۱۳۸۹ فروردین ۲۹, یکشنبه

به یادِ یک خورشید درخشان


خشایار رُخسانی

دیروز در گُزارش ها آمده بود که دکتر شجاع الدین شفا در سن 92 سالگی در یکی از بیمارستان های پاریس چشم از جهان فرو بستند. سوای سپاسگذاری از او از بهر پیشکاری (خدمتِ) بُزرگی که او در رستاخیز و بیداری ایرانیان، به فرهنگِ این کشور کرد، آنچه انگیزه-یِ نوشتن این یاداشتِ کوتاه است، دریغ از بیگانگی بسیاری از ایرانیانِ فرهیخته با ارزش کار این ستاره-یِ درخشانِ آسمانِ فرهنگِ ایرانزمین است، اگر که نخواهم در اینجا نامی از توده-یِ نافرهیخته ببرم.
در درازای زندگی پُربارش، شادروان دکتر شجاع الدین شفا نسک هایِ (کتاب هایِ) روشنگرانه و پُرمایه-یِ بیشماری را نگارش کرد که پرتوی هر کدام از آنها به تنهایی بسنده میکند تا روشنایی و درخشندگی جاودانه به آسمانِ فرهنگ ایرانزمین ببخشد، ولی آنچه که برجسته تر از دیگر نسک هایِ (کتاب هایِ) او پرتوافشانی میکند، نسکِ (کتابِ) «تولد دیگر» اوست، که بدونِ گزافگویی پس از نسکِ (کتابِ) شاهنامه، گنجینه-یِ فرهنگ و ادب ایران، که هَنایش (تأثیر) بُزرگی در پیشگیری از فراموش شدن زبان پارسی داشت، نسکِ (کتابِ) «تولدی دیگر»، تلاشی کامگار (موفق) برایِ بازشناسی هویت ایرانیان و پیشگیری از فراموش شدنِ آن بود و همچنین کوششی برای گُشودن گرهگاهی بود که ایرانیان را 1400 سال است از گُذرگاه تاریخ و شهرآیینی (تمدن) به بیراه برده و از گام برداشتن با جهانِ پیشرفته بازداشته است؛ نسکِ (کتابِ) «تولدی دیگر» یک پیروزی در شناساندنِ کیستی (هویتِ) ایرانیان به آنها پس از 1400 سال فراموشی با سرچشمه هایِ بُنیادین فرهنگی و کیستی خودشان بود. با دلیری میتوانم بگویم که کمتر ایرانی است که بدون خواندن این کتابِ ارزنده، بتواند به ریشه هایِ واپسماندگی این کشور از کاروان پیشرفت و تمدن جهان پی ببرد. شادروان دکتر شجاع الدین شفا در این نسک (کتابِ) ارزنده برآیندِ دو سده کارهایِ دانشیک (علمی) دانشمندان باختر در دوران روشنگری را که برایِ پایان دادن به چیرگی کلیسا بر سرنوشت مردم اروپا و مبارزه با ژاژپنداری های ( خرافات) دینی نگارش شده بودند، گردآوری کرد، و برایِ زُدون این ژاژپنداری ها و خرافات از اندیشه-یِ ایرانیان و پایان دادن به دوران سیاهِ حکومتِ هراس و ترس آخوندی، این پژوهش های ارزنده را در فرادستِ آنها گُذاشت.
شادروان دکتر شجاع الدین شفا بدرستی به سرچَشمه-یِ گرفتاری هایِ مردم ایران و واپسماندگی آنها از کاروانِ شهرآیینی (تمدن) جهان پی بُرده بود. او خوب میدانست که گُشایش این گرفتاری ها پیش از اینکه از راه دگرگونی در ساختار حکومت بدست آید، نیاز به کارهایِ فرسخت فرهنگی برای دستیافتن به یک وَرتِش (تحول) فرهنگی در همبودگاه (جامعه) دارد، زیرا تنها مردمی که در بند ژاژپنداری هایِ (خرافات) دینی گرفتار هَستند، زمینه-یِ هَنجُمَنی (اجتمایی) برایِ حکومتِ دینفروشان، سوداگران و خودکامگانِ دینی را فراهم میآورند و آماده-یِ سواری دادن به آنها هَستند؛ برایِ نمونه اگر آیت الله واعظ طبسی به آنچنان قدرت و سرمایه-یِ کیهانی دست پیدا میکند که به او سلطان خراسان میگویند، این قدرت برگرفته از باورهایِ نادرستِ مردم است که آماده هَستند برای «خُرسندی خدا»، از نانِ شبِ فرزندانِ خود بگذرند، تا آن را پیشکش ِپرده دارانِ آرامگاه امام رضا کُنند. و اگر بااینکه 40 میلیون ایرانی زیر نوار تنگدستی زندگی میکنند، آنها همچنان آماده هَستند برای «خُرسندی خدا» سفر حج روند، و هزینه-یِ نان شب فرزندانشان را با گُشاده دستی پیشکش پادشاه و خاندانِ تبهکار عربستان سعودی کُنند، که نمیدانند با سرمایه هایِ میلیارد دلاریشان چه کُنند، و دیگر اینکه هفتاد میلیون ایرانی سه دهه ستم آخوندی را از بهر «خُرسندی نمایندگانِ خدا» بر روی زمین برتابیده اند، همه-یِ اینها ریشه در باور و فرهنگ نادرست مردم دارند که ابزاری برای پایستگی (ثبات) و ادامه-یِ این نهشت و وضعیت ناگوار شده اند. از اینرو شادروان شجاع الدین شفا برای پایان دادن به این آزَرَنگِ هَنجُمَنی (مصیبت اجتمایی) بود که خامه (قلم) را درجایِ بهترین جنگ ابزار در پیکار میانِ آگاهی با نادانی و روشنایی با تاریکی برگُزید.
به درستی که جایگاهِ چنین خورشیدی در آسمانِ ستارگانِ و اندیشمندان ایران است، تا فرهنگِ پُرمایه-یِ ایرانزمین جاودان و درخشان از پرتویِ فروغ او باشد؛ شاد باد روان دکتر شجاع الدین شفا.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر