بوده است . هتا مسلمین در برابر خود نیز دست به ترور و کُشتار گروهی میزدند. هنگامیکه علی ابن ابوطالب، پس از اینکه بدستِ پسر ملجم ترور شُد، از او فرنودِ (دلیل) کوبیدنِ شمشیر بر فرق سرش را پرسيد، مُلجم پاسُخ داد:«سربازان تو در جنگ نهروان ياران ما را سر نماز و از پشت سر به شهادت رساندند» !
فتوای ترور سلمان رشدی از سوی خمینی و دستور ترور نويسندگان و چامه گویان (شاعران) و کُنشگران سياسی از سوی خامنه ای و مصباح یزدی، اُلگوبرداری توختارانه (وفادارانه) از نُخستین ترورهایِ دفترینه شده (ثبت شده) در آغاز پیدایش اسلام است که به دستور خود محمد ابن عبدالله پيامبر اسلام در مدينه انجام گرفتند. آن زمان هم چامه گویان (شاعران) و سخنوران اهل مدينه را ترور میکردند؛ کسانی چون کعب پسر اشرف ، عصماء دختر مروان و سلام پسر ابى حقيق
در اینجا داستانی را از تاریخ طبری برایتان می آورم. تاریخ طبری یکی از اُستوارترین و ویچَرت ترین (معتبرترین) نسک های (کتابهای) تاریخ اسلام است، زیرا با کمترین بازه زمانی (فاصله زمانی) از پیدایش و گسترش اسلام نگاشته شده است و در آنزمان رویدادهایِ آغاز اسلام کمتر با لغزش یا دروغ آمیخته شده بودند.

داستانِ کشتن کعب پسر اشرف به دستور خود محمد بن عبدالله
 

کعب پسر اشرف مردی سخنور و چامه سرا بود . . . روزی که گُزارش پیروزی مسلمانان ( در جنگ بدر ) به مدینه رسید و نام کشته شدگان قریش را شنید . . . گفت:« اینها ممکن نیست . زیرا سران قریش از خویشان وی بودند.» او به مکه رفت و ساکنان آن را دلداری داد، و سوگنامه ای در باره مردگان و چکامه ای (شعری) در نکوهش پیامبر و همراهان وی سرود. پیامبر آگاه شد که وی سُروده ای را در نکوهش ایشان ساخته است.


روزی که پیامبر در میان همراهان خویش بود و در باره کعب اشرف گفتگو میکردند، پیامبر از وی نالید و گفت: « کیست که مرا از دست این مرد آسوده کند»؟

محمد پسر اسلمه گفت: «ای رسول خدا من میروم و او را می کشم . . پیامبر بسیار از او سپاسگُزاری کرد!. پس از سه روز پیامبر درنگریست که او هنوز نرفته است؛ فرنود (دلیل) را پرسید. پسر اسلمه گفت: «ای پیامبر خدا ! می ترسم نتوانم انجام دهم، زیرا کعب آدم بسیار مهمی ست و در دژ اُستواری زندگی میکند.» پیامبر گفت :« تو تلاش خود را بکن، اگر کامگار شدی (موفق شدی) آمرزیده خواهی شد، و اگر نتوانستی پوزش تو پذیرفته خواهد شد» !

پس محمد اسلمه کسی به نام سلکان را که برادر شیری کعب اشرف بود ، با خود همراه کرد .

پیش از راهی شدن، آنها هنگام نماز شام به سوی رسول خدا! رفته و گُفتند:«ممکن است ناگُزیر شویم از تو و نبوت تو بد بگوییم .» . رسول این پروانه را به آنها داد و آنها را تا گورستان بقیع القرق همراهی نمود و گفت :«بروید به نام خدا و تُند برگردید » .

ادامه داستان پر از پستی و فرومایگی است که چگونه محمد اسلمه ، سلکان را که برادر شیری کعب بود، وادار به همکاری و دُغایش (خیانت) میکند، و کعب را با استفاده از اَپَستامی (اعتمادی) که به برادر خود داشت از خانه بیرون میکشند و هر چه همسر او میگوید نرو ؛ ولی کعب میگوید:« سلکان برادر من است و به او اعتماد دارم .»

سپس تروریست های فرستاده شده از سوی محمد کعب را به میان نخلستان میکشند و محمد اسلمه با خنجر زیر ناف او را پاره میکند و او را میکشند .

« آن جانیان در بازگشت هنگام سپیده دم به مدینه اندر شدند و پیامبر را درهال نیایش یافتند! گزارش کار را به او رساندند و پیامبر از آنها بسیار ستایش کرد و سپاس الله را به جا آورد ».

۱۳۸۹ آبان ۲۲, شنبه

آشنایی با دو نَسکِ (کتاب) پژوهشی بسیار مهم


خشایار رخسانی

نسک های (کتاب های) مهمی در جهان وجود دارند که هر آدم فرهیخته دوست دارد آنها را بخواند، ولی زمان آنرا پیدا نمیکند. با اینهمه در میان آنها برخی از نسک ها به اندازه ای از کرامندی (اهمیت) برخوردارند که اگر خوانده نشوند، آدم از گُذشتهنگاری، کیستی و هویت میهنی خودش ناآگاه خواهد ماند. دو نسک (کتاب) پژوهشی و سودمندی که هر ایرانی میهندوست باید برای آشنا شدن با راستینگی هایِ (واقعیت هایِ) تاریخ کشورش و ازبهر پی بردن به کیستی میهنی خودش بخواند، نسک (کتاب) «دو قرن سکوت» نوشته-یِ شادروان دکتر عبدالحسین زرینکوب [1] و نسک «تولدی دیگر» نوشته-ی شادروان دکتر شجاع الدین شفا است [2]. با خواندن این نسک های ارزشمند، ایرانیانی که برای سده ها در ناآگاهی و تاریکی نگهداشته شده اند، به فرهود (حقیقت) تلخ لشکرکشی سپاهیان اسلام به ایران پی خواهند بُرد، آن لشکرکشی هایی که پیشوایانِ اسلام بهانه-ی صدور دین تازه شان به ایران کرده بودند، با آنکه در قرآن آیه های پُرشماری به روشنی گُوشزد میکنند که:« قرآن از اینرو به زبان عربی است که برای عرب ها فرستاده شده است و تا عرب ها آن را دریابند، همانگونه که خدا برای هر ملتی پیامبرانی را به زبان خودشان فرستاده است». این دو نسک پژوهشی زنگ بیداری برای مردمی است که پس از چهارده سده هنوز درخوابند و نمیدانند که چه کلاه گُشادی بر سرشان کرده اند و اینکه هدف تازش سپاهیان اسلام به ایران نه گسترش دین تازه و نه برادری و برابری بوده است، ونکه (بلکه) هدف چیره کردن فرمانروایی عرب بر کشورهای همسایه و غارت گنج های ایران و برده کردن مردم آزاده و خُداپرست این کشور بوده است؛ و چه نامردمی ها، ستم ها و جَنوری هایی (جنایت هایی) که آنها بر سر نیاکانِ ما نیاوردند. تراژدی کُمدی در تاریخ این کشور این است که امروز مردم ایران بجای سوگواری و نشاندان همدردی با نیاکانشان که کُرپانی (قربانی) زیاده خواهی، ناجوانمردی و دست درازی پیشوایان دین اسلام به این کشور گشته اند، آنها پیشوایان ویهزَک (متجاوز) و ستمگر تازی را اَشوکان (مقدسان) خود کرده اند و با پاشیدن خاک یا زدن دشنه و زنجیر بر سر و چهره-ی خودشان، برای مرگ این تازیان سوگواری میکنند و یا برای گرامی داشتِ آنها اقتصاد کشور را برای نیمی از سال ازکار میاندازند، زیرا که مردم ایران از خودبیگانه شده اند و با تاریخ و گذشتهنگاریِ کشورشان آشنایی ندارند


چنانچه شما به خواندن دیگر نسک های مَهین (مهم) پارسی دلبستگی داشته باشید، میتوانید از وبگاه نسک های پارسی دیدن کُنید [3].

یاداشت ها:

[1] http://www.derafsh-kaviyani.com/books/2gharnsokot.pdf

[2] http://www.derafsh-kaviyani.com/books/tavalodidigar.pdf

[3] http://sites.google.com/site/persianbooks/




۱۳۸۹ آبان ۲۱, جمعه

گام هایِ «کوچک» برای دستیافتن به هدف های بُزرگ


خشایار رُخسانی

بیگمان در گُزارش های داغ روز گذشته خوانده اید که 30 تن از مردم روستای گاودانه در شهرستان کُهکیلویه و بویر احمد در سال گذشته به شوند (دلیل) نداشتن پلی بر روی یک رودخانه، که بتوانند در آسایش برای خرید نیازهایشان به آنسوی رودخانه بروند، کُرپانی (قربانی) گذر از رودخانه شده اند و همچنین شمار فراوانی از فرزندان خردسال آنها در هنگام بکارگیری ابزار «گرگر» [1] برای گذر از رودخانه انگشت خودشان را از دست داده اند. نماینده-ی این شهرستان حجت السلام سید محمدعلی بُزرگواری پس از پژواک این گزارش در روزنامه های درون کشور، در مجلس شورای اسلامی بجای پرداختن به گرفتاری مردم این روستا با بیشرمی گفته است:« این گزارش گزافگونه است و مردم روستای گاودانه میتوانند بجایِ بکارگیری از «گرگر» از میان رودخانه شنا کنند.»

همانگونه که همگان در جریان هستند، کشور لبنان که پس از جنگ با اسرائیل ویرانه ای شده بود، با سرمایه های میلیارد دلاری مردم ایران و بدست حکومت اسلامی در کوتاه ترین زمان و بهتر از دوران پیش از جنگ ساخته شد. و این درهالی است که مردم روستای گاودانه و هزاران روستای گُمنام دیگر که گزارش هایِ بدبختی های آنها در روزنامه های درون کشور بازتابی پیدا نمیکنند، از داشتن یک پل ساده برای گذر آسوده از رودخانه بی بهره هستند و باید هر روزه این کمبود را با هزینه-ی جانی پرداخت کنند.

این گزارش تکان دهنده در روستای گاودانه و پاسخ بیشرمانه-ی نماینده-ی شهرستان کهکیلویه و بویراحمد را میتوان همانند سه دهه گذشته خواند و با انداختن آن در صندوق بایگانی 31 سال ستمگری ایکه حکومت اسلامی به مردم ایران کرده است، از آن گُذر کرد. و یا اینکه میتوان مبارزه با این بیداد را که بر مردم روستای گاودانه رواشده است، انگیزه ای برای آغاز یک ایستادگی مدنی سازمانداده شده، گسترده و فراگیر در سراسر کشور کرد. پس از سه دهه مبارزه با حکومتِ اسلامی باید بر همه-ی مبارزان میهن دوست و آزادیخواهی که دل نگران سرنوشتِ کشورشان هستند و آرزوی آزادیِ میهن را در سر دارند، روشن شده باشد، که پیروزی مردم ایران در مبارزه با خودکامگی آخوندی تنها در پرتو یک جنبش سراسری و ایستادگی مدنی سازماندهی شده، شایش پذیر (امکان پذیر) است و نه از راه واخواهی ها (اعتراض ها) و ایستادگی های یکتنه و جدا از هم. اکنون زمان درخور فرارسیده است که آن پیکارگران راه آزادی که تاکنون یکتنه مبارزه میکردند، از راه پیوستن بهمدیگر، این جویبارهایِ کوچکِ پرخاش کُننده را به رودخانه هایِ پهن و خُروشانِ ایستادگی مدنی فرارویانند.

این پیشامد روستای گاودانه انگیزه-ی خوبی را به پیکارگران راه آزادی میدهد تا آنها بگونه-ی سازماندهی شده در برابر این بیداد بایستند؛ برای نمونه آزادیخواهان میتوانند با تماس هایِ تلفنی و فرستادن رایانامه های (ایمیل های) پی در پی و گذاشتن یاداشت هایِ هشدار دهند در وبگاه حجت السلام سید محمدعلی بُزرگواری [2]، او را بمبارن کنند و خویشکاری (وظیفه-ی) او را در برابر روستاییان تنگدست یادآوری کنند و به او از بهر چنین پاسخ های بیشرمانه، بجای رسیدگی به گرفتاری مردم این روستا، هُشدار دهند، که مردم ایران اینچنین ستم و ناخُورتاکی (بی مسئولیتی) را فراموش نخواهند کرد و او را در فردای پیروزی جنبش آزادیخواهی مردم ایران، در برابر یک دادگاه مردمی دادرسی خواهند کرد.

بیاد داشته باشیم که در مبارزه با حکومت اسلامی، ما با یک پیکر یکپارچه رو در روی نیستیم، ونکه (بلکه) حکومت اسلامی را گردایه ای (مجموعه ای) از این مُزدوران و جیره خوار هایِ خوان (سفره-ی) ولایت فقیه است که میسازد. با هُشدار سازمانداده شده به این مُزدوران و ترساندن آنها از سرنوشتی که پس از پیروزی مردم و سرنگونی حکومت اسلامی چشم براه آنهاست، میتوان به دستآوردهایی که در پایین میآیند رسید:

1. گرداگرد علی خامنه ای را از هوادارنش تُهی کرد.

2. جُنبش آزادیخواهی مردم ایران به نیروی آسیم (عظیم) خودش پی خواهد برد که در پیکر یک ایستادگی مدنی، سازماندهی شده و فراگیر نمایان میشود.

3. دستیافتن به یک پیروزی «کوچک» انگیزه و دلگرمی استواری برای گُسترش ایستادگی مدنی و برداشتن گام های فراتر و سازماندهی شده در راستای رسیدن به هدف های بُزرگتر خواهد شد که یکی از آنها سرنگونی حکومت اسلامی است.

 

یاداشت ها:



[1] صندوقی که در آن مینشینند و با کمک ریسمان های آهنین آن را از یک سوی رودخانه به سوی دیگر میکشند.

[2] http://www.bozorgvari.ir/











نه اسلام، نه قرآن، جانم فدای ایران


خشایار رُخسانی

خواندنِ تاریخ نامردمی ها و تازش ددمنشانه-یِ پیشوایان اسلام به ایران، همانند نمکی است که بر زخم کهنه-ی من پاشیده میشوند. فرتور (تصویر) درد و رنج مردم ایران درهنگام تازش این ددمنشان به این کشور و کشتارها و ناجوانمردی هایی که بر نیاکان ما روا داشته شد، مرا میرنجاند؛ فرتور (تصویر) کاروان بردگان زن و بچه و کُهنسالان ایرانی که در زیر آفتاب سوزان شنزارهای بیابان تشنه و گرسنه راهی عربستان میشدند تا پس از هزاران ناجوانمردی با آنها، آنها را در بازار مکه و مدینه بفروشند، همه به اندازه ای مرا افسرده میکنند، که مرا از خواندن ریزگان (جزییات) تاریخ این جَنوری ها (جنایت ها) بازمیدارند. از اینرو تاکنون نتوانسته ام که داستان این سنگدلی ها و نامردمی هایِ پیشوایان اسلام در ایران را موشکافانه و سامانمند (سیستماتیک) بخوانم و در باره-ی آنها پژوهش کنم. روزی که بتوانم بر سُهِش (احساس) خودم چیره گردم، پژوهش های دانشیک (علمی) در باره-ی این ددمنشی ها را آغاز خواهم کرد و برآیند کار را با زبان ساده و کوتاه شده در فرادست مردم ایران خواهم گذاشت، تا مردم ایران آگاه شوند و به خود آیند، و تا آنها بجایِ سوگواری برای «حسین تشنه لب» که کُرپانی (قربانی) گُستاخی و آزمندی به قدرت شد، برای فرزندان خردسال ایران و مادرانشان گریه و سوگواری کُنند که پس از چیره شدن تازیان بر این کشور، آنها را در غل و زنجیر با لبان تشنه و گرسنه و زیر آفتاب سوزان راهی بازار برده فروشان میکردند، و خدا میداند که چه اندازه از آنها در شنزارها از شدت تشنگی و خستگی جان داده اند. من بیگمان هستم که در آینده-ی نزدیک «جادو و طلسم اسلام» در این کشور اهورایی شکسته خواهد شد مردم ایران به خود خواهند آمد و در آن روز آنها بجای سیسد روز در سال سوگواری برای پیشوایان تازی همچون علی دژخیم و فرزندان قدرت طلب او همچون حسین و امامان گور به گور شده-ی شیعه که در کشتار نیاکان ما دست داشتند، برای یک روز هم که شده باشد، آنها سوگواری میهنی (ملی) برای کُرپانی های (قربانی های) هجوم تازیان ددمنش به کشور ایران و کشتار مردم این کشور برپا خواهند ساخت، تا بتوانند برای یکبارهم که شده است خودشان را با غم و درد نیاکانشان در هنگام تازش عرب های ددمنش به این کشور اهورایی، همدرد بسُهَند (احساس کُنند).

هر گرفتاری را باید که بگونه ریشه ای گشود. گرفتاری مردم ایران با سرنگونی حکومت اسلامی و علی خامنه ای پایان نخواهد پذیرفت. خمینی گُجَستک (ملعون)، علی خامنه ای و حکومت اسلامی تنها شاخ و برگ یک درخت بدشگون و اهریمنی ای هَستند به نام اسلام که تا ریشه-ی آن در این کشور اهورایی کنده نشود، هرچند سده یکبار شاخه و برگ دوباره خواهد زد. این حکومت خودکامه-ی اسلامی تنها شاخ و برگ این درخت و برآیند آن فرهنگ اسلامی است که برای چهارده سده است که مردم ایران را برای پذیرش ستم و فرهنگ دیکتاتوری آماده ساخته است. از اینرو گرفتاری بُنیادین ما تنها حکومت اسلامی نیست، بلکه همین فرهنگ وارداتی اسلامی است که هیچ ریشه ای در فرهنگ نیاکان ما و ایرانیان پیش از اسلام ندارد. تا هنگامیکه ریشه-ی اسلام در این کشور اهورایی کنده نشود، حکومت های خودکامه همانند حکومت اسلامی خودشان را باززایش خواهند کرد. ما جوانان ایران امروز سرفراز هستیم که میخواهیم یکبار برای همیشه ریشه-ی همه-ی گرفتاری های مردم ایران را از جا بکنیم. اروپا زمانی توانست خودش را پس از هزار سال زندگی در تاریکی، نادانی و بدبختی از ستم کلیسا رها سازد و امروز پرچمدار دانش، آسایش و بهزیستی شود که فرهیختگان اروپایی توانستند فرهنگ نیاکان یونانی خودشان را بازشناسند و با آن در برابر ستم کلیسا ایستادگی کنند. اکنون نوبت ما ایرانیان است که با الگو کردن رفتار اندیشمندان اروپایی در دوران روشنگری اروپا، ما هم به دین و فرهنگ نیاکان شکوهمند و سرافراز نیاکان خودمان مزدیسنا بازگردیم و با تکیه به دین و فرهنگ نیاکان سرفراز خودمان، ریشه-ی دین اهریمنی اسلام را برای همیشه از این کشور اهورایی برکنیم.

تنها آن دینی درخور ارج و آزَرمِش (احترام) است که به دین های دیگر نیز ارج گذارد. بدبختانه اسلام در این بُنپایه (اساس) نمیگُنجد. اگر بخواهیم که در آینده در یک جهان پُر از آسایش و آشتی و بدور از جنگ و این نماگاه هایِ ترسناکِ «خودکُشی های انفجاری» زندگی کنیم که درخور جایگاه آدمی نیست، چاره ای نداریم بجز اینکه دین اسلام را در این جهان خاکی ریشه کن کنیم و پایبند بودن به این دین را گُناهی بزرگ بشماریم و پیروان آنها را به گُرم (جرم) گُناه دادرسی کنیم. پیروان دین اسلام که این فرازها (جمله ها) را میخوانند، باید پیش از برجسته کردن رگ گردنشان از سر خشم، کلاه شان را کادیک (قاضی) کنند و از خودشان بپرسند که اگر همین امروز یک گروه هَنجُمَنی (اجتمایی) بخواهد از یک دولت دمکراتیک پروانه-ی کار سیاسی بگیرد که در بُنیادنامه اش (اساس نامه اش)، راهزنی راه درآمدهای پولیش باشد، نفرت بپراکند و برای کُشتار پیروان دین های دیگر فرارسانی کند (تبلیغ کند) و هاگ های هَنجُمَنی (حقوق اجتمایی) زنان را از آنها بازستاند، آیا شما میپندارید که این چنین گروهی بتواند پروانه-ی کُنشگری سیاسی از یک دولت دمکرات بدست آورد؟ اسلام در گذشته توانست به زور شمشیر خودش را به همبودگاه های آدمی بپذیراند. اگر امروز هبودگاه جهانی دارد این دین را برمیتابد تنها برای این است که یک میلیارد آدم ناآگاه کوکورانه به آن باور دارند که نه قرآن را خوانده اند و نه به اندازه-ی نخودی با درونمایه-ی دات های (قانون های) نامردمی این دین آشنایی دارند و نه هرگز از انگیزه-یِ پیدایش آن آگاهی دارند که تنها سروری عرب ها بر کشورهای همسایه و غارت آنها را هدفِ خود کرده بوده است. جالب اینجاست که مردم و کشور ایران برای شش سد سال در سایه-ی ترسناک اسلامی گرفتار شده بودند که خلیفه هایِ آنها هرگز به اسلام باور نداشتند و آرَنگِ (شعار) آنها نیز پیوسته این بوده است که :« بخورید و ببرید که نه پیامبری درکار بود و نه جبرئیل فرستاده-ی الله.

 
هرکس کو دورماند از اصل خویش بازجوید روگار وصل خویش


۱۳۸۹ آبان ۱۸, سه‌شنبه

وَرچ های (معجزه های) قرآن


نویسنده: کامران میرزا

 

پیشگفتار:

بیش از یک میلیارد مسلمان در جهان وجود دارد، که قرآن را یک نَسکِ (کتاب) آسمانی میپندارند، ولی شُمار بسیار کمی از آنها قرآن را خوانده اند و از درونمایه-ی آن آگاهی دارند. و اینهم شَوَندهای (علت های) گوناگونی دارد، یا زبان عربی زبان مادری آنها نیست و یا آنها ساده دلانه گفته هایِ رهبران دینیشان را پذیرفته اند. ولی با خواندن و ژرف نگری در درون نوشته های قرآن، آدم بیدرنگ درمییباد که این نَسک (کتاب) نمیتواند خاستگاه و سرچشمه-ی آسمانی داشته باشد. قرآن تنها گردایه ای (مجموعه ای ) از پارادُخش ها (تناقض ها) و پریشان گویی هایی ست  که گفته-ی تازه ای برای بیان کردن ندارد؛ این نسک (کتاب) یا بازکرد (تکرار) نارسا و رونوشت برداری شده از افسانه هایِ گیلگمش است [1] که مردم میانرودان (بین النهرین) هزاران سال پیش از پیدایش دین های سامی (یهودی، ترسایی، و اسلام) به آن باور داشتند؛ همانند آفرینش آدم از گل و حوا از دنده-ی چپ او و توفان نوح... و یا تکرار لغزش آمیز دانستنی های نارسا و مرزین (محدود) مردمان دوران کُهن درباره-ی زیستبوم (طبیعت)، کیهان و سامانه-ی خورشیدی (منظومه شمسی) و ستارگان است که امروزه هیچ آدم خردمندی که با کمترین دانستنی های دانشیکِ (علمی) نوین آشنایی داشته باشد، نمیتواند آنها را بپذیرد.

همانگونه که گقته شد قرآن گردایه ای (مجموعه ای) از پارادُخش ها (تناقُضات) و دانستنی های نارساست و از سویی دیگر لبریز از آیه هایی است که همانند «جنگ اضداد» آیه هایِ دیگر را رد میکنند. در این پیوند هر آدم خَرَدمندی میتواند این پرسش را از خود بکند که اگر براستی قرآن سرچشمه-ی آسمانی میداشت، و تراوش اندیشه هایِ آن خدای توانایی میبود که این جهان بیکران را با همه-ی سامانه و دات های (قانون های) پیچیده اش آفریده است و دستکم 200 میلیارد کهکشان را با پیچیده ترین دات های (قانون های) فیزیک و بیوشیمی اداره میکند، آیا این خدای دانا و توانا نمیداند که آدم ها و همه-ی جانوران از گل ساخته نشده اند ونکه (بلکه) آنها خویشاوندانی هَستند که سرچشمه-ی پیدایش آنها یاخته هایِ نُخستین بودند که با پیروی از دات های پیچیده-ی بیوشیمی ساخته شدند؛ نوزاد از «خون لخته» پدید نمیآید، یا کوه ها برای پیشگیری از زلزله سر به آسمان نکشیده اند، و یا خورشید در هنگام اِوارَک (غروب) در مُرداب فرونمیرود، و یا آسمان بان (سقف) ندارد، یا هیچ ستونی میان آسمان و زمین برافراشته نشده است تا از افتادن آسمان روی زمین نگه داری کُند، و یا ستارگان به آسمان نچسبیده اند، یا جهان در 6 روز آفریده نشده است و از هستی جهان نزدیک به 14 میلیارد سال میگذرد؟

آیا با وجودِ اینهمه پارادُخش ها (تناقض ها) و نارسایی هایی که در قرآن یافت میشوند، بازهم یک میلیارد آدم همچنان به آسمانی بودن قرآن باور دارند، این خود نمیتواند یک وَرچ (معجزه) باشد؟

سرآغاز:

 

در پیوند با وَرچ های شُماره ای (معجزات عددی) قرآن بسیار شنیده ایم، اکنون کمی هم به پارادُخش هایِ شُماره ای (تناقضات عددی) آن بپردازیم که بیگمان آلوده شدن به آنها از سوی خدای بزرگ از شگفتی هایِ آسیم (عظیم) است:

پارادُخش هایِ شماره ای (تناقضات عددی) فراوانی در قرآن وجود دارد که در اینجا به برخی از آنها نمار میکنم ( اشاره می کنم) [شماره های درون کمانک (پرانتز) شماره آیه ها هَستند]:

آفرینش آسمان ها و زمین چند روز به درازا کشید؟

«پروردگار شما، خداوندى است كه آسمانها و زمين را در شش روز آفريد.» - (56) سورة الأعراف

«پروردگار شما، خداوندى است كه آسمانها و زمين را در شش آفريد.» (3) سورة یونس

«همان (خدايى) كه آسمانها و زمين و آنچه را ميان اين دو وجود دارد، در شش روز آفريد.» (59) سورة الفرقان

«او كسى است كه آسمانها و زمين را در شش روز آفريد.» (7) سورة هود

آیه های بالا به روشنی گویای این است که خداوند آسمان ها و زمین را در شش روز آفریده است. ولی برپایه-ی آیه هایِ زیر:

«بگو آيا شما به آن كس كه زمين را در دو روز آفريد كافر هستيد و در برابر او همانندهايى مینشانید؟!» (9) سورة فصلت

«او در زمين كوه‏هاى استوارى برپا ساخت و فَرخُندگی هایی (بركاتى) را در آن آفريد و مواد خوراکی آن را مُقَدّر کرد، - اينها همه در چهار روز بود- درست به اندازه نياز درخواست كنندگان!» (10) سورة فصلت

«سپس به آفرينش آسمان پرداخت، ... در اين هنگام آنها را بگونه-ی هفت آسمان در دو روز آفريد...» (11و 12 ) سورة فصلت

خوب اکنون برایانیم (محاسبه کُنیم): 2 روز (برای آفرینش زمین) + 4 روز [ برای آفرینش فَرُخندگی ها (برکت ها)] + 2 روز (برای آفرینش آسمان ها) = 8 روز ، و نه 6 روز

برآیندِ آن میشود: 6 = 8 ؟!

گرهگاهِ این گرفتاری از کجا سرچشمه میگیرد؟ از وَرچ های (معجزه ی) محمّدبن عبدالله یا از دانش اَنگارش گری ( ریاضی) او ؟

در آیه هایِ 11-12 و 176 سوره نساء نیز می توانید لغزش هایِ همانندی را ببنید:

در این آیه هایی که درباره-ی شیوه-ی بخش کردن رَخن (ارث) است، پس از جَم (جمع) بهره-یِ رَخن برها (ورّاثان)، گردایه-ی (مجموع) بهره ها بیش از همگی دارایی میشود. به زبان دیگر گردایه-یِ بَرخه ها (مجموع کسرها) بیش از یک است. در آیه هایِ نُخست، گردایه (مجموع) برابر 1.125 و در واپسین آیه برابر 1.25 میشود. آیا به خواستِ الله همه چیز شایش پذیر (ممکن) است؟

روز های خدا برابر 1000 سال است یا 50000 سال؟

«و يك روز نزد پروردگارت، همانند 1000 سال از سالهايى است كه شما میشمارید!» (47) سورة محمد

«امور اين جهان را از آسمان به سوى زمين تدبير مى‏كنند; سپس در روزى كه مقدار آن هزار سال از سالهايى است كه شما مىشمارید بسوى او بالا مى‏روید.» (5) سورة السجدة

«فرشتگان و روح ( فرشته-ی نزدیک خداوند) بسوى او بالا میروند در آن روزى كه اندازه اش پنجاه هزار سال است!» (4)سورة المعارج

سرانجام پی نبردیم که کدام گفته درست است؟ آیا روز خدا برابر با 1000 سال زمینی است یا 50000 سال؟ شاید این داوش (ادعا) پیشکشیده شود که این «روزها» تنها ارزش نمادین (ظاهری) دارند و نه هَماری (حسابی) و تاریخی. با اینهمه این بهانه ی خوبی برای گریز از این پارادُخش گویی (تناقض گویی) نیست. اگر الله تبارک و تعالی می خواست به زبان نمادین (ظاهری) رو بیاورد، نیازی نبود با بکارگیری شُماره هایِ گوناگون برای نشان دادنِ درازایِ یک روز خدا، پریشان گویی کُند. اُوزوارِش (توجیه) بهتری که برای این پارادُخش گویی الله میتوان یافت این است که خاتم انبیا، این موجود موهوم، دارای یاده (حافظه-ی) سُستی در سَرهم بَندیِ دروغ بوده است.

آفرینش آسمان ها و زمین: کدامیک زودتر آفریده شُد، آسمان یا زمین؟

«او خدايى است كه همه-یِ آنچه را [از شیدان ها (نعمتها)] در زمين وجود دارد، براى شما آفريد; سپس به آسمان پرداخت; و آنها را بگونه-یِ هفت آسمان سامان داد; و او به هر چيز آگاه است.» (29) سورة البقرة

«آيا آفرينش شما (پس از مرگ) دُشوارتر است يا آفرينش آسمان كه خداوند آن را بنا نهاد؟! (27) سقفِ آن را برافراشت و آن را سامان داد، (28) و شبش را تاريك و روزش را آشكار نمود! (29) و زمين را پس از آن گسترش داد،» (30) سورة النازعات

چنان که در آیه هایِ «شریفه-ی» بالا می بینید خداوند یکبار می فرمایند که نُخست زمین آفریده شد، ولی بار دیگر ایشان دستور به فراپیشی (تقدم) آفرینش آسمان میدهند. اکنون پرسش این است که چندتا روشنگری و ویچارش (تبیین) برای این پریشان گویی میتوان اَنگاشت (تصور کرد)؟:

1. در میان این دو وحی، خداوند پی به لغزش لُپی خود بُرده اند و در آیه-یِ سپسین آن را بهینه ساخته اند (اصلاح کرده اند). به هر هال زمان فراوانی از آفرینش جهان میگذرد و چه بسا حضرت حق چنان که هم میگویند دارای دانش بیکران نباشند، یا به شوند (علت) کُهنسالی در خَرَدِ خدایی او کَهوَنی (زوال) نمایان شده باشد. فراموش نکنیم که دست کم 13 میلیارد سال (سال زمینی) از هَستی ایشان میگذرد.

2. حضرت خاتم الأنبیاء در رساندن این دو آیه-ی آسمانی دچار لغزش گشته اند.

3. آیه هایِ بالا بدستِ دو خدایِ گوناگون بر محمد فرود آمده اند که هر یک از آنها داوش هایِ (ادعاهای) گوناگونی در مورد آفرینش زمین و کَهَکشان ها دارد.

4. نویسندگانِ قرآن به شَوَندی (علتی) [(برای نمونه پرت اندیشی ناشی از گرفتاری هایِ خانوادگی یا داراکی (مالی)] در هنگام نگارش این آیه ها دچار لغزش شده اند.

بَرآیش (طلوع) و اِوارَکِ (غروب) خورشید

قرآن «کریم» به ما می آموزد که خورشید در برکه ای گل آلود فرو میرود و اِوارَک میکند (غروب میکند):

«تا به غروبگاه آفتاب رسيد; (در آن جا) احساس كرد كه خورشيد در چشمه تيره و گل ‏آلودى فرو مى‏رود; و در آن جا قومی را يافت; گفتيم:«اى ذو القرنين! آيا مى‏خواهى (آنان) را کیفر دهی، و يا روش نيكويى در مورد آنها بَرگُزینی؟» (86)سورة البلد

«تا به خاستگاه خورشيد رسيد; (در آن جا) ديد خورشيد بر گُروهی طلوع مى‏كند كه در برابر (تابش) آفتاب، پوششى براى آنها قرار نداده بوديم.» (90)سورة البلد

گویا دانش نوین در این نهاده (مورد) در گُمراهی آشکار بسر میبرد. چرا که نُخست برپایه-یِ نگرش دانشیک (علمی)، خورشید هیچگاه در چشمه-یِ گل آلودی فرو نمیرود (غروب نمی کند). دوم اینکه هیچ جایی برای فرورفتن و برآمدن خورشید وجود ندارد. گویا باور رواگ (رایج) و روامند (عادی) در پیوند با گوییک بودن (کروی بودن) زمین درست نیست وگرنه چگونه میتواند شایش پذیر (ممکن) باشد که خورشید جایگاهی برای فرورفتن و برآمدن داشته باشد؟

شایمندی (احتمال) دیگر این است که خداوندِ بالَستیک (متعال)، که برپایه-ی ویژگی هایی که به او بربسته اند، توانای «مطلق» است، تا پیش از یافته هایِ کُپرنیک ، کپلر و گالیله، جهان را هماهنگ با سامانه-ی (نظم) قرآنی میگردانده است، ولی سپس تر به این بازده (نتیجه) رسیده است که دیدگاه های این دانشمندان کشورهای «کفر» مدل بهتری برای تدبیر امور زمین و آسمان پیش مینهد و آنگاه او با دستِ توانایِ خود، سیر گردش سپهر را دگرگون کرده است تا ایمان باورمندان را آزمایش کند. و العلم الکامل عند الله

چرا خداوند ستارگان را آفرید؟

قرآن بَخشنده (کریم) با بیانِ فرنودِ (دلیل) آفرینش ستارگان، بر دانش ما می افزاید:

«و آن (شهاب ها ) را تيرهايى براى اهریمن قرار داديم، و براى آنان رنج آتش فروزان را فراهم ساختيم!» (5) سورة الملك

«ما آسمانِ نزديك ( پايين) را با ستارگان آراستيم، (6) تا آن را از هر اهریمن بدنهادی پاسداریم! (7) آنها نمى‏توانند به (سخنان) فرشتگانِ جهانِ بالا گوش فرادهند، (و هرگاه چنين كنند) از هر سو هدف قرار مى‏گيرند!» (8) سورة الصافات

خداوند شُخانه ها (شهاب ها) را آفرید تا چون موشک هایی پَتیرَکِ (علیه) اهریمنان بکار روند. و به همان روش اشوکانه (سیره ی قدسیه) ، وزارت اَجُمَندِ دفاع جمهوری اسلامی ایران با یاری گرفتن از نیروی خدایی، موشک شهاب 3 را برای زُدودنِ فتنه و تبهکاری های صهیونیسم و استکبار جهانی ساخت.

آیا براستی آسمان چیزی نیست به جز بان (سقف) یا سایبانی بر روی زمین؟:

«آسمان را سقف محفوظى قرار داديم; ولى آنها از آيات آن روى‏گردانند.» (32) سورة الأنبیاء

«(او) آسمانها را بدون ستونى كه آن را ببينيد آفريد...» (10) سورة لقمان

«آن كس كه زمين را بستر شما، و آسمان را سقفى بالاى سر شما قرار داد...» (20) سورة البقرة

بیگمان زبان زد ( اصطلاح) «آسمان جُل» را شنیده اید. پس آشکار میشود که این گفته-ی نمادین، ریشه-یِ قرآنی دارد. خداوند بالَستیک (متعال) نیز آسمان را «جُلی» میزابَند (توصیف میکُنند) که برای نگهداری ما بر سر زمین کشیده شده. درباره-یِ اینکه «نگهداری از چه؟» میان دانشمندان ناسازگاری هست. ولی آنچه این آیه بر ما آشکار میکند این است که ما همگی «آسمان جّل» هستیم.

این آیه دریچه-ی دیگری نیز بر روی دانش کیهان شناسی ما می گشاید: «آسمان ستون هایی نادیدنی دارد که با پیشرفته ترین ابزارهای دانشیک (علمی) نیز دیده نمی شوند و ردیاب شدنی نیستند.»

آیا باز هم شک دارید که قرآن کریم سرشار از دُر و گهرهای دانشیک (علمی) است؟

بانِ (سقف) آسمان با زلزله-ی رستاخیز (قیامت) فرو می ریزد:

«و آسمان گشوده مى‏شود و بگونه-یِ درهاىِ پُرشماری (متعدد) درمى‏آيد» (19) سورة النبأ

«آن زمان كه آسمان از هم شكافته شود،» (1)سورة الإنفطار

هشدار ایمنی: «ذات اقدس باری تعالی» از این توانایی برخوردار است که افزون بر همه-ی آسیب های زیستبومی (بلایای طبیعی) شناخته شده، با شکافتن و فروریختن بان (سقف) آسمان نیز ما بندگانِ گناهکار را به سزای کردار پلیدمان برسانند. فأعتبروا یا اولی الأبصار!

چرا زمین (مانند فرش) پهن و هموار است و نه (مانند توپ) کروی؟

«و زمين را گسترديم; و در آن كوه‏هاى پایدار افكنديم; و از هر گياه موزون، در آن رويانديم;» (19) سورة الحجر

«آيا زمين را محل آرامش (شما) قرار نداديم؟! (6)و كوه‏ها را ميخهاى زمين؟! » (7)سورة النبأ

خداوند ما را آگاه میسازد که زمین مانند فرشی پهن و هموار است و کوه ها را برای این همچون میخ بر زمین کوبیده است که زمین با ما نلرزد. تبارک الله احسن الخالقین!

بازده-ی دانشیک (نتیجه ی علمی): «یاوه هایِ» زمین شناسان در مورد گسل ها را فراموش کنید و خانه های خود را کنار کوه ها بنا کنید. باشد که این میخ های زمین، شما را از آسیب زلزله ها در امان دارند. و چه کم اند پند گیرندگان!

اعتماد به هواشناسی و سونوگرافی؟ هرگز!

«آگاهى از روز رستاخیز (قيام قيامت) ویژه-یِ خداست، و اوست كه باران را نازل مى‏كند، و آنچه را كه در رحم‏ های ( مادران) است مى‏داند... خداوند عالم و آگاه است» (34) سورة لقمان

«آدم از خون لخته شده آفریده شده است» [2]

اگر باور ندارید که نَسکِ (کتاب) زیست شناسی دبیرستان شما سرشار از ژاژها و یاوه هاست (مزخرفات است) آیه ی زیر را بخوانید: «سپس نطفه را بصورت علقه ( خون بسته)، و علقه را بصورت مضغه ( چيزى شبيه گوشت جويده شده)، و مضغه را بصورت استخوانهايى درآورديم; و بر استخوانها گوشت پوشانديم; سپس آن را آفرينش تازه ‏اى داديم; پس بزرگ است خدايى كه بهترين آفرينندگان است!» (14) سورة المؤمنون

آفریننده-یِ ماکیاولیسم کیست؟

بیشینه-ی (اکثر) فرهیختگان میداوند (ادعا میکنند) که ماکیاولی نُخستین اَندیشمندی است که ددمنشی و نافَرخویی (بی اخلاقی) سیاسی را رواگ میدهد (رواج میدهد). ولی با کمی چاره اندیشی در آیات کریمه ی قرآن درمی یابیم که همانا حضرت عُمر بن خطّاب راست گفت که: «نیست معرفت مفیده ای مگر آنکه در قرآن یافت شود.» اگر که اندید دارید (شک دارید) آیات زیر را درنگرید:

«در قبول دين، اكراهى نيست. (زیرا) راه درست از راه انحرافى، روشن شده است. بنابر اين، كسى كه به طاغوت ( بت و شيطان، و هر موجود طغيانگر) كافر شود و به خدا ايمان آورد، به دستگيره محكمى چنگ زده است، كه گسستن براى آن نيست. و خداوند، شنوا و داناست.» (256)سورة البقرة

«با كسانى از اهل كتاب كه نه به خدا، و نه به روز جزا ايمان دارند، و نه آنچه را خدا و رسولش تحريم كرده حرام مى‏شمرند، و نه آيين حق را مى‏پذيرند، پيكار كنيد تا زمانى كه با خضوع و تسليم، جزيه را به دست خود بپردازند!» (29) سورة التوبة

«(اما) وقتى ماه هاى حرام پايان گرفت، مشركان را هر جا يافتيد به قتل برسانيد; و آنها را اسير سازيد; و محاصره كنيد; و در هر كمينگاه، بر سر راه آنها بنشينيد! هرگاه توبه كنند، و نماز را برپا دارند، و زكات را بپردازند، آنها را رها سازيد; زيرا خداوند آمرزنده و مهربان است!» (5)سورة التوبة

هنگامى كه با كافران در ميدان جنگ روبه‏رو شديد گردنهايشان را بزنيد، (و اين كار را همچنان ادامه دهيد) تا به اندازه كافى دشمن را در هم بكوبيد; در اين هنگام اسيران را محكم ببنديد; سپس يا بر آنان منت گذاريد (و آزادشان كنيد) يا در برابر آزادى از آنان فديه ( غرامت) بگيريد; (و اين وضع بايد همچنان ادامه يابد) تا جنگ بار سنگين خود را بر زمين نهد، (آرى) برنامه اين است! و اگر خدا مى‏خواست خودش آنها را مجازات مى‏كرد، اما مى‏خواهد بعضى از شما را با بعضى ديگر بيازمايد; و كسانى كه در راه خدا كشته شدند، خداوند هرگز اعمالشان را از بين نمى‏برد!» (4) سورة محمد

و آنها را هر كجا يافتيد، به قتل برسانيد! و از آن جا كه شما را بيرون ساختند (مكه)، آنها را بيرون كنيد! و فتنه از كشتار هم بدتر است! و با آنها، در نزد مسجد الحرام (در منطقه حرم)، جنگ نكنيد! مگر اينكه در آن جا با شما بجنگند. پس اگر (در آن جا) با شما پيكار كردند، آنها را به قتل برسانيد! چنين است جزاى كافران!» (191) سورة البقرة

«اى پيامبر! مؤمنان را به جنگ با کافران تشويق كن.» (65) سورة الأنفال

دانشمدان نام آور اسلامی با بیانی شیوا میداوند (ادعا میکنند) که اسلام دین آشتی است و هیچ زور و ناگُزیری (اجباری) در آن نیست. با اینهال برخی ناآگاهان میپُرسند که پس چرا کیفر کافر در اسلام مرگ است؟

پاسُخ: «این رفتار بیگمان به چم (به معنی) خشونت و ددمندشی این دین مبین نیست. فلسفه-یِ کشتن کفّار این است که خداوند بخشاینده و آمُرزنده (رحمان رحیم) بسی آرزومند است که با گرفتن جان کفّار آنان را از پرداختن به گُناهِ فزون تر در این جهان فانی بازدارد و همچنین از گرفتار شدن آنها به کیفر سخت تر در جهان دیگر پیشگیری کُند.»

همچنین پروردگار جهان در بسیاری آیه ها میفرمایند که قرآن را به زبانی ساده و روشن فرو فرستاده اند چنان که شناساکی و اندریافت (فهم) آن برای عرب هایِ بیابان نیز دُشوار نخواهد بود:

«ما آن ( قرآن) را بر زبان تو آسان ساختيم، شايد آنان متذكر شوند!» (58 )سورة الدخان

براین پایه نباید خیره سرانه اندیشید که آیه هایی که به مَزه-یِ تباهِ گمراهان و کفّار خوش نمی آید، آیه هایِ نمادین (ظاهری) هَستند و اینچنین آیه ها نباید که با میزان درست سنجیده شوند.


قرآن دل (قلب) را کانون اندیشیدن میداند!

در گذشته اندیشه-ی فراگیر و چیره این بود که کانون اندیشه و وَداییدن (تصمیم گرفتن) آدم بجای مغز، دل اوست. قرآن هم این دیدگاه را بگونه-ی آشکار پذیرفته است که جای گفتگو ندارد:
وَلَقَدْ ذَرَأْنَا لِجَهَنَّمَ كَثِيرًا مِّنَ الْجِنِّ وَالإِنسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لاَّ يَفْقَهُونَ بِهَا وَلَهُمْ أَعْيُنٌ لاَّ يُبْصِرُونَ بِهَا وَلَهُمْ آذَانٌ لاَّ يَسْمَعُونَ بِهَا أُوْلَئِكَ كَالأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُوْلَئِكَ هُمُ الْغَافِلُونَ (اعراف/۱۷۹ ). برگردان:« و در حقيقت بسيارى از جنيان و آدميان را براى دوزخ آفريدهايم قلبهائی دارند كه با آن (علمی )دريافت نمىكنند و چشمانى دارند كه با آنها نمىبينند و گوشهايى دارند كه با آنها نمىشنوند آنان همانند چهارپايان بلكه گمراهترند آنها همان غافلماندگانند.»
در اینجا از کسانی یاد مینماید که قلبی دارند، ولی الله آنها را به گونه ای گمراه کرده که آنان با آنکه قلب دارند، دانشی از دین دریافت نمیکنند।
قرآن در این آیه، از واژه-ی «لایفقهون» بهره برده است و به این چم (معنای) است که آنان فقیه نمی شوند و یا دانشی از دین دریافت نمیکنند.
در این آیه نیز قرآن بطور آشکاری میگوید که انسان با قلبش تعقل میاندیشد؛
أَفَلَمْ يَسِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَتَكُونَ لَهُمْ قُلُوبٌ يَعْقِلُونَ بِهَا أَوْ آذَانٌ يَسْمَعُونَ بِهَا فَإِنَّهَا لَا تَعْمَى الْأَبْصَارُ وَلَكِن تَعْمَى الْقُلُوبُ الَّتِي فِي الصُّدُورِ ﴿حج/۴۶ ﴾. برگردان:« آيا در زمين گردش نكرده اند که (آنها) قلبهائی داشته باشند ، با آن بيانديشند يا گوشهايى كه با آن بشنوند، براستی چشمها كور نيست، ولی قلبها ست كه در سينه ها كور است»

پایان سُخن:


قرآن کریم سرشار از ناهُشیاری ها (بی دقتی ها)، پارادُخش ها (تناقض ها)، ناهمسازی ها و دیگر چیزهاست. فرد می تواند سدها مورد از این پارادُخش ها (تناقضات)/لغزش ها/ناهمسازی ها را در قرآن بیابد. نمونه هایِ بالا مشتی بود نمونه ی خروار. با این همه اگر هنوز هم قرآن برای باورمندان به آن بسانِ وَرچی (معجزه ای) مینماید. آیا این خود یک شگفتی و وَرچ ( معجزه) نیست؟

" ذهن آدم تُهی مغز مانند مردمک چشم است: هرچه پرتو بیشتری به آن بتابانید تنگ تر می شود."

اولیور وندل هولمز

یاداشت:



[2] در آن دوران میپنداشتند از آنجا که زنان آبستن خونریزی ماهانه ندارند، پس بچه از خون لخته پدید میآید.

بر گرفته از وبگاه ایران سکولاریسم