۱۳۸۸ دی ۸, سه‌شنبه

ایستکاری های (اعتصاب هایِ) سراسری، ادامه-یِ مبارزه از راه های تازه



خشایار رُخسانی


سرآغاز:
پس از شش ماه مبارزه برای سرنگونی دولت کودتا همکنون زمانِ آزمودنِ راه هایِ تازه فرارسیده است. اگر هدفِ جنبش با برگزاریِ راهپیمایی هایِ میلیونی در شش ماه گذشته نشان دادن آریغ (تنفر) و بیزاری مردم از کودتاچیان و رساندن پیام آزادیخواهی خودشان به گوش جهان آزاد بود، جُنبش به هدفِ خود در این گامه (مرحله) از مبارزه رسیده است. ولی ادامه-ی این شیوه از مبارزه به سرنگونی دولت کودتا نخواهد سرانجامید. برایِ سرنگونی دولت کودتا، جنبش ناگزیر است که به روش های تازه دستیازد. زمینگیر کردن ترازداری (اقتصاد) دولت کودتا از راه سازماندهی ایستکاری هایِ سراسری در بخش نفت، بازار، ترابری و بندرها بهترین روش کارآمد برایِ رسیدن به این هدف و همزمان برای پایین نگهداشتن هزینه هایِ جانی و داراکی (مالی) هواداران جُنبش میباشد.

سرآغاز:

آزادیخواهان و سبزجامگان گرامی، نزدیک به شش ماه از ایستادگی کَهرمانان-یِ (قهرمانان-ی) مردم آزاده-یِ ایران در برابر خودکامگانِ دَدمنش اسلامی میگذرد. در این هنگامه از مبارزه جَنبش توانست با گردهمایی ها و راهپیمایی هایِ آسیم (عظیم)، پیام ِ آزادیخواهی خودش را به گوش جهانیان و بیزاری و آریغ (تنفر) خودش را از کودتاچیان به آگاهی آنها برساند. همکنون به یک گامه-ی (مرحله-ی) سرنوشت سازی از مبارزه-یِ آزادیخواهانه-یِ خود رسیده ایم که هر گامی که جَنبش سبزها برمیدارد، باید که خَردمندانه هَنداختاری (طراحی) شود، تا بتوانیم جنبش را با کمترین هزینه هایِ جانی و داراکی به پیروزی برسانیم. بر پایه-یِ گُزارش هایِ رسیده کودتاچیان میخواهند برای نشان دادن دندان به آزادیخواهان و نمایش توامندی هایشان در برابر جنبش سبز مردم ایرانَ، فردا چهارشنبه 30.12.09، انبوهی از ناکسان (اراذل) و اوباشان خودشان را در تهران و شهرهایِ دیگر ایران گردهم آورند تا به پشتیبانی از آیت الشیطان خامنه ای و کودتاچیان راهپیمایی کنند. در این میان برخی از سبزجامگان پیشنهاد داده اند که برای خَنزک کردن ( خُنثی کردن) این ترفندِ کودتاچیانَ، فراخوانی برای گردآمدن سبزجامگان در میدان ولیعصر تهران برای فردا چهارشنبه بیرون بدهند.
دوستان گرامی، در این راستینگی (واقعیت) اندیدی (شکی) نیست که جنبش به کمک میلیون ها جوان ایرانی آهنگ خود را برای یک دگرگونی ساختاری و مردمسالارانه، استوان کرده است (محکم کرده است) . در اینجا تنها پرسش این است که اگر فردا سبزجامگان دورهم گردآیند، با گردهمایی میلیونی آنها در میدان ولیعصر چه پیام تازه ای را میتوانیم به کودتاچیان و جهان بدهیم که در روز عاشورا و یا گردهمایی هایِ پیوسته-یِ خودمان در شش ماه پیش با باشندگی میلیونی و سراَفرازانه-یِ سبزجامگان، همیشه آن را بگوش کودتاچیان و جهان رسانده ایم؟ از دیدگاه من همکنون زمان برایِ ادامه-ی مبارزه از راه هایِ تازه فرارسیده است. در آنجایی که جان تنها یک آدم به اندازه ای ارزشمند است که همه-ی گنج هایِ جهان با آن برابری نمیکنند، چرا جان هواداران جنبش را با هماسش (شرکت) در گردهمایی هایِ خیابانی به پَژمرگانیم (بخطر بیاندازیم)، هنگامیکه ما میتوانیم از راه هایِ کارآمدتر و بدون سیج (رسیک) به هدف خودمان که سرنگونی دولت کودتاست برسیم.
دوستان گرامیَ، زمان برای سازماندهی ایستکاری هایِ (اعتصاب های) سراسری فرارسیده است. تا بتوانیم در کوتاه ترین زمان با زمینگیر کردن ترازداری (اقتصاد) دولت کودتا، کودتاچیان را ناتوان در پرداختِ دلارهایِ نفتی و خونین به مُزدوران و نیروهای سرکوبگرش کُنیم. دولت کودتایی که بندِ نافش تنها به فروش نفت وابسته است، نخواهد توانست در برابر یک ایستکاری (اعتصاب) در بخش نفت، از خودش ایستادگی نشان دهد. سوای بخش نفت سه بخش دیگر که میتوانند در رسایی (به کمال رساندن) این گامه (مرحله) نغش به سزایی داشته باشند، ایستکاری ها در بخش بازار، در بخش ترابری و در بخش بندرها میباشد. برای به سرانجام رساندن این ایستکاری ها به سازماندهی نیاز هست. یکی از مَهندترین (مهمترین) اهرم هایِ کلیدی برای به انجام رساندن این ایستکاری ها، فراهم آوردن کمک های داراکی (پولی) برایِ آن بخش از کارگرانی است که در پیآیند (در نتیجه) ایستکاری ها، کارشان و یا مُزدِشان را از دست بدهند. در اینجا این خویشکاری ایرانیان برونمرزی است که بتوانند با سازماندهی کمک هایشان به جُنبش در راستایِ گشایش شمارههای بانکی و واریز کردن پول به تَبَنگوک هایِ ( صندوق های) کمکی به جنبش، کارگرانی را که به ایستکاری ها پوسته اند، یاری برسانند.

۱۳۸۸ آذر ۱۹, پنجشنبه

زبان پارسی زبانِ جهانِ دانش




نوشتار پژوهشی از استاد فریدون جنیدی


چکیده:
برای اینکه از یک زبان در جایگاه زبان جهان دانش بهره برده شود، باید که دارای سنجه هایِ (معیارهای) ویژه ای باشد تا این خواسته را برآورده سازد. بدون گزافگویی زبان پارسی تنها زبان نیرومند جهان است که دارای همه-ی این سنجه های نیازین هست. از بیکرانی واژه ها گرفته تا تواناییش در ساختن واژه های نو، و از دستورزبان آیین مند و بدون مَگَری (استثنا) گرفته تا روشن بودن ریشه-یِ کَهن واژه های آن. زبان پارسی در کنار ساده بودن آن تنها زبانی ست که از آن بی اندازه در چامه سرایی و سُخنوری بهره گرفته شده است.

سرآغاز:
 جهانیان در این هم‌گمانند که از دو سده پس از اسلام تا چندی پس از یورش مغولان، ایران کانون دانشِ جهانی بوده است و بسیاری از شاخه‌های دانشِ کنونی، در آن زمانِ درخشان به نیرویِ اندیشه‌یِ دانش‌مندانِ ایرانی به درختِ دانشِ جهانی افزوده شد و بسیاری از چیستان‌هایِ دانش، برایِ ایرانیان گشوده گردید، و چون این سخن آشکار است نیاز به شکافتن و بازنمودن ندارد، پس می‌باید که به گفتاری دیگر بپردازیم.
آن دانش‌مندان دفترهای خویش را برای آن که در امپراتوری بزرگ اسلامی پراکنده شود، گاه به زبانِ تازی (که دستور و آیین
نگارش و فرهنگِ واژه‌های آن را خود پدید آورده بودند) می‌نوشتند و گاه اندیشه‌ی خویش را به زبانِ فارسی می‌آراستند.
نمونه‌های فراوان از نوشته‌های ایرانی در زمینه‌های گوناگونِ دانشِ جهانی بر جای مانده است که نشان از تواناییِ این زبان برای بازکردنِ داش‌واری‌های رشته‌های دانش دارد ولی پرسش شما این است که آیا زبانِ فارسی را توانِ آن هست که زبانِ دانشِ امروزِ جهان نیز شود [برای بررسی این بود و نبود این توانایی در زبانِ پارسی باید سنجه‌هایی (معیار هایی) از سوی این زبان برآورده شود، این سنجه‌ها می‌توانند چنین باشند:
1. گنجینه‌ی واژگانِ زبان پربار باشد.
2. در زبان، توانایی برآوردن یا ساختنِ واژه‌های نو از پیوستنِ واژه‌ها باشد.
3. زبان ساده باشد.
4. آیین و دستور زبان یگانه باشد و جداآیینی و مَگَری (استثنا) در آن دیده نشود.
5. ریشه‌های کهنِ زبان شناخته شده باشد و پیوندِ واژگانِ تازه به ریشه‌های کهن روا باشد.
6. پیوندِ زبان از دیگر زبان‌ها که در زمینه‌ی دانشِ جهانی می‌کوشند گسسته نباشد.
7. گویندگان به آن زبان، در درازنایِ زمان به ژرفا و گستردگی و باروری آن یاری رسانده باشند.
8. زبان توان
نگارگری در همه‌ی زمینه‌های دانشِ جهانی را داشته باشد.
9. زبان خوش‌آهنگ و زیبا باشد.
10. سخن‌ورانِ بزرگ به آن زبان نوشته و سروده باشند.
11. داوریِ داورانِ بزرگ را برایِ برتری داشته باشد.
و اکنون گاهِ آن می‌رسد که زبانِ فارسی را با این سنجه‌ها بسنجیم.


1. گنجینه‌ی واژگان

بزرگترین کار در زمینه‌ی گردآوری واژگانِ زبانِ پارسی در زمانِ ما رخ نموده است، کارِ روان‌شاد دهخدا و هم‌کارانِ وی است و اگر چه این کار به یاری گروهی دیگر از واژه‌شناسان ویراسته می‌شود تا به آرستگی رسد، هنوز فرسنگ‌ها راه برای رسیدن به یک واژه‌نامه‌ی بزرگِ دربرگیرنده‌ی همه‌یِ واژه‌های زبانِ پارسی در پیش‌ داریم.
با همه‌یِ این سخنان، دهخدا خود گفته است که نزدیک دو هزار هزار (دو میلیون) برگه برای «لغت‌نامه» گردآوری شده است که اگر یک‌هزار هزارِ آن را برای نام‌ها کنار نهیم، باز یک‌هزار هزار برگه برای واژه‌ها بر جای می‌ماند و این انبوهِ واژه در هیچ یک از زبان‌های امروز جهان به چشم نمی‌خورد و این بسنده است که بدانیم که شمارِ واژه‌های زبانِ انگلیسی تا یک سده پیش یک‌سدهزار بوده است و در یک سده‌ کنونی با پذیرش از زبان‌هایِ دیگر و پیدایی دانش‌های تازه و واژه‌های پیوسته به آن یک‌سدهزار واژه‌ی دیگر به گنجینه‌ی واژه‌های آن افزوده شده است و اگر این شمار را با شمارِ واژه‌های فارسی در واژه‌نامه بسنجیم از این سنجش دچار شگفتی می‌شویم.ولی این را نیز می‌باید به این سخن افزود که هم‌اکنون در سازمانِ واژه‌نامه، یاران و هم‌کاران سرگرمِ ویرایش‌اند.
چند فرهنگستانِ دیگر در همین زمان پیدا شده‌اند که کارشان پژوهش در واژه‌هایِ پارسی است و یکی از آن میان، بنیادِ شهید رواقی است که به کوشش دکتر محمد رواقی تاکنون هفتاد دفتر پیرامون فرهنگِ واژه‌های ایرانی فراهم کرده‌اند.
گردشِ روزگار دروازه‌هایِ شهرهایِ بزرگ و کهن فارسی زبانِ قندهار، کابل، هرات، بلخ، بدخشان، زرافشان، خجند، سمرگند، بخارا و تاشکند را بازگشوده است و انبوهِ شگفتی‌آور از واژه‌های نغز و تازه‌ی آن مرزِ مهربانان که نرمک‌نرمک با واژه‌اهی این سو می‌آمیزد چنان گستردگی و نیرو به زبانِ پارسی می‌دهد که توانِ آن را چند برابر کند. انبوهِ واژه‌های گویش‌های ایرانی، از کردستان گرفته تا یغناب که هنوز به گنجینه‌ی زبانِ
همگانی اندر نشده و با کوشش پی‌گیرِ سالیان می‌باید که چنین شود ( و بخشی بزرگ از برنامه‌ی بنیادِ نیشابور به کار ویژه شده است) خود شگفت‌انگیز است، و اگر همه‌ی این کوشش‌ها انجام شود دیگر در همه‌ی جهان کسی را پروای سنجیدنِ زبان‌های دیگر با زبانِ پارسی دری پیش نخواهد آمد!

2. توانایی زبان در ساختنِ واژگانِ نو
 این پیداست که بر درختِ‌ دانش هر زمان شکوفه‌هایِ نو می‌روید و باغبانان را می‌باید که نامی بر آن نهند و زبان را می‌باید که توانِ چنین نام‌گذاری هم‌واره باشد.
واین نیز پیداست که همه‌ی زبان‌های آریایی (که ریشه در اوستا و سانسکریت دارند) از چنین ویژگی برخوردارند و به همین روی پدیدار کردنِ واژه‌ی تازه در این زبان‌ها دش‌وار نمی‌نماید. ولی این ویژگی در زبانِ پارسی ویژه‌تر از همه‌ی زبان‌هاست و برای آن که روشن شود توان این زبانِ جهانی در برآوردنِ واژه‌های تازه‌تر چه اندازه است، یک واژه را برمی‌گزینیم و پیوندهای گوناگونِ آن را با واژه‌های دیگر باز می‌بینیم و چون سرآغازِ هر کار سر و آغازِ آن است از واژه‌ی «سر» می‌آغازیم:
سر، سربریده، سرِ پا (نشستن، یا ایستادن)، سرِ پایی، سرپاگرفتن (کودک)، سراپرده، سرآب، سرِ آب (کنارِ جوی یا چشمه یا رودخانه)، سرباز (کسی که سر خود را در راهِ کشورش می‌بازد)، سرانداز (کسی که سرِ خود را در راهِ کسی یا آرمانی بی‌درنگ می‌اندازد)، سرسپردن (جان‌‌بازِ کسی شدن)، سرشاخ (آماده‌ی نبرد)، سرافشان، سربه‌راه (فرمان‌بر)، سرِ راه، سرِ راهی، سرآغاز، سرانجام، سرسرا، سرِ درختی (میوه)، سرچاه، سرکوب، سرکوفت، سرستیزه (کسی که نبرد را می‌آغازد)، سرپناه، سراسر، سرستون، سربرکف (جان‌سپار، آماده‌ی مرگ)، سربه‌دار، سرآشفته، سراسیمه، سرگیجه، سرگشته، سرگردان، سرسنگین، سرسبک، سبک‌سر، سربند، سربندی، سرِ هم بندی، سرشور، سرِ پرشور، سرِ خرمن، سرِ خر، سرپنجه، سردست، سرِ دست (گرفتن در کشتی)، سردواندن، سرخاراندن، سر بر زانو (ی اندوه نهادن)، سراسر، سراپای، سربه‌سر، سر به سر گذاشتن، سرگرم، سر سودا، سرِ هم، سرکج، سرجوش، سرچین (میوه یا سبزی)، سرسخن، سردار، سرکار، سرآمد، سرپوشیده، سرشمار، سرشبان، سرِ شب، سرپرستار، سرکارگر، سرسری، سرِ دستی، سرِ‌سیری، سردستی (خوراک)، سرِ خاک (گورستان)، سر پرُ (تفنگ)، سرریز، سرگز (کچل)، سردادور، سرداور،سرتراش، سردادن، سرانگشت، سروسامان، سر بی‌کلاه، سرِ تاج‌دار (شاه)، سرِ تاج‌وار (شایسته‌ی شاهی)، سرفروش (کله‌پز)، سرِ سازش، سرِ جنگ، سردرد، سرنشین، بی‌سرنشین، ...و چون فهرستِ واژه‌های پیویسته با «سر» به سرآید روشن می‌شود که زبان‌هایِ دیگر در برابرِ آن سرافکنده و سرگشته‌اند. زیرا که در هیچ یک از فرهنگ‌های زبان‌های جهان تا یک‌دهم چنین پدیده‌ای نیز پدیدار نیست.


3. سادگی زبان
 این نیز پیداست که دانش‌مندان در زبانِ دانشیِ خویش برای کوتاه کردنِ واژگانِ بزرگ، گزیده‌ای از آن می‌گویند یا نشانه‌ای برای آن برمی‌گزینند، چونان: sin برای سینوس، p برای فشار، یا F برای نیرو و ... با این همه می‌شاید که زبانی که برای نمودنِ دانش به کار گرفته می‌شود، خود نیز ساده‌تر بوده است تا با هم‌راهی با این نشانه‌های ساده، زمان و توان و دفتر و دیوانِ کم‌تری برای بازگفتنِ بخش‌هایِ گونه‌گون ِدانش بخواهد.ویژه آن که این زمان را، زمانِ رایانه می‌خوانند و از خورشید نمایان‌تر این سخن است که هر چه زبان ساده‌تر باشد، کار را آسان‌تر می‌سازد. از همین واژه‌ی computer می‌آغازیم که در فرهنگستانِ دوم ایران، به جای آن رایانه را برگزیدند. این واژه ریشه در «رایانیتن» پهلوی دارد که «اندیشیدن درباره‌ی چیزی یا کاری و کم و بسیار و چه و چونِ آن را سنجیدن برای به انجام رسانیدنِ آن» باشد.
خود بنگرید که این انبوهِ اندیشه و کردار را چگونه در «رایانیتن» گنجانده‌اند و آن را ساده کرده‌اند. ولی کامپیوتر از نه واکه و چهار بخش برآمده است، باز آن که رایانه‌ی ایرانی از شش واکه و سه آوا (سیلاب) پدیدار گشته است و خود در سادگیِ خویش سخن می‌گوید. گذشته از آن که اگر من به جایِ گزینندگانِ این واژه بودم «رایان» (هم‌چون گریان، روان) را برایِ آن برمی‌گزیدم که نشانه‌ی کنش و کردارِ آن است و آن را با «ه» پایانی کوچک نمی‌کردم و آن گاه بود که «رایان» دارای پنج واکه و دو آوا می‌شد و ساده‌تر از نمونه‌ی کنونی نیز می‌بود و در آینده نیز شاید چنین شود.اکنون می‌باید که به روی دیگرِ این واژه بنگریم:
کامپیوتر به شمار و شمارگری آن چشم دارد و رایان چنان که برشمردیم به چند و چون و سنجش و برگزیدن آن!
پرویز ناتل خانلری در «زبان‌شناسی و زبانِ فارسی» سنجیده است که واژه‌های زبانِ فارسی بیش‌تر یک آوایی یا دو آوایی‌اند و این نشانِ سایش و ساده‌تر شدنِ زبانِ‌ فارسی است.
واژه‌های یک آواییِ فارسی چونان: آب، در، دار، پشت، رو.واژه‌های دو آواییِ آن چونان: آبی، دربار، دارکوب، پشتی، روی‌داد، کمر، پرهیز، پرداخت، ...
کارگرِ ایرانی در برابرِ فونداسیونِ فرانسوی، «پی» را به کار می‌برد.بانوی خانه‌ی ایرانی به جای «واتر» انگلیسی، «آب» بر زبان می‌راند و راننده‌ی ایرانی به جای comfortable واژه‌ی «آسان» یا «آسوده» را پیش‌می‌کشد.زبان‌های ایرانی در بسترِ درازآهنگِ رودِ آوازخوانِ زبان خود، هزاره‌ها را پیموده‌اند و در این راهِ دراز، از هر سنگی رنگی پذیرفته‌اند و از هر پیچی، آهنگی ... و «سوده» و «ساده» به زمانِ شکوفاییِ سخنِ فارسی رسیده‌اند و بر لب و کامِ زبانِ شیرین‌دهنانِ ایرانی غلتیده‌اند و از نوک خانه‌ی بزرگانی چون فردوسی و رودکی و سنایی و سعدی گذشته‌اند....


4. آیینِ یگانه در زبان
اگر کشوری در جهان باشد که برای فرمان‌روایی بر آن، هر روز آیینی و دادی تازه نهند، یا هرگاه که خواهند برای یک کار آیینی جدا از آیین‌های روان برگزینند، می‌باید دانست که آن کشور ِتازه خاسته است و فرمان‌روایانِ آن برای سنجیدنِ خویش و مردمانِ خود نیاز به زمان دارند.اکنون همین سخن برای زبان نیز به کار می‌آید و داوری دیگر هم برای آن نمی‌باید. زبان در جهان است که آیین یگانه برایِ همه‌ی زمان‌ها و واژه‌ها و گروه‌بندی‌ها و چونی‌ها و چندی‌های خویش دارد و یک واژه یا یک سخن در آن نمی‌توان یافت که آیینی جدا بخواهد، یا از آیین دستور همگانی زبان سربرتابد. با آن که زبان‌های انگلیسی و فرانسه و روسی و آلمانی که به گمانِ گویندگانِ آن زبان دانش به شمار می‌روند، سرشار از جداآیینی‌اند و برای خواننده نیازی به برشمردن آن‌ها نمی‌بینیم.

5. پیوندِ زبان با ریشه‌های کهن
 در بسی از زبان‌ها، بدان روی که در گردآبِ زمان ِناهم‌آهنگ چرخیده‌اند، ریشه‌یِ واژه‌هایِ امروزینِ‌شان پیدا نیست و بسیار واژه‌های بی‌ریشه در آن‌ها روان است، چنان که واژه در زبان به کار می‌رود ولی روشن نیست که از کجا آمده است و چه‌سان روان است.
برای نمونه واژه‌ی «براوو» در زبان‌های اروپایی به نامِ یکی از آواها به کار می‌رود و روشن نیست که چیست؟
همین واژه در روستاهای نیشابور به گونه‌ی «بوراباد = بَراباد»، یا «برنده باد» برای برانگیختنِ پهلوانان یا بازی‌گران کاربرد دارد و هر دو بخشِ آن نیز روشن است.
پیش‌وندِ واژه‌های today و tonight انگلیسی به نشانه‌ی «این» یا «نزدیک» به کار می‌رود و آن گاه همین پیش‌وند برای tomorrow نیز بر زبان می‌رود که دور است!
اکنون اگر این پیش‌وند در هر سه واژه یکی است، چرا کاربردِ آن دگرگون است و اگر این از آن جداست ریشه‌اش کدامین است؟
واژه‌ی touyours در فرانسه نیز دو بخش دارد که بخشِ نخستنِ آن tout به چمِ همه می‌باشد و بخشِ دوم آن «ژور=روز» و بر روی هم «هرروز» یا همه‌ی روزهاست. این واژه به جای «هم‌واره» یا «همیشه» ی فارسی کاربرد دارد و اگر شب هم باشد همان واژه روز را برایش به کار می‌برند. در زبانِ انگلیسی هم اگر بخواهند بگویند «همیشه» می‌گویند همه‌ی راه‌ها always.
و این خودِ واژه‌ی «ژور» در فرانسه به چه
چم است؟ این واژه جابه‌جا شده‌ی واژه‌ی روزِ کردی است و اگر «ژور» در آن زبان تنها به گونه‌ی نام به کار می‌رود در زبانِ کردی ریشه‌ای بس ژرف‌تر دارد:
کهن‌تر از روزِ کردی، واژه‌ی «روچ» بلوچی است و اگر «ژور» در آن زبان تنها به گونه‌ی نام به کار می‌رود در زبانِ کردی ریشه‌ای ژرف‌تر دارد. «روچ» در پهلوی نیز برای روز به کار می‌رود و کهن‌تر از آن «رئوچ» پارسی باستان و کهن‌تر از آن «رئوچنگه» ی اوستایی است.
این که اگر واژه‌ی «رئوچنگه‌ی» اوستایی را نیک بنگریم، می‌بینیم که همان روشن فارسی است و به آن گاه از زمان که جهان روشن یا رئوچنگه باشد روژ یا روز یا روچ می‌گوییم.
انیشتین دانش‌مندِ بزرگِ روزگارِ ما، هنگامی که دریافت ریزه‌هایی در فروغ خورشید یا فروغِ هر چیزِ دیگر روان است و خواست بر آن نام بنهد از زبانِ یونانی یاری گرفت و واژه‌ی «فوتون» را برآن نهاد تا به آن ریزه‌های همیشگی نامی کهن داده باشد ولی این نام در زبان‌های امروزِ اروپا بازشناخته نمی‌شود مگر پس از انیشتین، باز آن که در زبان‌های ایرانی با چنین ویژگی‌ها هر نامِ تازه که از ریشه‌هایِ کهن بسازند بی‌درنگ بازشناخته‌می‌شود. چنان که منوچهری در آن چامه‌ی شب‌نامه‌ی خود، چگونگی یک خیزآب را در سخنی کوتاه «درازآهنگ و پیچان و زمین‌کن» خوانده است و تا آن جا که من می‌دانم واژه‌ی «درازآهنگ» پیش از منوچهری به کار نرفته است و او خود این واژه را از ژرفای اندیشه برآورده. ولی همین که یک ایرانی آن را می‌شنود بی‌درنگ می‌داند که منوچهری چه را می‌خواسته است گفتن، یا واژه‌ی «زمین‌کن» در همین سروده ... پس واژه‌ی تازه در زبان‌های ایرانی به آسانی شناخته می‌شود و ریشه‌ی خویش را نیز به روشنی می‌نمایاند.


6. پیوستگی زبان با دیگر زبان‌ها
 این بر همگان پیداست که دانشِ ایرانی درگرماگرمِ آن جنگ‌ها که برای چلیپا روی می‌داد و پس از آن به اروپا راه یافت. اروپاییان بسی از واژه‌های این دانش را که یا به زبانِ فارسی یا به زبانِ تازی بوده، پذیرفتند یا اندکی دگرگونی دادند. چنان که ابنِ سینا را «اوی سینا» خواندند و خوارزمی را «الخوارزمی» نامیدند و کارِ بزرگِ وی را نیز با کمی دگرگونی «لگاریتم» و «الگوریتم» خواندند. ولی امروز بر هیچ کس پوشیده نیست که اروپاییان پیش‌تازِ دانشی‌اند که با فن یا هم‌راه و هم‌راز هستند و به سختی نیز می‌تازند و واژه‌های فراوان نیز در این زمینه می‌سازند.
این نیز روشن است که کشوری چون چین که از زمانِ باستان نیز چون ایران گاه‌واره‌ی دانش بوده است واژه‌هایی در این زمینه دارد ... ولی واژه‌های چینی دش‌وار، و راه به کاروانِ واژه‌های اروپا نمی‌یابند و بدین روی آنان برای گزینش واژه‌های اروپایی گاه‌گاه ناچارند.
زبانِ فارسی، مانند همه‌ی زبان‌های ایرانی چون پیوندِ خویش را با دیگر زبان‌های آریایی نگسسته است چنین توانایی را دارد که واژه بسازد و سخن‌گویان اروپایی نیز آن را از زبان و اندیشه‌ی خویش دور نبینند. چنان که نمونه‌ای چند از آن در بخش پیشین آمد.

7. کوشش پیوسته‌ی گویندگان زبان در درازنای زمان
برای این بخش گفتار در کار نیست زیرا که همگان دانند که در جهان برای هیچ زبانی چنان کوششی که برای زبانِ فارسی و ژرفا بخشیدن بدان و گستردن آن انجام گرفته، نگرفته و انبوهِ دفترها و دیوان‌ها و نامه‌های دانش و بینش و شناخت و
چامه و ترانه و زبان‌زد و متل و چیستان ... که در زبانِ فارسی پدیدار گشته است، خود چونان آفتابِ جهان‌تاب روشنی می‌بخشد. چنان که با استواری می‌توان گفت که در همه‌ی اروپا و به همه‌ی اروپا و به همه‌ی زبان‌های آن، چندان چامه و سرود، نسروده‌اند که تنها در زمانِ سامانیان و دورانِ رودکی سمرقندی. این کوشش همگانی درازآهنگ، روشن است که به یک چنین زبانی ژرفا و گستردگی و توان و نیرو می‌بخشد، بیش از همه‌ی زبان‌های جهان!

8. توانِ زبان برای کوشش در همه‌ی زمینه‌ها
 اروپاییان امروز چنین پراکنده‌اند که زبان آلمانی، زبانِ فلسفه و زبانِ فرانسه‌ای، زبانِ مِهر و سرود و زبانِ انگلیسی زبانِ بازار و دانش است، ولی پیره‌زنانِ‌ روستاهای ایرانِ بزرگ همه از بر دارند که ... «آن چه خوبان همه دارند، تو تنها داری.»
برای آن که خوانندگانِ بیدار دل را گمان نیافتد که این سخنان از روی یک‌سونگری و خودخواهی گفته می‌شود ره‌نمون‌ِ‌شان می‌شویم به دو دیوانِ چامه:یکی دیوانِ «اطعمه» سروده‌ی مولانا بسحق شیرازیدیگری دیوانِ «البسه» سروده‌ی مولانا محمودِ نظام قاری یزدیتا روشن شود که ایرانیان در شناختِ یزدان و چگونگیِ آفرینشِ ایزدی و بهر مردمان از آن اندیشه در چه و چون وچندِ (فیزیک و فلسفه و ریاضی) به کدام پای‌گاهِ بلند رسیده‌اند که می‌توانند با سرودنِ یک دفتر چامه و سرودِ پرآهنگ، در زیر نگاره‌های زیره، شوربا، دارچین، روغن، بادام، برنج، آش و کباب در دیوانِ اطعمه و نیز در زیرِ پوششِ آستین، درز، چاک، تریز، دامن، نخ و سوزن در دیوانِ البسه نازک‌ترین اندیشه‌های مردمی را درباره‌ی زندگی و زمان و
جان و جهان و زنده‌ی همیشه نگهبان ... چگونه گفته‌اند و در زیر سخنانِ آشکار، آن پیدای هم‌واره بیدار را چگونه پنهان کرده‌اند.سخن را بسنده می‌دانم ولی می‌باید بدین استوار بود آن مردمان که نخستین پدیده‌های مثلثات و لگاریتم و گرانیِ ویژه و پیداییِ زمین و گرمای میانی ... را به جهانیان پیش‌کش کرده‌اند، برای دانششان واژه نیز در دست‌رس داشته‌اند و اکنون نیز می‌توانند چنین کنند.

9. خوش‌آهنگی و زیبایی زبان
 در زبانِ فارسی واکه‌های درشت فروافتاده و آواهای خشن پدیدار نیست و ساختارِ واژه‌ها که یک آوایی و یا دو آوایی‌اند به هم‌دیگر توان آمیزش می‌بخشند چنان که واژه‌ها هم‌چون سرشک‌های تابان در جویی آوازه‌خوان بر روی هم می‌غلتند و آواهای خوش پدیدار می‌کنند و چنین است که خوش‌آهنگ‌ترین سورده‌های جهان را ایرانیان گفته‌اند و داوری اروپاییان درباره‌ی این چامه‌های زبان، هم‌واره با شگفتی و آفرین هم‌راه بوده است و اگر آنان چامه‌ی فردوسی یا رودکی یا خیام را می‌ستایند ستایش از زبانی نیز می‌کنند که این چامه‌ها بدان سروده شده است!دور می‌دانم که در همه‌ی جهان گفتاری بدین فشردگی با چنین گستردگیِ اندیشه و استواری در سخن بر جای مانده باشد:جان در حمایت یک دم است و جهان وجودی بین دو عدم (سعدی)


10.سخن‌وران بزرگ به آن زبان نوشته و سروده باشند.

و هم‌ این جاست که از گفتارِ پیشین به گفتاری تازه اندر می‌شویم که سرآغازِ این بخش است و در این هیچ گمان نیست که در همه‌ی جهان به اندازه‌ی ایران سخن‌ور و سخن‌دان نداشته‌ایم و انبوه انبوه نویسندگان و سرایندگانِ ایرانی چنان در سراسرِ جهان آشکارند که نیازی به یادآوریِ نامِ‌شان دیده نمی‌شود.


11. داوری داوران بزرگ برای برتری زبانِ فارسی
در میانِ نویسندگان و چامه‌سرایانِ‌ جهان، خیامِ نیشابوری جای‌گاهی ویژه دارد و در همه جهان سروده‌های وی پراکنده است و نامش در همه جا زنده و برگردانِ سروده‌هایش در جهان پس از شمارِ چاپِ شده‌ی انجیل برآورد شده است. خیام خود در ستایش این زبان می‌فرماید:روزی است خوش و هوا نه گرم است و نه سرد //
ابر از رخِ گل‌زار همی‌شوید گرد
بلبل به زبانِ پهلوی با گلِ‌ زرد // فریاد همی‌زند که می‌باید خَوردحافظ نیز به دنبالِ این گفتار می‌افزاید:
بلبل به شاخ سرو به گل‌بانگِ پهلوی // می‌خواند دوش درسِ مقاماتِ معنویو زبانِ پهلوی اگر چه نامِ ویژه‌ برای زبانِ اشکانیان و ساسانیان شمرده شده، ولی نام همگانی زبان‌های ایرانی است. از کردی بلوچی گرفته تا سغدی و یغنابی.در میان دانش‌مندان پس از اسلام برترین دانش‌مند را ابوریحان بیرونی می‌شناسیم و هم او بود که هم‌راهِ لشکر محمود به هندوستان رفت و پهنه‌ی دانشِ آن سرزمین را با تیغ خامه‌ی خود بگرفت و دفتر شگفتی آور «مال‌الهند» را پدید آورد و نخستین سانسکریت‌شناسِ جهان پس از سلام به شمار می‌رود.
وی بسیاری از دفترهای دانشی خویش را به زبان تازی نیز نوشته است و تازی‌نویسی او نیز سرآمد نوشته‌های دیگران است پس، از او کسی بزرگ‌تر در همه جهان نمی‌شناسیم که سه زبانِ‌ سانسکریت و تازی و فارسی را به جهان شناسانده باشد.
استاد فریدون جنیدی
برگرفته از تارنمای بنیاد نیشابور

۱۳۸۸ آذر ۱۸, چهارشنبه

توانمندی هایِ زبان پارسی در برابر زبان عربي


نوشتار پژوهشی پرفسور محمود حسابی


توانايي زبان پارسی در واژه‌سازي

چکیده:
زبان پارسی دارای ریشه-ی هند و اروپایی ست، و یکی از نیرومندترین زبان هایِ جهان برای ساختن واژه هایِ تازه و دانشیک (علمی) میباشد. نیرومندی زبان پارسی در سنجش با زبان عربی در اینجاست که برای فراگیری زبان پارسی تنها به 1500 ریشه و 250 پیشوند و 600 تا پسوند نیاز است، که میتوان به کمک آنها بی اندازه واژه های تازه ساخت، و این درهالیست که برای فراگیری رسای (کامل) زبان عربی نیاز است که 25000 ریشه-ی آن و بسیاری از بُنپایه های پیچیده-ی «صرف و نحو» دستور زبان عربی را یاد گرفت. کاستی و ناتوانی زبان عربی در آنجا روشن میگردد که شمار ِواژه هایِ عربی برای پاسخ گویی به پدیده های نوین دانشیکِ (علمی) سده-ی بیست و یکم به اندازه ای کم است که گاهی باید یک واژه-ی عربی، چم (معنی ) چند واژه-یِ دانشیک نوین را در خودش جای دهد و همچنین فراوان پیش میآید که برایِ تَرگُمه-یِ (ترجمه-ی) یک واژه-یِ دانشیکِ نوین به عربی، باید فراز (جمله-ی) درازی را به عربی نوشت. با این همه کاستی و ناتوانی در زبان عربی، شنیدنِ داوش هایی (ادعاهایی) بر این پایه که زبان عربی رساترین (کاملترین) زبان جهان است، از شگفتی هایی است که تنها میتواند ساخته و پرداخته-ی اَنگاشت هایِ (تصورات) افسانه گرای مسلمانان باشد.

ارشام پارسی


پیشگفتار:
حتما در مدرسه ,تلويزيون , مسجد و ... اين مطلب را شنيده ايد که زبان عربي کاملترين زبان است و به همين علت خداوند قرآن را به زبان عربي نازل کرده است!! اما آيا اين سخن درست است؟ آيا قوانين گیج کننده صرف و نحو زبان تازي را که در مدرسه به کودکان ایرانی می آموزند به ياد داريد؟! (عدد معدود , صفت موصوف , اعلال ,اعراب............!!!!) . گویی اینکه همين قوانين هم توسط دانشمندان ايراني مثل ابن سيبويه و اخفش و غيره بر اساس قرآن و لهجه قوم قريش تنظيم و استاندارد شده است چون هر قوم و قبيله تازي لهجه و قوانين مختلف خودشان را داشته اند.
اگر منظوراز آموزش زبان تازي آشنايي با مفاهيم قرآن است بايد بگويم که خود عربها هم چيز زيادي از آن متوجه نمی شوند . (اين را من نمي گويم بلکه دقيقا جمله و مثال بالا را از زبان يک عرب عراقي شنيده ام.) پس آيا بهتر نيست به جاي آموزش بيهوده و وقت تلف کن و هزينه بر عربي , معاني اصيل قرآني و اسلامي را بيشتر و بهتر به بچه مدرسه ايها آموزش داد؟
به سخن گفتن تازيان در شبکه هاي تلويزيوني و راديويي گوش کنيد . چنان با درشتي و زبري واژه ها را بر حلق و زبان مي رانند که انگار چيزي در گلويشان گير کرده.......
ال ال ح ال ع ال ظ ال ص .... ال ال ال......!!
اين همه از آن تازيان بيابانگردي بوده که کار و افتخارشان دزدي و راه زني و کشتار بيگناهان و جمع آوري غنايم و تجاوز به زنان و دختران بوده (و هست) .
تازيان بياباني که به فرموده خداوند پست ترين مردم و کافر ترين و دور و ترين مردم و نفهم ترين نسبت به دين خدا هستند....
الاعراب اشد کفرا و نفاقا و اجدروا ان لا يعلم ......... (سوره توبه آيه 97)
و در جاهاي ديگر قرآن مانند سوره شعرا و... بر اين مطلب تاکيد شده است.
آيا به جملات عربي دقت کرده اين که ناقص و نا تمام بوده و از داشتن فعل هاي («است», «هست», «بود» مانند افعال مهم to be در انگليسي و فعل هاي معادل «است» و « بود» و مشتقات آنها در زبانهاي زنده دنيا) محروم است؟
آيا اين چه زبانی است که با جا به جا شدن يک حرکت معني کلمه عوض و يا حتي وارونه مي شود؟!
آيا ميدانيد که خود تازيان هم با زبان خود مشکل دارند و بسياري از آن قوانين عجيب را حتي خودشان هم رعايت نمي کنند؟!
آيا ميدانيد اعراب از 14 صيغه صرف فعل عملا فقط از 6 يا حد اکثر 8 تاي آن استفاده مي کنند و بقيه کار بردي ندارند؟
يذهب , يذهبان , يذهبون , تذهب , تذهبان , يذهبن , تذهب , تذهبان , تذهبون , تذهبين , تذهبان , تذهبن , اذهب , نذهب.
(حالا تازه اين سالمترين فعل تازي است واي به حال معتل و مهموز و...!!!)
حالا به من بگوييد آيا اين نشانه کامل بودن زبان است که صيغه مذکر مخاطب با صيغه مونث غايب يکسان باشد (تذهب) همچنين براي مثني آن ( سه بار تذهبان براي سه صيغه متفاوت!) اصلا ببينم اين مثني مسخره به چه دردي مي خورد؟!
اگر زباني پيدا بشود که براي جمع دو نفر جمع سه نفر جمع 4 نفز -5 نفر و.... صرف فعل جداگانه داشته باشد آيا آن زبان از تازي پيشرفته تر است يا گيج کننده تر ؟!
راستي چگونه ممکن است (به فرموده قرآن ) مردمي پست ترين باشند ولي زبانشان کاملترين؟!
به نظر من خداوند مي خواسته قدرت و عظمت خود را نشان دهد که کتاب موزون و معجزه کلام الهي خود را در قالب اين زبان ناقص نازل فرموده است. (يعني از پست ترين مصالح بهترين چيز ممکن را ساخته)
همانگونه که دين اسلام را در بين پست ترين مردم روي زمين معرفي نموده. از طرفي به فرموده خداوند ( در سوره شعرا آيات 197 تا 202 ) اگر اسلام بر ملتي غير عرب نازل مي شد آنها به علت تعصبات کور تازيانه خود آنرا قبول نمي کردند و تنها ملت اينچنين بدوی در کره زمين هستند. ( پس نعوذ با الله شايد خداوند مجبور شده قرآن را به تازي بفرستد !!!) البته اين را به شوخي گفتم . چون خداوند خود بهتر مي داند و ما نادان هستيم.
در اينجا خلاصه اي از تحقيقات دانشمند بزرگ ايران زمين جناب آقاي پروفسور محمود حسابي که علاوه بر درجه علمي در فيزيک و رياضي , ايشان بر 5 زبان (فارسي,تازي , انگليسي , فرانسه , آلماني) به طور کامل و ريشه اي مسلط بوده و با 10 زبان ديگر هم آشنايي داشته اند را در مورد توانمندي زبان فارسي و زبانهاي آريايي ( اوستایی - پهلوی . . . ) بر زبان هاي ديگر به ويژه تازي را ذکر مي کنم.
بياييم ارزش زبان شيوا و آهنگين و زيبا و تواناي فارسي را بدانيم و آنرا پاس بداريم و از زنگار واژگان لاتين و تازي پاکش کنيم.
جستار زير، نوشتاري بسيار گويا و شيوا از روان‌شاد دکتر محمود حسابي، دانشمند بزرگ و فرزانه ايراني، است که توانايي و قدرت بالا و برتر زبان پارسي را در واژه‌سازي، در مقايسه با بسياري ديگر از زبان‌‌هاي جهان، با شرح و بياني دانشوارانه و روش‌مند، به نمايش مي‌گذارد و به دشمنان فرهنگ و هويت ريشه‌دار ايراني، پاسخي کوبنده و درهم‌شکننده مي‌دهد.

نوشتار پژوهشي پرفسور محمود حسابي:

سرآغاز:
 در تاريخ جهان، هر دوره‌اي ويژگي‌هايي داشته است. در آغاز تاريخ، آدميان زندگي قبيله‌اي داشتند و دوران افسانه‌ها بوده است. پس از پيدايش کشاورزي، دوره ده‌نشيني و شهرنشيني آغاز شده است. سپس دوران کشورگشايي‌ها و تشکيل پادشاهي‌هاي بزرگ مانند پادشاهي‌‌هاي هخامنشيان و اسکندر و امپراتوري رم بوده است. پس از آن، دوره هجوم اقوام بربري بدين کشورها و فروريختن تمدن آن‌ها بوده است. سپس دوره رستاخيز تمدن است که به نام رنسانس شناخته شده است. تا آن دوره ملل مختلف داراي وسايل کار و پيکار يکسان بودند. مي‌گويند که وسايل جنگي سربازان رومي و بربرهاي ژرمني با هم فرقي نداشته و تفاوت تنها در انضباط و نظم و وظيفه‌شناسي لژيون‌هاي رومي بوده که ضامن پيروزي آن‌ها بوده است. همچنين وسايل جنگي مهاجمين مغول و ملل متمدن چندان فرقي با هم نداشته است.
از دوران رنسانس به اين طرف، ملل غربي کم‌کم به پيش‌رفت‌هاي صنعتي و ساختن ابزار نوين نايل آمدند و پس از گذشت يکي دو قرن، ابزار کار آن‌ها به اندازه‌اي کامل شد که ملل ديگر را ياراي ايستادگي در برابر حمله آن‌ها نبود. هم‌زمان با اين پيش‌رفت صنعتي، تحول بزرگي در فرهنگ و زبان ملل غرب پيدا شد؛ زيرا براي بيان معلومات تازه، ناگزير به داشتن واژه‌هاي نويني بودند و کم‌کم زبان‌هاي اروپايي داراي نيروي بزرگي براي بيان مطالب مختلف گرديدند.
در اوايل قرن بيستم، ملل مشرق پي به عقب‌ماندگي خود بردند و کوشيدند که اين عقب‌ماندگي را جبران کنند. موانع زيادي سر راه اين کوشش‌ها وجود داشت و يکي از آن‌ها نداشتن زباني بود که براي بيان مطالب علمي آماده باشد. بعضي ملل چاره را در پذيرفتن يکي از زبان‌هاي خارجي براي بيان مطلب ديدند؛ مانند هندوستان، ولي ملل ديگر به واسطه داشتن ميراث بزرگ فرهنگي نتوانستند اين راه حل را بپذيرند که يک مثال آن، کشور ايران است.
براي بعضي زبان‌ها، به علت ساختمان مخصوص آن‌ها، جبران کمبود واژه‌هاي علمي، کاري بس دشوار و شايد نشدني است، مانند زبان‌هاي سامي ,که اشاره‌اي به ساختمان آن‌ها خواهيم کرد.
بايد خاطرنشان کرد که شمار واژه‌ها در زبان‌هاي خارجي، در هر کدام از رشته‌هاي علمي خيلي زياد است و چند ميليون است. پيدا کردن واژه‌هايي در برابر آن‌ها کاري نيست که بشود بدون داشتن يک روش علمي مطمئن به انجام رسانيد و نمي‌شود از روي تشابه و استعاره و تقريب و تخمين در اين کار پُردامنه به جايي رسيد و اين کار بايد از روي اصول علمي معيني انجام گيرد تا ضمن عمل، به بن‌بست برنخورد.
براي اين که بتوان در يک زبان به آساني واژه‌هايي در برابر واژه‌هاي بي‌شمار علمي پيدا کرد، بايد امکان وجود يک چنين اصول علمي‌اي در آن زبان باشد. مي‌خواهيم نشان دهيم که چنين اصلي در زبان فارسي وجود دارد و از اين جهت، زبان فارسي زباني است توانا، در صورتي که بعضي زبان‌ها ,گو اين که از جهات ديگر سابقه درخشان ادبي دارند, ولي در مورد واژه‌هاي علمي ناتوان هستند. اکنون از دو نوع زبان که در اروپا و خاورنزديک وجود دارد صحبت مي‌کنيم که عبارت‌اند از: زبان‌هاي هندواروپايي (Indo-European) و زبان‌هاي سامي (Semitic) [= زبان‌هاي: عبري، عربي]. زبان فارسي از خانواده زبان‌هاي هندواروپايي (آريايي) است.
در زبان‌هاي سامي واژه‌ها بر اصل ريشه‌هاي سه حرفي يا چهار حرفي قرار دارند که به نام ثلاثي و رباعي گفته مي‌شوند و اشتقاق واژه‌هاي مختلف براساس تغيير شکلي است که به اين ريشه‌ها داده مي‌شود و به نام ابواب خوانده مي‌شود. پس شمار واژه‌هايي که ممکن است در اين زبان‌ها وجود داشته باشد، نسبت مستقيم دارد با شمار ريشه‌هاي ثلاثي و رباعي. پس بايد بسنجيم که حداکثر شمار ريشه‌هاي ثلاثي چه قدر است. براي اين کار يک روش رياضي به نام جبر ترکيبي (Algebre Combinatoire) به کار مي‌بريم. حداکثر تعداد ريشه‌هاي ثلاثي مجرد مساوي 19656 (نوزده هزار و ششصد و پنجاه و شش) مي شود و نمي‌تواند بيش از اين تعداد ريشه ثلاثي در اين زبان وجود داشته باشد . درباره ريشه‌هاي رباعي مي‌دانيم که تعداد آن‌ها کم است و در حدود پنج درصد تعداد ريشه‌هاي ثلاثي است، يعني تعداد آن‌ها در حدود 1000 است. چون ريشه‌هاي ثلاثي‌اي نيز وجود دارد که به جاي سه حرف فقط دو حرف وجود دارد که يکي از آن‌ها تکرار شده است؛ مانند فعل (شَدَّ) که حرف «د» دوبار به کار رفته است. از اين رو بر تعداد ريشه‌هايي که در بالا حساب شده است، چندهزار مي‌افزاييم و جمعاً عدد بزرگ‌تر بيست و پنج هزار (25000) ريشه را مي‌پذيريم.
چنان که گفته شد، در زبان‌هاي سامي از هر فعل ثلاثي مجرد مي‌توان با تغيير شکل آن و يا اضافه [کردن] چند حرف، کلمه‌هاي ديگري از راه اشتقاق گرفت که عبارت از ده باب متداول مي‌باشد، مانند: فَعّلَ، فاعَلَ، اَفَعلَ، تَفَعّلَ، تَفاعَلَ، اِنفَعَلَ، اِفتَعَلَ، اِفعَلَّ، اِفعالَّ، اِستَفعَلَ … از هر کدام از افعال، اسامي مختلفي اشتقاق مي‌يابد: اول، نام‌هاي مکان و زمان؛ دوم، نام ابزار؛ سوم، نام طرز و شيوه؛ چهارم، نام حرفه؛ پنجم، اسم مصدر؛ ششم، صفت (که ساختمان آن ده شکل متداول دارد)؛ هفتم، رنگ؛ هشتم، نسبت؛ نهم، اسم معني. با در نظر گرفتن همه انواع اشتقاق کلمات، نتيجه گرفته مي‌شود که از هر ريشه‌اي حداکثر هفتاد مشتق مي‌توان به دست آورد (البته در عمل حدود 3/1 آن کاربرد دارد.). پس هر گاه تعداد ريشه‌ها را که از 25000 کم‌تر است در هفتاد ضرب کنيم، حداکثر کلمه‌هايي که به دست مي‌آيد 1750000 = 70 × 25000 ( که عملا حدود 600000 ششصد هزار تا يعني يک سوم آن قابل استفاده است) کلمه است. يک اشکالي که در فراگرفتن اين نوع زبان است، اين است که براي تسلط يافتن به آن بايد دست‌کم 25000 (بيست و پنج هزار) ريشه را از برداشت و اين کار براي همه مقدور نيست، حتي براي اهل آن زبان، چه رسد به کساني که با آن زبان بيگانه هستند. اکنون اگر تعداد کلمات لازم آن از 600 هزار عدد بگذرد، ديگر در ساختار اين زبان راهي براي اداي يک معني نوين وجود ندارد مگر اين که معني تازه را با يک جمله ادا کنند. به اين علت است که در فرهنگ‌هاي لغت از يک زبان اروپايي به زبان عربي مي‌بينيم که عده زيادي کلمات به وسيله يک جمله بيان شده است، نه به وسيله يک کلمه! مثلاً کلمه Confronation که در فارسي آن را مي‌شود به «روبه‌رويي» ترجمه کرد، در فرهنگ‌هاي فرانسه يا انگليسي به عربي، چنين ترجمه شده است: «جعل الشهود و جاهاً و المقابله بين اقولهم»!!! کلمه Permeabtlity که مي‌توان آن را در فارسي با کلمه «تراوايي» بيان کرد، در فرهنگ‌هاي عربي چنين ترجمه شده است: امکان قابلية الترشح!!!
اشکال ديگر در اين زبان‌‌، اين است که چون تعداد کلمات کم‌تر از تعداد معاني مورد لزوم است و بايد تعداد زيادتر معاني ميان تعدا کم‌تر کلمات تقسيم شود، پس به هر کلمه‌اي چند معني تحميل مي‌شود در صورتي که شرط اصلي يک زبان علمي اين است که هر کلمه‌اي فقط به يک معني دلالت بکند تا هيچ گونه ابهامي در فهميدن مطلب علمي باقي نماند. به طوري که يکي از استادان دانشمند دانشگاه اظهار مي‌کردند، در يکي از مجله‌هاي خارجي خوانده‌اند که در برابر کلمات بي‌شمار علمي که در رشته‌هاي مختلف وجود دارد، آکادمي مصر که در تنگناي موانع [ياد شده در] بالا واقع شده است، چنين نظر داده است که بايد از به کار بردن قواعد زبان عربي در مورد کلمات علمي صرف نظر کرد و از قواعد زبان‌هاي هندواروپايي استفاده کرد. مثلاً در مورد کلمه Cephalopode که به جانوران نرم‌تني گفته مي‌شود مانند «اختاپوس» که سر و پاي آن‌ها به هم متصل‌اند و در فارسي به آن‌ها «سرپاوران» گفته شده است، بالاخره کلمه « رأسه رجليه !!» را پيش‌نهاد کرده‌اند که اين ترکيب به هيچ وجه عربي نيست. براي خود کلمه Mollusque که در فارسي «نرم‌تنان» گفته مي‌شود، در عربي يک جمله به کار مي‌رود: «حيوان عادم الفقار»!
قسمت دوم صحبت ما مربوط به ساختمان زبان‌هاي هندواروپايي است. مي‌خواهيم ببينيم چگونه در اين زبان‌ها مي‌شود تعداد بسيار زيادي واژه علمي را به آساني ساخت. زبان‌فارسي داراي شمار کمي ريشه در حدود 1500 (هزار و پانصد) عدد مي‌باشند و داراي تقريباً 250 پيشوند (Prefixe) و در حدود 600 پسوند (Suffixe) هستند که با اضافه کردن آن‌ها به اصل ريشه مي‌توان واژه‌هاي ديگري ساخت. مثلاً از ريشه «رو» مي‌توان واژه‌هاي «پيشرو» و «پيشرفت» را با پيشوند «پيش»، و واژه‌هاي «روند» و «روال» و «رفتار» و «روش» را با پسوندهاي «اند» و «ار» و «اش» ساخت. در اين مثال، ملاحظه مي‌کنيم که ريشه «رو» به دو شکل آمده است: يکي «رو» و ديگري «رف». با فرض اين که از اين تغيير شکل ريشه‌ها صرف نظر کنيم و تعداد ريشه‌ها را همان 1500 بگيريم، ترکيب آن‌ها با 250 پيشوند، تعداد 375000 = 250 × 1500 (سيصد و هفتاد و پنج هزار) واژه را به دست مي‌دهد. اينک هر کدام از واژه‌هايي که به اين ترتيب به دست آمده است را مي‌توان با يک پسوند ترکيب کرد. مثلاً از واژه «خودگذشته» که از پيشوند «خود» و ريشه «گذشت» درست شده است، مي‌توان واژه «خودگذشتگي» را با افزودن پسوند «گي» به دست آورد و واژه «پيشگفتار» را از پيشوند «پيش» و ريشه «گفت» و پسوند «ار» به دست آورد. هرگاه 375000 واژه‌اي را که از ترکيب 1500 ريشه با 250 پيشوند به دست آمده است با 600 پسوند ترکيب کنيم، تعداد واژه‌هايي که به دست مي‌آيد، مي‌شود 225000000 = 600 × 375000 (دويست و بيست و پنج ميليون !!!!!!!!!!!!!). بايد واژه‌هايي را که از ترکيب ريشه با پسوند‌هاي تنها به دست مي‌آيد نيز حساب کرد که مي‌شود 900000 = 600 × 1500 (نهصد هزار). پس جمع واژه‌هايي که فقط از ترکيب ريشه‌ها با پيشوندها و پسوندها به دست مي‌آيد، مي‌شود: 226275000 = 900000 + 375000 + 225000000 يعني دويست و بيست و شش ميليون و دويست و هفتاد و پنج هزار واژه. در اين محاسبه فقط ترکيب ريشه‌ها را با پيشوندها و پسوندها در نظر گرفتيم، آن هم فقط با يکي از تلفظ‌هاي هر ريشه. ولي ترکيب‌هاي ديگري نيز هست مثل ترکيب اسم با فعل (مانند: پياده‌رو) و اسم با اسم (مانند: خردپيشه) و اسم با صفت (مانند: روشن‌دل) و فعل با فعل (مانند: گفتگو) و ترکيب‌هاي بسيار ديگر در نظر گرفته شده و اگر همه ترکيب‌هاي ممکن را در زبان‌هاي هندواروپايي بخواهيم به شمار آوريم، تعداد واژه‌هايي که ممکن است وجود داشته باشد، مرز معيني ندارد و نکته قابل توجه اين است که براي فهميدن اين ميليون‌ها واژه فقط نياز به فراگرفتن 1500 ريشه و 850 پيشوند و پسوند داريم، در صورتي که ديديم در يک زبان سامي (تازي) براي فهميدن دو ميليون واژه بايد دست‌کم 25000 ريشه را از برداشت و قواعد پيچيده صرف افعال و اشتقاق را نيز فراگرفت و در ذهن نگاه داشت.
اساس توانايي زبان‌هاي هندواروپايي در يافتن واژه‌هاي علمي و بيان معاني همان است که شرح داده شد. زبان فارسي يکي از زبان‌هاي هندواروپايي است و داراي همان ريشه‌ها و همان پيشوندها و پسوندها است. تلفظ حروف در زبان‌هاي مختلف هندواروپايي متفاوت است ولي اين تفاوت‌ها طبق يک روالي پيدا شده است. توانايي‌اي که در هر زبان هندواروپايي وجود دارد، مانند يوناني و لاتين و آلماني و فرانسه و انگليسي، در زبان فارسي هم همان توانايي وجود دارد. روش علمي در اين زبان‌ها مطالعه شده و آماده است و براي زبان فارسي به کار بردن آن‌ها بسيار ساده است. براي برگزيدن يک واژه علمي در زبان فارسي فقط بايد واژه‌اي را که در يکي از شاخه‌هاي زبان‌هاي هندواروپايي وجود دارد با شاخه فارسي مقايسه کنيم و با آن هم‌آهنگ سازيم.


۱۳۸۸ آذر ۱۳, جمعه

برپایی یک کُنگره-ی میهنی برای رو در رویی با بدترین پیشامدها


چکیده:


شایسته است رهبران جنبش و هَنگان های کشورمداریک (احزاب سیاسی) به سازمان دادن به تورینه ها (شبکه ها) با هسته هایِ خانوادگی بَسنده نکنند، و در اندیشه-یِ آراستار ها (تشکیلات) و سازماندهی برای رو در روی شدن با روزهایِ تاریک همچون جنگ و هرج و مرج هم باشند. برپایی یک کنگره-یِ میهنی و گُزینش یک هیئت اجرایی، نُخستین گام است. هتا اگر به شَوندهایی (علت هایی) کسانیکه پا پیش میگُذارند نمی خواهند آشکارا این کار را انجام دهند، می توان دنبال راهکار هایی در نهان بود. امیدواری و خوش بینی بسیار خوب است. اما می بایست برای بدترین سناریوها آماده بود، اگر چه شوایی (احتمال) پیش آمدِ آن کم باشد.


سرآغاز:


پیامدهایِ نبودِ یک گرانیگاه مینویی (معنوی) در اردوگاه حکومتگران و نیاز آمادگی جنبش سبز برای بدترین سناریوها


1) تلاش دو سه ماههِ واپَسین ِبرخی شخصیت ها و جریانات در اردوگاه جناح حاکم، برای پیشکش هَنداخی (طرحی) در راستایِ برون رفت از آشفتگی، بی سرانجام پایان یافت و بی سود بودن این کوشش ها نیز از سوی آن ها آگاهانده شد. اما کشاکش بین جریان های گوناگون در اردوگاه حاکم درباره چکونگی رو در رویی با جنبش سبز همچنان ادامه دارد.


2) این درگیری ها اگر چه با ریزش نیرو در اردوگاه حاکم همراه است و آن ها را ناتوان تر می کند، ولی تُهی شدنِ این اُردوگاه از یک گرانیگاه مینویی (معنوی) و شخصیت های مورد پَسند در آن جناح، آژیر پَژمَرگ (زنگ خطر) را به سِدا در می آورد: انجام کُنش های کور و پُرسیج (خطرناک) از سوی کسان بی خردی که پیروزی جنبش را برابر با نابودی خود می دانند.


3) از آنجا که نوآوری (ابتکار) برای یافتن راهکاری در راستایِ سازش، به شایمندی (احتمال) زیاد، هایش راسته (تایید مستقیم) یا ناراسته-یِ آیت الله خامنه ای را به همراه داشته است؛ نایش (نفی) پرخاشگرانه و تندِ او از سویِ فرمانداران سپاه و بسیج و سایر نیروهایِ رَزمی و اَرمَندی (امنیتی) نگرانی بالا را دو چندان می کند.


4) ما نمی دانیم پیرامون آیت الله خامنه ای چه کسانی هستند و گُماشته هایِ اَنیشه ای (عوامل جاسوسی) بیگانگان تا چه اندازه در خانه-یِ او راه پیدا کرده اند. ولی شایمندی (احتمال) این سناریو کم نیست: روزی از خواب بلند شویم و بشنویم آقا برحمت ایزدی پیوسته، نیروگاه بوشهر و جاهایِ سُهَنده (نقاط حساس) دیگری بمباران شده اند. ارتشیان فَرناسگیر شده (غافل گیر شده) و احمدی نژاد حکومت نظامی اعلام کرده اند و آماده جنگ با کشور یا کشورهای دُشمن هستد. 5) رویداد بالا به چم (یعنی) آغاز هرج و مرج و سیج (ریسک) فروپاشی کشور. نه مردم از سپاه و بسیج پُشتیبانی خواهند کرد و نه آن ها توانایی در انجام کَردِگان (عملیات) هَنایشمَند (موثر) در کشور خواهند داشت. ولی سپاه و بسیج دست به کین جویی از جنبش سبز خواهند زد، که به گمان آن ها شوه-ی (سبب) ناتوانی کشور و نیروهای رزمی شده است. 6) شایسته است رهبران جنبش و هَنگان های کشورمداریک (احزاب سیاسی) به سازمان روامند (عادی) تورینه ها ( شبکه ها) با هسته هایِ خانواده بَسَنده نکنند، و در اَندیشه-یِ برپایی آراستار ها (تشکیلات) و سازماندهی برای رو در روی شدن با چنین روزهایِ شایمند (محتمل) و تاریک هم باشند. بُنیادگُذاری کنگره-یِ میهنی و گُزینش یک هیئت اجرایی نُخستین گام است. هتا اگر کسانی که پا پیش میگُذارند نخواهند به فَرنودهایی (دلایلی) این کار را آشکار انجام دهند، می توان دنبال راهکار هایی در نهان بود. امیدواری و خوش بینی بسیار خوب است. ولی می بایست برای بدترین پیشامدها آماده بود، اگر چه شایمندی (احتمال) رویدادِ آن کم باشد.

پیش بسوی برپایی یک کُنگره-ی میهنی


خشایار رخسانی

برپایی یک کُنگره میهنی بهترین راهکار برای رسیدن به یک آشتی میهنی و همکاریِ همه-ی میهن دوستان، هَنگان ها، حزب ها و سازمان ها با یکدیگر میباشد، که خواهان یک ایران گیتیگرا، سکولار و مردمسالار هَستند. برای آماده ساختن جُنبش سبزجامگان در رو در رویی با پیشامدهایِ ناگوار همانند جنگ و هرج و مرج در کشور یا پیشگیری از سرکوبِ خودِ جنبش، برپایی این کُنگره بسیار نیازین است. اگر این کُنگره برپا شود، و در نُخستین کوشش هایش کامگار و موفق باشد، میتواند در ادامه کارش رهبری جُنبش سبزجامگان را هم تا روی کار آمدن یک دولت گُذرا و موقت، بدست بگیرد که خویشکاری آن فراهم آوردن یک همه پرسی در راستایِ گُزینش ساختار سررشته داری کشور و نهادینه کردن مردمسالاری در ایران است. از دیدگاه من کسی که میتواند در برپایی این کُنگره نغش کلیدی داشته باشد، کدبان رضا پهلوی ست که از آوازه-ی نیکویی در میان مردم ایران برخوردار است. همکنون زمان سرنوشت ساز فرارسیده است که کدبان رضا پهلوی پیشگام برای برپایی این گُنگره شود اگر که براستی او رهاسازی میهن از دستِ انیرانیان تازی پرست را خویشکاری و وظیفه-ی خود میداند. ایرانیان میهن دوستی که با این پیشنهاد همداستان هَستند، باید که تلاش کنند تا از راه فرارسانی و آگاهی دادن به همه-یِ هم میهنان در باره-یِ این پیشنهاد، بَخش بزرگی از مردم ایران را چه در درون و چه در برون کشور پوشش دهند تا پیش از نُخستین فراخوان برای برپای این کُنگره در باره-یِ هدفِ آن گفتگو شود.

۱۳۸۸ آذر ۱۱, چهارشنبه

شانزدهم آذر روز هَمبستگی، مبارزه و پیروزی ست


جبهه دمکراتیک ایران

یکی از وظایف مهم تشکل ها ، جناح ها و شخصیت های مبارز و آزادی خواه در شرایط کنونی این است که به طور دقیق،تاکتیک های مبارزاتی ،استراتژی مبارزه و تا حدودی شعار ها را به مردم آزادی خواه پیشنهاد بدهند. در وضعیت فعلی اما با پیچیدگی های ویزه ای در این زمینه ها روبرو ایم. برای این که از یک سو با اپوزسیون تاریخی مواجه هستیم که اگرچه به لحاظ ارمان ها و استراتژی و حتا شعار و تاکتیک مبارزاتی،دارای برنامه ی روشنی هستند اما به دلیل سرکوب بی رحمانه ی ان ها در 31 سال اخیر،ارتباطات اجتماعی اشان به حداقل رسیده و عملا در کوتاه مدت ،امکان بسیج توده ها را از دست داده اند. از دیگر سو اصلاح طلبان حکومتی اگرچه به دلیل وصلت های گسترده و تارخی ان ها با اقتدارگرایان ومشارکت ان ها در قدرت، موجب این شده است تا بتوانند امکان بسیج گسترده ی توده ها را داشته باشند ولی در زمینه ی ارمان،استراتژی، تاکتیک و شعار های مبارزاتی از وضعیت مبهم و سر در گمی رنج می برند. مردم نیز به لحاظ این دوگانگی تا حدودی سردرگم می شوند. در این بیانیه تلاش خواهیم کرد تا حدودی این دوگانگی ها و اختلافات را شفاف کرده و پیشنهاد های راهگشا برای این مرحله از مبارزه را تقدیم مبارزان راه آزادی کنیم.

1-آرمان و الگوی عینی

در حالی که اپوزسیون سکولار-دموکرات ایران که طیف وسیعی از مخالفین جمهوری اسلامی را در بر می گیرد به صورت شفاف اعلام کرده اند که خواهان جدایی دین از حکومت هستند و جمهوری اسلامی را نمی خواهند، اصلاح طلبان و در راس آن ها میر حسین موسوی اعلام می کند که خواهان جمهوری اسلامی، نه یک کلمه کم و نه یک کلمه زیاد است. این مهم ترین اختلاف و چالش در بین دو جناح فعال در جنبش سبز است. جالب این است که با وجود این که میرحسین به عنوان رهبری این جنبش معرفی می شود و غربی ها بسیار در این زمینه تلاش می کنند که این مسئله را جا بیندازند اما نه تنها هیچ تظاهر کننده ای شعار جمهوری اسلامی سر نمی دهد ولی شعار «جمهوری ایرانی» که نماد سکولاریزم و مخالفت با جمهوری اسلامی تلقی می شود از روز تظاهرات چهلم ندا به سرعت و به شکل گسترده در بین تظاهرات کننده ها مطرح شده است، یا شعار «جانم فدای ایران» که روی دیگر سکه ی مخالفت مردم با جمهوری اسلامی است. با این حال، این شعار که عمق استراتژیکِ مطالبات جنبش سبز را مشخص کرده با مخالفتِ جدیِ اصلاح طلبانِ جنبش سبز وحامیانِ بیرونی ِِآن ها روبرو شده است. باید پذیرفت که چنین پارادوکسی تحتِ هیچ شرایطی قابل برطرف شدن نیست. مگر این که یک طرف بتواند دیگری را سانسور و یا حذف نماید. اصلاح طلبان و در راس آن ها پدر خوانده ی سیاسی اش یعنی نهضت آزادیَ، شعار دولتِ سبز ملی را به عنوان جایگزین «جمهوریِ ایرانی»، پیشنهاد دادند که در این زمینه توفیقی نیافتند. اگر چه سکولار ها و بدنه یِ جنبش سبز این شعار را نیز به رسمیت شناخت اما، مذهبی ها یا "جمهوری اسلامی خواهان" نمی خواهند شعار جمهوری ایرانی را به رسمیت بشناسند و مرتب از آن به شعاری ساختارشکن یاد می کنند که باید حذف شود. البه عدالت خواهی و آزادی خواهی، و نفی استبداد و سرکوبگری و خشونت طلبی، خواست اصولی هر دو جناح قدرتمند فعال در جنبش سبز اعم از سکولار و مذهبی است و همین آرمان نهایی است که آن دو را علیه دیکتاتوری نظامی-مذهبی حاکم به هم پیوند می دهد. ولی هرکدام از دو جناح ِموجود،برایِ تحقق این آرمان هایِ بسیار کلی و مشترک، الگویِ کاملا متفاوتی را ارایه می دهد.

2-استراتژی

اگرچه دوجناح ِرهبری کننده یِ جنبش ِسبز یعنی مذهبی ها و سکولار ها در زمینه یِ الگو هایِ عینی ِبرایِ آرمان های نهایی، مثل «جمهوری ایرانی» و «جمهوری اسلامی» با یکدیگر اختلاف دارند اما در استراتژی مبارزاتی به مشی یگانه ای روی آورده اند. اپوزسیون سکولار از سال ها پیش مبارزه ی نفی خشونت اما خیابانی و بیرون از تعاملات درون ساختاری را در برنامه یِ مبارزاتی خود قرار داده بود. اصلاح طلبان اعم از حکومتی (حزبِ مشارکت، مجاهدین انقلاب، کارگزاران، حزب اعتمادِ ملی و گروه های خط امام) و غیر حکومتی (نهضت ازادی، شورای ملی مذهبی ها و ادوار دفتر تحکیم وحدت) اما بر این باور بودند که تنها راه اصلاحات از طریق صندوق هایِ رای و مشارکت در قدرت است و مبارزات خیابانی یک مشی پوپولیستی و براندازانه است. اما خوشبختانه پس از انتخابات 22 خرداد 1388 و کودتای انتخاباتی، آن ها نیز راه خیابان را برگزیدند و فردی چون بهزاد نبوی در 25 خرداد راهی خیابان شد تا به حکومت اعلام کند که مشی گذشته را بیفایده می داند و راه خیابان را برگزیده است. این همان فردی است که 12 سال پیش و در جریان 2 خرداد 76 و به دست گرفتن کرسی قدرت ریاست جمهوری و بعدا مجلس ششم و شورا ها، از طریق نشریه ی "عصر ما" ارگان رسمی سازمان تحت رهبری اش، به برادر ناتنی خود آقای مسعود رجوی، اعلام کرد که ما از راه صندوق توانستیم 70 درصد از قدرت را به دست بگیریم. کاری که شما از طریق لوله ی تفنگ قادر به انجام آن نشدید. اگرچه اینک از آن 70 درصد قدرت خبری نیست و متاسفانه ایشان لباس زندانی برتن دارد و برای مرخصی 10 روزه باید 700 میلیون تومان وثیقه بگذارد!؟ البته این فقط بهزاد نبوی و سازمان مجاهدین تحت رهبری او نیست که راه خیابان را بر راه اشغال کرسی قدرت و اصلاح درون حکومتی ترجیح داد، بلکه مسعودِ رجوی و سازمان مجاهدین تحتِ رهبری او نیز عملا با اسلحه وداع گفت و راه تظاهرات مسالمت آمیز خیابانی را بر جنگ مسلحانه ترجیح داد.
از جناح چپ اپوزسیون یعنی سازمان مجاهدین خلق ایران تا جناح راست اپوزسیون یعنی سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی ،مبارزه ی خیابانی و صد البته مسالمت آمیز را استراتژی مبارزاتی خود برگزیده اند. آنچه که اهمیت دارد، باید بر مبارزه یِ مسالمت آمیز و نفی خشونت به عنوان استراتژیِ بی بدیل مبارزه تاکید کرد که خوشبختانه همگان بر این امر تاکید گذاشته اند. برخی از اصلاح طلب ها آگاهانه یا نا آگاهانه، بین شعار های رادیکال یا ساختار شکن، با استراتژی نفی خشونت تفکیک قایل نشده و شعار های ساختار شکن را با روش مبارزه ی مسالمت آمیز در هم می ریزند. آنچه ما اکیدا به آن توصیه می کنیم تداوم مبارزه ی مسالمت آمیز و نفی خشونت است اما شعار های ساختار شکن مثل جمهوری ایرانی و رفراندوم این نظام و جدایی دین از سیاست را خواست اصولی بدنه ی جنبش سبز و خواست قانونی مردم می دانیم.

3-شعار های اصولی

رهبری اصلاح طلبِ جنبش سبز حتا در زمینه یِ شعار ها نیز سردر گم است. یعنی نه تنها در موضع نفی «جمهوری ایرانی» و «جانم فدای ایران» بر می آید بلکه خودش نیز نمی داند چه شعاری را ارایه دهد. برای مثال شعار هم «غزه-هم لبنان-جانم فدای ایران» را پیشنهاد می کند که هیچ کس از آن پشتیبانی نمی کند. او مدافع شعار «یا حسین میرحسین» است. این شعار حتا از سوی سکولار ها نیز در مواردی نفی نمی شود اما جنبه ی استراتژیک ندارد. فقط یاد آوری می کند که اگر انتخابات سالم بود می بایست میرحسین به جای احمدی می نشست و برای بسیاری از فعالان جنبش سبز جنبه ی نوستولژیک دارد. اما ملیون ها ایرانی غیر شیعه و سکولار نمی توانند آن را یک شعار محوری بدانند. البته شعار هایی چون دولت کودتا-استعفا-استعفا یا زندانی سیاسی آزاد باید گردد و شعار هایی از این دست مورد پشتیبانی همگان بوده است. اما اگر شعار های محوری نفی شود و شعار های مقطعی و موردی یا سلبی نیز مردم را قانع نکند در آن صورت توده ها به سمت شعار های واکنشی و احساسی و تنفر انگیز خواهند رفت و مرگ بر این و آن را فریاد خواهند زد. از دیدگاهِ سکولار ها ، گرایش به سمت شعار هایِ اصولی، بسیار پسندیده تر از شعار های احساسی، مقطعی و سلبی خواهد بود. مرگ بر این و آن نمی تواند مطلوبِ سکولار ها باشد. و جالب این است که اصلاح طلب ها آن اندازه که شعار هایِ محوری و محتوایی را نفی کرده اند، شعار های تنفر انگیز و سلبی را نفی نکرده اند. صریح تر بگوییم آن اندازه که از شعار «جمهوری ایرانی »برآشفته می شوند به همان اندازه از شعار مرگ بر این و آن خشنود می شوند و این یک انحراف مبارزاتی است. سکولار ها حتا بر این نظر هستند که از انجا که چند ملیون از همین مردم به احمدی رای داده اند، نباید سمت و سوی شعار های سلبی و تنفر انگیز به گونه ای باشد که آن ها گمان کنند، جنبش با احمدی مشکل فردی دارد. در حالی که اصلاح طلب ها تلاش می کردند احمدی را دشمن اصلی جنبش قلمداد کنند، مردم خود سطح شعار ها را به شعار های محوری برکشانده و در شعار های تنفرانگیز و سلبی نیز خامنه ای و نهاد های سرکوب را نشانه گرفتند. بار ها و بارها تاکید کرده ایم از شعار هایی چون «جمهوری ایرانی»، «جانم فدای ایران»، «آزادی زندانی سیاسی»، «استعفای دولت کودتا» و «مرگ بر دیکتاتور» استقبال می کنیم و سردادن این شعار ها را با مسالمت امیز بودن جنبش در تضاد نمی بینیم. ضمن این که حمله به افراد و اماکن یا کارهایی که موجب تحریک سرکوبگران برای کتک زدن مردم شود را اکیدا و اکیدا، نهی کرده و می کنیم. پس جنبش با شعار های اصولی از جاده ی مسالمت خارج نخواهد شد. اصلاح طلبان آنگاه می توانند برای مردم در زمینه های گوناگون تعیین تکلیف کنند که از امتیازات حکومتی مثل درخواستِ مکان برایِ برگزاری میتینگِ حزبی استفاده کرده و خود به خود پاسخگوی شعار ها نیز باشند. اما تظاهرات خیابانی مسالمت آمیز را که یک حق قانونی و حق مسلم مردم است، نمی توان در انحصار خود در آورد و از آن ها خواست که فقط شعار هایی را مطرح کنند که اصلاح طلبان می پسندند. مردمی که خود در کف خیابان هزینه ی سنگین تظاهرات مسالمت آمیز را می پردازند خود می دانند چه شعاری را سر داده و از چه شعاری جلوگیری کنند. تظاهرات خیابانی در یک شرایط اعتراضی و انقلابی متفاوت از یک میتینگ حزبی یا تظاهرات صنفی و مدنی است. در شگفت هستیم که اصلاح طلبان جنبش سبز، چگونه است که هنوز این امور را از هم تفکیک نکرده اند. نمی شود از مردم خواست که هزینه ی مبارزات را آن ها پرداخت کنند اما امتیازات آن، نصیب ما و همراهانمان شود. حد اکثر این است که اگر با شعار های مردم مخالف هستیم از تظاهرات آن ها پشتیبانی نکرده و خود نیز در آن شرکت نکنیم. حکومت نیز از شعار های مردم معترض هراس ندارد بلکه از حضور آن ها می هراسد. مگر در 30 خرداد یا 25 خرداد همین مردم شعار ساختارشکن سرداده بودند که آن گونه قلع و قمع شدند؟ یا مگر در 13 آبان به خاطر شعار های ساختارشکن به سمت مردم هجوم بردند؟ پس مخالفت اصلاح طلبان و جناح مذهبی جنبش سبز با شعار های محوری به دلیل نارضایتی خود آنها از این گونه شعار ها است که ضمنا بیان این نارضایتی به نحوی، توجیه گر سرکوب نیز هست. زیرا به سرکوبگران یاد می دهد که در برابر اعتراض به سرکوب، چنین استدلال کنند که آن ها شعار ساختار شکن دادند ما نیز آن ها را سرکوب کردیم!؟

4-تاکتیک های مبارزاتی

اصلاح طلب ها در تاکتیک مبارزه نیز نارسایی های جدی دارند. برای مثال در شروع سال تحصیلی اعلام کردند که دانشجویان سعی کنند مبارزات را از درون دانشگاه ها به بیرون بکشانند. مبارزان قدیمی و کسانی که در این زمینه تجربیات سودمندی دارند به خوبی می دانستند که این یک تاکتیک انحرافی و غیر عملی است. دو ماه و نیم گذشته و مبارزات مکرر دانشجویان در درون دانشگاه ها، عملا اشتباه اصلاح طلب ها را به آن ها نشان داد.
طی 6 ماه گذشته پس از زایش جنبش سبز، شاهد فرصت سوزی های زیادی از سوی اصلاح طلبان جنبش بوده ایم. یکی از ایراد های اصولی به آن ها این بود که چگونه است که فقط از مناسبت هایی برای بیان اعتراض استفاده می کنند که متعلق به رژیم است و این اعتراضات را گسترش نمی دهند؟ سکولار ها اما بر این گمان بودند که روزی خواهد رسید که اصلاح طلبان جنبش سبز می بایست در این زمینه نیز وضعیت خود را روشن سازند. آن روز فرا رسید. 16 آذر ماه روزی است که اگر چه رژیم نیز آن را به رسمیت شناخته اما در سال های گذشته، همواره سعی کرده است از میتینگ هایِ دانشجویی معترضین در این روز جلوگیری کرده و ان را به یک برنامه ی حکومتی که توسط بسیج دانشجویی برگزار می شود، تقلیل بدهد. انتظار جنبش سبز در شرایط کنونی این بود که رهبران اصلاح طلب این جنبش که تربیون هایِ درونی و بیرونی زیادی در اختیار دارند ،اعلام کنند که آن روز در دانشگاه تهران و سایر دانشگاه ها حضور یافته و از مردم نیز دعوت نمایند که در این برنامه شرکت کنند. اما تا امروز که یازدهم اذر ماه است و علی رغم دعوت دانشجویان دانشگاه تهران، هنوز هیچ واکنش جدی در این زمینه از سوی آنان نشان داده نشده و این در حالی است که در یک ماه گذشته دانشجویان تحت شدید ترین فشار های امنیتی بوده اند. به راستی تفاوت 16 آذر با 13 آبان از دیدگاه اصلاح طلبانی که اعلام کرده بودند با مردم خواهند بود و در مقابل کودتاگران کوتاه نمی آیند درچیست؟ امید است در این زمینه فوراً اظهار نظر مثبت کرده و مردم و به ویژه دانشجویان را تنها نگذارند. این انتظار از کروبی بیش از دیگران خواهد بود.
جالب تر این که درست در آستانه ی 18 آذر و در شرایطی که حکومت با همه ی ترفند هایِ امنیتی و سیاسی سعی دارد دانشگاه را به صورت نیمه تعطیل در آورد و از میتینگ هایِ درون دانشگاه جلوگیری نماید و نیاز است تا مردم نیز در خیابان ها حاضر شوند و از فرزندان دانشجوی خود پشتیبانی کنند به ناگاه پدرخوانده یِ اصلاح طلب ها با صدور اعلامیه ی کم سابقه یا بی سابق، از دانشجو ها می خواهد که 16 آذر در دانشگاه بمانند و خیال کودتاگران را راحت می سازد که نگران نباشند، در خیابان ها خبری نیست و آن ها می توانند با خیال راحت، دانشگاه ها را به پادگان نظامی برای سرکوب دانشجویان تبدیل کنند!؟ انگار پدر خوانده ی اصلاح طلبان این بار از موضع ناجی جنبش سبز، وظیفه دارد هرچه سریعتر دامنه ی تظاهرات خیابانی را جمع کرده و لابد به مذاکرات پشت پرده با پدر خوانده های روحانی حامی حکومت بپردازد! در صورتی که همگان آگاه هستند که نیازی به بیان این امر از سوی یک حزب سیاسی نبود و این مردم و دانشجویان هستند که متناسب با شرایط، خود گزینش می کنند که در درون یا بیرون از دانشگاه، اعتراضات مسالمت آمیز خود را بیان نمایند و اصولا تفکیک بین ِتظاهرات مردمی از دانشجویی، نا خواسته در جهت تامین منافع کودتاگران است. جنبش دموکراسی خواهی، سالیانی است که این تفکیک رژیم را نخواسته و اعتباری را بر هم زده و 16 آذر روز همه ی مردم ایران است، چه در درون دانشگاه و چه بیرون از دانشگاه. در این زمینه نیز تظاهرات گسترده ی مردمی در روز 16 آذر به اصلاح طلبان جنبش سبز نشان خواهد داد که در تاکتیک ها دُچار اشتباه هستند و باید از جنبش سبز درس بیاموزند. حال که اپوزسیون مردم را برای تظاهرات مسالمت آمیز روز 16 آذر دعوت کرده است ،اصلاح طلبان نمی بایست منفعل شده یا تاکتیک های نا کارآمد و اشتباهی را به مردم ارایه دهند.
یکی دیگر از اشتباهات تاکتیکی اصلاح طلبان مدعی رهبری جنبش سبز این بوده است که از رو آوری به تاکتیک کارآمد دعوت به اعتصابات پرهیز کرده اند. این تاکتیک در گرما گرم مبارزات، بارها و بار ها به آن ها پیشنهاد شد، اما گویا عمدا از آن پرهیز کردند. حکومتی که تا دندان مسلح بوده و در سرکوب مردم هیچ مرزی برای خود قایل نیست در مقابل اعتصابات بسیار آسیب پذیر خواهد بود. قرار نیست همواره این دختران و پسران با غیرت ایرانی در مقابل ضربات باتوم و چماق و مشت ولگد، عوامل حکومت له شوند. اعتصابات می تواند به عنوان یک ابزار بازدارنده و کارآمد به کمک جنبش بیاید. مهم این است که ما خود به راه خود باورداشته باشیم و بدانیم که مشکل اصلی مردم فقط احمدی نژاد و دولت او نیست. مشکل اساسی مردم، جمهوری اسلامی و تمامیت این حکومت و ساختار آن است. هیچ مردمی حاضر نخواهند بود برای جابجایی چند عنصر در حکومت، این همه هزینه بدهند. دیکتاتوری نظامی-امنیتی حاکم بر ایران نیز حاضر به عقب نشینی گام به گام نخواهد بود. مبارزه یِ کنونی ملت ایران با کلیت این حکومت است. اگر غیر از این بود، حتما در جایی دو طرف به توافق رسیده بودند. مگر ممکن است دیکتاتوری نظامی-مذهبی ِ حاکم، تن به رفرم یا اعاده یِ انتخابات یا آزادی زندانیان سیاسی بدهد؟ او می داند که یک گام عقب نشینی برابر خواهد بود با چند گام پیشروی مردم. اصلاح طلب ها اگر قادر می شدند در 8 سال دوره ی اصلاحات از راه اصلاح درون حکومتی به اجرای بدون تنازل قانون اساسی بپردازند، ممکن بود مورد پشتیبانی عمومی نیز قرار میگرفتند. اما در شرایط کنونی که مردم مجبور شده اند برای احقاق حقوق خود ندا ها را قربانی کنند، چگونه می شود از آن ها خواست که این هزینه ی گزاف را پرداخت کنند تا بار دیگر خط امامی های اصیل بر سر کار بیایند و ما را 30 سال به عقب برگردانند؟ آیا به راستی حتا آن طرفداران دو آتیشه یِ اصلاح طلبان جنبش سبز که در تظاهرات شرکت کرده و صادقانه هزینه می پردازند به چنین امری باور دارند؟
به لحاظ تاکتیکی،حتا اصلاح طلبان جنبش سبز نتوانستند مطالباتِ حد اقلی مطرح شده در بیانیه ی شماره ی 9 آقای موسوی را زمانبندی کرده و گام به گام به پیش ببرند. به راستی از کجا امید دارند که حکومت با حفظ ساختار موجود، تن به اعاده ی انتخابات یا آزادی های اساسی ملت بدهد؟ ساختار موجود و بافت قدرتِ کنونی، تحت هیچ شرایطی به هیچ یک از خواسته های اصلاح طلبان تن نخواهد داد. ما باید بپذیریم که مبارزات ادامه دار خواهد بود اما نباید خواسته ی اصلی خود را که مبنی بر تغییر مسالمت آمیز حکومت است، تنزل دهیم. باید قبول کنیم که راه پیروزی طولانی و هزینه بر خواهد بود. تا این حکومت بر سر کار است به هیچیک از خواسته ها اعم از حد اقلی یا حد اکثری تن نخواهد داد. بنابراین هیچ دلیلی ندارد که مطالبات اصولی و برحق خود را تنزل دهیم. اصلاح طلبانِ جنبش سبز، خود بیش از دیگران آگاه هستند که این بافتِ قدرت به هیچ خواسته ای تن نخواهد داد. در عین حال، باز هم حرف هایِ خود را تکرار می کنند. این حکومت حتا کسانی چون قالیباف، لاریجانی، افروغ، مطهری و جوادی املی را تحمل نمی کند. در بین حکومت گران جنگ قدرت بر سر منافع و پول نفت به شدت ادامه دارد. هر جناحی تلاش می کند سهم بیشتری از این ثروت های بادآورده داشته باشد. اصلاح طلبان فعال در جنبش سبز با کدام محاسبه دلگرم شده اند که جناح هایِ حکومت، آنان را نیز در قدرت شریک کنند؟ آیا این اشتباه در محاسبه و شعار و تاکتیک و استراتژی که حکومتِ 8 ساله ی اصلاح طلبی را دو دستی تقدیم اقتدارگرایان کرد و در 22 خرداد، زمینه ی چنین هزینه ی سنگین البته به دست اقتدار گرایان را بر مردم فراهم نمود، قرار نیست در یک جا و برای همیشه تصحیح شود؟
وعده ی همه ی آزادیخواهان و دموکراسی خواهان، روز 16 آذر در دانشگاه های سراسر کشور و در تهران در دانشگاه تهران .تظاهرات مسالمت آمیز حق مسلم ما است. در 16 آذر امسال، همه یِ مردم ایران دانشجو هستند و تفکیک صنفی در جهت خواست رژیم است.
زنده باد آزادی-گسسته باد زنجیر استبداد-برقرار باد دموکراسی
اتحاد-مبارزه-پیروزی
جبهه ی دموکراتیک ایران
11/آذرماه/1388 خورشیدی