۱۳۸۸ بهمن ۸, پنجشنبه

یا مرگ یا آزادی

خشایار رخسانی


چیکده:


در راه آزاد سازی این کشور اهورایی از دست سپاه اهریمن، و برای بازگرداندن شناسه-ی پُرشکوه ایرانی بودن مان و سربلندی و آزَرمِش به مردم ایران، جان ما سبزجامگان و سربازان جنبش سبزها کمترین ارمغانی است که میتوانیم به مردم آزاده-ی ایران پیشکش کنیم. یا مرگ یا آزادی

سرآغاز:

سبزجامگان و آزادیخواهان! امروز حکومت اسلامی با کشتن ناجوانمردانه-یِ دو تن از همرزمان ما با نام هایِ شادروان محمد رضا علیزمانی و آرش رحمانی پور پس از شکنجه هایِ ددمنشانه و دیرباز (طولانی)، بگونه-یِ آشکار به جنبش سبزهایِ ایران اعلان جنگ داد. اگر چه مردم ایران برایِ چهارده سده در جنگ با اینچنین حکومت هایِ انیرانی و بیگانه پرست هَستند ولی کشتار این دو تن، جنبش سبزها را وارد گامه-ی تازه ای از مبازه کرد که به آن جنگ درون شهری میگویند. کودتاچیان با ترس از اینکه گزارش دار زدن زندانیان در روزهای پیش از انجام کیفر مرگ، بتواند یک کارزار جهانی را برای ایستادگی در برابر آن برانگیزاند، آنها در خاموشی و درپناه تاریکی شب و بدور از چشم بینای جهان همچون خفاشان شب پرست به این جنوری (جنایت) تن دادند. همکنون کودتاچیان با دست زدن به اینچنین جَنوری ای (جنایتی) سبزجامگان را در برابر یک کار انجام شده گذاشته اند. تنها واکنش درخور و شایسته-ی ما به این رفتار ددمنشانه-ی حکومتِ اسلامی که زبانی بجز زبان زور نمیداند، میتواند نغش کلیدی در رویدادهایِ روزهایِ آینده داشته باشد که آیا کودتاچیان به کشتار زندانیان ادامه خواهند داد و یا از ادمه-یِ اینکار ددمنشانه خودداری خواهند کرد؟ بیگمان همکنون میلیون ها تن از هوادارن جنبش سبزها با شنیدن این گزارش ناگوار، آنچنان آشفته شده اند که نمی توانند به سادگی درستی این گزارش را باور کنند. دوستان گرامی، درستی و راستین بودن این گزارش را ما زمانی میتوانیم دریابیم، که بتوانیم بپذیریم که ما در جنگ با یک دُشمن انیرانی و بیگانه پرست، رو در روی هَستیم، دُشمنی که کشور ما را برای سه دهه است به چَنگِ خود در آورده است، مردم ایران را برده هایِ جنگی و سرمایه هایِ این کشور را پَروه هایِ (غنیمت هایِ) جَنگی خود میانگارد.
ایرانیان میهن پرست، کرامندی (اهمیت) و وَرجاوندی (تقدس) این مبارزه زمانی آشکار میشود که ما بپذیریم که این جنگی که همکنون در پیش است، ادمه-یِ آن جنگِ رهایی بخشی است که بابک خرمدین با ایستادگی دلاورانه اش در برابر خلیفه عباسی المعتصم بالله آغازید و با کُرپانی کردن (قربانی کردن) خودش آیین ایستادگی ِجوانمردانه در برابر دُشمنان ایران را به ما آموخت. از امروز همه-یِ نیروهایِ سرکوبگری که در پیشکاریِ (خدمت) کودتاچیان مُزدوری میکنند، از پاسداران اهریمن گرفته تا مُزدوران بسیجی و لباس شخصی ها باید که بدانند که هر بامداد که از خانه بیرون میآیند مُرده پوش (کفن) خود را فراموش نکنند، که وجود و هَستی ِخواری بار (نکبت بار) آنها در خیابان ها از چشم بینایِ جَنگجویان، سربازان و شکارچیان سبز پنهان نخواهد ماند. در راه آزاد سازی این کشور اهورایی از دست سپاه اهریمن و برایِ بازگرداندن شناسه-یِ پُرشکوه ایرانی بودنمان، سربلندی و آزَرمش (احترام) به مردم ایران، جان ما سربازان جنبش سبزها کمترین ارمغانی است که میتوانیم آن را پیشکش این کشور کنیم.
یا مرگ یا آزادی
پاینده ایران


۱۳۸۸ بهمن ۶, سه‌شنبه

پیش به سوی سازماندهی جَنبش سبزهایِ گیتیگرا (سکولار)


خشایار رخسانی

چکیده:


سبزجامگانی که خواهان نهادینه شدن یک ساختار مردمسالار بر پایه-ی جدایی دین از دولت هَستند، باید که جدایی مهدی کروبی و میرحسین موسوی از بدنه-یِ جنبش را به شُگون (فال) نیک بگیرند و برایِ ادامه-یِ راه جنبش سبزها، خودشان را سازماندهی کنند. برای این سازماندهی پنجاه تن از سبزهایِ سکولار با بیرون دادن یک آگاهینامه، که کمینه ای از خواست های دمکراتیکِ جُنبش را بازتاب میدهدَ، گام نُخست را برداشته اند.


سرآغاز

سبزجامگان و آزادیخواهان! جُنبش سبزها اگر چه در هشت ماه پیش با پرسش «رای من کجاست» آغازید، ولی بر هیچکس پنهان نیست، که جنبش سبزها از همان روزهای نخست خواستار بجاآروده شدن آرزوهایِ روی هم انباشته شده و پاسخ داده نشده-یِ مردم ایران در سه دهه پیش بود، آرزوهایی همچون نهادینه شدن یک ساختار مردمسالار در کشور، برپایه-یِ جدایی دین از دولت. در هشت ماه گذشته شیخ مهدی کروبی و مهندس میرحسین موسوی یار و همراه جنبش بودند، با آنکه آنها بویژه موسوی بگونه-یِ روشن از مرزبندی های خودش با بدنه-یِ جنبش سخن گفته بود که بر پایه-یِ آن او خواهان همین «جمهوری اسلامی نه یک کلمه کمتر و نه یک کلمه بیشتر» بود، ولی از آنجا که کروبی و موسوی همچون بدنه-یِ جنبش از راهبُرد انبازی (استراتژی مشترکی) پیروی میکردند که همانا سرنگونی دولت کودتا و پایین کشیدن خامنه ای از تخت خلافت بود، بدنه-ی جنبش خودش را با آنها در یک همایه (ائتلاف) نانوشته همبسته کرد. ولی همکنون پس از هشت ماه همکاری ، زمزمه هایِ جدایی شنیده میشوند. همانگونه که میدانید میرحسین موسوی در آگاهینامه 17 خود و مهدی کروبی امروز دولت کودتا را پذیرفتند. آنها با این ودایش (تصمیم) سرنوشت خودشان را در جنبش و دیدگاهشان را در باره-یِ آن روشن کردند. کروبی و موسوی سزاواری کار خود را در این یافتند که با پذیرفتن دولت احمدی نژاد از جنبش جدا شوند. با آنکه ما از کنارگیری مهدی کروبی و میرحسین موسوی از بدنه-ی ِجنبش سبزها، افسوس میخوریم، ولی کمک هایِ آنها به جنبش را فراموش نمی کنیم، که جنبش سبزها تنها در پناه گوشه-یِ اََرمَندی (امنی) یا حیاط خلوتی که این بزرگواران توانسته بودند فراهم آورند، توانست زنده بماند و بُرنا شود. اکنون زمان آن فرارسیده است تا نیروهای سبز گیتیگرا (سکولار) این دگرگونی در جنبش را غنیمت بشمارند و برای ادامه-یِ راه جنبش به سازماندهی خود روی بیاورند تا بتوانند در آینده-یِ نزدیک از میان این سازماندهی یک ستادِ رهبری را برایِ جنبش برپا سازند. در پیوند با این هدف، در روزهایِ پیش، بیش از پنجاه تن از فرهیختگان و کُنشگران سیاسی گیتیگرا (سکولار) و هوادار جنبش سبزها برای سازماندهی نیروهای سکولار ِدرون جنبش، آگاهینامه ای را بیرون دادند که در آن کمینه ای از خواست هایِ دمکراتیک جنبش سبزها بازتاب داده شده اند. با این پیام از همه-ی نیروهایِ گیتیگرا و هواداران جنبش سبزها درخواست میشود که برای سازماندهی خود و توانمند کردن جنبش از وبگاهی که با همین هدف گشوده شده است، بازدید کنند و با دَستَیندن (امضا کردن) آگاهینامه-ی سبزهایِ سکولار، از جنبش سبزهایِ سکولار پشتیبانی کنند و با دیدگاه ها و اندیشه های نوی خود این جنش را پُرمایه سازند
http://www.seculargreens.com/

۱۳۸۸ بهمن ۴, یکشنبه

این چه چیستانی است که امروزه لبنانی ها رازدار تر و خودی تر از نیروهایِ سرکوبگر بومی شده اند ؟


حزب الله لبنان در ازای چه اینگونه سرکوب می کند ؟

در همین مجال برایتان از باشندگی گُماشته هایِ حزب الله لبنان و دست کم از سه هموند سرشناس آنها حسین منیف اشمر و ابو ناصر و نواف نصار که نامیده به ابو محمد است، گفته ام . به نگر من و بسیاری دیگر از پیگیر کنندکان این ماجرا، این سه تن، تکه هایی از کوه یخی هستند که اکنون نمایان شده اند و این ماجرا باید از سوی همه-یِ میهن پرستان و دوست داران فَرهود (حقیقت) پیگیری شود.
ماجرا گرچه از سوی دفتر حزب الله لبنان در تهران پذیرفته نشده است، موشکافانه ( دقیقا) جاییکه دست کم تا ماه پیش حسین اشمر در آنجا کارتاری (فعالیت) می نموده است، ولی این رخداد روشن تر از آن است که با نادرست خواندن آن پرده پوشی شود. تا چندی پیش در وبگاه «مقاومه» که وبگاه رَستادیِ (رسمی) حزب الله لبنان می باشد در سمت راست آن پیوندی وجود داشت که ویژه-یِ علی منیف اشمر که به قمرالستشهادیون (ماه خودکشی کنندگان) نامور (معروف) است، وجود داشت، در میان آن فرتورها (عکس ها)، فرتوری بود که خانواده اشمر، با همین حسین در دیداری خودویژه (خصوصی) در کنارعلی خامنه ای نشسته بودند و مورد ستایش ایشان قرار می گرفتند که اکنون آن نماگاه (صفحه) نیست !( آیا کسی میتواند پیوند آنرا در گوگل پیدا کند ؟) ولی فرتورِ باشندگی (حضور) او در مراسم سوگواری عماد مغنیه از فرماندهان ارشد حزب الله لبنان در بیروت، موجود است که در زیر می بینید.

فرتور شماره 1
عکس زیر را نیز همه-یِ ما دیده ایم و اکنون اگر با ژَرفنگری بیشتری نگاه کنیم می بینیم که این چهار تن همین افراد نامور مورد نگر می باشند ، ولی کسیکه در سمت چپ او نیز در همه هنگام در کنار این دو تن ایستاده است، او کیست ؟
فرتور شماره 2
چهارمین تن اگر چه ایرانی است و نامش " کریم بوغانی " است اهل آمل و بزرگ شده روستای دینان است، وی هموند نیروی قدس سپاه پاسداران است و در یگان 9000 نیروی قدس کارتاری میکند (فعالیت می کند)، به فرتورهای (عکس های) دیگر وی نیز نگاه کنید وی همواره یا در کنار این سه لبنانی است و یا سرگرمِ فراهم آوردن فیلم و فرتور است.
فرتور شماره 3
جایگاهِ کار نامبرده به چم (یعنی) «یگانِ 9000» نیروی قدس پیشتر به آرش (یعنی) تا هشت سال پیش خویشکاریش (وظیفه اش) چیز دیگری بود و اکنون خویشکاری آن (مسئولیت آن) واکنش تُند و ضد خرابکاری برای برپایی آرامش درون شهری است . ستاد این یگان در جایگاه زیر است :
تهران – خیابان ولیعصر – نبش ساختمان ایرنا کوچه مجلسی شماره 8 – با تابلوی : موسسه فرهنگی همت .
اکنون روشن است که خویشکاری (مسئولیت) برخورد راسته (مستقیم) با مهندس موسوی بر دوش این یگان و سپاه پاسداران است چرا که در فرتورهایِ (عکس های) فروگیری (تسخیر) و پلمپ شدن ستاد مهندس موسوی در قیطیره، ما این سه تن را می بینیم، در همه-یِ پَتکارش ها (اعتراضات) و گردهمایی ها که مهندس موسوی باشنده بوده است، این چهار تن را می بینیم ، همچنین در فرتور هایِ زیر .
فرتور شماره 4، 5 و 6

اکنون از همه جویندگان فرهود (حقیقت) می خواهم که این نهاده (موضوع) را ردگیری کنند همانگونه که در فرتورها (عکس ها) تماشا میکنید، اینها آراسته به جنگ ابزار گرم و هتا به بیسیم هم می باشند؛ پس اگر بگوییم که آنها بگونه-یِ خودسر و از سر «عرق و غیرت» دینی اینکار را می کنند، بیشتر جوک هست ، من هتا پا را فراتر از این میگذارم و می گویم همه این گفته ها دروغ هست و لبنانی بودن اینها هم ساخته و پرداخته اندیشه-یِ من هست؛ پس این چهار تن کیستند ؟ شناسه هایِ (مشخصات) اینها چیست ؟ چرا سازمان «صدا و سیمای» حکومت اسلامی که به هر «دروغ و بدنامی» ایکه از سوی آزادیخواهان به نیروهایِ اراذل و اوباش اسلامی وارد میشود، واکنش نشان میدهد و در برنامه هایِ گوناگونش به «روشن کردن» آنها می پردازد، ولی این سه تن را در برنامه هایِ «روشنگرانه اش» نمی آورد تا همانند بلبل پارسی گفتگو کنند و نشان دهند که ایرانی هستند و روشن شود که ما دروغ میگوییم ؟ پس پرسش بُنیادین اینجاست: به عرب یا انیرانی بودنشان هرگز کاری نداریم اینها کیستند ؟ مگر دادستان وقت تهران آقای سعید مرتضوی به آگاهی همگانی نرساندند که تازش به ستادِ مهندس موسوی در روز گُزیدمان (انتخابات) کار نیروهایِ خودسر و ناشناخته بوده است ؟ چه فَرنود (دلیل) اُستوان تر (محکم تر) و گویاتر از این که این چهار تن هم در فروگیری (تسخیر) ستادِ موسوی هُماسیده اند (شرکت داشته اند)، و هم در زخمی کردن و آسیب زدن ِددمنشانه به مردم پرداخته اند؟ این سه تن در روز قدس نیز به خشونت دامن زدند و هم در روز عاشورا با شلیک راسته (مستقیم) با جنگ ابزار کلت، مردم را در پل کالج نشانه رفته اند. اینها کیستند ؟ و براستی این چه کرانه-یِ اَرمَندی (حاشیه امنی) است که این روزها گرداگرد این ناکسان را فراگرفته است؟ به سرنویس بُنیادین (اصلی) این نوشتار برمیگردیم "حزب الله لبنان در ازای چه اینگونه خوش رقصی می کند ؟ " چرا باوجود بسیج و سپاه و اطلاعات و بگفته-یِ «حضرات» انبوه میلیونی دلبستگان و آشغان (عاشقان) و جان برکفانِ ولایت، کودتاچیان واکنش ِتند و سرکوب سازمانی را به نیروهایِ انیرانی واگذار کرده اند ؟ این چه چیستانی است که امروزه لبنانی ها رازدار تر و خودی تر از نیروهایِ سرکوبگر بومی شده اند ؟ پرشش این است.

۱۳۸۸ دی ۲۹, سه‌شنبه

راهکاری برای پیشگیری از آسیب های جانی زلزله در ایران


خشایار رخسانی


ایرانیان میهن پرست! زلزله-یِ خانمان برانداری که در هاییتی جان نزدیک به 200 هزار تن از شهروندان این کشور را گرفت یک رویدادِ دردآور و غم انگیزی ست که هر روز میتواند در ایران پیش بیاید. با چشم بستن بر این راستینگی (واقعیت) نخواهیم توانست از رویدادِ زلزله در ایران پیشگیری کنیم، ولی میتوانیم با فَرآهم آوری و آماده سازیِ شهرها برای رو در روی شدن با این پیشآمد، از شمار بالایِ مرگ و میر هایِ گمانپذیر بکاهیم. در اینجا، نُخست انجام اینکار از خویشکاری هایِ (وظیفه-ی هایِ) مَهَند (مهم) حکومت اسلامی است که با خانه و شهر سازی هایِ نوین که برپایه-یِ بُنپایه های کارشناسانه برنامه ریزی و ساخته شده اند، جان شهروندان ایران را در برابر این رویدادِ مرگبار اَرمَند (ایمن) و آسوده نگهبدارد. ولی همانگونه که همه میدانند، امید بستن به این حکومتِ ستمکار ِانیرانی و پادایرانی (ضد ایرانی) که با مردم ایران بیگانه است، امیدی بیهوده میباشد که بخواهد برایِ مردم در راستای بهبود زندگی آنها و پاسداشت آنها در برابر زلزله، در خانه سازی سرمایه گذاری کند. به زبان دیگر سوای هزاران میلیارد دلاری که که این حکومتِ پادایرانی (ضد ایرانی) و واپسگرا در سه دهه فرمانروایی ننگینش با سرمایه گذاری در برنامه هایِ تروریستی به مردم ایران آسیب زده است، هر دم از اَستی (وجود) گُجسته-ی این چنین حکومتی در ایران برابر خواهد بود با شایش (احتمال) روی دادن آزَرَنگی (مصیبتی) طبیعی، همچون زلزله-یِ هاییتی که در برابر آن مردم ایران بی پَناه و بی دفاع خواهند بود. با رویکرد (توجه) به اینکه بیشتر شهرهای ایران از بهر ناشایندگی (بی لیاقتی) سه دهه حکومت اسلامی از هیچ ایستادگی ای در برابر زلزله هایِ بالایِ 6 ریشتر برخوردار نیستند، و برپایه-یِ اَنگارش (تخمین) کارشناسان زلزله، یک زلزله-ی 6 ریشتری در شهر تهران میتواند بیش از 70 درسدِ شهر را با خاک یکسان و بیش از پنج میلیون شهروندِ تهرانی را کُرپانی (قربانی) کند. برای رهایی و پیشگیری از اینچنین آزَرَنگ هایی (مصیبت هایی) هیچ راهی بجز ساختن خانه هایی که در برابر زلزله ایستادگی میکنند، نیست، و اینکار مَهَند (مهم) تنها از دستِ یک دولتِ میهنی برمیآید که کارمَندَکِ (خدمتگزار) مردم باشد و سرمایه هایِ این کشور را در راه آسایش این مردم بکاربگیرد. از آنجا که حکومت اسلامی برتری را در این میداند که برایِ پایندان کردن (تضمین کردن) ماندگاری ننگینش، میلیاردها دلار سرمایه هایِ نفتی این کشور را هزینه-ی بازسازی لبنان و فلسطین و تروریست های لبنانی و فلسطینی کند تا با فربه کردن این تروریست ها، آنها را بجان مردم ایران بیاندازد، برایِ پایان دادن به این نِهِشت (وضعیت) پُر از پَژمَرگ (خطر)، هیچ راهی بجز سرنگونی حکومت اسلامی نمی ماند. زیر که هر دم از هَستی نکبت بار این حکومت در ایران برابر خواهد بود با بی پناهی و بی دفاعی مردم ایران در برابر زلزله هایِ مرگبار.

۱۳۸۸ دی ۲۷, یکشنبه

اعتصاب هایِ سراسری شیشه-ی زندگی دولتِ کودتا


برگرفته از:
نشریه کار، ارگان سازمان فدائیان (اقلیت)


پیشگفتار:


پس از هفت ماه مبارزه-یِ پیوسته-یِ خیابانی با دولت کودتا، برای پذیراندن خواستهایِ جَنبش سبزجامگان به آن، همکنون برایِ همه هواداران جنبش روشن است که تا هنگامیکه این رژیم درآمدهایِ نیازین برایِ ادامه-ی هَستی ننگینش را از راه فروش نفت بدست میآورد، راهپیمایی ها و گردهمایی های پَتکارشی (اعترضی) در خیابان ها نمیتوانند برایِ سرنگونی دولت کودتا کارساز باشند. پس بهترین راهکار برای سرنگونی رژیم کودتا، بریدن بندِ نافِ آن از درآمدهایِ نفتی و خواباندن چرخ ترازداری (اقتصاد) رژیم از راه سازمان دادن به ایستکاری هایِ (اعتصاب هایِ) سراسری میباشد. ولی سازماندهی ایستکاری ها با دُشواری هایی گره خورده اند که به دو نمونه از آنها در پایین نمار میشود:1. فراهم آوردن تَبَنگ هایِ ایستکاری (صندوق های اعتصاب) برایِ پرداختِ هزینه زندگی کارگرانی که به شَوَندِ ایستکاری ها درآمدِ زندگی خود را از دست میدهند.2. حکومت اسلامی برای درهم شکستن ایستکاری ها از هیچ دات شکنی (قانون شکنی) خودداری نخواهد کرد که از بیرون راندن کارگرانی که به ایستکاری پیوسته اند و بیکار کردن آنها آغاز میشود و تا آسیب زدن هایِ فیزیکی به آنها، دستگیری و یا کُشتار کارگران ادامه پیدا میکند.در پیوند با نهاده-ی (مورد) نُخست: میلیون ها تن از هواداران جنبش سبزها در برونمرز میتوانند پُشتیبان بُزرگی در گردآوریِ کمک هایِ پولی برای همرزمان شان و کارگرانی که دست از کار کشیده اند، در درون کشور باشند. یکی از گرفتاری هایی که در اینجا پیش میاید بُرینش (قطع) داد و ستدِ بانک هایِ جهانی با بانک ملی ایران در چهار چوب آروایش هایی (تحریم هایی) است که همکنون به حکومت اسلامی وَرزیده میشود. این دشواری را میشود به کمک کشورهای اروپایی گشود. ولی گرفتاری دیگر، خودِ حکومت اسلامی است که میتواند شماره بانکی و دارایی هایِ تَبَنگِ ایستکاری (صندوق اعتصاب) را به سود خودش بازخواست کند (مصادره کند). به هر روی با آنکه سازماندهی ایستکاری ها آسان نیست، ولی از آنجا که پیروزی جنبش و سرنگونی دولت کودتا به کامگاری این برنامه بستگی دارد، گُشایش این چیستان باید که یکی از مَهَندترین فَراتُمی هایِ (مهم ترین اولویت هایِ) جُنبش سبزها و خویشکاری (وظیفه) تک به تک هواداران آن باشد.


چیکده:


اگر قرار باشد کارگران ایران در ابعاد وسیع و گسترده به اعتصاب و اعتصابات دراز مدت روی آورند، و اگر قرار باشد کارگران در ابعاد سراسری دست به اعتصاب بزنند، آنان قطعاً باید از یک پشتوانه ی قوی مالی مورد اعتماد خود نیز برخوردار باشند. بسیار شنیده و گفته میشود که سرنوشت جنبش انقلابی کنونی و پیروزی آن، در گرو ورود کارگران به صحنه است. بسیار شنیده و گفته میشود که با اعتصابات کارگری و اعتصاب عمومی سیاسی سراسری رژیم جمهوری اسلامی به کلی فلج میشود، اما متأسفانه کسی به این موضوع نمیپردازد کارگری که هیچ اندوختهای ندارد، کارگری که زندگی و ادامه حیات خود و خانوادهاش، به فروش نیروی کار و دستمزدی که در ازای آن دریافت میکند، وابسته است، و اگر دست به اعتصاب بزند، دستمزدش قطع میشود، نیازهای حیاتی خود و خانوادهاش را چگونه باید تأمین کند؟
سرآغاز:
کارگران و جنبش کارگری ایران از یک منبع مالی قوی مورد اعتماد خویش محروماند و همین محرومیت و کمبود اساسی نیز تاکنون لطمات جبران ناپذیری بر مبارزات کارگری وارد ساخته و یکی از موانع عمده پیشرفت جنبش کارگری بوده است. تامین منابع مالی اعتصاب و ایجاد صندوقهای کمک و همیاری و صندوق اعتصاب، از نیازهای مبرم جنبش کارگریست که شرایط کنونی جامعه و چشمانداز تحولات آتی آن، این نیاز و مبرمیت را صد چندان کرده است.جامعه سرمایهداری، هر کارفرما و سرمایهداری، تنها در فکر سود و افزایش سود خویش است. کارفرما و کل طبقه سرمایهدار پیوسته نقشه میکشد که از چه راههایی، طبقه کارگر را بیشتر استثمار کند. تولیداتش را با هزینهی تمام شده کمتری سازماندهی کند، مبلغ کمتری به عنوان دستمزد به کارگر بپردازد و بخش هرچه بیشتری از ارزش اضافهای که کارگر ایجاد میکند، به خود اختصاص دهد.کارگر نیز تلاش میکند دستمزد بیشتری دریافت کند تا برای خود و خانودهاش، غذا، پوشاک و مسکن بهتری تهیه نماید. از اینرو علیه کارفرما و کل طبقه سرمایهداربه مبارزه برمیخیزد. این درگیری و مبارزه ی کارگر با سرمایهدار، یک درگیری و مبارزهی رایجیست که از دیرباز و از آغاز شکلگیری نظام سرمایهداری وجود داشته است و مادام که این نظام هنوز برنیفتاده است، وجود خواهد داشت. کارگر، برای زنده ماندن، برای بهبود شرایط زندگی، برای افزایش دستمزد و احقاق حقوق خویش، از روشها و تاکتیکهای مبارزاتی مختلفی استفاده میکند و در جریان رشد و تکامل نظام سرمایهداری، به مبارزهی دستهجمعی و برجستهترین شکل آن اعتصاب روی میآورد. حیات سرمایه، به تولید ارزش اضافه و انباشت سرمایه وابسته است. اگر چرخ تولید از کار بیفتد، اگر تولیدی در کار نباشد، ارزش اضافه و سودی نیز در کار نخواهد بود. بدون تولید و ایجاد ارزش اضافه، گردش کار سرمایه دچار اخلال میشود و این را هر سرمایهداری نیز میداند. از همین روست که سرمایهدار، شدیدا از اعتصاب میترسد و مدام مراقب است که چرخ تولید از کار نیفتد.اعتصاب و خواباندن چرخ تولید اما، مهمترین ابزاریست که طبقه کارگر میتواند برای قبولاندن مطالبات خود بر کارفرما و طبقه سرمایهدار، از آن استفاده نماید. اعتصاب مهمترین سلاح طبقه کارگر است در مبارزه علیه طبقه سرمایهدار. نه فقط از اینرو که کارگر با اعتصاب دستهجمعی میتواند مطالبه خود را بر کارفرما بقبولاند، بلکه همچنین از این بابت که اعتصاب، چشم کارگر را نیز باز میکند و موجب ارتقا آگاهی سیاسی وی میشود. در جریان اعتصاب است که کارگران، نسبت به سرمایهداران به عنوان یک طبقه شناخت پیدا میکنند و به ماهیت دولت پی میبرند. در مدرسه اعتصاباست که کارگران به نیروی اتحاد خویش پی میبرند و میآموزند که به مبارزه کل کارگران به عنوان یک طبقه، علیه تمام کارفرمایان و کارخانهداران و بر علیه حکومت آنها بیاندیشند. هر اعتصابی، این مطلب را که دولت دشمن کارگر است و طبقه کارگر باید خود را برای مبارزه علیه دولت و به زیر کشیدن تمام نظم سرمایه، آماده سازد، تقویت میکند. بنابر این تاکتیک اعتصاب و خواباندن چرخ تولید، نه فقط از لحاظ تاثیر بلا انکار آن در قبولاندن مطالبات کارگران برسرمایه داران، بلکه همچنین ازلحاظ تأثیرات آن بررشد درجه آگاهی طبقاتی درصفوف کارگران نیز، از مهمترین تاکتیکهای مبارزاتی طبقه کارگر علیه طبقه سرمایهدار است. بیهوده نیست که گفتهاند “پشت هر اعتصاب، اژدهای انقلاب خوابیده است”! بنابر این بیدلیل نیست که سرمایهداران و دولت حامی آنها از اعتصاب کارگران میترسند و سعی میکنند به هر شکل ممکن در کارِ اعتصاب، اخلال ایجاد کنند و مانع اعتصاب شوند و اگر اعتصابی برپا میشود، برای آنکه هرچه زودتر پایان بگیرد، به هر کاری دست میزنند. هرگز دیده و شنیده نشده است که سرمایهدار، از روی میل و بهطور داوطلبانه، چیزی به کارگر بدهد و فرضا دستمزد کارگر را افزایش دهد. اما وقتی که کارگران یک کارخانه، بهطور یکپارچه دست به اعتصاب میزنند و تولید را میخوابانند، آنان از این طریق، دریچه ی سود را موقتا به روی سرمایهدار میبندند. سرمایهدار برای باز شدن این دریچه، برای جلوگیری از ضرر بیشتر و برای از سرگیری تولید، به اجبار به خواست کارگران تن میدهد و مطالبات آنان را میپذیرد. صاحبان سایر کارخانهها و دولت حامی آنها نیز ترجیح میدهند که هرچه زودتر و پیش از آنکه اعتصاب به سایر کارخانهها و بخشها تسری یابد، فریاد اعتراض و اعتصاب خاموش گردد که این نیز در نتیجه بخش بودن اعتصاب و پذیرش مطالبات کارگران موثر میافتد.اما مسئله، همواره به این سادگی و سرراستی روالی که از مبارزه و اعتصاب کارگری بهدست داده شد، نیست. استفاده از سلاح اعتصاب علیه طبقه سرمایهدار، تاکتیک بسیار موثر و مهمیست که برخاسته از شرایط کار و در دسترس کارگر است. اما سازماندهی اعتصاب و خواباندن چرخ تولید، به معنای پیروزی اعتصاب نیست. تلاش سرمایهدار برای مقابله با اعتصاب و مبارزه متشکل کارگران، فقط به این خلاصه نمیشود که با هزار و یک نیرنگ و تهدید و فشار، سعی میکند مانع اعتصاب و خواباندن چرخ تولید شود، بلکه حتا زمانی که اعتصاب درمیگیرد نیز با تمام قوا سعی میکند اعتصاب را به شکست بکشاند. نباید فراموش کرد که هر اعتصابی، مترادف با محرومیتهای متعددی برای کارگران است. محرومیتها، محدودیتها و فشارهایی که به قول انگلس فقط با بدبختیهای دوران جنگ قابل مقایسه است. گرسنگی وحشتناک خانواده کارگران، از دست دادن دستمزد، بازداشت و زندان و تبعید نمایندگان ورهبران اعتصاب و عواقب دیگر نظیر اینها.در ایران استبدادزدهی تحت حاکمیت جمهوری اسلامی و در سایهی امنیتی که رژیم برای استثمار خشن کارگران فراهم ساخته، سرمایه، حد و مرزی در استثمار کارگران و تحمیل بیحقوقی بر آنها نمیشناسد. در جمهوری اسلامی که کارگران از ابتدائیترین حقوق دمکراتیک خود از جمله حق اعتصاب و تشکل محروماند و دستمزدهای کارگران به طرز وحشتناکی پائین است،هر کارگر اعتصابی با مشکلات و عواقب عدیدهای روبرو خواهد شد. در جمهوری اسلامی دستمزدی که به کارگر داده میشود، کفاف هزینه زندگی را نمیدهد. دستمزدهای کارگری حتا به یک سوم خط فقر هم نمیرسد و از آن پائینتر است. کارگر و اعضای خانواده وی در فقر دائمی به سر میبرند. با این وجود، ادامهی حیات و زندگی کارگر و اعضای خانواده او به همین دستمزدهای ناچیز وابسته است. اعتصاب، یعنی قطع دستمزد و بدون دستمزد، هیولای گرسنگی، کارگر و اعضای خانواده وی را از پای درمیآورد و داغان میکند. هر اعتصاب، بهویژه اگر بخواهد به درازا بکشد، عواقب وحشتناک و فشارهای متعدد اقتصادی و معیشتی برای کارگر و اعضای خانوادهاش در پی خواهد داشت. این مساله از روز هم روشنتر است که کارگری که دستمزدش زیر خط فقر است و برای هزینههای زندگی اش کفایت نمیکند، هیچگونه پسانداز و اندوختهای ندارد که در زمان اعتصاب از آن طریق نیازهایش را تامین کند و حتا در موارد استثنایی چنانچه اندک اندوختهای هم داشته باشد، این اندوخته ناچیز نیز مانند دانهی برفیست که در برابر تابش آفتاب به فوریت ذوب میشود.علاوه بر این، هر اعتصاب در تحت حاکمیت جمهوری اسلامی، بازداشت، زندان، اخراج و بیکاری شماری از کارگران را نیز در پی دارد. رهبران اعتصاب و فعالان کارگری دستگیر میشوند و به زندان و زیر شکنجه میروند، سازمانها و نهادهای اطلاعاتی و جاسوسی رژیم، این افراد و خانواده آنها را تحت شدیدترین محدودیتها و فشارهای اقتصادی و معیشتی و نیز بیرحمانهترین فشارهای جسمی و روحی قرار میدهند، فقر و گرسنگی هولناکی را بر خانوادهها تحمیل میکنند و آنها را در معرض تباهی و از هم پاشی قرار میدهند!سؤال این است که کارگری که با این همه محدودیتهای گوناگون دست به گریبان است، چگونه میتواند دست به اعتصاب بزند و به پیروزی آن امیدوار باشد؟ کارگری که به خاطر اعتصاب و سازماندهی اعتصاب و مانند آن، اخراج میشود، کارگری که به زندان میافتد و از کار بیکار میشود و کارگری که اعتصاب کرده است و دستمزدش را نگرفته است، این کارگر چگونه باید شکم خود و اعضاء خانودهاش را سیر کند؟ چگونه میتواند به اعتصاب ادامه دهد؟کارگر اعتصابی، اگر نخواهد اعتصاب را بشکند و به شرایط خفتبار کارفرما تن دهد، و اگر بخواهد به اعتصاب تا پیروزی آن ادامه دهد، روشن است که باید نیازهای روزانه خود و خانوادهاش تامین شود. سرمایهدار که شرایط زندگی و فقر و نداری کارگر را میداند، چند روز در برابر اعتصاب مقاومت میکند، برای آنکه امتیازی به کارگران ندهد، ضرر خواباندن تولید را موقتا تحمل میکند تا کارگران را به تسلیم، و اعتصاب را به شکست بکشاند. سرمایهدار با مقاومت در برابر اعتصاب، ضرر چند روز توقفِ تولید را آگاهانه میپذیرد اما برای آنکه به کارگران بگوید، اعتصاب آنها بیفایده است، در برابر اعتصاب تسلیم نمیشود. سرمایهدار میداند که کارگران اعتصابی یا باید از گرسنگی بمیرند و یا به اعتصاب پایان دهند.اعتصاب مهمترین سلاح طبقه کارگر است در مبارزه علیه طبقه سرمایهدار، این درست، اما سازماندهی اعتصاب و آغاز اعتصاب یک چیز است و توانایی ادامهی اعتصاب برای عقب راندن سرمایهدار و پیروزی اعتصاب، چیز دیگر! این جاست که ملزومات اعتصاب و ادامه اعتصاب و فراهم ساختن آن چنان امکاناتی که پیروزی اعتصاب را تضمین کند، باید ذهن هر کارگر آگاه و فعال کارگری و ذهن هر نیروی چپ و کمونیستی را که از منافع طبقه کارگر دفاع میکند، به خود مشغول سازد و برای آن چارهای بیاندیشد. اگر اعتصابها بخواهند موفقیتآمیز باشند، باید یک منبع مالی قوی مورد اعتماد کارگران، یک صندوق اعتصاب وجود داشته باشد که نیازهای مالی کارگران در طول اعتصاب را تامین کند.کارگران و جنبش کارگری ایران از یک منبع مالی قوی مورد اعتماد خویش محروماند و همین محرومیت و کمبود اساسی نیز تاکنون لطمات جبران ناپذیری بر مبارزات کارگری وارد ساخته و یکی از موانع عمده پیشرفت جنبش کارگری بوده است. تامین منابع مالی اعتصاب و ایجاد صندوقهای کمک و همیاری و صندوق اعتصاب، از نیازهای مبرم جنبش کارگریست که شرایط کنونی جامعه و چشمانداز تحولات آتی آن، این نیاز و مبرمیت را صد چندان کرده است.در کشورهای پیشرفته سرمایهداری که طبقه کارگر در طی مبارزات طولانی خویش، حداقلهایی را در زمینهی آزادیهای سیاسی از قبیل حق اعتصاب و ایجاد تشکل به کف آورده و اتحادیههای کارگری و سندیکاها و فعالیت آنها، به رسمیت شناخته شده است، ایجاد صندوقهای مالی و صندوق اعتصاب، امر دشواری نیست و مشکلات و محدودیتهای کارگران این کشورها در این زمینه بههیچوجه با کارگران ایران و کشورهای سرمایهداری استبدادزده مشابه آن، قابل مقایسه نیست. در این کشورها، اتحادیههای کارگری، از محل پرداخت حق عضویت اعضای خود، دست به ایجاد صندوق اعتصاب زدهاند و مبالغ قابل توجهی نیز در این صندوقها اندوختهاند و هر زمانی که اتحادیه اعتصابی را فراخوان میدهد، دستمزد کارگران در روزهای اعتصاب نیز از همین صندوق پرداخت میشود. البته در مواردی که اعتصاب کارگران مورد تائید و توافق اتحادیه نباشد، اگر چه دستمزد کارگران در زمان اعتصاب قطع میشود، اما دولت موظف است به خانوادههای کارگران اعتصابی مبلغی در حد حقوق بیکاری پرداخت نماید. حتا در مواردی حادتر که مسئله به اخراج و بیکاری کارگر بیانجامد، باز کارگر از حق بیمه بیکاری برخوردار است و در نهایت و در بدترین حالت، دولت موظف است هزینهی زندگی این کارگر و اعضای خانوادهاش را در حداقل آن که همان حقوق بیکاری باشد، تامین کند.هرچند در این کشورها نیز سرمایهداران میتوانند در هنگام بحران و یا در شرایط خاص دیگری که تعطیلی کارخانه را به سود خود تشخیص دهند، عامدانه ایجاد اعتصاب کنند و از این طریق وجوه جمعآوری شده در صندوق ذخیره مالی یا صندوق اعتصاب کارگران را کاهش دهند و یا به صفر برسانند،- موضوعی که نشان میدهد کارگران تحت هیچ شرایطی نمیتوانند و نباید مبارزهی خود را به اعتصاب و اجتماعات اعتصابی محدود سازند بلکه این مبارزه را باید تا به زیر کشیدن دولت و تمام نظم سرمایهداری تعمیم دهند- با این وجود، در اینگونه کشورها، کارگران اولا از حق اعتصاب و تشکل و امثال آن برخوردارند و ثانیا با ایجاد صندوقهای ذخیره مالی و صندوق اعتصاب، برای تامین نیازهای حیاتی خود و خانوادههایشان در روزهای اعتصاب چارهجویی کردهاند.در جمهوری اسلامی اما مسئله به کلی متفاوت است و همانطور که پیش از این نیز به آن اشاره شد، کارگران نه فقط از حق اعتصاب و تشکل و ابتدائیترین حقوق دمکراتیک خود محروماند، بلکه هر اقدام کارگر و هر ابتکار کارگری در این زمینه، به شدت مورد سرکوب قرار میگیرد. کارگران ایران، در زمان اعتصاب نیز از هر گونه پشتوانه مالی محروماند و قادر به تأمین نیازهای حیاتی خود و اعضای خانواده خود نیستند. هیچ کس و هیچ نهادی نیز در برابر کارگر اخراجی، کارگر زندانی و خانواده وی پاسخگو نیست. دولت جمهوری اسلامی، در این گونه موارد نیز نه فقط هزینه زندگی خانواده کارگر زندانی را تأمین نمیکند، بلکه در برابر تلاش و ابتکار عمل کارگران بدین منظور ، مانعتراشی نیز میکند و به تهدید و ارعاب و زندان علیه کارگران نیز متوسل میشود. در یک کلام، اعتصاب و کارگر اعتصابی هیچ تکیهگاهی برای ایستادن درازمدت در برابر کارفرما ندارد. این است آن شرایط واقعی که کارگران ایران در آن قرار گرفتهاند و ابتکار عمل فعالان سندیکای کارگران شرکت نیشکر هفتتپه، به ویژه علی نجاتی، کارگر آگاه و شجاع و رئیس هیئت مدیره این سندیکا برای جمعآوری کمک مالی از کارگران، برخاسته از شرایط واقعی مبارزه کارگران و مبتنی بر نیازهای واقعی جنبش کارگریست.این ابتکار عمل کارگری باید مورد حمایت و توجه عموم کارگران و فعالان کارگری و نیز نیروهای مدافع منافع طبقه کارگر قرار بگیرد. بر زمینه یک نیاز مبرم و واقعی است که فراخوان رئیس هیئت مدیره سندیکای کارگران هفتتپه، خطاب به کارگران به منظور جمعآوری کمک مالی برای خانوادههای کارگران زندانی هفتتپه، و اعلام یک شماره حساب بانکی بدین منظور، بلافاصله از سوی فعالان کارگری و جمعهایی از کارگران مورد استقبال قرار میگیرد. همبستگی طبقاتی در میان کارگران تقویت میشود. گروههایی از کارگران، به حمایت از کارگران هفتتپه برمیخیزند و ماهانه مبالغی را برای کمک به خانواده کارگران زندانی اختصاص میدهند. خود کارگران هفتتپه نیز آستینها را بالا میزنند و فعالانهتر از گذشته، دست به کار جمعآوری کمک مالی میشوند. این روند حمایت از کارگران زندانی و تقویت همبستگی کارگری، به رغم تمام فشارها، محدودیتها و موانعی که رژیم بر سر راه کارگران قرار داده است، همچنان ادامه دارد.برای جنبش کارگری، این مسئله حائز اهمیت بسیار زیادیست که خود کارگران در واحدها و بخشهای مختلف کارگری، ابتکار عمل را به دست گیرند، حمایت مالی کارگران و دیگر اقشار مردم زحمتکش را جلب کنند و بسته به شرایط، راههای عملی برای جمعآوری کمک مالی و ایجاد صندوقهای تعاونی و همیاری و صندوق اعتصاب را پیدا کنند. صندوقهای تعاونی و همیاری و صندوق اعتصاب را در هر بخش صنعتی و یا در هر کارخانه میتوان ایجاد کرد. بدیهیست که در هر گام این فعالیتها، باید شرایط مشخص را در نظر گرفت و تلاشهای خرابکارانه رژیم و امکان دستاندازی آن بر ماحصل این تلاشهارا خنثا ساخت.صندوق اعتصاب و جمعآوری کمک مالی و باز کردن شماره حساب بدین منظور، اگر چه از لحاظ “قانونی” ممنوع نیست، اما جمهوری اسلامی بنا به ماهیت ضد کارگری و ارتجاعیاش، همانگونه که تشکلهای کارگری و سندیکا را برنمیتابد، قطعاً بر سر راه اینگونه تلاشها نیز اخلال ایجاد میکند. دستگاههای امنیتی و اطلاعاتی رژیم، به بهانههای واهی میتوانند حساب صندوق و حساب سندیکار را مسدود و آن را بلوکه کنند و آنقدر وقیح و پررو هستند که پول کارگران را نیز ضبط و کارگرانی را که در ایجاد صندوق نقش داشتهاند، بازداشت و زندانی کنند. سرمایهداران و دولت حامی آن ها که از اعتصاب کارگران میترسند، ایجاد یک پشتوانه مالی و صندوق مالی کارگری را مطلقاً به زیان خویش میبینند. برای مقابله با ابتکار کارگران به هر عمل مذبوحانهای دست میزنند. اخلال و خرابکاری بر سر راه واریز کردن کمک مالی به شماره حساب بانکی اعلام شده از سوی رئیس هیئت مدیره سندیکای کارگران هفتتپه، و فشارهای متعددی که در همین رابطه بر کارگران و اعضای خانواده آنها، اعمال شده است، شاهد همین مدعاست.بدیهیست که در ایجاد این گونه صندوقها و جمعآوری کمک مالی نیز، کارگران با دست زدن به ابتکارات جدید، و با توجه به شرایط مشخص، قادرند تلاشهای مذبوحانه رژیم را خنثا سازند، اینگونه فعالیت ها را، تا حد امکان از چشم پلیس سیاسی رژیم مخفی سازند و راههایی پیدا کنند که رژیم نتواند مانع فعالیت کارگران برای تأمین نیازهای مالی اعتصاب گردد و یا بر موجودی صندوقهای مالی دستاندازی کند. تا هم اکنون نیز کارگران چه در دوران رژیم سلطنتی و چه در دوره جمهوری اسلامی، در این زمینه فعالیتهای مفیدی داشته و تجارب ارزندهای را نیز اندوختهاند. تلاش و ابتکار عمل کارگران برای ایجاد صندوقهای مالی و صندوق اعتصاب، حائز اهمیت جدی است. نه فقط از این جهت که با این تلاشها گام مؤثری در راستای تأمین نیازهای مالی کارگران و خانوادههای آنها در زمان اعتصاب برداشته میشود، بلکه همچنین از این جنبه که فعالیت و تلاش کارگران در این زمینه، تأثیرات ملموس و بلا انکاری بر تقویت اتحاد و همبستگی کارگران بر جای میگذارد نیز، بسیار مهم است. ابتکار عمل سندیکاری کارگران شرکت نیشکر هفتتپه و فراخوان مسئول این سندیکا، بازتاب یک نیاز حیاتی جنبش کارگری است که باید مورد توجه کارگران سایر کارخانهها و بخشهای کارگری قرار بگیرد.در اهمیت تلاش کارگران به منظور تأمین کمک مالی و ایجاد صندوقهای تعاونی و صندوق اعتصاب، چه به لحاظ تأمین نیازهای مالی اعتصاب و چه از لحاظ تأثیرات آن بر تقویت روحیه همبستگی و اتحاد در میان کارگران، کمترین تردیدی وجود ندارد. به رغم تأکید چند باره بر این موضوع، اما نباید این نکته را از نظر دور داشت که در تحت حاکمیت رژیم جمهوری اسلامی مادام که توازن قوا به طور قطعی به سود طبقه کارگر به هم نخورده است، تشکیل چنین صندوقهایی که هم بتواند کمکهای مالی قابل توجهی جمعآوری کند و هم آن را از معرض دستاندازی پلیس سیاسی و دولت ضد کارگری دور نگاه دارد، کار چندان سادهای نیست. مادام که چنین صندوقهایی اعضای قابل توجهی نداشته باشند و در مقیاس وسیع و علنی به جمعآوری کمکهای مالی نپردازند، اندوخته آنها نیز از حد معینی فراتر نخواهد رفت که برای تأمین نیازهای کارگران و خانوادههای آنها در اعتصابات دراز مدت و به ویژه در شرایط اعتلای بیشتر جنبش و چشمانداز گسترش اعتصابات کارگری، کافی نخواهد بود.اگر قرار باشد کارگران ایران در ابعاد وسیع و گسترده به اعتصاب و اعتصابات دراز مدت روی آورند، و اگر قرار باشد کارگران در ابعاد سراسری دست به اعتصاب بزنند، آنان قطعاً باید از یک پشتوانهی قوی مالی مورد اعتماد خود نیز برخوردار باشند. بسیار شنیده و گفته میشود که سرنوشت جنبش انقلابی کنونی و پیروزی آن، در گرو ورود کارگران به صحنه است. بسیار شنیده و گفته میشود که با اعتصابات کارگری و اعتصاب عمومی سیاسی سراسری رژیم جمهوری اسلامی به کلی فلج میشود، اما متأسفانه کسی به این موضوع نمیپردازد کارگری که هیچ اندوختهای ندارد، کارگری که زندگی و ادامه حیات خود و خانوادهاش، به فروش نیروی کار و دستمزدی که در ازای آن دریافت میکند، وابسته است، و اگر دست به اعتصاب بزند، دستمزدش قطع میشود، نیازهای حیاتی خود و خانوادهاش را چگونه باید تأمین کند؟روشن است که کارگران حتا بدون برخورداری ازصندوق همیاری و صندوق اعتصاب نیز دست ازمبارزه علیه کارفرما وطبقه سرمایه دارنمی شویند و در اشکال مختلف به این مبارزه ادامه می دهند وبه رغم همه مشکلات و محدویت هایی که طبقه حاکم برکارگران تحمیل نموده است، دست به اعتصاب نیز می زنند. هزارها و ده ها هزار اعتصاب کارگری درحیات جمهوری اسلامی نیز بیان گر همین واقعیت می باشد. بنابراین بحث بر سرِ درگرفتن اعتصاب نیست ، بلکه بحث برسرِتأمین شرایط تداوم اعتصاب و به زانودرآوردن سرمایه داراست.سازماندهی اعتصاب و دست زدن به اعتصاب یک چیز است، توان ادامه اعتصاب تا پیروزی آن، چیز دیگر! بدون ایجاد یک پشتوانه قوی مالی و یک صندوق اعتصاب که پاسخگوی تأمین نیازهای حیاتی کارگران و خانوادههای کارگری در زمان اعتصاب باشد، اعتصابات کارگری، قرین پیروزی نخواهد شد. تجربه انقلاب ۵۷ و اعتصابات کارگری، به ویژه اعتصابات نفت گران نیز این موضوع را تأیید میکند. اعتصابات سراسری کارگران و کارکنان شرکت نفت، به ویژه تداوم این اعتصابات تا خرد کردن و در هم شکستن رژیم سلطنتی، بدون جمعآوری وسیع کمکهای مالی توسط کارگران و نمایندگان آنها، بدون کمکهای مالی سایر اقشار مردم و بدون حمایتها و پشتوانه مالی قوی، قابل تصور نبود!در یک کلام، کارگران ایران به یک پشتوانه مالی قوی مورد اعتماد نیاز دارند و این و ظیفهی تمام فعالان کارگری و تمام نیروهای کمونیست و طرفداران طبقه کارگر است که همپای تلاشهایی که در داخل کشور بدین منظور صورت میگیرد، در خارج کشور نیز، در این راه تلاش کنند و برای متحقق ساختن این نیاز مبرم جنبش کارگری چارهاندیشی نمایند و راهی پیدا کنند. ایجاد صندوق اعتصاب یکی از نیازهای حیاتی و مبرم جنبش کارگری است. یک صندوق اعتصاب نیرومند و فراگیر که به این یا آن کارخانه و این یا آن بخش تولیدی و خدماتی محدود و خلاصه نشود و قادر باشد تمام کارگران و بخشهای کارگری را زیر پوشش خود قرار دهد.نقل ازنشریه کار، ارگان سازمان فدائیان (اقلیت)- شماره ۵۶۴ نیمه اول دی ماه ١٣۸۸

۱۳۸۸ دی ۲۰, یکشنبه

رییس جمهور میرحسین موسوی! دولت سبز میهنی خود را برپا سازید


خشایار رخسانی


چکیده:

جناب میرحسین موسوی، هفتاد میلیون مردم ایران یکپارچه شما را در خاستگاه رییس جمهور خود برگزیده اند و از شما پیوس دارند (انتظار دارند) که با برپایی دولت سبز میهنی خود توی دهن خامنه ای و اَنتر بدریختِ او، رییس دولت کودتا احمدی نژاد بزنید. زیرا کودتاچیان تنها زبان زور را درمییابند. هرگونه کوتاهی در برابر کودتاچیان پَتِستِ (تهدید) بزرگی برای جان شما بدنبال خواهد داشت و آسیب جبران ناپذیری برای جنبش سبز آزادیخواهی و نهادینه شدن دمکراسی در ایران خواهد بود. استوان ترین پناهگاه برای شما آغوش گرم مردم ایران است. هرکس که از این پشتیبانی برخوردار باشد آینده ازآن اوست، ولی هرکس که از آن بی بهره باشد، سپاه پاسداران و بسیج هم نخواهند توانست با همه-یِ جنگ ابزارهایِ مدرن شان از افتادن او در آخال دانی (آشغال دانی) تاریخ پیشگیری کنند


سرآغاز:

پس از رویدادهایِ ناامید کننده-ی دوم خرداد که مردم ایران یکپارچه و با هزاران امید پشتِ خاتمی ایستادند و او را رییس جمهور کشور کردند، امروز مردم ایران یکبار دیگر برای رسیدن به آزادی یکپارچه شده اند و اینبار پشت سر شما ایستاده اند. اگر جناب محمد خاتمی با پشتگرمی و کمک میلیون ها ایرانی آزاده که او را برگزیده بودند، در برابر خودکامگی خامنه ای ایستادگی میکرد، امروز به گُرم (جرم) آزادیخواهی، خون جوانان این کشور سنگفرش خیابان ها نمیشد و آزادیخواهان را در سیاهچال هایِ کهریزک و عشرت آباد و سلول های انفرادی اوین زنده بگور یا کشتار نمیکردند و یاران شما امروز در زندان نمیبودند. امید میرفت که شما از لغزش و رَمژک (خطای) بَهینشگران (اصلح طلبان) آموزه گرفته باشید و این شایش (امکان) را به خودکامگان واپسگرا ندهید که مردم آزاده-یِ ایران را از یک سوراخ دوبار نیش بزنند.
جناب میرحسین موسوی! کسانیکه شما را در 22 خرداد به نمایندگی خود برگزیدند و رییس جمهور کشور کردند، از شما پیوس دارند (انتظار دارند) که هرچه زودتر دولت سبز میهنی خود را برپا کنید و با پشتگرمی هفتاد میلیون ایرانی آزاده، توی دهن احمد نژاد و دولت کودتایی او و خامنه ای جَنوریکار (جنایتکار) بزنید، زیرا کودتاچیان تنها زبان زور را درمییابند. امروز هفتاد میلیون ایرانی در پشت سر شما ایستاده اند، و آماده هَستند تا با یک پیام شما ساختمان خودکامگی بیت خامنه ای را از جای بکنند و برسرش فروبریزند. ولی شما تا زمانی از پُشتیبانی یکپارچه-یِ مردم آزاده-ی ایران برخوردار خواهید بود که آنها را ناامید نسازید. این ژایش (فرصت) همانگونه که برای بهینشگران (اصلاح طلبان) دوم خردادی جاودان نبود، برای شما و رهبران جنبش سبز نیز جاودان نخواهد بود. تا پیش از اینکه مردم آزاده-یِ ایران از جنبش سبز دلزده و ناامید گردند و بخواهند شما را تنها گذارند، شما میتوانید به پِشتیبانی نیروی آسیم (عظیم) آنها فراخوان برایِ برپایی دولتِ سبز و میهنی خودتان را بدهید. هرگونه کوتاهی در برابر کودتاچیان، پَتِستِ (تهدید) بزرگی برای جان شما از سوی کودتاچیان و آسیب جبران ناپذیری برای جنبش سبز آزادیخواهی مردم ایران و نهادینه شدن دمکراسی در این کشور بدنبال خواهد داشت. بازده-ی کوتاه آمدن شما در برابر کودتاچیان دستکم از دهم عاشورا تا به امروز این بوده است که آنها هزاران تن از یاران ما را در بدترین سیاهچال ها زنده بگو کنند و کودتاچیان هر روز خانه به خانه درهال دستگیری آزادیخواهان و کشتار همرزمان ما در سیاهچال هایِ بدتر از کهریزک همانند سیاهچال عشرت آباد باشند؛ روزی نیست که گزارش کشتار و دستگیری یکی از همرزمان ما در رسانه هایِ گروهی بازتاب نیابد.
جناب میرحسین موسوی! تنها پناهگاه برایِ شما و اُستوان ترین آن در جهان آغوش گرم مردم آزاده-یِ ایران است. آنکه مردم ایران را در پشت سرخود دارد، پشتگرمی بزرگترین نیرویِ جهان را خواهد داشت و آنکه از این پشتیبانی بی بهره باشد، سپاه پاسداران و بسیج هم نخواهند توانست با تازه ترین جنگ ابزاهایشان برایِ پیشگیری از افتادنش در آخال دانی (آشغال دانی) تاریخ بیاریش بشتابند. شوربختانه زمان برایِ وَداییدن (تصمیم گرفتن) تنگ است. زمان زیادی برای برای برپایی دولتِ سبز میهنی درفَرادست ندارید. اگر امروز که هفتاد میلیون ایرانی آزاده و از جان گذشته پشت سر شما ایستاده اند، از انجام این خویشکاری (مسئولیت) سر باززنید، فردا که مردم شما را از سر ناامیدی تنها بگذارند، خیلی دیر خواهد بود.
با ارجمندی
خشایار رخسانی
يکشنبه، 2010/01/10

۱۳۸۸ دی ۱۴, دوشنبه

فراخوان کارگران شرکت نفت، ترابری، بندرها و بازاریان به اعتصاب هایِ سراسری


خشایار رخسانی


چکیده:


حکومت اسلامی با راه انداختن موج دستگیری و خانه به خانه-یِ هواداران جنبش، میخواهد جنبش را به یک جنگ شهری و کشور را به هرج و مرج بکشاند. پاسخ به این جنگ افروزی بیشرمانه-ی کودتاچیان دامن زدن به آتش درگیری هایِ خیابانی نیست، ونکه سازمان دادن ایستکاری های (اعتصاب هایِ) سراسری بویژه اعتصاب کارگران شرکت نفت میباشد.. این خویشکاری فرهیختگان کشور است که بجای پرداختن به فراپُرسش های شاخه ای، این نهاده-ی مَهَند (موضوع مهم) را با نوشتارهای خودشان به جُستار چیره در میان همه-یِ پشک های (طبقه های) همبودگاهی، فرارویانند.


سرآغاز:

سبزجامگان و ایرانیان آزاده! همه-یِ نشانه ها گواهی از این راستینگی (واقعیت) تلخ دارند که کودتاچیان با دستگیری هایِ خانه به خانه که پس از گردهمایی های عاشورا آ غازیده اند، میخواهند کشور را بسوی یک جنگِ شهری و هرج و مرج بکشانند. زیرا آنها باور دارند که همکنون میتوانند با توان رزمیشان جنبش را سرکوب کنند و از اینرو به دنبال بهانه میگردند. اندیدی (شکی) نیست که جنبش سبزجامگان همکنون به این اندازه توانمند نشده است که بتواند در یک درگیری رزمی با کودتاچیان آنهم در نِهِشتی ) وضعیتی) که از هیچگونه جنگ ابزاری برخوردار نیست، پیروزمند بیرون بیاید. پاسخ به جنگ افروزی هایِ بیشرمانه-یِ کودتاچیان همکنون دامن زدن به آتش جنگ نیست، ونکه (بکه) دُشمن را باید که از راه دیگری که هزینه-یِ آن برای جنبش کمتر ولی کارآمدتر است، به چالش فراخواند. که آنهم دست زدن به ایستکاری هایِ (اعتصاب هایِ) سراسری میباشد. در این میان ایستکاری هایِ کارگران شرکت نفت، ترابری، بندرها و بازار نغش کلیدی در زمینگیر کردن ترازداری (اقتصاد) دولت کودتا و سرنگونی آن بازی میکنند. بویژه ایستکاری های کارگران شرکت نفت. از همه-ی فرهیختگان، روشن بین ها و ایرانیان میهن پرست درخواست میشود که بجای سرگرم کردن خودشان با جُستارها و فراپرسش هایِ شاخه ای، یا شکاف انداختن در جنبش از راه بدنام کردن موسوی و سران جنبش از بهر واپسین آگاهینامه-ی که موسوی بیرون داد، همه-ی توان خودشان را در راه سازماندهی ایستکاری هایِ (اعتصاب های) کارگران شرکتِ نفت و رساندن کمک پولی به کارگرانی که کار خودشان را از دست میدهند، بکنند. این خویشکاری فرهیختگان کشور است تا با بازتاب دادن و پیشکشیدن درخواست به ایستکاری ها (اعتصاب ها)، این جُستار را به میان همه-یِ پَشک هایِ (طبقه هایِ) همبودگاهی ببرند، تا با رای زنی و سگالش همگانی برنامه هایِ کارآمد هَنداخته (طراحی) و راهکارهایِ خرمندانه ای درانداخته شوند.
کارگران شرکت نفت ایران! آینده-ی جنبش سبز و آزادی و مردمسالاری در این کشور به همکاری شما با جنبش بستگی دارد. هر چه زودتر با پیوستن به جنبش و دست زدن به ایستکاری هایِ سازمانداده شده، حکومت انیرانی و پادایرانی (ضدایرانی) اسلامی را از درآمدهایِ نفتی بی بهره سازید. و نگذارید که این درآمدهای نفتی بجایِ هزینه شدن در راه نهادینه شدن مردمسالاری و ساختن آینده-یِ کودکان ایرانی در این کشور، هزینه-ی برنامه هایِ اهریمنی تروریستی دولتِ کودتا در برهم زدن آشتی جهانی و جنگ در سراسر جهان شود.


بازتاب کمینه ای از خواسته های جنبش سبز در آگاهینامه-یِ ۵ تن پُشتیبانان جنبش


عبدالعلی بازرگان، عبدالکریم سروش، اکبر گنجی، محسن کدیور و عطاء الله مهاجرانی بیانیه ی ده ماده ای مشترکی منتشر کردند ...


شش ماه پیش میلیون ها نفراز مردم ایران به خیابان ها آمدند تا حق پایمال شده خود در انتخابات خیانت آلود را مطالبه کنند و به تحقیر و توهین مستمر ملت توسط حکومت اعتراض نمایند. دستگاه های امنیتی و نظامی به این مطالبات آرام و مسالمت آمیز، با خشونت و قساوت پاسخ دادند و کوشیدند از حضورمردم در فضای عمومی جلوگیری کنند و جنبش سبز را مرتبط با کشورهای بیگانه و سیاست دولت های غربی معرفی کنند. تمامیت طلبان تصور می کردند با سرکوب خونین این قیام قانونی، می توان حرکت اعتراضی مردم را همچون گذشته متوقف کرد، اما به رغم همه محاسبات، آتش آگاهی افروخته تر و آهنگ اصلاحات رساتر شد و جنبش را روز به روز بالنده تر و بارورتر ساخت. درگذشت فقیه عالیقدر آیت الله منتظری که در پنج دهه گذشته، به خصوص شش ماهه اخیر از حقوق اساسی ملت دفاعی جانانه کرده بود و اینک در حساس ترین شرایط آنان را ترک می کرد، چون "رهبر معنوی جنبش" درخشید و جان تازه ای به جنبش بخشید و ظلم هائی که بر او رفته بود زبانه های خشم ملت را در آستانه ماه محرم، ماه حق طلبی و قیام علیه استبداد و ستم، بلندتر کرد. اعتراضات مردم، طبق سنت طولانی تاریخ در فرهنگ تشیع، در روز عاشورا به اوج خود رسید و ملت آگاه با درس گرفتن از پیام حسینی ظلم زمانه را نشانه گرفت. استبداد دینی که مشروعیت خود را با خشونت و کشتار مردم در روز عاشورا پاک از دست داده بود، از ترفندی نخ نما شده برای تحریک احساسات دینی مردم استفاده کرد و به کمک صدا و سیمای دولتی و بسیج همه نیروهای تحت فرمان کوشید صحنه قیام را وارونه کرده جنبش سبز را متهم به توهین به مقدسات و انکار اعتقادات دینی نماید و با آماج حمله قرار دادن رهبران و چهره های شاخص جنبش سبز و دستگیری احتمالی آنان، این حرکت را به گمان خود به کلی خاموش سازد. پوشیده نیست که بخشهای افراطی حاکمیت ایران به این دلیل به خونریزی و خشونت متوسل می شوند که خود را فاقد پایگاه وسیع اجتماعی و آینده امن می دانند. آنها می خواهند رویارویی نهایی و "روز واقعه "را تسریع کنند تا هم نیروهای مردد درون حاکمیت را در مقابل عمل انجام شده قرار دهند، هم نیروی عظیم مردمی و خواستاران دموکراسی و حقوق مدنی و سیاسی را به شورشیانی خشونت ورز تقلیل دهند. عملکرد این رژیم، اقشار بسیار متنوعی از جوانان، زنان، گروه های قومی و مذهبی، روشنفکران، روحانیون، دانشگاهیان، کارگران و فعالان سیاسی را به شدت آزرده کرده است. گفتمان "توطئه دشمن" که ولی جائر در طول ۲۰ سال گذشته ترویج و از طریق آن دشمن سازی و ایجاد تفرقه میان ملت می کند (مثل: مطبوعات پایگاه دشمن اند، روشنفکران مزدوران دشمن اند، جنبش سبز توطئه رنگی دشمنان برای براندازی است)، بخش عظیمی از ملت را به جبهه ی دشمن تبدیل کرده که سازمان های سرکوب باید تکلیف آنان را یکسره کنند. کینه و نفرتی که در سی سال گذشته در سطوح مختلف جامعه انباشته شده، بسیار عمیق و ریشه دار است. این نارضایتی ژرف توان تخریبی عظیمی دارد که در صورت فوران، موج گسترده ای از خشونت را در سطوح مختلف جامعه ایران دامن خواهد زد. افراطیون حاکم بر دستگاه های سرکوب، تعلق خاطری به ایران ندارند و نگران ریخته شدن خون هزاران ایرانی هم نیستند. آن ها به اقلیت بسیار محدودی از جامعه ی ایران اتکا دارند و تنها ضامن بقای شان اسلحه، شکنجه و ارعاب مردم است. تخصص آن ها خشونت است و خشونت را به مهمترین ابزار نزاع های سیاسی تبدیل کرده اند. خشم و خشونتی که امروز شاهد آنیم، اگر به زبان اصلی سیاست در ایران تبدیل شود، عقلانیت و دموکراسی و تحقق آزادی های مدنی و سیاسی را به حاشیه خواهد راند. زمامداران خودکامه البته کوشش میکنند خشونت را به تظاهرات مسالمت آمیز و پرشکوه میلیون ها ایرانی آزادیخواه تزریق کنند تا چهره دموکراتیک جنبش مخدوش شود، ولی ملت نباید فریب خورده و وارد بازی سازمان های نظامی امنیتی شود. جنبش سبز ایران در لحظه ی حساس کنونی به طرح مطالبات مشخص و مقدور، طولانی کردن فرآیند اعتراض و جلب مشارکت گسترده اقشار متنوع جامعه در تعیین سرنوشت خود نیاز دارد. این جنبش به عنوان جریانی که نگران آینده ی کشور و سرنوشت آن است، باید برتری اخلاقی خود را بر زورگویان و شکنجه گران، همان طور که تاکنون نشان داده، ادامه دهد. در این شرایط وظیفه ی مردم آگاه، جوانان فداکار و نیروهای سیاسی، ترسیم مسیر آینده ی جنبش و تدوین خواست های مشخص سیاسی است تا مدارا و مسالمت را جایگزین خشونت تحمیل شده از سوی سرکوبگران کند. هموطنان گرامی، جنبش سبز ایران مدافع تمامیت ارضی ایران، مخالف حمله ی نظامی به کشور، مخالف دخالت بیگانگان در تعیین سرنوشت مردم ایران و نگران تحریمهای اقتصادی زیانمند به حال ملت ایران است. این جنبش، مسالمت آمیز و ضدخشونت است. نزاع جنبش با اقتدارگرایان، نزاع بر سر رعایت حقوق بشر و گردن نهادن به خواست های دموکراتیک مردم، تحقق جامعه مدنی، مدارای دینی، به رسمیت شناختن تکثر و تنوع در فضای سیاسی کشور و بالاخره نفی ولایت جائر است. ما به عنوان بخش کوچکی از جنبش سبز سراسری مردم ایران بر این باوریم که در مرحله ی کنونی مهمترین مطالبات جنبش را می توان به قرار زیر اعلام و بر مبنای آن تحرک آینده ی جنبش و مناسبات آن با حاکمیت را تنظیم کرد. بخشی از این خواسته ها را آقای میر حسین موسوی در بیانیه هفدهم خود آورده است که با توجه به تنگناهای سیاسی داخل کشور جنبه حداقلی دارد. ما ضمن حمایت کامل از مواضع رهبران جنبش در داخل کشور (موسوی، کروبی و خاتمی) روایت خود را از خواسته های بهینه جنبش سبز مردم ایران در این مرحله به شرح ذیل اعلام می کنیم: ۱- استعفای آقای محمود احمدی نژاد و برگزاری مجدد انتخابات ریاست جمهوری تحت نظارت نهادهای بی طرف، لغو نظارت استصوابی، تشکیل کمیسیون مستقل انتخابات با شرکت نمایندگان مخالفان و معترضان به منظور تدوین ضوابط برگزاری انتخابات آزاد و عادلانه. ۲- آزادی کلیه ی زندانیان سیاسی و عقیدتی و بررسی شکایات موارد مربوط به آزار، شکنجه و کشتار معترضان در ماه های اخیر در دادگاه های علنی با حضور هیأت منصفه و برخورداری از وکیل غیرتحمیلی؛ و جبران خسارات وارده به قربانیان سرکوب های اخیر و خانواده ی آنان. ٣- آزادی کلیه رسانه ها اعم از مطبوعات و رسانه های صوتی تصویری و مجازی، رفع سانسور و توقیف از کلیه ی نشریات توقیف شده، گسترش کانالهای تلویزیونی غیردولتی و ماهواره ای، رفع فیلترینگ از اینترنت، امکان دسترسی آسان به رسانه های فوق الذکر، تصفیه رادیو وتلویزیون از دروغ پردازان و تشنج آفرینان. ۴- به رسمیت شناختن حق فعالیت قانونی احزاب سیاسی، جنبش دانشجوئی و زنان، NGO ها و نهادهای مدنی، اتحادیه های مستقل کارگران و کارمندان، و حق تجمعات اعتراضی مسالمت آمیز مطابق اصل ۲۷ قانون اساسی. ۵- استقلال دانشگاهها، سپردن امور دانشگاهها به شیوه دموکراتیک به دست دانشگاهیان، خروج نیروهای نظامی و شبه نظامی از دانشگاه ها و انحلال شورای غیرقانونی عالی انقلاب فرهنگی. ۶. محاکمه عاجل شکنجه گران، قاتلان، آمران و عاملان جنایات گذشته بویژه چند ماه اخیر. ۷. استقلال قوه قضائیه از طریق انتخابی کردن ریاست آن، انحلال دادگاههای ویژه غیرقانونی، تصفیه قوه قضائیه از قضات ناعادل و گوش بفرمان، برحذرداشتن مقامات قضائی از ایراد خطابه های سیاسی و اجرای منویات مقامات مافوق (دادگاههای فرمایشی) بجای اجرای بیطرفانه و عادلانه قانون. ٨. خروج نیروهای نظامی انتظامی امنیتی از قلمرو سیاست و اقتصاد و فرهنگ، و اکتفا به وظایف حرفه ای. ۹. رعایت استقلال اقتصادی و سیاسی حوزه های علمیه و دولتی نشدن روحانیت. استخدام نکردن تریبون نمازهای جمعه برای صدور احکام خلاف شرع و قانون (از قبیل محارب، مفسد فی الارض، مرتد و باغی). ۱۰. انتخابی کردن، نقدپذیر و پاسخگو کردن همه متصدیان رده اول کشور و محدود کردن دوره تصدی آنان. نپذیرفتن این خواستهای بهینه جنبش سبز، و افزودن سرکوب و ارعاب نه تنها ما را از بحران عبور نخواهد داد، بلکه ایران را در بحران عمیق تری فرو خواهد برد، و تبعات سهمگینی از پی خواهد آورد، که مسئولیتش با "صاحب ولایت مطلقه" است. سیزدهم دی ماه ۱٣٨٨، سوم ژانویه ۲۰۱۰ عبدالعلی بازرگان، عبدالکریم سروش، اکبر گنجی، محسن کدیور، سید عطاء الله مهاجرانی